eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
11.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
1.3هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 ✍ خاطراتِ اولین دیدارش در این اتاق مقابل چشمانم سبز شد... بیهوشی.. تصویر تار این جوان.. بیمارستان.. سرطان.. نجوایِ قرآن.. خانه.. آینه.. اولین تماشایِ صورت بعد از شیمی درمانی.. قفل شدنِ در اتاق.. شکستنِ آینه.. قصد خودکشی.. شکسته شدنِ در.. ورود حسام.. درگیری.. خون.. زخم رویِ سینه اش.. راستی چه بر سر کلید این اتاق آورده بود؟ - کلید اتاقمو چیکار کردی؟ گوشه ابرویش را خاراند: - پیش منه.. ابرو در هم کشیدم و دست جلو بردم: - پسش بده.. لبهایِ متبسمش را در هم تنید: - جاش پیش من امنه.. نگران نباشید.. این مرد زیادی از خود متشکر نبود؟ وقتی صدای نفسهای عصبی و بلندم را شنیدم، لبخندش کش آمد: - قول نمیدم اما شاید دفعه ی بعد که اومدم آوردم براتون.. البته به این شرط که دیگه هوس نکنید درو قفل کنید و خودتونو زندانی.. داشت یادآوری میکرد.. تمام خاطرات آن روز را.. گفت دفعه ی بعد؟ یعنی باز هم قصد حضور و عذابم را داشت؟ دندانهایم را از شدت خشم بر هم ساییدم و خواستم فریاد بزنم که دستانش را به نشانه ی تسلیم بالا آورد: - باشه.. باشه حرف بزنیم؟ این جوان مذهبی چه حرفی با یک دختر داشت؟ - حرف زدن با نامحرم مشکل شرعی نداره احیانا؟ برااادر… کمی با کنایه حرف زدن که ایرادی نداشت. دستی به محاسنش کشید و مکث کرد: - اگه واسه باشه.. نه خواهرِ، دانیال.. چشمانم گرد شد..😳 او چه گفت؟ خواستگاری؟ از کدام خواستگاری حرف میزند..؟ همان که به شیوه ی مذهبی هایِ ایرانی از طریق مادرش بیان شد؟ همان که فاطمه خانم آبِ پاکی را رویِ دستانم ریخت که مریضم.. که پسرش، تک فرزندست.. که آرزوها دارد برایش.. نمیدانستم چه بگویم.. فقط تواناییِ سکوت را داشتم و بس.. و او این بار پر از جدّیت کمر صاف کرد: - وقتی از علاقم به شما با مادر صحبت کردم، شوکه شدن و مخالفت کردن. البته دلایل مادرانه ی خودشونو داشتن که واسه من قانع کننده نبود. پس باهاشون حرف زدم. از عمری که دستِ خداست گفتم تا برگی که اگه بالا سری نخواد از درخت نمیوفته. ظاهرا قانع شدن و قبول کردن تا بیان واسه صحبت با شما. اومدن. و بهم گفتن که شما مخالفت کردین. خب منم فکر کردم که یه “نه” قاطعانست.. و کلا به ازدواج با آدمی مثل من فکر هم نمیکنید.. دروغ چرا؟ ناراحت بودم، خیلی زیاد.. اما نه به این خاطر که غرورم خورد شده، نه... به این دلیل که واقعا فکر و دلم رو مشغول کرده بودین.. ولی من شبیه خودمو اعتقاداتم فکر میکنم و نمیتونستم هر روز یه شاخه گل بگیرم دستمو با حرفهایِ صد من یه غاز دلتونو ببرم که جواب مثبت بگیرم. توکل کردم به خدا که هر چی خیره، که زور که نیست، خب سارا خانم از تو خوشش نمیاد... و مدام خودمو با این حرفا مثلا، آروم میکردم.. ولی نمیشد.. تا اینکه دیشب مامان اومدم اتاقمو سیر تا پیاز ماجرا رو با چشم گریون، برام تعریف کرد... اینکه چه چیزهایی گفته و چه درخواستی کرده.. دلیلِ تغییرِ عقیده ی فاطمه خانم برایم معما شد: - چرا.. چرا مادرتون همه چیزو گفت؟ پنجه هایش را در هم گره زد: - خب شاید حرفی که میزنم به نظرتون کمی جهان سومی بیاد.. اما ما به بهشون اعتقاد داریم... مادر میگن، چند شبِ پدرِ شهیدمو خواب میبینن که ازشون رو برمیگردونن و ناراحتن. مذهبی ها دنیایشان فرایِ باورهایِ زمینی ست و چقدر پدرِ این جوانِ با حیا، با دلم راه آمد... ⏪ ... نویسنده: 📝‌ @emamzaman‌
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 ✍ آن شهید، پدریِ مردی که دچارش شده بودم، پدرانه ها خرج کرده بود. حسام با انگشترِ عقیقِ خفته در انگشتانِ کشیده و مردانه اش بازی میکرد: - وقتی مامان همه ی ماجرا رو تعریف کردن، خشکم زد... نمیدونستم باید خوشحال باشم؟ یا ناراحت..؟ تمامِ دیشب رو تا صبح نخوابیدم. مدام ذهنم مشغول بود. یه حسی امید میداد که جوابِ منفی تون واسه خاطرِ حرفایِ مادره... اما یه صدایِ دیگه ای میگفت: بی خیال بابا، تو کلا انتخابِ سارا خانم نیستی و حرفِ دلشو زده... گیر کرده بودم و نمیدونستم کدوم داره درست میگه؟ پس باید مطمئن میشدم. نباید کم میذاشتم تا بعدا پشیمون شم. خلاصه صدایِ اذون که از گلدسته ها بلند شد، طاقت نیاوردمو با دانیال تماس گرفتم تا اجازه بده با خودتون صحبت کنم. که الحمدالله موافقت کرد و گفت که صبحها به امامزاده میرین. از ساعت هفت تو ماشین جلو درِ امامزاده کشیک کشیدم تا بیاین، اما وقتی دیدمتون ترسیدم. نمیدونستم دقیقا چی باید بگم و یا برخورد شما چی میتونه باشه..؟ مردِ جنگ و ترس؟ این مردان ، از داغیِ سرب نمیترسند اما از ابراز احساسشان چرا... کمی خنده دار نبود؟ صورتش جدیت اما آرامش داشت. - تا اذان ظهر تو حیاط امامزاده قدم زدم و چشم از ورودی خواهران بر نداشتم... تو تمام این مدت مدام با خودم حرف زدمو کلمات رو شست و رُفته، کنار هم چیدم که گند نزنم. تا اینکه شما اومدین و من عین.. استغفرالله.. هر چی رشته بودم، پنبه شد.. همه ی جملات یادم رفت.. و من فقط به یه سوال که چرا به مادرم “نه” گفتین اکتفا کردم... شما هم که ماشالله اصلا اعصاب ندارین..😕 کم مونده بود کتک بخورم.. حرفهاتون خیلی تیزو برنده بود. هر جمله تون خنجر میشد تو وجود آدم... اما نجاتم داد.. باید مطمئن میشدم و اون عصبانیت شما، بهم اطمینان داد که جوابِ منفی تون، دلیلش حرفهایِ مادرم بوده... و من اجازه داشتم تا امیدوار باشم.. اون لحظه تو امامزاده اونقدر عصبی و متشنج بودم که واسه فرار از نگاهتون به ماشین پناه آوردم. صدایش کمی خجالت زده شد: - میدونستم اگه یه مو از سرتون کم بشه باید قیدِ نفس کشیدنو بزنم، چون دانیال چشمامو درمی آورد... واسه همین تا خونه دنبالتون اومدم و از مامان خواستم تا از طریق پروین خانم گزارش لحظه به لحظه از حالتون بده. و این یعنی ابرازِ نگرانی و علاقه ای مذهبی؟ با مایه گذاشتن از دانیال؟ نگاهش هنوز زمین را زیرو رو میکرد: - عصر با دانیال تماس گرفتم و گفتم امشبم میخوام بیام خواستگاری و شما نباید چیزی از این ماجرا بدونید... اولش مخالفت کرد. گفت شما راضی نیستین و نمیخواد بر خلاف مِیلتون کاری رو انجام بده. اما زبون من چرب تر از این حرفا بود که کم بیارم.😁 سارایِ بی خدا، مدرن، به روز و غربیِ دیروز. حالا به معنایِ عمیق و دقیقِ کلمه، عاشقِ این جوان با خدا و سر به زیر و شرقیِ امروز شده بود... در دلش ریسه ریسه، آذین می بستند، اما میدانست باید برق مرکزی را قطع کند. حسام حیف بود... لبخندِ شیرینِ پهن شده رویِ لبهایم را قورت دادم... کامم تلخ شد: - اما نظر من همونه که قبلا گفتم. چشمانش را بست و نفسش را با صدا بیرون داد: - نمیپرسم چرا. چون دلیلشو میدونم. پس لطف کنید افکارِ بچگونه رو بذارین کنار... من امشب نیومدم اینجا تا شما استغفرالله از مقام خدایی و علم غیبتون بگین... به میان حرفش پریدم، باید برایِ منصرف کردنش نیش میزدم. - من اصلا به کسی مثل شما فکر هم نمیکنم.. پس وقتتونو هدر ندین... سرش را کمی به سمتم چرخاند. اما رد نگاهش باز هم زمین را کنکاش میکرد. ابرویی بالا انداخت و تبسمی عجیب بر صورتش نشاند: - عجب پس کاش امروز تو امامزاده، اون اعترافاتو با جیغ جیغ و عصبانیت نمی گفتین... چون حالا دیگه من کوتاه بیا، نیستم.. بهتره شمام وقتو تلف نکنید..☺️ چشمانم گرد شد و این یعنی اعلام جنگ؟ با خشم روبه رویش ایستادم: - تو مگه عقل تو کله ات نیست؟ ⏪ ... نویسنده: 📝‌ @emamzaman‌
دعای فرج هرشب📲 💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 * بِـسْمِ اللهِ الـرَّحمٰنِ الـرَّحـیم * إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ❤️ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت، و زمين تنگ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است، خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست. آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما واجب نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايت کنندگان منيد،و يارى ام دهيد كه تنها شما يارى کنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان❤️ فريادرس،فريادرس،فريادرس مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب اكنون،اكنون،اكنون با شتاب،با شتاب،با شتاب اى مهربانترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او. 💚کانال امـام زمـان (عج)💚 ✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨ 🍀🌷 @EmamZaman 🌷🍀
🌷از امام صادق (ع) روايت شده : هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند، از قائم ما باشد، و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود ، خدا او را از قــبـر بيرون آورد! كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است: 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 ✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨ ✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨ ✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨ ✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ ❤️کانال امام زمان(عج)❤️ 🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃 🆔 @emamzaman
دعای فرج هرشب📲 💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 * بِـسْمِ اللهِ الـرَّحمٰنِ الـرَّحـیم * إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ❤️ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت، و زمين تنگ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است، خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست. آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما واجب نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايت کنندگان منيد،و يارى ام دهيد كه تنها شما يارى کنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان❤️ فريادرس،فريادرس،فريادرس مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب اكنون،اكنون،اكنون با شتاب،با شتاب،با شتاب اى مهربانترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او. 💚کانال امـام زمـان (عج)💚 ✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨ 🍀🌷 @EmamZaman 🌷🍀
doa-faraj-farahmand.mp3
882.7K
هر شب با ✨🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸✨ 🌷 @EmamZaman 🌷
🌺 سوال: چرا خداوند آب دهان را شیرین و اشک چشم را شور و آب گوش را تلخ و آب بینی را خنک قرار داده است؟؟؟؟؟ جواب : امام صادق (ع) می فرمایند: آب دهان شیرین است تا انسان از خوردن و آشامیدن لذت ببرد. آب چشم شور است برای محفوظ نگه داشتن پیه چشم زیرا اگر شور نبود پیه چشم آب می شد و فایده دیگر آن ضدعفونی کردن چشم است. اما آب گوش و رطوبتش تلخ است برای جلوگیری ورود حشرات ریزکه به خاطر تلخی نمیتوانند وارد گوش و از آنجا وارد مغز شوند. آب بینی هم خنک است به خاطر سالم ماندن مغز سر انسان تا طیلان و جاری نشود زیرا اگر آب بینی گرم بود باعث جاری شدن مغز به داخل بینی میگردید. اللّه اکبر خدا بزرگتر است از آنچه در تصور ماست. هنگام به دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند ولی نمازی نمی خوانند! هنگام مرگ برایمان فقط نماز میخوانند... بدون اذان ... اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ می خوانند... چقدر کوتاهست این زندگی... به فاصله یک اذان تا نماز . به خیلی چیزا باید فکر کرد و عمیق شد... قدر با هم بودن را بدانیم ... این متن تنمو لرزوند.. 🍃در مورد مررگ آیا میدانید بعد از فوت شخص رشد موها تا چندین ماه متوقف نمیشود؟ آيا ميدانيد بعد از فوت تنها قسمت چپ مغز تا هفت دقیقه زنده میماند و تمام گذشته خود را بصورت یک خواب مرور میکند!...لا حول ولا قوة إلا بالله. آیامیدانید پس ازمرگ تنها عضوی ک تا ۳ روز زنده است گوش هست ب همین علت هنگام مرگ تلقیین خوانده میشود ، سبحان الله 🍃آیا میدانید ملک الموت حضرت عزرائیل؛ در شبانه روز 360بار به تو نگاه میکند؛ 🍃آیا میدانید که حضرت عزرائیل روزی۵بار وارد خانه شما میشود و به دیوار تکیه میدهد؟؟ و منتظر امر خداوند است برای قبض روحت؛ پس سعی کن هنگامی که تو را تحت نظر دارد مرتکب معصیت نشوی؛ در غیر این صورت چگونه با خداوند متعال تقابل خواهی کرد! حالا اگر سه بار استغفار کرده و این پیام رو به دیگران بفرستی عرض چند دقیقه میلیونها شخص استغفار میکنند که مسبب خیرش تو هستی؛ و این عمل باعث خشنودی خداوند... اللّهم صلِّ علی محمدوآل محمّد 6راه آسان برای بدست آوردن ثواب بعد از مرگ: ۱- به شخصی یک قرآن هدیه کن؛ هرگاه تلاوت کرد ثوابش به تو میرسد. ۲- به یک شفاخانه یک ویلچر هدیه کن. هر مریضی استفاده کرد ثوابش به تو میرسد. ۳- در تعمیر مسجد شرکت کن. ۴- در جای پر ازدحام، آب سردکن بگذار. هرکس آب بنوشد ثوابش به تو می رسد. ۵- یک درخت یا نهال بکار؛ هر انسان یا حیوان استفاده کند ثوابش به تو میرسد. ۶- از همه آسان تر، این مطلب را به اشتراک بگذار، هرکس عمل کرد ثوابش به تو میرسد. از اشك سه كس بترس: 1-اشك يتيم 2-اشك مظلوم 3-اشك پدر ومادر اگه سبب ريختن اشك يكي از اينها بشي همانا دري از جهنم را برويت باز كردي به بزرگتر از خودت بي احترامي نكن؛زيرا روزي در موقعيت سني او خواهيد شد با دوستت با چهره اي باز وخندان روبرو بشو؛ تا دوستيت را بيشتر احساس كند چو دشمنت را ديدي لبخند بزن؛تا نيرو و قوتت را احساس كند سعي كن هميشه شخصيت خاص خودت را داشته باش؛تا خودت را گم نكني نسبت به ديگران خوش بين باش؛تا ديگران نيز نسبت به شما خوش بين باشند احمق به كاري كه انجام نداده؛سخن ميگويد و شخص مغرور سخن ميگويند در كاري كه ميخواهد انجام دهد و شخص عاقل سخن نميگويد وعمل ميكند. هيچ فرقي بين رنگ نمك و شكر نيست؛ هر دوتاشون يك رنگ دارند…بعد از چشيدن فرق را خواهيد فهميد… انسانها همه همينجورند ده مورد از بهترین دکترها در جهان: 1-قرآن کریم 2-آب نوشیدن زیاد 3-خواب کافی درشب 4-هوای آزادوپاک 5-روزی نیم ساعت پیاده روی 6-خوردن غذای سالم وبه مقدار 7-نورآفتاب 8-عسل 9-سیاه دانه 10-راضی بودن به قضاوقدر چه خیرش و چه شرش. 1-نفس بکش بالااله الاالله 2-نفست راسرزنش کن بااستغفرالله 3-هنگام دردکشیدن بگوالحمدلله 4-هنگام تعجب بگوسبحان الله 5-هنگام خوشحالی صلوات بررسول الله 6-هنگام ناراحتی انالله واناالیه راجعون 7-سم چشمانت رابشکن به گفتن ماشاالله تبارک الله 8-شروع کن بابسم الله 9-خاتمه بده باالحمدلله دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا کپی میکنی و بعدش پخش میکنی !!! حالا ببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی.. ﷽ ﴿قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.﴾
هرخانمی که چادر به سرکند و عفت ورزد،و هر جوانی که نماز اول وقت را در حدتوان شروع کند،اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین(ع) خواهم کرد و او را دعا می کنم #شهیدان ✳️ #شهیدحسین_محرابی @emamzaman
😔برای منتظر فرق نمی کند بین 🗓جمعه 🗓شنبه 🗓یک شنبه 🗓دو شنبه 🗓سه شنبه 🗓چهار شنبه 🗓پنج شنبه 🕯سلام آقای من😊 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ✅ @emamzaman
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 💐🍃💐🍃 💐🍃💐 💐🍃 💐 زیاد فکر مذهب و این چیزها نبودم و بیشتر سرم توی کتاب و درس بود. اما خب چند بار از تلوزیون حرم امام رضا(ع) رو دیده بودم و کنجکاو بودم یه بار از نزدیک ببینمش. داشتم پله های دانشگاه رو بالا میرفتم که یه آگهی دیدم با عکس گنبد که روش زده بود: اردوی زیارتی مشهد مقدس چشمم چهارتا شد یکم جلوتر که رفتم دیدم زده از طرف بسیج دانشجویی اولش خوشحال شدم ولی تا خوندم از طرف بسیجه جوری شدم گفتم ولش کن بابا کی حال داره با اینا بره مشهد؟ خودم بعدا میرم. معلوم نیست کجا میخوان ببرن و غذا چی بدن؟ ولی تا غروب یه چیزی توی دلم تاپ تاپ میکرد. ریحانه خانم برو شاید دیگه فرصت پیش نیاد. بالاخره با هر زوری شده رفتم جلوی در دفتر بسیج. یه پسره ریشو تو اطاق بود و یه جعبه تو دستش. _سلام آقا. _سلام خواهرم وسرشو پایین انداخت و مشغول جابجایی جعبه ها شد. _ببخشید میخواستم برای مشهد ثبت نام کنم. _باید برید پایگاه خواهران ولی چون الان بسته هست اسمتون رو توی دفتر روی میز بنویسید به همراه کد دانشجوییتون بنده انتقال میدم. _خب نه.میخواستم اول ببینم هزینش چه جوریه؟کی میبرن؟ چی بیارم با خودم؟؟ _خواهرم اول باید قرعه کشی بشه اگه اسمتون در اومد بهتون میگم. _قرعه کشی دیگه چه مسخره بازیه؟من حاضرم دوبرابر بقیه پول بدم ولی همراتون بیام حتما. _خواهرم نمیشه در ضمن هزینه سفرم مجانیه. _شما مثل اینکه اصلا براتون مهم نیست یه خانم دراه باهاتون حرف میزنه.چرا در و دیوار رو نگاه میکنید؟ اصلا یه دقیقه واینمیستید آدم حرفشو بزنه. _بفرمایید بنده گوش میدم. _نه اصلا با شما حرفی ندارم.بگید رییستون بیاد. _با اجازتون من فرمانده این پایگاه هستم کاری بود در خدمتم. _بیچاره پایگاهی که شما فرماندشی... نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 @emamzaman 💐 💐🍃 💐🍃💐 💐🍃💐🍃 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 💐🍃💐🍃 💐🍃💐 💐🍃 💐 _لا اله الا الله یهو دیدم سرشو انداخت پایین و رفت با قفسه کتابها مشغول شد. رومو سمتش کردم و با یه پوزخندی گفتم: _خلاصه آقا فرمانده من شمارمو نوشتم و گذاشتم روی میز هر وقت قرعه کشیتونو کردید خبرم کنید. _چشم خواهرم ان شاء الله آقا شمارو بطلبه. _خوب بهانه ای برای کاراتون دارید رفیق رفقای خودتونو قبول میکنین و به ما میگین نطلبید؟؟باشه ما منتظریم _خواهرم بخدا اینجور نیست که شما میگید. یک هفته بعد که اصلا موضوع مشهد تقریبا یادم رفته بود دیدم گوشیم زنگ میخوره و شماره نا آشناست.. _الو بفرمایین... دیدم یه دختر جوان با لحن شمرده شمرده پشت خطه: سلام خانم تهرانی شما هستین؟؟ _بله خودم هستم. میخواستم بهتون خبر بدم آقا شما رو طلبیده و اسمتون تو قرعه کشی مشهد دراومده😊 فردا جلسه هست اگه میشه تشریف بیارین. ساعت و محل جلسه رو گفت و قطع کرد. اصلا باورم نمیشد هیچ ذوق و حسی نسبت به طلبیدن نداشتم.ولی از بچگی دوست داشتم تو همه ی مسابقات برنده بشم و الانم حس یه برنده رو داشتم. تا فردا دل تو دلم نبود. فردا شد و رفتم سمت محل جلسه و دیدم دخترا همه چادری و نشستن یه سمت. و پسرا هم یه سمت و دارن کلیپی از مشهد پخش میکنن . مجری برنامه رفت بالا و یکم صحبت کرد و در آخر گفت آقا سید بفرمایین. دیدم همون پسر ریشوی اونروز با قد متوسط رفت پشت میکروفن اینجا فهمیدم که جناب فرمانده هم هستند. خلاصه روز اعزام شد بدو بدو رفتم سمت اتوبوس و وارد شدم که دیدم عهههه یه عده ریشو توی ماشین نشستن. تازه فهمیدم اشتباهی اومدم داشتم پایین میرفتم که دیدم آقا سید داره لوازم سفرو تو صندوق ماشین جا میزنه و یهو منو دید و اومد جلو: _لا اله الا الله _خواهر شما اینجا چه میکنید؟؟ _هیچ اشتباهی اومدم _آخه بنر به اون بزرگی زدیم جلوی اتوبوس. _خیله خب حالا چیزی نشده که. _بفرمایین بفرمایین تا دیر نشده. ساکم رو گذاشتم جلو صندلیم که گوشیم زنگ خورد: دوستم مینا بود میگفت بیا آخر کلاسه و استاد لج کرده و میخواد غائبا رو حذف کنه. _آخه من توی اتوبوسم. _بدو بیا ریحانه حذف شدی با خودته ها از ما گفتن... _الان میام الان میام. سریع رفتم و از شانس گندم اسمم اواخر لیست بود..... نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 @emamzaman 💐 💐🍃 💐🍃💐 💐🍃💐🍃 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃