eitaa logo
🥀 امام زمان (عج) 🥀
10.9هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 امام کاظم (ع) می فرمایند: ‌ ❗️شگفتـا! شگفتـا! از آنان كه از خوردنى و آشاميدنى[مضر و بیماری زا] #پرهیز مى كنند، از ترس آنـكه درد، بر آنـان فرود آيـد، چـگونه از #گناهان پرهـيز نمى كنند، از ترس #آتش، آنگاه كه در بدنهايشان شعله افكند! 🔥 ‌ 📕 مسند الامام الكاظم (ع)،ج۳ص۲۵۱ 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🆔 @EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
🔥 #گناهشناسی #گمراه_کردن_دیگران😈 🔗🔗آیا امکان دارد که در روز قیامت کسی بار گناه دیگری را بر دوش بکش
❄️✨❄️ ✨❄️ ❄️ 🔥 😈 🔥ارتکاب علنی گناه، تشویق دیگران به سوی گناه است!🔥 با توجه به اینکه انسان موجودی اجتماعی است، جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، مانند خانه‌ی اوست، لذا باید مانند خانه‌اش به پاکی و جامعه باشد و نه‌تنها از آلوده کردن آن خودداری می‌کند بلکه باید آلودگی‌های آن را بزداید چراکه آلودگی شدن جامعه برابر است با آلوده شدن آحاد جامعه. گناه علنی آلوده کردن جامعه است چراکه موجب شکستن می‌شود و به‌طور غیرمستقیم دیگران را هم به گناه تشویق می‌کند. مانند است که اگر در نقطه‌ای از خانه روشن شود، هرچه سریع‌تر باید خاموش و کنترل شود وگرنه، با سرایت آتش به‌جاهای دیگر، اطفاء آن غیرممکن خواهد ساخت. لذا دین مبین اسلام با هر کاری که فضای جامعه را مسموم یا آلود کند، به‌شدت مخالفت می‌کند. حضرت امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «الْمُذِیعُ بِالسَّیِّئَهِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَهِ مَغْفُورٌ لَهُ؛ آن‌کسی که گناه را آشکارا انجام می‌دهد، به خودش واگذار می‌شود و آن‌کسی که گناه را پنهان می‌کند، مورد آمرزش الهی قرار می‌گیرد».[۱] 📗[۱]. الکافی، جلد ۲، صفحه ۴۲۸. 🍃🌹ظـ💫ـهور نزدیک است🌹🍃 🆔 @emamzaman
✍🏼 😏شریــــــکِ شیــــــطان.... 👺اینـهمه رو لعنت می‌کنـیم و هی میگیم: 😤 لعنـت بر شیــ✊🏼ـطان، لعنـت بر شــ✊🏼ـیطان 🤔ولی یه لحـظه با خودمون فــکر نمی‌کنــیم که: 💭بابا شیطــان نسبــت به تکبّـــر نکرد، بلکـــه نسبت به حضــرت ، که مخــلوقِ خدا بود تکــبّر کرد. 👿 شـــیطان فقـــط یه گـــفت: 👈🏼 « »😏💪🏼 ◻️الله متـــعال فرمـــود ◽️قَالَ مَا مَنَـعَکَ أَلَّا تَسْـجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَـــا خَیْـــرٌ مِّنْـــهُ خَلَقْـتَنِی مِن نَّـــارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِیــــنٍ. ◻️خــداوند به شیــطان فرمـــود: ◽️در آن هنـگام که به تو فـرمان دادم به آدم کنی چه چیزی مـانع شد که سجده نکنی؟ ◽️شیــــــطان گــــــفت: من از او بهتـــرم؛ مرا از آفریـــده‌ای و او را از 📖ســــــوره اعــــــراف، آیه ۱۲ 🤔حــــالا بیاییـــد فکـــ💭ـــر کـــــنیم 😢ماهـــا تو زندگیمــان چــقدر دیگـــران رو شمــردیم و خودمـــان رو در نـــظر گرفتـــیم؟ 😔 آیا ما با شــیطان در این صــفتِ زشت نیستیم؟؟ و خودمـــان را از دیــگران نمی‌دانیـــم؟ 😔آیا جــا نداره که نَفــس خودمون رو هم، مثل شیـــطان کنـــیم؟ 😔آیا ما شیـــطان نیـستیم؟ 😔آیا ما از شیطان نیســتیم؟ 😔آیا ما شیــطانِ نیستـــیم؟ 😳عــده ای از ما خود را از هــمه سرتر بهتر و میدانیــم!!! 👈🏼پس بدان مســــلمان نیست 👈🏼پس بدان تنهـا نماز مسلـمانیت نیستـ 💗بیایم بنگریم وخودمــان را کنیم ◽️اهل باشـــیم نه اهل ◽️مسلــمان واقعی باشیم نه 🤚🏼😔✋🏼بـــرادران وخــواهران دیـــنی ام مواظب و باش... فرج و سلامتی آقا صاحب الزمان(عج) صلوات ✨اللَّـهُـمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّــدوآلِ مُحَمَّد وعجل فرجهم✨ 🍃💐ظــهور نزدیــک است💐🍃 🆔 @emamzaman
✍🏼 😏شریــــــکِ شیــــــطان.... 👺اینـهمه رو لعنت می‌کنـیم و هی میگیم: 😤 لعنـت بر شیــ✊🏼ـطان، لعنـت بر شــ✊🏼ـیطان 🤔ولی یه لحـظه با خودمون فــکر نمی‌کنــیم که: 💭بابا شیطــان نسبــت به تکبّـــر نکرد، بلکـــه نسبت به حضــرت ، که مخــلوقِ خدا بود تکــبّر کرد. 👿 شـــیطان فقـــط یه گـــفت: 👈🏼 « »😏💪🏼 ◻️الله متـــعال فرمـــود ◽️قَالَ مَا مَنَـعَکَ أَلَّا تَسْـجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَـــا خَیْـــرٌ مِّنْـــهُ خَلَقْـتَنِی مِن نَّـــارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِیــــنٍ. ◻️خــداوند به شیــطان فرمـــود: ◽️در آن هنـگام که به تو فـرمان دادم به آدم کنی چه چیزی مـانع شد که سجده نکنی؟ ◽️شیــــــطان گــــــفت: من از او بهتـــرم؛ مرا از آفریـــده‌ای و او را از 📖ســــــوره اعــــــراف، آیه ۱۲ 🤔حــــالا بیاییـــد فکـــ💭ـــر کـــــنیم 😢ماهـــا تو زندگیمــان چــقدر دیگـــران رو شمــردیم و خودمـــان رو در نـــظر گرفتـــیم؟ 😔 آیا ما با شــیطان در این صــفتِ زشت نیستیم؟؟ و خودمـــان را از دیــگران نمی‌دانیـــم؟ 😔آیا جــا نداره که نَفــس خودمون رو هم، مثل شیـــطان کنـــیم؟ 😔آیا ما شیـــطان نیـستیم؟ 😔آیا ما از شیطان نیســتیم؟ 😔آیا ما شیــطانِ نیستـــیم؟ 😳عــده ای از ما خود را از هــمه سرتر بهتر و میدانیــم!!! 👈🏼پس بدان مســــلمان نیست 👈🏼پس بدان تنهـا نماز مسلـمانیت نیستـ 💗بیایم بنگریم وخودمــان را کنیم ◽️اهل باشـــیم نه اهل ◽️مسلــمان واقعی باشیم نه 🤚🏼😔✋🏼بـــرادران وخــواهران دیـــنی ام مواظب و باش... فرج و سلامتی آقا صاحب الزمان(عج) صلوات ✨اللَّـهُـمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّــدوآلِ مُحَمَّد وعجل فرجهم✨ 🍃💐ظــهور نزدیــک است💐🍃 🆔 @emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و
✍️ 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... نویسنده : 🆔 @EmamZaman