🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#حدیث_امروز
💢رافت #خداوند نسبت به زنان
✅امام رضا(ع):
مهر و رأفت خداوند به #زنان بیشتر از مردان است.اگرمردی موجب خوشحالی همسرش گردد،خدا او را در روز #قیامت شادمان گرداند.
📚الکافی ،ج6 ،ص6
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
🌼
🌼🌼
🌼🌼🌼
🥀 امام زمان (عج) 🥀
❄️💫❄️ 💫❄️ ❄️ #گناهشناسی 🔥 #اختلاط_بین_زن_و_مرد😈 ⚠️اختلاط و روابط بدون حریمی 👫👫که امروزه بین محرم
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🔥 #گناهشناسی🔥
😈 #زنای_چشم👀
در روایتی از حضرت عیسی (علیه السلام) آمده است که:
«اگر با نگاه شهوتآلود به زنی تماشا کنی همان وقت در دلت با او #زنا کردهای!»[1]
در روایتی دیگر حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نگاه آلوده را زنای چشم معرفی کرده است:
«ِکلِّ عُضوٍ مِنْ ابْنِ آدمَ حَظٌّ مِنَ الزِّنا: اَلْعَینُ زِناها النَّظَرُ؛
برای هر عضوی از بدن انسان، بهرهای از زنا دارد و زنای چشم، چشمچرانی و نگاه آلوده است.»[2]
جالب اینجاست که روانشناسان هم زنای چشم را تأیید کردهاند:
«شخص از چشمچرانی لذت میبرد و از دیدن اندام برهنه تحریک میشود و این تحریک برای شخص بیمار (چشمچران)، همان لذت آمیزش جنسی را در فرد معمولی دارد.»[3]
لذا چشمچرانی از نظر اسلام حرام است و عذاب دردناکی در انتظار چشمچران خواهد بود که البته این عذاب انعکاس و تجسم خود عمل در عالم معاد است.
حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در این باره می فرمایند:
«کسی که چشمانش را از نگاه به #نامحرم پر کند، روز #قیامت، خداوند میخهای آتشین بر چشمانش فرو می کند و آنها را از آتش پر کند، تا وقتیکه بهحساب مردم رسیدگی کند، سپس امر میشود که او را به جهنم ببرند؛ »[4]
📗[1]. انجیل متی، 5 / 27 / 28.
📕[2]. میزان_الحکمه، ج12، ص: 237، ح 20315.
📒[3]. طب_روحانی، ص 258، عبدالکریم بیآزار شیرازی.
📘[4] . ثواب_الاعمال، ص 338.
🌤اَلسَّلامُ عَلَیْکــَ یٰاصٰاحِبــَ الْاَمْرْ🌤
@emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_سوم 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش می
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_چهارم
💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد.
دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، #افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود.
💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا #خدا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود.
چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به #آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرینتر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمیگشت.
💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانیام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم.
پس از یک روز روزهداری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از #دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت.
💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با #رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود.
گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل میکردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچکید.
💠 چند روز از شروع #عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت همصحبتیمان کاملاً از دست رفته بود.
عباس دلداریام میداد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم.
💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی #خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند.
شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم میخواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟»
💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بیخبرم!
انگار صدایم هم از #ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظهای سکوت، صدای ضربهای و نالهای که از درد فریاد کشید.
💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه #تهدید به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!»
احساس نمیکردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و بهجای نفس، خاکستر از گلویم بالا میآمد که به حالت خفگی افتادم.
💠 ناله حیدر همچنان شنیده میشد، عزیز دلم درد میکشید و کاری از دستم برنمیآمد که با هر نفس جانم به گلو میرسید و زبان #جهنمی عدنان مثل مار نیشم میزد :«پس چرا حرف نمیزنی؟ نترس! من فقط میخوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!»
از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفسهای بریدهای که در گوشی میپیچید و عدنان میشنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت میبرم!»
💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر #اسیر منه و خونش حلال! میخوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود.
جانی که به گلویم رسیده بود، برنمیگشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمیآمد.
💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. #جراحت پیشانیام دوباره سر باز کرد و جریان گرم #خون را روی صورتم حس کردم.
از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا میزدم و دلم میخواست من جای او #جان بدهم.
💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال میکردند سرم اینجا شکسته و نمیدانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه #غم است که از جراحت جانم جاری شده است.
عصر، #عشق حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته #قاتل جانم شده بود.
💠 ضعف روزهداری، حجم خونی که از دست میدادم و #وحشت عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه #آمرلی دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت.
گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زنعمو هر سمتی میرفتند تا برای خونریزی زخم پیشانیام مرهمی پیدا کنند و من میدیدم درمانگاه #قیامت شده است...
#ادامه_دارد
نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔@EmamZaman
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
#حجاب
🌸خواهرم #حجاب خودرارعایت کن...
بارها شنیده ای که چرا!!!
اما من تنها میگویم:
🌸اگر تو که حافظ تن خودهستی..
چنین کنی و مواظب خودت نباشی ...
ازدیگری انتظار نداشته باش
تا #حافظ تو باشد!!!
🌸و بدان که طلایی که حراج است!!
با طلای بدلی هیچ فرقی ندارد!!!!!
پس بدان که این فرق را فقط تو ایجاد میکنی با #حجابت!!!
🌸قدرخود را بدان...
این مردمان که برایشان #زیباتر میشوی حتی یارای دورکردن عذاب پروردگاری را ازخود ندارند!!😢
چه برسد به نجات تو در #قیامت!!!!
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
#ایستگاه_تفکر
🔻شیطانِ همراه🔻
✍ قرآن کریم میفرماید: #غفلت از یادِ #خدا، باعثِ همنشینی با #شیطان میشه.
چون دل يا جاى #خدا است، يا جای #شيطان:👇
🕋 وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطٰاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (زخرف/۳۶)
💢 هر کس که از یادِ «خدایِ رحمان» رویگردان شود، «شیطانی» را بر او مسلّط میگردانیم، که همواره همنشینِ او خواهد بود.
یعنی کسی که بندگیِ #خدا رو نکنه، باید بندگیِ #شیطان رو بکنه.
و این #شیطان، نه تنها در این #دنیا، که در #آخرت هم همراهِ این شخصِ غافل هست:
🕋 حَتّٰی إِذٰا جٰاءَنٰا قٰالَ یٰا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ اَلْمَشْرِقَیْنِ، فَبِئْسَ اَلْقَرِینُ (زخرف/۳۸)
💢 تا زمانی که در #قیامت نزد ما حاضر میشود، خطاب به آن شیطانِ همراهش میگوید: «ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشینی هستی تو».
🔔 خیلی مراقب باشیم! که دلمون، از #یاد_خدا خالی نشه..
چون میشه محلِ استقرارِ #شیطان.
⚠️ این #شيطانِ همراه و همنشین، هر چیزی میتونه باشه:
✔️ رفیق ناباب👫
✔️ شریکِ فاسد👥
✔️ همسر و فرزندِ ناشایست 👪
✔️ نامحرمِ فضای مجازی👤
✔️ گوشیِ موبایل📱
☝️ اینا اگر به دل راه پیدا کنن، میتونن با وسوسههاشون ما رو از #خدا دور کنند.
و کمکم کار به جایی میرسه که چشم👀 گوش ، دهان ، دست پا 👣 و خلاصه همه اعضاء رنگِ شیطانی به خودشون میگیرن.😈
✅️ همون چیزی که در خطبهی ۷ نهج البلاغه، از زبانِ امیرالمومنین علی (ع) نقل شده، که فرمود:👇
💢 اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً:
#شیطان را مِلاک و پشتوانهی زندگیِ خود گرفتند.
وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً:
و #شیطان هم از آنان به عنوان دام استفاده کرد.
فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ:
پس #شیطان در وجودِ آنها لانه کرد، و تخمریزی کرد.
وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ:
و در دامنِ آنها پرورش یافت.
فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ:
پس #شیطان با چشم آنها دید، و با زبانِ آنها سخن گفت.
🍃 @EmamZaman