#اعمال_قبل_از_خواب
⓵قرآنو ختم کنیدباخوندن۳بارسوره توحید
#نبی_اکرم⇪
⓶پیامبرانوشفیعخودتونکنیدباذکریک صلوات⇩
⦅اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُماَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین⦆
⓷مومنینروازخودتونراضےنگهداریدباذکر⇩
⦅اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات⦆
⓸یهحجوسهعمرهبهجابیاریدباگفتن⇩
⦅سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَکبر⦆
⓹خوندنهزاررکعتنمازبا³بارگفتنذکر⇩
⦅یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِهوَیَحکُمُمایُریدُبِعِزَتِه...⦆
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
.
🍁#دعای_فرج
#وعده_شبانه
🍂بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🍂
❀اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ
❀وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
❀وَ انْکَشَفَ الْغِطآء
❀وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
❀وَ ضاقَتِ الاَْرْض
❀وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
❀وَ اَنْتَ الْمُسْتَعان
❀وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
❀وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّ وَ الرَّخآءِ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
✿ฺالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
✿ฺاَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
✿ฺالسّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
✿ฺالْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
✿یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
✿ฺبِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین
◎#دعای_غریق◎
یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّت قَلْبِی عَلَى دِینِک
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
1_324271782.mp3
1.78M
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
🌸امام خمینی (ره):
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
#سلام_مولای_مهربانم🌺🌱
#سلام_بابای_تنهایم🌱🌺
💫بی کس و کارترین عبد خدا بودم که
💫عشق تو خیمه در این سینه پرآهم زد
💫تا نفس بود و نفس هست و نفس خواهد بود...
💫از تو دم میزدم و می زنم و خواهم زد
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❀ #استوری
ســـلامبرتـــــــــو
پناهدلهایخسته💔
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#السلامعلیکیاسلطان
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#تلنگر
.
.
_- حواسټونباشھ..
جوونےتوݩوحرومنڪنید.
وگرنهآقامونبایـدبشینھ..
منٺـظرنـسݪبعـدے!..^💔^
.
.
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#حدیث
امام صادق علیه السلام:
كسى كه مايل است جزء ياران حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گيرد بايد منتظر باشد و اعمال و رفتارش در حال انتظار با تقوا و اخلاق نيكو توأم گردد.
📗بحارالأنوار، ج۵۲ ص۱۴۰
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#حدیث
امام صادق علیهالسلام:
فاش کردنِ راز و عیوب یک مومن،
بر دیگران مومنان حرام است.
📙اصول کافی ج۴ ص۶۳
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
پروانه وار دورسرمن به گردش است
فکروخیال نیمه شب صحن انقلاب😔
#چهارشنبه_امامرضایی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
#شایدتلنگر✋🏻👣
برسهاونروز...✨
ڪهخستہازگناهامون
جلـو امامزمان💚
زانـوبزنیـم
سرمونوپایینبندازیم
وفقطیہچیزبشنویم
#سرتـوبالاڪن
منخیلیوقتـهبخشیدمت...💔
{عـزیزترینم،
امـامتنھـایمـن
ببخشاگـهبرات #زینب یا #عباس نشدم...😭}
ڪِےشَود
حُــربشـوَم
تـوبـہمردانـِہڪُنم...👣🌿
#باامامزمانرفیقبشیم
#اللهمعجللولیکالفرج
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
باهرگناه_یه_سیلی_به_امام_زمان_میزنی.mp3
5.66M
❀
#سخنرانی_مهدوی
#استاد_دانشمند
💔با هر گناه یه سیلی به امام زمان میزنی!
📛میدونی وقتی تو عروسیا شراب پخش میشه یه سیلی به صورت امام زمان میخوره؟😭
💔ما چقد بدن امام زمانو لرزوندیم تا حالا؟
چقد صورت مهدی رو کبود کردیم؟😭
#آقاجانشرمندتیم 😔
#اللهمعجللولیکالفرج
#پیشنهاد_دانلود👌😞
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
#تشرفات
#عنایات_امام_زمان_و_رسوایی_دشمن
(قسمت ۱)
علامه مجلسی(ره) میگوید:
هنگامی که بحرین در تصرف اروپائیان بود، مردی که ناصبی و از دشمنان سرسخت اهلبیت(ع) به شمار میرفت، به عنوان فرماندار دست نشانده بحرین به حکومت رسید، تا به امور و بازسازی های خرابی ناشی از جنگ بپردازد. وزیر مشاور او نیز مردی بود که در دشمنی اهلبیت(ع) از خود او سرسخت تر بود، و با هرموقعیتی که به دست میآورد، سعی در قلع و قمع و شکنجه و آزار دوستداران اهلبیت(ع) می نمود.
روزی همین وزیر ناصبی، نزد والی(فرماندار) بحرین رفته اناری را به اونشان میدهد که روی آن بطور برجسته نوشته بود:
«لااله الاالله، محمدرسول الله، ابوبکر،عمر،عثمان،و علی،خلفاء رسول الله»
وقتی والی نوشته های روی انار را دید ، بدون اینکه حتی احتمال این را بدهد که آن انار ساخته دست بشر باشد، بسیار تعجب کرد و گفت: این نشانه روشن و دلیلی قوی برای اثبات این مطلب است که مذهب شیعیان دروغ و باطل است. نظرت درباره ارائه آن به مردم بحرین چیست؟؟
وزیر گفت: عُمر امیر دراز باد، مردم بحرین بسیار متعصب هستند و هیچ دلیلی را قبول نمیکنند.با این حال بهتر است آنها را حاضر نموده و این انار را به نمایش بگذاریم. اگر آن را به عنوان دلیلی برای ردّ مذهب شیعه قبول کردند و بازگشتند، چه بهتر، خداوند نیز تورا پاداش نیکویی عطا خواهد نمود، واگر نپذیرفته و در گمراهی خود باقی ماندند، آنها را به قبول یکی از این سه راه مخیر کن;
یک یا حاضر شوند جزیه دهند که در آن صورت(مانند یهود و نصارا) خار و ذلیل خواهند بود.
دو، یا اینکه دلیلی برای ردّ این برهان آشکار بیاورند.
سه، یا در نهایت تن به مرگ داده انها را از دم تیغ بگذرانیم و زنان و فرزندان و اموالشان به عنوان اسیر و غنمیت تصاحب کنیم.
والی پیشنهاد وزیر را تایید کرد: و علما و بزرگان و نجبا و سادات بحرین را احضار نمود و آن انار را به انان نشان داد و گفت:
در صورتی که جوابی درست برای ان نداشته باشید یا کشته شده زنان و اولادتان به اسارت خواهد رفت و اموالتان مصادره خواهد شد، و یا مانند کفار باید در کمال خفت و خواری تن به پرداخت جزیه بدهید.
وقتی آنان انار را دیدند رنگشان پرید و زانوهایشان لرزید چون هیچکدامشان قادر به ارائه پاسخی روشن نبودند.
رهبرشیعیان بحرین که آن زمان در انجا حضور داشت گفت ; ای امیر! اگر سه روز به ما مهلت دهی ما سعی میکنیم پاسخی که تورا راضی کند،پیدا کنیم و اگر نتوانستیم، هرطور که در مورد ما میخواهی حکم کن.!
امیربه ناچار پذیرفت، و آنها مجلس اورا ترک کردند. در حالی که وحشت زده و سرگردان بودند به سرعت مجلسی ترتیب دادند و با یکدیگر به مشورت پرداختند...
ادامه دارد...
#منابع بحارالانوار نوشته علامه مجلسی
امالی شیخ صدوق
اصول کافی
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
#شهیدانه 🕊🌷
#سردار_شهید_رضا_پورخسروانی
چهل روز قبل از تولد او خواب آقایی سبزپوش و نورانی را دیدم که مرا به فرزند پسر مژده داد و نام رضا را برای او انتخاب کرد..
دوساله بود که به همراه مادرش برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفتیم. اطراف ضریح مطهر مشغول دعا بودم که یکدفعه متوجه شدم دستهای کوچک او به طرز عجیبی به ضریح چسبیده است. با نگرانی سعی کردم دست اورا بکشم زیرا بقدری محکم گرفته بود که جداکردنش محال بود.
مردم که این صحنه را دیدند به سمت او هجوم آوردند، آرام و قرار نداشتند و دست خودشان نبود. کمی طول کشید تا اورا از ضریح جدا کردیم. انگار به ضریح مطهر قفل شده بود. همینکه به خانه رسیدیم با مادرش لباس اورا عوض کردیم، با کمال تعجب جای پنج انگشت سبز را روی کمر او دیدیم.
تولد: 1343/3/17 شیراز
سمت:جانشین فرمانده مخابرات لشکرفجر
شهادت:1364/11/22فاو عملیات والفجر8
#شهدا_رایاد_کنیم_باصلوات🌸🌿
#کپی_فقط_با_ذکر_صلوات 🌿🌸
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❥••
همیپویمبهسویتگردعالم ؛
همیجویمتوراهرجاکجایی ! :)
|اللھمعجللولیڪالفرج🌱|
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
توجه توجه📢📢📢📢📢
دوستان سلام✋😊
کانال جدیدمون با اسم #سهاگراف راه اندازی شد،وزیر نظر کانال امام زمان عج فعالیت خواهد کرد
🔸کلی استوری و پروفایل مذهبی،
🔸با متن های عاشقانه مذهبی
🔹و رمان سردار عزیزمون 🖤سردار سلیمانی🖤
🔸و آهنگ های مهدوی
🔸و مداحی های قشنگ
درخدمت شماییم
کافیه لینک زیر رو لمس کنید😍☺️
@sohagraph
═══ ❃♡❃ ═══
رفقای جانِ جان...
از کانال جدیدمون حمایت کنین 👆👆👆
به زودی همه برنامه های ذکر شده و کلی برنامه جذاب دیگه رو داخل کانال دوممون #سهاگراف میزاریم ❤️❤
📚خرید مجموعه تالیفات استاد علیرضا #پناهیان با ۲۰٪ تخفیف به مناسبت روز دانشجو
☑️ شما میتوانید با وارد کردن کد daneshjo تا پایان این هفته از تخفیف ۲۰درصدی استفاده کنید.
👈🏻 سفارش اینترنتی:
📎 Bayancenter.ir
👈🏻 مرکز پخش:
📞 09305050313
✅ پیشنهاد میکنیم یک نسخه از تمام کتابها تهیه و مطالعه نمایید.
✅ بهترین ها بر حسب اولویت برای مطالعه:
۱-تکبر پنهان
۲-عبد و مولا
۳-چگونه یک نماز خوب بخوانیم
۴-باران خوبیها
۵-آشنایی با چند مفهوم کلیدی
۶-انتظار
#معرفی_کتاب
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❓ چه کسانی از گمراهی های عصر غیبت نجات مییابند؟
🔆 ائمه معصومین علیهمالسلام در روایات متعدد درباره غیبت امام زمان، کیفیت آن و منتظران راستین سخن گفتهاند که میتواند نقشهی راهی برای ما در این دوران باشد.
🔰 امام حسن عسکری علیهالسلام در روایتی راه نجات از گمراهی و هلاکت در دوران #آخرالزمان و غیبت را تشریح کرده اند:
💠 «به خدا سوگند؛ مهدی آنگونه نهان خواهد گشت که هیچ کس در زمان غیبت او، از گمراهی و هلاکت نجات نخواهد یافت؛ مگر آنان که خدای عزّوجل بر اعتقاد به امامت آن حضرت، پایدارشان دارد و در دعا برای تعجیلِ فرج مقدسش، موفقشان فرماید.»
📚 کمال الدّین، باب ۳۸، حدیث ۱
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_هجدهم عطر قیمه های خوشمزه و معروف عمه همه جا پیچیده بود به خصو
❀
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_نوزدهم
قلبم ریخت ونمیدونم توی نگاهم عطیه چی دید که پرسید:
_محیا خوبی؟ یعنی نمیدونستی ؟ امیر علی بهت نگفته بود؟؟
حس می کردم ضربان قلبم کند شده و هوای اتاق سرده، فقط در جواب عطیه به نشونه منفی سرتکون دادم و روی زمین وارفتم.
_ناراحت شدی محیا؟؟
نگاه پر از سوالم رو به عطیه دوختم:
_نه فقط اینکه نمیدونستم یکم شکه شدم!
پاهاش رو توی بغلش جمع کرد:
_بابا بی خیال من که از خودتم، راستش و بخوای من اصلا این کار امیرعلی رو دوست ندارم ولی خب اعتقادهای خاص خودش رو داره دیگه. اگه تو هم دوست
نداری بهش بگو تمومش کنه !
صدام حسابی گرفته بود:
_چرا آخه؟
عطیه براق شد:
_چرا؟از وقتی بهت گفتم امیر علی کجا رفته رسما داری پس میافتی، منو فیلم
نکن محیا میدونم از مرده میترسی!
کمی حالم بهتر شد:
_ترس من ربطی به امیرعلی نداره
_ولی اون شوهرته !
شوهر! امیر علی شوهرم بود! چه کلمه غریبی که هنوز باورش نداشتم و باور نمی کردم تا وقتی که این قدر با امیرعلی غریبه ام !
عطیه با صدای آروم و گرفته ای ادامه داد:
_نفیسه اگه بفهمه امیر علی این کار رو میکنه لابد دیگه خونه ما هم نمیاد!
با پرسش گفتم:
_چه ربطی داره؟؟
نفس پرحرصی کشید:
_دیشب بهت گفتم چرا خونه عمو نمیاد .
_من هم هر چی فکر کردم به نتیجه نرسیدم خیلی حرفت بی ربط بود!
پوزخندی زد:
_شغل عمو دیدگاه خوبی نداره تو جامعه. دروغ چرا من هم توی مدرسه خجالت میکشیدم بگم عمو چیکاره است ولی حالا نه. ولی خب نفیسه دوست نداره چون عمو با مرده ها سر کار داره بدش میاد خونه عمو چیزی بخوره!
یعنی اینو امیر محمد بهمون گفت وقتی عقد کرده بودن، بعدش هم که رفتن سر خونه زندگیشون، خانوم امیر محمدمون خجالت می کشید از شغل عمو و این رابطه کلا قطع شد!
گیج شده بودم و پرازبهت لبخندی زدم:
_شوخی می کنی؟؟
عطیه نفس عمیقی که پر از ناراحتی بود کشید:
_نه شوخی نیست، حالا که از خودمون شدی صبر کن یک چیز دیگه هم بهت بگم که یک بار از مامان بابا نپرسی، نشون نمیدن ولی من میفهمم چه دردی رو تحمل میکنن!!!!
_چی می خوای بگی؟
عطیه نگاه پر از غمش رو به من دوخت:
_یادت باشه هیچ وقت از مامانم نپرسی چرا این قدر کم نفیسه و امیر محمد رو میبینی،نگو چه قدر دلت برای امیر سام تنگه!
_داری گیجم می کنی عطیه، درست حرف بزن!
_امیر محمد از شغل بابا هم خجالت میکشه،نه اینکه خودش، به هر حال نفیسه خانومشه!
ناباور خندیدم:
_چرا دیگه شغل عمو ؟باور نمی کنم؟
عطیه پوفی کرد:
_بی خیال محیا هر وقت یادم میاد بابا کلی توی اون تعمیرگاه اجاره ای سختی
کشید تا پول بفرسته برای امیرمحمدی که تهران درس می خوند؛ کلی حرص می خورم، بابا به خاطر امیر محمد سخت کار کردو آخر دیسک کمر گرفت و طفلکی امیرعلی قید درس خوندش رو
زدو با انصراف از دانشگاه شد دست کمک بابا. حالا شغل بابا و دستهای سیاهش شده آبروبری!
کلاس نداره برای داداش مهندسمون که، بابا به خاطرش این همه سختی کشید تا
برسه به اینجا و بشه مهندس!.
تازه نفیسه به امیرعلی هم طعنه میزنه و این طعنه ها مستقیم میشینه تو قلب مامان و من..
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_نوزدهم قلبم ریخت ونمیدونم توی نگاهم عطیه چی دید که پرسید: _محیا
❀
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_بیستم
انگار یکی خط خطی می کرد ذهن و قلبم رو، گلوم فشرده میشد:
_نمیدونستم!
لبخند دردناکی جا خوش کرد روی صورتش:
_نمیشه همه جا گفت محیا جان،نمیشه همه جا و جلوی همه داد زد پسری که با زحمت بزرگش کردی خجالت میکشه حالا کنارت بمونه عوض افتخار کردن و دست بوسی. گاهی باید آبروداری کرد !
پوفی کردم چه قدر سخت بود باور این حرفها!
_علی هم پسر بزرگ عمو اکبره و استاد دانشگاه، یا عالیه دختر عموم یک مخ کامپیوتره ،ومهندس یک شرکت بزرگ ولی همچین با افتخار از زحمتهای عمو و زن عمو حرف میزنن که آدم کیف میکنه، ولی داداش ما به جای اونا هم از کار باباش خجالت میکشه هم قید عموش رو زده!
احساس خفگی میکردم شال سبزرنگم رو از سرم کشیدم و موهای کوتاهم رو بهم ریختم، هروقت کلافه بودم و عصبی این عادتم بود!
_باز خل شدی تو ول کن اون موهای بدبخت رو کچل میشی اونوقت شوهرت از چشم من میبینه.
چشمهایی رو که نمیدونستم کی به اشک نشسته رو دوختم به عطیه که لبخند میزد ولی چشمهاش پر از درد بود از حرفهایی که زده شده!
لبخند ماتی زدم و صدای زنگ در خونه بلند شد.
_بدو شوهر جونت اومد!
حس کردم لرزش بی اختیار قلبم رو و باز یادم افتاد کار امروز امیر علی رو و حس غریبی که به جونم افتاده بود!
عطیه بلند شدو رفت سمت در اتاق:
_من دیگه برم توهم یکم با شوهر جونت خلوت کن درست نیست اینجا باشم!
بالحن تخس عطیه چشمهای گردشده ام رو به صورتش دوختم و همه بدنم گرم شد... براق شدم وبا یک حرکت پریدم سمتش ولی لحظه آخر نفهمیدم کی پشت امیرعلی سنگر گرفت و من
دستهام قفل شد بین دستهای امیر علی که متعجب بود!
نگاه هردومون به هم قفل شد و قلب من ریخت!
_ چه خبره؟ چی شده؟
نگاه بی تابم رو از چشمهای امیرعلی گرفتم و به عطیه که لبخند دندون نمایی میزد اخم کردم.
_هیچی داداش چیزی نیست که!!!!
چشمکی به من زد که کلی حرص خوردم وبعد دور شد،تازه یاد موقعیتم افتادم فاصله دوانگشتیم با امیرعلی و دستهایی که گرو دستهای سردو یخش بود، عجیب بود که هنوز این فاصله حفظ
شده و عقب نکشیده بود !...سرم رو بالا گرفتم نگاهش روی موهای نامرتبم بود.
_ مطمئنی چیزی نشده؟
هی بلندی گفتم و دستهام رو محکم از دستهاش بیرون کشیدم، موهام رو با دستم شونه وار مرتب کردم،لبخند گذرایی روی صورتش نشست و از کنارم رد شدو رفت سمت جالباسی.
توی دلم بدو بیراهی به عطیه گفتم و جلوی آینه ای که با قاب چوبی روی دیوار نصب شده بود
وایستادم و از توی آینه نگاهم روی دستهام ثابت موند، دستهایی که هنوز سرمای دستهای امیرعلی رو داشت وقلبم رو گرم کرده بود، ولی وای از ذهنی که بی هوا براش چیزی رو یادآوری میکنه
یعنی امیرعلی با این دستهاش مرده شسته بود؟!!!!
لرزش خفیف تنم رو حس کردم!
_نخود نذری میخوری محیا؟؟
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#اعمال_قبل_از_خواب
⓵قرآنو ختم کنیدباخوندن۳بارسوره توحید
#نبی_اکرم⇪
⓶پیامبرانوشفیعخودتونکنیدباذکریک صلوات⇩
⦅اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُماَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین⦆
⓷مومنینروازخودتونراضےنگهداریدباذکر⇩
⦅اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات⦆
⓸یهحجوسهعمرهبهجابیاریدباگفتن⇩
⦅سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَکبر⦆
⓹خوندنهزاررکعتنمازبا³بارگفتنذکر⇩
⦅یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِهوَیَحکُمُمایُریدُبِعِزَتِه...⦆
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀ #دعا_فـرج
#قرائت_هرشب_دعافرج_به_نیت_ظهور
#مولاے مــن❣
ما در کوچه های تنگ زمانمان ،
بر یاری شما ، سیلی که هیچ:
غصه هم نخورده ایم 😞
#شب_بخیر_آقای_غریبم🌸🍃
#شبتون_مهدوی🌙🌼⭐️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
هدایت شده از 🌸یاس گراف🌸
°♡°
❣بسمالله القاصـم الجـّبارین...❣
«بنامخدایدرهمشڪنندهسرڪشان»
داستان #تنها_میان_داعش برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بینظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب داستانی عاشقانه روایت شد.
🌹 پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی
📍 آمرلی به زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی است!
دعوت میکنیم همراه ما باشید!
@sohagraph
═══ ❃♡❃ ═══