eitaa logo
Emamezamaan
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
975 ویدیو
361 فایل
اشعار و سرودها و نوحه های امام زمانی @Yaghoubian1349
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔹ارث دریا🔹 جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد گریه‌ها می‌کرد تا اُمّت شود بیدار... حیف از صدای گریه‌اش اُمّت فقط بی‌خواب شد پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود: «ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»... بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه از طناب دور دستان علی بی‌تاب شد ما نمی‌دانیم، «نَعلُ السیف» می‌داند چرا «مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4453@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹بهشت روی زمین🔹 مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت به روشنایی صبح و سحر نیاز نداشت تو زهرۀ فلَکی، رشک ماه و پروینی که با تو چرخ به شمس و قمر نیاز نداشت مسافری که نگاه تو بود بدرقه‌اش، خدای را، به دعای سفر نیاز نداشت دعای نیمه‌شبت سِیرِ آسمان می‌کرد که این پرستوی عاشق به پر نیاز نداشت بهشت روی زمین، خانۀ گِلین تو بود که ناز فضّه خرید و به زر نیاز نداشت حکایت دلِ تنگ تو را توان پرسید، ز لاله‌ای که به خونِ جگر نیاز نداشت وجود پاک تو می‌سوخت از شرارۀ غم دگر به شعلۀ قهر و شرر نیاز نداشت گریستن ز تو آموخت ابر پاییزی دگر به خواهش از چشمِ تر نیاز نداشت برای سبز شدن، گلبُن محبت و عشق به اشک زمزم از این بیشتر نیاز نداشت میان چشمۀ اشک تو عکس زینب بود اگر شبِ تو به قرص قمر نیاز نداشت... حریر دست تو مجروح بود از دستاس به تازیانۀ بیدادگر نیاز نداشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1911@ShereHeyat
💠بیان مضمون‌محور 🔹اصولاً شاعران واکنش‌های عاطفی خود را به دو شکل انتقال می‌دهند: الف) بیان شاعرانه و هنری ب) بیان غیرمستقیم در حالت نخست، نحوه بیان مهم است نه موضوع و در حالت دوم، اندیشه شاعرانه (چه گفتن) بیشتر تجلی دارد تا بیان شاعرانه (چگونه گفتن). این نوع بیان - که در ادب سنتی و معاصر رواج بسیار دارد- اگر به‌درستی به‌کار گرفته شود، به‌راحتی می‌تواند مخاطب را اقناع کند. ‌با نگاهی واقع‌گرایانه می‌توان گفت: تعهد شاعرانه و دغدغه تعامل شاعر با مخاطب عام، در انتخاب این شیوه بیان تأثیرگذار است. این نوع شیوه شعری را می‌توان بیان «مضمون‌محور» دانست. 🔸«مضمون» همان مقصود و مفاد سخن است که در لایه درونی کلام پنهان است و به شکل تفسیر یا تأویل، ارائه می‌شود. در سلوک ادبی، شاعر سعی دارد با بلاغت کلام و استفاده از شگردهای بیانی (که معمولاً تخیل در آن نقشی ندارد) محتوایی را با بیانی جذاب و نکته‌سنجانه مطرح ساخته، خلأ خیال و اغراق شاعرانه را به نوعی جبران کند. اگر اساس شعر «مضمون‌محور» را گره‌خوردگی احساس با ادراک بدانیم، مهم‌ترین نشانه آن «ادراک شاعرانه» خواهد بود که بر پایه واکنش عاطفی شاعر در شعر برجستگی یافته است. به عبارت دیگر، ادراک شاعرانه، حاصل شعور شاعر است که در قالب «واکنش عاطفی» شاعر نمایان می‌شود. 🔹بیان «مضمون‌محور» از دیرباز در شعر بسیاری از شاعران گذشته تا امروز پرکاربرد بوده است؛ به ویژه شاعرانی که به مخاطب عام گرایش داشته‌اند و مفاهیم و مضامین اجتماعی در شعرشان پربسامد بوده است. درباره این نوع گرایش، شواهد بسیاری در شعر شاعران از گذشته تا امروز می‌توانیم بیابیم و مثال بزنیم. به این نمونه‌ها در شعر حافظ بنگرید: تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سربسته چه دانی خموش! خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده‌پروری داند! ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجت است؟ وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری‌ست رنجیدن و... ابیات فوق، هرچند برجستگی «خیال» ندارد؛ اما از شعریت بی‌بهره نیست. به‌راستی چه رازی در ابیات فوق وجود دارد که با وجود کم‌رنگ بودن عنصر خیال، آن را شعر می‌دانیم؟ می‌توان گفت تمام آن ابیات «مضمون‌محور» بر پایه نکته‌سنجی‌های ذوقی و محوریت ادراک و شعور شاعرانه سروده شده است. 🔸در شعر ولایی نیز یکی از پرکاربردترین شیوه‌های بیان، همین بیان مضمون‌محور است. انتخاب این نوع شیوه بیان در شعر ولایی و استقبال بیش از حد معمول از آن، احتمالاً به یکی از جهات زیر بستگی دارد: ۱. گرایش شعر ولایی به هیأت و تأثیرگذاری بر مخاطبان عام ۲. کم‌تجربگی برخی شاعران و عدم انس با تجربه‌های شاعرانه شاعران برتر ۳. موضوع ادب ولایی، مدح و رثای اهل‌بیت است و گرایش به این موضوع، به طور طبیعی شاعر را به سمت تفسیر و تحلیل تاریخ، به جای گزارش یا وصف شاعرانه و نیز بازسازی‌های تاریخی سوق می‌دهد. در برخی از ابیات این غزل نیز، گرایش شاعر به دو نوع بیان «شاعرانه» و «مضمون‌محور» مشهود است؛ مقایسه این دو بیت با دیگر بیت‌ها تفاوت این دو نوع شیوه بیان را آشکار می‌سازد: جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود: «ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»... و: گریه‌ها می‌کرد تا اُمّت شود بیدار... حیف از صدای گریه‌اش اُمّت فقط بی‌خواب شد بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه از طناب دور دستان علی بی‌تاب شد ما نمی‌دانیم، «نَعلُ السیف» می‌داند چرا «مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد... 🔹بنابراین حضور شعر «مضمون‌محور» را باید جدی گرفت و اگر قرار است این شیوه بیان را به‌کار بریم، بهتر است بر اساس شیوه قدما در آن مسیر، سلوک شعری داشته باشیم. حاصل سخن اینکه، شاعران می‌توانند با محوریت لطف طبع و سحر کلام آثاری بیافرینند که با وجود عدم کاربرد خیال، باز هم نشانه‌های قوی و تأثیرگذار از شعریت داشته باشد. نکته ناگفته اینکه، مرز بین «نظم» و شعر «مضمون‌محور» بسیار باریک است! اگر شاعر پیوند سه عنصر «احساس شاعرانه»، «ادراک و نکته‌سنجی‌های شاعرانه» و «بلاغت سخن» را نادیده بگیرد، اثر خود را به ورطه نظم کشانده است. 📗 (دفتر سوم، ص۷۰) 📝 به قلم استاد 🌐 shereheyat.ir/node/4906@ShereHeyat
Emamezamaan
#فاطمیه #حضرت_فاطمه علیهاالسلام #غزل 🔹بهشت روی زمین🔹 مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت به روشن
. 💠 لطافت طبع در روایت مرثیه 🔹از معیارهای بررسی شعر خوب، نوع نگرش (گسترۀ دید، زاویۀ دید، عمق نگاه) و نوع بیان شاعر در مواجهه با موضوع شعر است. این‌که شاعر: ـ از کدام منظر و زاویه دید به موضوع نگاه می‌کند؟ ـ نگاه او گستره یا محدودیت دارد؟ ـ محدوده نگاه از کجا تا به کجاست؟ ـ با چه دقتی؟ آیا عمیق می‌نگرد یا سطحی؟ و در نهایت، دیده‌ها و شنیده‌های خود را چگونه وصف می‌کند؟ جزئی‌نگرانه یا به شیوه مرسوم، کلی‌نگرانه و بی‌تأثیر؟ جزئی‌نگاری در شعر حاصل جزئی‌نگری، گستره نگاه و عمق نگرش شاعر است. همچنین، استفاده از نشانه‌های متنوع در زندگی خبر از ارتباط عمیق شاعر با پدیده‌های هستی دارد. در این غزل، تمام موارد فوق قابل تحلیل و بررسی است. 🔸این شعر از نظر «موضوع و محتوا» و «شیوه بیان»، قابل تفکیک است: ▫️الف) موضوع و محتوا شاعر در بخش اول در موضوع مدح به جزئی‌نگاری مشاهدات خود می‌پردازد: 1️⃣ بخش آغازین: مدح؛ حضور حضرت زهرا(س) در عالم هستی که از زاویه‌های متعدد تحلیل می‌شود: روشنی‌بخشی، زهره فلک بودن، شمس و قمر حقیقی بودن، نگاه آرام‌بخش، سیر دعای نیمه‌شب او و سبک زندگی ساده ایشان، از نمونه‌های این تنوع نگاه و جزئی‌نگری است که به جزئی‌نگاری و تنوع بیان منجر شده است. تو زهرۀ فلَکی، رشک ماه و پروینی که با تو چرخ به شمس و قمر نیاز نداشت مسافری که نگاه تو بود بدرقه‌اش، خدای را، به دعای سفر نیاز نداشت دعای نیمه‌شبت سِیرِ آسمان می‌کرد که این پرستوی عاشق به پر نیاز نداشت بهشت روی زمین، خانۀ گِلین تو بود که ناز فضّه خرید و به زر نیاز نداشت 2️⃣ بخش میانی: تأثیر اندوه حضرت، بر عالم هستی که اندکی حال و هوای مرثیه دارد، با محور بیان عاطفی. این بخش نیز با همان نگرش مطرح شده است: تأثیر بر سبز شدن گل محبت، ارتباط معنوی ابر پاییزی با اشک حضرت یا با گل لاله: حکایت دلِ تنگ تو را توان پرسید، ز لاله‌ای که به خونِ جگر نیاز نداشت برای سبز شدن، گلبُن محبت و عشق به اشک زمزم از این بیشتر نیاز نداشت 3️⃣ بخش پایانی: طرح گزارش‌های شاعرانه از تاریخ با محوریت وصف، اعتراض و تعریض: وجود پاک تو می‌سوخت از شرارۀ غم دگر به شعلۀ قهر و شرر نیاز نداشت... ▫️ب) شیوه بیان نکته قابل ذکر، استفاده بهنجار از تشبیه و ظرفیت‌های آن است که در بیانی خالی از تکلف و با تکیه بر قانون ساده تشبیه (ادعای شباهت) در لایه‌های پنهانی شعر، فضاهایی شاعرانه و تصاویری بدیع خلق نموده است: مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت به روشنایی صبح و سحر نیاز نداشت تو زهرۀ فلَکی، رشک ماه و پروینی که با تو چرخ به شمس و قمر نیاز نداشت (استفاده همزمان از دو تشبیه ساده و برتر، در لایه درونی شعر) دعای نیمه‌شبت سِیرِ آسمان می‌کرد که این پرستوی عاشق به پر نیاز نداشت (تشبیه اسنادی: دعای تو پرستوی عاشق بود) و: بهشت روی زمین، خانۀ گِلین تو بود که ناز فضّه خرید و به زر نیاز نداشت و کاربرد تشبیه بلیغ اضافی در این بیت: وجود پاک تو می‌سوخت از «شرارۀ غم» دگر به «شعلۀ قهر و شرر» نیاز نداشت 🔹نکته پایانی که نباید آن را نادیده انگاشت، روایت مرثیه همراه با طراوت خاص و لطافت طبع، به جای خشونت لفظی یا بصری است. شاعران وارسته و لطیف‌طبع، این نکته مهم را در نظر دارند که شعر، ترجمان عواطف شاعر است و در بیانی لطیف ارائه می‌شود؛ به‌ویژه اگر موضوع مراثی اهل‌بیت باشد. اصولاً به‌جز در عرصه حماسه - که حاصل غلیان عاطفی شاعر و گاه تصویر بازسازی شده از خشم شاعر است- زبان و بیان شعری نباید از طراوت و لطافت دور افتد و این مهم، در این شعر با وجود بیان تعریضی رعایت شده است؛ به عبارت دیگر با وجود محوریت موضوع مرثیه، شعر هرگز از بیان ذاتی و لطیف خود دور نشده است. مرور ابیاتی از این غزل که هریک حاوی مضامین مرثیه است و تداعی‌گر ابعاد مختلف آن، این حقیقت را اثبات می‌کند: شعله‌ور شدن بیت وحی: وجود پاک تو می‌سوخت از شرارۀ غم دگر به شعلۀ قهر و شرر نیاز نداشت اشک‌های فاطمی: گریستن ز تو آموخت ابر پاییزی دگر به خواهش از چشمِ تر نیاز نداشت برای سبز شدن، گلبُن محبت و عشق به اشک زمزم از این بیشتر نیاز نداشت میان چشمۀ اشک تو عکس زینب بود اگر شبِ تو به قرص قمر نیاز نداشت و بیتی که برگی زرین از دفتر مراثی فاطمی است. در این بیت، دو تصویر همزمان از اندوه حضرت به تصویر کشیده شده است؛ با استفاده از لطیف‌ترین و باطراوت‌ترین شیوه! تصویری مینیاتوری و نرم چون حریر... مثل تابلوی «ذبح اسماعیل» که با وجود خشونت موضوع، در هاله‌ای از طراوت هنر مینیاتور در نهایت ظرافت به تصویر کشیده شده است: حریر دست تو مجروح بود از دستاس به تازیانۀ بیدادگر نیاز نداشت این همان جلوه حقیقی هنر مرثیه‌پردازی است که «آن» هنری یا شاعرانه نام گرفته و بنده طلعت آن باید بود. 📗 (دفتر سوم، ص۴۲) 📝 به قلم استاد .
لگدی خورد به در در که انگار دیوار شکست خانه لرزید و تمام تنه تب دار شکست عاقبت پهلوی آن مادر بیمار شکست فضه دل خون شد و با بغض صدا زد:ملعون پای خود را به تن فاطمـــــه نگذار شکست چه کند باغم نامردی این شهر،علـــــی سینه اش پرشده از غصه تلمبار شکست
. دستی اگر شکست، برای علی شکست قالی اگر گسست، برای علی گسست من مست مرتضایم و یادم نمانده است اصلا کدام دست برای علی شکست ................. موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد آتش گرفت دامنش اما تکان نخورد او قول داده بود فدای علی شود در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد زهرا خودش علیست چرا کم بیاورد چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد طوری که آب در دل مولا تکان نخورد مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود این بود علتش اگر از جا تکان نخورد وقتی نیاز داشت نیازش زنانه بود وقتی دوید خادمه آقا تکان نخورد آن ضربه ی غلاف مگر که چه کرده بود ازآن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد (علي اكبر لطيفيان) .
. روضه بخونم برات، كانون توجه، تو خونه ی زهرا، زینبه، راه می رن تو خونه، همه نگاه به زینب می كنن، آخه پرستار زینبه، یه حرفی بزنم، بخدا شب جمعه ای یه، از درون دارم می سوزم، یه حرفی برات بزنم، نمی دونم چقدر می تونم این حرف و باز كنم، چقدر از من پذیرایی می كنی، با ناله ات، قربون این زینب برم، كه از چهار ساله گی پرستار شد، بگم، اما بمیرم براش، پرستار هركی شد باالاخره رفت، از هر كی پرستاری كرد، داغش به دلش موند، فقط امام سجاد زنده موند، اما هركی رو زینب پرستاری كرد، تنهاش گذاشت، از هر پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهن زینب مونده، من یكی یكی جلو می رم، صبركن، بهت می گم، اون وقت، سه چهار ساله با مادر پرستاری رو یاد گرفت، می دونی پرستاری رو كی یاد گرفت، وقتی پیغمبر تو بستر اُفتاد، می دید مادرش هی دور باباش می چرخه، پرستاری می كنه، اما از این پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهنش موند، یادش موند، تو اوج مصیبت پیغمبر، مادرش یه لبخند زد، بعدها فهمید این لبخند یه سرّی داشت، بعداًفهمید پیغمبر به بی بی این جوری وعده داد بود، دخترم گریه نكن، فراق بین منو تو خیلی طول نمی كشه، بعد از نود و پنج روز فهمید این خنده چی بوده، یه بار از مادر پرستاری كرد، از هرپرستاری من یه خاطره بگم، دلشو داری؟، شب جمعه است، چه خاطره ای بگم، دخترم بیا بشین باهات حرف دارم، عجب پرستاریه، دخترم این بقچه رو باز كن، این كفن اول مال منه، می دی بابات علی منو كفن كنه، ببین چه خاطره هایی، یه دونش آدم و می كشه، كفن دوم  مال بابات علی ه، می دی داداش حسنت بابا تو كفن كنه، كفن سوم، مال داداشت مجتبی است، باید بدی حسین، یه دفعه دید این داره جمع می شه، یه پیراهن و رو دست گرفته، آخ كربلا، شب جمعه است، كربلا،  اینم یه خاطره،  از یه پرستاریه دیگه برات خاطره بگم، مادره شم رفت، چند سال طول كشید از باباش پرستاری كرد، یه خاطره ام از بابا بگم، اون شب همه جمع بودن، صدا زد بچه های زهرا بمونن، بقیه برن، زینب یه طرف، اُم كلثوم یه طرف، حسین یه طرف امام حسن یه طرف، زینب یادش نمی ره، داداش عباس اُمد بره از اتاق بیرون، بابا صداش زد، بابا تو بمون پسرم، صدا زد بابا من كه بچه ی زهرا نیستم، بذار برم، خجالتم نده، زینب این خاطره رو یادش می ره مگه، خودش با چشم خودش دید، دست حسین و تو دست عباس گذاشت بابا، یه روزی می آد، حسینم و كربلا تنها می ذارن،  حسین.. من نمی دونم هر خاطره ای رو برا زینب ورق می زنی، یه سرش كربلا و حسین ه، باباشم رفت،  حالا شده پرستار برادراش،  داداش بزرگتر هم رفت، با جگر پاره رفت، با بدن سوراخ سوراخ شده رفت، اما خدا رو شكر تو این یكی زینب خیلی ندید چه جوری رفت، اما همه اینها كنار، من می خوام یه پرستاری رو امشب بگم، خیلی ها رو كنار گذاشتم،  روضه ، روضه آماری، به اصطلاح روضه خونها، یعنی می تونی آمار بدی ، دونه دونه جاهایی كه زینب پرستاری كرده، تنهایی وایستاده، اما من همه رو حذف می كنم، یه پرستاری دیگه ام كرد، اونم آخرش رفت، اما این یكی ،  یه جور دیگه دل زینب وآتیش زد، اگه مادرش و پرستاری كرد، باباش بود، داداشاش بودن، اگه باباشو پرستاری كرد، دو تا داداشاش بودن، اگه گفتی كجا بریم، یه جایی كه بی برو برگرد، جواب بدن، اگه داداشاش و پرستاری كرد، هر كدوم به یه نوعی زینب و آروم كردن، اما از خرابه ی شام، برای دختر سه ساله سنگ تموم گذاشت، چرا؟هر جایی رقیه رو زدن ، خودشو انداخت رو این دختر، آی، آخه تو امانت حسینمی، شب آخرچیكار كرد، وای وای بگم كجا پرستاری كرد، بگم كجا، اون جایی كه دید دارن با چوب خیزران می زنن، هی جلو چشای رقیه رو گرفت، این بچه چیزی نبینه، اما وقتی سر بریده رو بغل كرد، اما این لبا چرا پاره است، حسین.... خرابه با تو بهتر از جنان است دل پیرم به شوق تو جوان است اگر خونی شده لب های خشكت گمانم جای چوب خیزران است حالا دستاتو بیار بالا سفره دار امشب حسین و زینب اند، شب توبه است، شب آمرزش گناهانه، كی بهتر از زهرا، كدوم سفره بهتر از سفره عزای بی بی، چه اسمی بهتر از نام حسین، دست تو بیار بالا، به زهرا و بچه های زهرا، به حسین زهرا، الهی العفو .
مادرم اسمتو خوند تو گوشم... کربلایی حسین طاهری پایگاه حفظ و نشر اثار کربلایی حسین طاهری https://t.me/joinchat/AAAAAFMcHbZEU3IYp_NS5
4_5926808818393549445.mp3
3.75M
«جز گریه تو خونمون ...» روز شهادت 🎤 جز گریه تو خونمون نیست کاری کشتن تو رو چون من و دوست داری زینب سرش روی دیوار شد رو سرم خونه آوار مردم همه خواب خوابن از گریه این خونه بیدار از داغ تو رو لبم آه دارم از بی کسی شکوه با چاه دارم جز گریه تو خمنمون نیست کاری کشتن تو رو چون منو دوست داری با چشمای نیمه بسته بین نماز نشسته هی گفتی عجل وفاتی پیش منه دل شکسته باغ دلم خشک و بی برگ میشه هر دفعه تا صحبت مرگ میشه جز گریه تو خمنمون نیست کاری کشتن تو رو چون منو دوست داری سنگینه این غم رو سینم تنها ترینه مدینم میری و تنهام میذاری حالا که تنها ترینم با این که حال من و درک کردی تو اوج غربت من و ترک کردی جز گریه تو خمنمون نیست کاری کشتن تو رو چون منو دوست داری .
📋 چشمات و روهم میذاری ، جونم رو بر لب میاری / ✔️ / مداحی‌های حاج محمود کریمی ✔️ ۱۴۳۶ ✔️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ جز گریه تو خونمون نیست کاری کشتن تو رو چون من و دوست داری زینب سرش روی دیوار شد رو سرم خونه آوار مردم همه خواب خوابن از گریه این خونه بیدار از داغ تو رو لبم آه دارم از بی کسی شکوه با چاه دارم جز گریه تو خمنمون نیست کاری کشتن تو رو چون منو دوست داری با چشمای نیمه بسته بین نماز نشسته هی گفتی عجل وفاتی پیش منه دل شکسته باغ دلم خشک و بی برگ میشه هر دفعه تا صحبت مرگ میشه جز گریه تو خمنمون نیست کاری کشتن تو رو چون منو دوست داری سنگینه این غم رو سینم تنها ترینه مدینم میری و تنهام میذاری حالا که تنها ترینم با این که حال من و درک کردی تو اوج غربت من و ترک کردی جز گریه تو خمنمون نیست کاری کشتن تو رو چون منو دوست داری ببین میتوانی بمانی بمان عزیزم تو خیلی جوانی بمان اگر راه دارد بمانی بمان عزیزم تو خیلی جوانی بمان چه کم دارد این زندگانی بمان چرا بغض خود در گلو می کنی چرا چادرت را رفو می کنی چشمات و روهم میذاری جونم رو بر لب میاری اشکام و میخوای بگیری جونی تو دستات نداری 👇
4_5920308935146868012.mp3
4.05M
| ابن مرجانه سرگردان میشود شب دوم عزاداری ایام شهادت سلام‌الله‌عـلیهـا پنج شنبه ۲ دی ماه ۱۴۰۰ مداح : کربلایی حسین طاهری ابن مرجانه سرگردان میشود با خطبه ی زینب طوفان میشود روی منبر تا می گوید اسکتو دشمن در لاک خود پنهان میشود میدان در حصار زینب خطبه ذوالفقار زینب لرزید پایه های مسجد این است اقتدار زینب آنچنان با هیبت روی منبر رفته روی منبر گویا خود حیدر رفته فتح شام و کوفه با دو جمله یعنی در حقیقت زینب فتح خیبر رفته جانم زینب خطبه را طوری کوبنده خوانده است زنگ محمل ها از حرکت مانده است ثابت شد بر سرلشگر های یزید دنیا سرباز و زینب فرمانده است زینب محشره در محشر زینب یک تنه یک لشکر الحق دل و جرأت دارد زینب یادگار حیدر از کلام زینب در و زر میریزد در به سرداران با جگر میریزد یک اشاره میکرد همه میفهمیدن کاخ آن ملعون با یک تشر میریزد جانم زینب .
| ابن مرجانه سرگردان میشود جشن‌ سلام‌الله‌علیها پنج‌شنبه ۱۸آذر۱۴۰۰ | ۵جمادی‌الاول۱۴۴۳ مداح : - ابن مرجانه سرگردان میشود با خطبه ی زینب طوفان میشود روی منبر تا می گوید اسکتو دشمن در لاک خود پنهان میشود میدان در حصار زینب خطبه ذوالفقار زینب لرزید پایه های مسجد این است اقتدار زینب آنچنان با هیبت روی منبر رفته روی منبر گویا خود حیدر رفته فتح شام و کوفه با دو جمله یعنی در حقیقت زینب فتح خیبر رفته جانم زینب خطبه را طوری کوبنده خوانده است زنگ محمل ها از حرکت مانده است ثابت شد بر سرلشگر های یزید دنیا سرباز و زینب فرمانده است زینب محشره در محشر زینب یک تنه یک لشکر الحق دل و جرأت دارد زینب یادگار حیدر از کلام زینب در و زر میریزد در به سرداران با جگر میریزد یک اشاره میکرد همه میفهمیدن کاخ آن ملعون با یک تشر میریزد جانم زینب .