eitaa logo
Emamezamaan
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
975 ویدیو
361 فایل
اشعار و سرودها و نوحه های امام زمانی @Yaghoubian1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸مجلس دهم ( شب عاشورا) اى اهل عالم دين و دنيايم حسين است ديروز من امروز و فردايم حسين است رمز تولا و تبرايم حسين است جارى‎ست درخونم كه مولايم حسين است در باغ عاشوراى او توحيد گل كرد در ازدحام تيرگى خورشيد گل كرد مى‏ خواهم اكنون شمّه‏ اى ز آنجا بگويم از كربلا از شام تاسوعا بگويم از شب، شب تقدير عاشورا بگويم از اشك از آئينه از دريا بگويم دريا ميان اشك ياران گم شد آنشب آئينه در انبوه باران گم شد آنشب تنگ غروب آهنگ ميدان كرد دشمن كوبيد طبل جنگ، جولان كرد دشمن ناز چارسو انگار طوفان كرد دشمن طومار غيرت را پريشان كرد دشمن فرمود مولا: اين همه خط و نشان چيست؟ عباس من پرس‎و‎جو كن حرفشان چيست عباس آن شير افكن ميدان ايثار در لشگر ايمان و آزادى علمدار فرياد زد اى فرقه دنيا گرفتار اى از غرور و فتنه ابليس سرشار امشب براى ما شب راز و نيازست فرصت دهيد امشب كه باب‎الحرب بازست مولا براى خيل ياران خطبه خواندند رفتند خيلى‏ ها ولى يك عده ماندند آنانكه از گرد زمين دامن تكاندند تا صبح در خيمه نماز عشق خواندند سجاده‏ ها سرشار از اشك و دعا بود رمز رسيدن تا خدا يك ربنا بود سردار اردوى خدا مولا ابالفضل مى‏ گشت دور خيمه‏ ها تنها ابالفضل چشم دلش مى‏ ديد فردا را ابالفضل زد دست رد بر سينه دنيا ابالفضل وقتى كه شمر آورد امان نامه برايش خشم على تصوير شد در چشم‎هايش من در امان باشم حسينم در بلا واى من بر سرير و او سرش بر نيزه‏ ها واى اف بر شما اى مردم دور از خدا واى رفته چه زود از يادتان عهد وفا واى تا پاى جان پابست پيمان حسينم روز عطش سقاى طفلان حسينم راوى چنين گويد كه من خون خدا را ديدم به دور خيمه‏ ها مى‏ گشت تنها پرسيدمش: نفسى فداك يابن زهرا گم كرده‏ اى دارى مگر بر خاك صحرا فرمود: مى‏ بينى كه صحرا خار زار است فردا براى كودكانم كار زار است فردا پس از من مى‏ رسد شام غريبان گل‌‎هاى سيلى خورده‏ ام سر در گريبان پاى برهنه در بدر در اين بيابان از دور خيمه مى‏ كنم خار مغيلان تا پايشان از خارها تاول نبندد دشمن به اشك كودكان من نخندد هرچه كه بود آن شب به شيدايى سحر شد ياران كمر بستند و غوغاى سفر شد بر طبل كوبيدند و جنگ خيروشر شد هنگامه رويارويى شمشير و سر شد سرها جدا مى‏ شد به پاى حضرت عشق هفتادودو گل شد فداى حضرت عشق از همان غروب تاسوعا که بر طبل هایشان کوبیدند و شمشیرها و نیزه هایشان را به هم زدند معلوم بود که سر انجام کار، جنگ است. اباعبدالله الحسین آمد کنار خیمة اباالفضل و فرمود (ارکب بنفسی انت) فدایت شوم به سوی این قوم برو و امشب را مهلت بگیر، می‎خواهم با خدای خود مناجات کنم. من نماز و تلاوت قران را دوست دارم.عمر سعد مانده بود که چه در جواب ابالفضل بگوید، دلش می‎خواست کار را همان شب تمام کند (عمرو بن حجاج زبیدی) گفت به خدا سوگند اگر این‎ها از ترک و دیلم بودند به آن‎ها مهلت می‎دادی اما برای اهلبیت مصطفی اصرار به جنگ داری؟ با این سخن به اکراه فرمان مهلت را صادر کرد. آخرین نماز مغرب و عشاء به امامت سیدالشهدا اقامه شد. بعد از نماز خطبه ای بلیغ و صریح خواندند. فرمودند : یارانی با وفا تر از یارانم نمی‎دانم. بدانید که این اشرار به ما مهلت روزی دیگر نخواهند داد و هر کسی با من بماند کشته خواهد شد پس به همة شما اجازه رفتن دادم و عهدم را از شما برداشتم در این تاریکی شب بروید و خود را به جایی برسانید. اول کسی که به پاسخ امام حسین برخاست قمر بنی هاشم بود. فرزندان عقیل و زینب و جوانان بنی هاشم و اصحابی چون حبیب بن مظاهر و بریر و زهیر و مسلم عوسجه‎ها برخاستند و رجز خواندند و تجدید عهد کردند که یا اباعبدالله تانفس آخر پای رکابت می‎مانیم. خدا داند که عشق ما حسین است در این دنیا و آن دنیا حسین است جدا از تو نخواهد شد دل ما که عهد ما از اول با حسین است کلام اول ما یا علی بود کلام آخر ما یا حسین است حسین امروزمان بوده‎ست و دیروز یقینا حاصل فردا حسین است پیمبر خواند مصباح الهدایش چراغ عالم بالا حسین است مرا در ساحل لطفش امان داد که هم کشتی و هم دریا حسین است اگرچه روز وانفساست اما چه بیم از هول محشر، تا حسین است در هیچ قابی نمی‎توان تصویر و تصور کرد این منظره را، عده ای نماز شب می‎خوانند، گروهی در تلاوت قرانند، و حسین بر سجاده مناجات ایستاده است آرام و غرق حضور، انگار نه انگار که فردا در چکاچک شمشیرها و نیزه‎ها گرفتار خواهد بود وعجیب تر آن که می‎داند و آرام است . آنقدر صدای مناجات یاران حسین تاثیر گذار بود که همان شب عاشورا 32 نفر از سپاه کوفه وشام به اردوی حسینی پیوستند. آه... فردا شب این آرامش نخواهد بود، صحرا پر از پیکرهای بی سر، خیمه‎های سوخته و بچه‎های سیلی خورده و خسته، بیماری که در آتش تب و داغ می‎سوزد صل الله عليك يا اباعبدالله الحسين 📚منبع : روضة الذاكر
🔸مجلس نهم (روضة حضرت اباالفضل) السلام علی ابالفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه الآخذ لغده من امسه الفادی له الواقی الساعی الیه بمائه المقطوعة یداه... سردار سرفراز سپاه سعادتی پرچم فراز اردوی عشق و شهادتی روز وصال جلوه‎ای از صبح روی تو شام فراق از شب زلفت روایتی ماه قبیله کرم ای آبروی حسن روشن ترین حقیقت لطف و کرامتی درباره تو هرچه سرودند و گفته‎اند باشد ز عزم و رزم و کمالت حکایتی شیر شعور خورده‎ای از سینة شرف شایسته مدال طلای لیاقتی افتاد پیش پای ولایت دو دست تو از تشنگی و زخم نکردی شکایتی آغوش جان گشوده فرا روی تیرها «کالقنفذ» است حال تنت را کنایتی از داغ تو شکست ابالفضل، پشت صبر بر روضه غم تو نباشد نهایتی دلواپس حساب و کتاب قیامتیم از ما مکن دریغ، نگاه عنایتی پدر خیلی به اولادش حساس است مخصوصا دوران کودکی که فرزند احتیاج به مراقبت بیشتری دارد. برای خیلی از پدرها این لحظه اتفاق افتاده که فرزندش در آغوش او بوده باران گرفته است. اولین کاری که به ذهن پدر می‎رسد این است که کودکش را به سینه می‎چسباند و خم می‎شود و خودش را چتر بچه‎اش می‎کند تا قطره‎های باران به صورت و بدن او نخورد. عباس، ( ابوالقربه) است یعنی بابای مشک، مثل فرزندش آن را بر دوش گرفته و در محاصره 4000 تیر انداز راه نخلستان را انتخاب کرد. باران تیرها باریدن گرفت. مشک را راز شانه بر سینه چسبانید، خم شد و خودش را سپر و چتر مشک آب کرد.   تیر اندازا اونو هدف گرفتن دورشو از چهار طرف گرفتن بارون تیر از هر طرف می‎بارید روی سر مرد شرف می‎بارید تیر نه فقط به مشک آبش زدن به سینه و قلب کبابش زدن یاد لحظه ای افتاد که سکینه بنت الحسین مشک خشکیده را روی دستش گذاشته بود و ملتمسانه برای بچه‎های حرم آب خواسته بود. درد زخم شمشیرها و تیرها را فراموش کرد. آری شرمندگی برای یک مرد دردش از زخم کاری شمشیر و تیر بیشتر است،(لذا اگر به کربلا رفتید هر وقت گذارتان به حرم ابالفضل افتاد اسم سکینه را به زبان نیاورید و لا تذکرن عنده سکینه، فانه اوعدها بالماء). هیچ بهانه‎ای و دلیلی برای خیمه رفتن نداشت. حیرت زده مانده بود که عمود آهن به یاری‎اش شتافت. ماه با پیشانی شکسته به روی زمین افتاد و خورشید کمرش شکشست. این اولین بار بود که حسین با دیدن عباس غم‎های عالم دلش را می‎گرفت. آخر (کاشف الکرب عن وجه الحسین) قطعه قطعه روی خاک افتاده بود. چقدر این سکینه باهوش بوده است! وقتی پدر را با قامت خمیده دید که از میدان می‎آید متن سوالش را عوض کرد به جای این که از آب بپرسد صدا زد (این عمی العباس) اشک پدر را که دید پاسخ سوالش را گرفت و با عجله به خیمه سقاخانه برگشت... بچه‎ها اینقده آب آب نکنید بابا رو با گریه بیتاب نکنید بابا هم خودش سرآپا عطشه داره از ماها خجالت می‎کشه بابا از علقمه تنها اومده گمونم از پیش سقا اومده گونم دست عمو جدا شده پیشونی ماه او دوتا شده بچه‎ها برید تو خیمه بمونید روضه دست بریده بخونید صل الله عليك يا اباعبدالله الحسين 📚منبع : روضة الذاكرين واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
🔸مجلس هشتم(روضه حضرت علی اکبر) غرور غيرت مردان عاشورا على اكبر چه شد خوابيده‏ اى بر غربت صحرا على اكبر شكسته كشتى تقدير در طوفان بى پروا رها كردى مرا در موج خون تنها على اكبر رمق از زانويم رفته است و زور بازويم رفته است شكستى اى عصاى پيرى بابا على اكبر نفس بر دل شرر دارد خدا تنها خبر دارد چه بر روز من آورده غم تو يا على اكبر چه كردى با دل اهل حرم با رفتنت اى واى به گوش از خيمه آيد شور واويلا على اكبر عطش از عمق جانت شعله زد بر خرمن عمرم كه مى‏ سوزم هنوز از داغ آن لب‎ها على اكبر دلم را شاد كن پلكى بزن چيزى بگو با من پس از تو خاك عالم بر سر دنيا على اكبر اگر مادر ندارى جاى شكرش تا ابد باقى است كه مجنون مى‏ شد از داغ غمت ليلا على اكبر هواى ديده بارانى است حال سينه طوفانى كه حسرت مى‏ برد بر چشم من دريا على اكبر روبروی ناودان طلا در صحن بیت الله الحرام در جمع دوستان نشسته بودیم. یکی از رفقا که اتفاقا خانوادگی شان از ذاکران اهل‎بیت هستند گفت فلانی بارها روضه حضرت علی اکبر را از شما شنیده ام اما بخشی از روضه برایم باور کردنی نبود از طرفی هم می‎دانستم که شما روضه بی سند نمی‎خوانی و موقعیتی هم پیش نمی‎آمد که آدرس روضه را از شما بپرسم. اما برای خودم حادثه ای پیش آمد که آن روضه را با تمام وجود حس کردم و باورم شد و دیگر دنبال سند آن هم نیستم. پسر اولم که دانشجو بود بیمار شد و در بیمارستان شهید بهشتی کاشان بستری شد. یک ماه کار هر روزم بود که می‎رفتم و به او سر می‎زدم و کنار تختش بودم. یک روز تازه به خانه رسیده بودم که کمی استراحت کنم زنگ تلفن خانه به صدا در آمد. گوشی را که برداشتم برادرم پشت خط با صدایی لرزان گفت بیا بیمارستان، گفتم تازه از بیمارستان آمده ام. آشفته و گریان گفت : دوباره بیا و تلفن را قطع کرد. گوشی از دستم افتاد. با عجله خود را به بیمارستان رساندم تا در اطاق پسرم را باز کردم دیدم همه گریه می‎کنند و یک پارچه سفید روی صورت پسرم کشیده است. دیگر نفهمیدم کنار تخت پسرم غش کردم مرا به هوش آوردند برادرم زیر بغلم را گرفته بود از در اطاق که بیرون آمدیم داخل راهرو بیمارستان دور خودم می‎چرخیدم. برادرم گفت چه شده؟ گفتم دنبال آسانسور می‎گردم. با تعجب گفت این درب آسانسور است یک ماه است می‎آیی اینجا و می‎روی مگر نمی‎بینی؟ گفتم چشمانم تار شده نمی‎توانم واضح ببینم. همان جا یاد روضه ای افتادم که شب هشتم محرم می‎خواندی! 🔳 علامه مرحوم شیخ جعفر شوشتری از قول حضرت زینب سلام الله علیها نقل می‎کند که یک لحظه دیدم حسینم دور ذوالجناح می‎چرخد! عرضه داشتم برادر چه شده؟ فرمود : زینب جان رکاب ذوالجناح را نمی‎بینم گفتم فدایت شوم چرا؟ فرمود : الان داغ علی اکبرم را بر دلم گذاشتند. صدای خداحافظی‎اش را شنیدم.  خود را کنار پیکر اکبر رساند و آهی کشید از دل که قلب کربلا سوخت صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین 📚منبع : روضة الذاكرين واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
🔸مجلس هفتم (روضة حضرت علی اصغر) تا پر نشست تیر سه شعبه به حنجرش بر روی دست‎های پدر شد جدا سرش زیباترین حماسة عشق آفریده شد در خون شکفت غنچة لبخند آخرش قلب سپاه را به نگاهش نشانه رفت وقتی که دید شانة باباست سنگرش پرواز کرد بر سر دست فرشته‎ها گهواره ماند و حسرت آغوش مادرش خیلی گران تمام شد این داغ بر حسین سنگین‎تر از مصیبت عباس و اکبرش سخت است بر پدر که ببیند به موج خون ششماهه دست و پا بزند در برابرش گل میشد آن شکوفة نو رستة رباب قوم خزان ز کینه نکردند باورش هیچ کس نمی‎تواند حال یک مادر را در داغ فرزند حس کند مخصوصا اگر این فرزند کودک و ششماهه باشد. وقتی تازه لبخند زدن را یاد می‎گیرد و دل مادر را با هر تبسمی می‎برد. نگاه که به صورت کودکش می‎کند جوانی و قد کشیدن او را در قاب چشمانش می‎بیند آرزوهایش را مرور می‎کند خوشبختی فرزندش را قامت رعنای او را تصور می‎کند و لذت می‎برد و این لذت را با هیچ چیزی عوض نمی‎کند. حالا فرض کنید تمام این آرزوها یک لحظه پیش چشم مادر بر باد رود. آهی می‎کشد که دل سنگ را آب می‎کند. این حال رباب است یک لحظه پردة خیمه را بالا زد، دید حسین دارد می‎آید اما شکسته و اشک الود، آه خدایا پسرم کجاست؟ برده بود سیرابش کند و برگرداند! خوب نگاه کرد انگار او را زیر عبا گرفته تا آفتاب صورت گلم را نسوزاند. اما چرا به سمت خیمه من نمی‎آید راهش را کج کرده و به سمت پشت خیمه می‎رود. بیقرار شد، شتابان به سمت حسین دوید آه مولای من پسرم کجاست؟ حسین گوشه عبا را کنار زد و مادر قنداقه ای غرق به خون را دید. هنوز لبخند روی لبان علی اصغر بود. وای-  علی اصغرم لالایی غنچة پرپرم لالایی شکوفة حرم لالایی، ای وای وای - لبات هنوز خشکیده مادر رنگت چرا پریده مادر چرا گلوت بریده مادر، ای وای وای - گلم چقدر بالا بلندی چشمای خسته تو نبندی یه بار دیگ برام بخندی، ای وای مادر برات بمیره که زود پر کشیدی خیری از این دنیای بی وفا ندیدی در زمان بنی اسراییل جوانی بود که گاو و گوساله ای داشت. روزی به خاطر تنگدستی گوساله را مقابل چشم گاو سر برید. مادر نعره ای کشید و سر به آسمان بالا برد همان لحظه دستان جوان خشک شد. با شتاب خودش به موسای کلیم رسانید و عرض حاجت برد. پیغمبر خدا عصبانی شد و فرمود دور شو در عطار خانة من داروی شفای تو نیست. چقدر بی رحم بودی که مقابل چشم مادر، گوساله‎اش را سر بریدی! آه چه دلی داشت رباب که از کربلا تا شام لحظه به لحظه قاتل پسرش را کنار محملش می‎دید و گریه می‎کرد. چرا کشتی علی اصغرم را گل نشکفتة باغ حرم را گلم بی‎تاب بود و تاب می‎خواست چقدر این غنچه آیا آب می‎خواست؟ تمام آرزویم اصغرم بود امید آخر و بال و پرم بود همه تاب و توانم را گرفتی چرا شیرین زبانم را گرفتی مادری که داغ دیده را تسلیت می‎دهند و آرامش می‎کنند اما نه با تازیانه و سیلی...! صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین 📚منبع : روضة الذاكرين واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
🔸مجلس ششم (حضرت قاسم ابن الحسن) نوجوانی که دلش مثل پدر دریا بود از تبار ادب و غیرت و خوبی‎ها بود زلف آشفتة او غارت دل‎ها می‎کرد پای تا سر حسن و حسن ز سر تا پا بود مرگ در ذائقه‎اش ناب تر از شهد عسل بسکه طوفنده و شیدایی و بی پروا بود سیزده ساله ولی مرد، که در عرصة رزم هیبت حیدری‎اش حیرت عاشورا بود کربلا حجله دیدار و اجل شاهد وصل جشن دامادی قاسم چقدر زیبا بود جای گل بر سر او ضربه ی شمشیر زدند بر سر نیزه به پهلوش زدن دعوا بود عاقبت زیر سم اسب گلابش کردند دامن دشت پر از عطر گل زهرا بود این طرف سوخته از رفتن او قلب عمو آن طرف منتظر آمدنش بابا بود به روی دست عمو پیکر او شد تشییع ذکر نوحه به حرم ناله ی واویلا بود آن که بیش از همه می‎سوخت در این سوگ بزرگ مادری بود که با داغ پسر تنها بود امیرالمومنین "ع" چه نگاه زیبایی به مرگ دارد،  می‎فرماید : (الموت عُرسُ المومن) مرگ عروسی مومن است. رهایی از دنیایی که (سِجن المومن) است لذتی کمتر از عروسی ندارد لذا اولیای خدا برای مرگ لحظه شماری می‎کردند. مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ بی قرار تر از همه قاسم بن الحسن بود. کربلا را حجلة دیدار و شهادت را عروس وصل و تیر و سنگ و نیزه‎ها را نقل شادی مجلس عروسی می‎دید. لذا وقتی از او سوال شد (کیف الموت عندک؟) بی درنگ پاسخ داد که (احلی من العسل)... مرگ از بی جگری‎های تو چون زهر شده است تلخی باده این رطل گران این همه نیست (صائب تبریزی) از همه مهمتر این که روز عاشورا اولین شهید هم نبود که بگوییم زخم شمشیر و نیزه ندیده و فقط رجزی خوانده بلکه پیکر اربا اربا علی اکبر را دیده بود و بدن‎های قطعه قطعة شهدای کربلا را در خیمة دارالحرب مشاهده کرده بود. اینکه یک نوجوان سیزده ساله با قدم‎های استوار و آگاهی از سختی راهی که انتخاب کرده از امامش اجازه نبرد می‎خواهد نشان از معرفت بالای او به شهادت دارد مقابل عموجانش حسین ایستاد و شروع کرد به دلبری کردن می‎داند که برای عمو سخت است که به او اجازة میدان بدهد. عمو رخصتم ده فدایت شوم شهید ره کربلایت شوم منم دست پرورد عباس تو پر از غیرت و شور و احساس تو منم وارث شیر سرخ جمل مرا مرگ شیرین تر است از عسل بده رخصتم شور و عزمم ببین در این عرصة تیغ ، رزمم ببین ببین تیغ مثل پدر می‎زنم به یک ضربه صد دست و سر می‎زنم مگر مرده باشم که تنها شوی و بی سر در این دشت و صحرا شود تو را جان زهرا دلم شاد کن یتیم حسن را تو داماد کن آن قدر زیبا سخن گفت که دل مولایش حسین را برد. دوید و عموجانش را در آغوش گرفت و هر دو گریستند تا (فَغُشی علیهما) بیهوش شدند.  بی بی زینب آمد مخدرات حرم دور این دو دلداده حلقه بسته‎اند. زره برای سرباز سیزده ساله در حرم پیدا نشد. جوشنش نیمی از عمامه حسین و نیم دیگر کلاه خود قاسم شد. به تن جامة رزم پوشید و رفت و چون شیر غران خروشید و رفت چه زیبا رجز خواند گاه سخن که اینک منم قاسم ابن الحسن اگر یادتان هست صفین، جمل حسن را، همان صولت بی بدل! به رگ‎های من خون او جاری است دم تیغ من مثل او کاری است مرامم حسینی امامم حسین سخن بس، که ختم کلامم حسین برای خودش یلی شده بود. از میمنه به میسره می‎زد ضربه‎هایش آن چنان کاری که همه از دم تیغش فراری بودند. چاره ای نداشتند جز این که در محاصره سنگ و نیزه و تیربارانش کنند (این کار را برای دو نفر دیگر هم قبل از او انجام داده بودند، حر بن یزید ریاحی و عابس شاکری) 35 تیر بر بدنش خورده بود که افتاد. یک سلام دارد امام زمان در زیارت ناحیة مقدسه که (السلام علی الصدر المرضوض، سلام من بر استخوان‎های سینه ای که زیر سم اسب‎ها کوبیده شد) برای تمام شهدا یکبار اما برای قاسم این قصه دوبار اتفاق افتاد. دفعه اولش هنوز جان داشت که زیر سم اسب‎ها لگدکوب شد. در کنار خیمه‎ها قاسم عموجانش را در آغوش گرفت اما اینجا حسین قاسم را در آغوش گرفت. با این تفاوت که پای قاسم به زمین کشیده می‎شد.  این از قامت خمیده حسین بوده یا قامت کشیده قاسم؟ والله اعلم صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین 📚منبع : روضة الذاكرين واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
🔸مجلس چهارم(روضة حضرت مسلم بن عقیل) السلام علی اول الشهداء و سید السعداء السلام علی الهادی بنفسه و مهجته السلام علیک ایها الشهید الفقیه المظلوم. سفیر نور به دار الاماره گفت حسین شد آسمان دلش پر ستاره‎، گفت حسین به رغم مصلحت اندیش‎های شهر فریب نداشت حاجت هیچ استخاره گفت حسین سرود شعر بلند حماسه و ایثار بدون پرده و بی استعاره گفت حسین اسیر بود ولی مثل شیر زد فریاد کشید از دلش آه و دوباره گفت حسین دو. کعت عشق به محراب وصل نیت کرد ز خون گرفت وضو بر مناره گفت حسین غروب بود و غریبانه، تشنه و زخمی دو دست بسته نفس پر شراره گفت حسبن سرش جدا شد و از بام قصر شب افتاد نگاه آخر او با اشاره گفت حسین کمیل، روضة مسلم چقدر جانسوز است شکست در غم او سنگ خاره گفت حسین چقدر سخت است نفس کشیدن در شهری که خوش استقبال و بد بدرقه‎اند. پنجم شوال وقتی سفیر حسین خسته از سفری طولانی وارد کوفه شد هیجده هزار نفر با او بیعت کردند آنقدر اشتیاق از خود نشان دادند که همان روزهای اول به مولایش نامه نوشت که مولای من کوفه در انتظار توست. اما چه زود برق سکه‎های عبیدالله و فریب ابن زیادها چشمشان را زد. عده ای به طمع زر و گروهی از بیم زور مسلم را در کوچه‎ها غربت کوفه رها کردند و رفتند به قول عبیدالله اعجاز سامری کار خودش را کرد. کار به جایی رسید که همراه 30 نفر به سوی (ابواب کنده) حرکت کرد وقتی به آنجا رسید تنها 10 نفر با او بود و چون از آن منطقه عبور کرد حتی یک نفر با او نمانده بود تا راهنمایی اش کند. اگر آن زن مومنه (طوعه) مردی نمی‎کرد مسلم شب را تا صبح در کوچه‎ها سرگردان بود. فقط جام آبی نوشید و به نماز شب ایستاد... غریب کوفه در ذکر خدایی نفس‎هایش نوای نینوایی به اشک و زمزمه می‎گفت تا صبح حسین فاطمه کوفه نیایی سپر شمشیر خنجر می‎فروشند کلاخود و علم، پر می‎فروشند نمی‎دانم چرا از این همه جنس سه شعبه را گران تر می‎فروشند نیا کوفه که کوفی را وفا نیست در اینجا بویی از عشق و صفا نیست فریب زور و زر خوردند مردم کسی مولا دگر یاد شما نیست صبح علی الطلوع محاصره اش کردند. تا غروب آفتاب مردانه مبارزه کرد و کسی را یارای تیغ حیدری اش نبود. عاقبت به فریب امان نامه دستانش را بستند تشنه بود اما دهان خون آلودش اجازه نداد جرعة آبی بنوشد انگار تقدیرش شهادت با لب تشنه بود. اوج غربتش این بس که کسی را پیدا نکرد جز عمر سعد تا وصیت کند، به اکراه گوش می‎داد. فرمود ای عمر سعد سه وصیت دارم اول اینکه 600 درهم قرض گرفته ام سپرم را بفروش و قرضم را ادا کن دوم اینکه جنازه ام را تحویل بگیر و دفن کن و سوم اینکه نامه ای برای مولایم حسین بنویس که به کوفه نیاید. خسته و زخمی شروع کرد به گریه کردن، نه برای خود که برای قافله ای که به سوی کوفه می‎آید. حسین فاطمه گفتم بیا اما نیایی نبرده کوفه بویی از وفا اینجا نیایی همه پیمان شکستند برای نان شکستند به سنگ کینه از من سر و دندان شکستند شکسته سرم، فدای سرت، سرت بادا سلامت نثار تو و همه بچه‎هات، سر و جان غلامت حسین یا حسین (2) حسین مولا حسین جان میا کوفه که غیر از من دگر یاری نداری برای کشتن تو می‎کنند لحظه شماری سپاه زور و تزویر همه با تیر و شمشمیر که حتی در امان نیست در اینجا طفل بی‎شیر ببین سوز من، ببین آه من، برایت گریه کردم خداحافظ ای قرار دلم حسین دورت بگردم حسین یا حسین (2) حسین مولا حسین جان در منزل زباله برای امام حسین خبر آوردند که مولاجان از کوفه که بیرون می‎آمدیم پیکر مسلم پایمال کودکان کوفه بود. مولا گریست و زمزمه کرد انا لله و انا الیه راجعون 📚منبع : روضه الذاکرین واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
🔸مجلس پنجم (روضة حضرت حر) انانکه شرح واقعة کربلا کنند بر ماجرای حضرت حر ابتدا کنند از شأن و عزتش بنویسند اگر همه شاید که حق گوشه‎ای از آن ادا کنند شایسته است مردم آزاده تا ابد بر او به رسم عشق و ادب اقتدا کنند ثابت شد از عنایت مولای ما به او «اهل نظر معامله با آشنا کنند» از عاقبت به خیری اگر صحبتی شود با نام او به مجلس روضه صفا کنند تا صبح روز واقعه هم با یزید بود می‎خواستند تا ز حسینش جدا کنند اما خدا ز مرحمتش دست او گرفت تا اسم او به جرگة خوبان صدا کنند شب عاشورا لیلة القدر حر بود. تا صبح دراضطراب و زمزمه با خود که ای مرد فردا در این صحرا چکاره‎ای؟ اما توفیق دست دلش را گرفت و عاقبت به خیر شد. ادبش به مادر سادات سلام الله علیها و محضر امام حسین رمز عاقبت به خیری او شد. شکسته و پریشان و سربه زیر خودش را کنار خیمه مولا رساند و با اشک عرضه داشت فهل تری لی من ذلک توبه؟ زار و پریشان آمدم در کوی جانان آمدم مولا پشیمان آمدم آیا قبولم می‎کنی؟ راه تو را بستم حسین قل تو را خستم حسین حالا که پیوستم حسین آیا قبولم می‎کنی سر بر زمین افکنده‎ام از زینبت شرمنده‏ام حالا به کویت بنده‎ام آیا قبولم می‎کنی؟ در پای تو بی سر شوم در باغ تو پرپر شوم قربانی اصغر شوم آیا قبولم می‎کنی؟ کجا آمده ای حر؟ اینجا باب نجات الامة است اینجا خیمة رحمة الله الواسعه است! بی درنگ پاسخ شنید که ارفع راسک یا حر، سرت را بالا بگیر. به به، چه پیام زیبایی! در خانة امام حسین مقام سرافرازی است. از اسب پیاده نشد تا اجازة میدان گرفت. آمد پشت خیمة بی بی زینب حلالیت طلبید و رفت. رسم عرب قبل از آغاز مبارزه رجز خوانی است. انی انا الحر و ماوی الضیف عن خیر من حل بارض الخیف اضرب فی اعناقکم بالسیف اضربکم و لا اری من حیف من آن حرم که خانه ام محل فرود و پناه مهمانان بود و رسم مهمان نوازی را می‎دانم مخصوصا این مهمانانی که در مکه و منی در بین مهمانان خدا گرامی ترینند. به شمشیر گردن‎هایتان را می‎زنم و در شمشیر زدن بر شما هیچ وجه ظلم و ستم نمی‎بینم. از رجزش معلوم می‎شود که سفره دار کوفه و مهمان نواز بوده است. با این حساب خیلی به او سخت گذشت وقتی لب‎های خشک حسین را دید و صدای واعطشای کودکان را شنید. بی مهابا به قلب لشگر زد تیغ آنجا به عشق حیدر زد هیچ کس را نبود جرات او نیزه از هر طرف مکرر زد عاقبت در هجوم کوفه و شام در رکاب حسین پرپر زد پهلوان کوفه بود یارای جنگ رو در رو با او را نداشتند. ناچار دورش را گرفتند و تیر بارانش کردند. بعد هم نیزه‎ها و شمشمیرها اجازة خود نمایی پیدا کردند با پیکری زخم آجین روی خاک افتاد. در (مقتل الحسین ابی مخنف و ینابیع الموده قندوزی) نقل شده پیکر زخمی اش را نزد عمر سعد بردند دستور داد سر از بدنش جدا کردند و به سمت امام حسین پرتاب کردند. حضرت سر او را از زمین برداشت و خون روی دندان‎های او را پاک کرد و فرمود انت حر کما سمتک امک. صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین   📚منبع : روضة الذاكرين واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
🔸مجلس سوم (روضة حضرت رقیه س بنت الحسین) اى نفس گرم تو عطر بهشت آب و گل حسن تو زهرا سرشت پاك نژادى ز تبار حسين دسته گل باغ بهار حسين خيمه زده مهر تو در سينه‎ها نور تو گل كرده در آئينه‎ها آينه در آينه نور و نمك برخى خورشيد رخت نه فلك نه فلك افتاده و آواره‏ ات چرخ زند به دور گهواره‏ ات خنده زيباى تو اى حسن ناب چنگ زده به تار قلب رباب دل از حسين فاطمه مى‏ برى راه برو كه جلوه كوثرى نشسته بر سفره لطفت زمين رشته چادر تو حبل المتين چادر كوچكى كه بر باد رفت كرببلا به دست بيداد رفت سه ساله خون خدا رقيه كتاب داغ كربلا رقيه كتاب عمر تو ورق ورق شد قاتل تو خرابه و طبق شد عمة كوچك امام زمان كه دارى از يوسف زهرا نشان گرمى آغوش على اكبرى همنفس اشك على اصغرى حسين وقتى كه عنايت كند سوره چشم تو تلاوت كند سه ساله حسين، بلبل عشق طبق طبق نثار تو گل عشق دختر، احساس و عاطفه‎اش نسبت به پدر بیشتر از پسر است. وابستگی اش نیز هم بیشتر است. حالا حساب کنید این دختر رقیه و پدرش هم حسین باشد، چقدر یکدیگر را دوست داشتند مخصوصا اینکه دختر شباهت بسیاری به مادر بزرگش حضرت زهرا داشت. هر وقت مولا دلتنگ مادرش حضرت زهرا می‎شد راه رفتن رقیه را تماشا می‎کرد و خاطرات مادر را تازه می‎کرد. برای دختر عادت شده بود که قبل از نماز سجادة پدر را پهن می‎کرد و چادر نماز کوچکش را به سر می‎انداخت و کنار سجادة پدر می‎نشست. آن قدر به این کار عادت کرده بود که حتی بعد از روز عاشورا مثل همیشه کنار سجادة پدر نشسته بود و ناگهان پردة خیمه با شتاب بالا رفت و مردی درشت هیکل شمشیر به دست وارد خیمه شد. نگاه رقیه به سمت او برگشت و آرام پرسید آهای مرد عرب! تو بابای مرا ندیدی؟ مرد عرب پاسخی جز سیلی برای دختر نداشت! آخر تازه از روی سینة حسین در قتلگاه بلند شده بود. شدت سیلی به حدی بود که رقیه با صورت روی سجادة پدر افتاد. از خیمه بیرون دوید و خودش در آغوش عمه جانش زینب رها کرد. بی بی زینب تا نگاهش به صورت کبود رقیه افتاد بی اختیار دلش یاد سیلی مدینه افتاد... باید که با یتیم مدارا کنی بغل برای گریه‎هاش وا کنی یتیم به جز خدا کسی نداره غریبه و همنفسی نداره هدیه ببر واسه یتیم شاد بشه دلش یه لحظه از غم آزاد بشه خبر دارید که گوشة خرابه یه دختری اسیر التهابه چند روزه از باباش خبر نداره شبای غربتش سحر نداره از کربلا تا کوفه، کوفه تا شام سیلی‎ش زدند و خورده سنگ و دشنام از بس بهونه باباش گرفته نا نداره دیگه صداش گرفته خسته شده پاهاش پر از آبله‎ست طفلکی دیگه زحمت قافله‎ست تو خواب و بیداری باباشو می‎خواد داد می‎زنه کی میشه بابام بیاد کی میشه از سفر بیاد بابایی تموم شده طاقتم از جدایی شب‎های انتظار او سر اومد پدر با سر دیدن دختر اومد اگر چه مثل بغضی در گلوم شد قصة دختر یتیم تموم شد مدت‎ها گذشت تا نیمه شبی که دوباره منتظر نشسته بود و گریه می‎کرد. این دفعه دید به جای یک نفر چند نفر آمدند، ترسید از آنها سوال کند و سراغ بابایش را بگیرد. فقط نگاه می‎کرد یکی از آن‎ها پرسد بابایت را می‎خواهی؟ جواب داد بله! دلم برایش تنگ شده است. مرد عرب طبقی که روی سر داشت را مقابل رقیه بر زمین انداخت و فریاد زد این هم بابایت! مگر باورش می‎شود. روپوش طبق را کنار زد. بوسه‎ای از صورت بابا گرفت اشک در چشم رقیه پا گرفت سفره دل پیش بابا باز کرد بعد مدت‎ها برایش ناز کرد گفت بابا صورتم نیلی شده دختر تو خسته از سیلی شده بارها از ناقه افتادم پدر مادرت آمد به امدادم پدر زجر زجرم داد در این قافله خسته‎ام از طعنه‎های حرمله آمدی بابا مرا با خود ببر دختر تو خسته شد از این سفر روضه خوان خرابه غوغا کرده بود و عجب روضه ای شده بود! آن شب شهر شام از صدای گریة اهل خرابه خواب نداشت. ناگهان صدای روضه خوان قطع شد. بی بی زینب با همة وجودش فریاد کشید وا حسینا... صل الله علیک یا ابا عبدلله الحسین 📚منبع : روضة الذاكرين واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
🔸مجلس اول زمان عج محرم اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جِئنا ببضاعة مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین. بجز نگاه تو بر زخم سينه مرهم نيست اسير عشق تو را كار با دو عالم نيست ببين كه غرقه درياى اشك شد دل من به بيقرارى چشمم فرات و زمزم نيست تو اى مسافر صحراى نا کجا برگرد كه قرن‎ها غم و دلواپسى ما كم نيست اگر که حال من خسته را سوال کنی به غیر دوری دیدار روی تو غم نیست عنایتی که تحمل کنیم هجران را مقدمات وصالت اگر فراهم نیست براى منتظران ظهور تو آقا جگر گدازتر از روضه ی محرم نيست تا کی در انتظار بنشینیم و لحظه شماری کنیم؟ ناامیدی در قاموس ما نیست اما خسته شدیم. خسته از زخم زبان‎ها و طعنه‎هایی که آزارمان می‎دهد. (متی احار فیک یا مولای)، سرگردانی و حیرت سخت است، مگر نگاه تو تسلایمان دهد. (وانظر الینا نظره رحیمه) صاحب عزا، محرم جدت رسیده است هنگام سوز ماتم جدت رسیده است صاحب عزا، به رخت سیاهم نگاه کن بر اشک گرم و شعله آهم نگاه کن پیوسته در عزای حسین آه می‎کشی هر صبح و شام ناله جانکاه می‎کشی بر کربلا و روضه آن گریه می‎کنی خون جای اشک دیده روان گریه می‎کنی مولا شنیده‎ام که در آن جمعه ظهور تکیه کنی به کعبه غمت را کنی مرور با اهل عالم از غم خون خدا بگو از لاله‎های پرپر دشت بلا بگو تکیه به دیوار کعبه می‎زند بین مقام و حجر الاسود می‎ایستد و فریاد می‎زند آنگونه که عالم هستی می‎شنود : الا یا اهل العالم انا الصمصام المنتقم الا یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشان الا یا اهل العالم ان جدی الحسین طرحوه عریانا الا یا اهل العالم ان جدی الحسین سحقوه عدوانا تمام روضه‎های کربلا را در سه جمله خلاصه می‎کند. عطش و برهنه رها کردن و پامال کردن پیکر حسین زیر سم اسب ها. یابن الحسن! شما کربلا را (در عالم ظهور) ندیده بر این سه روضه می‎سوزید . آه امان از دل عمه جانتان زینب که این سه مصیبت را با تمام وجودش لمس کرد و دید. اوج ابتلای زینب عصر عاشورا بود وقتی که دست‎ها را روی سر گذاشت و نگاهی به سمت مدینه کرد و ناله زد . یا رسول الله هذا حسینک... در موج خون فتاده به صحرا حسین توست در بین دشمنان، تن تنها حسین توست از بس که زخم خورده و صد پاره پیکر است نشناسمش، به من بگو آیا حسین توست؟ صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین 📚منبع : روضة الذاكرين واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
مقتل جون غلام امام حسین غلام سیاه پوستی بود متعلق به ابوذر، با اینكه به دست او آزاد شده بود پس از شهادت ابوذر خدمت گذار اهل بیت شده بود، ابتدا نزد امام حسن «علیه السلام» و سپس در منزل امام حسین «علیه السلام» به خدمت مشغول بود و در سفر كربلا نیز همراه امام بود. روز عاشورا وقتی كه جنگ شدت گرفته بود چون به حضور امام آمد و اجازه جهاد خواست امام فرمود: من بیعت را از تو برداشتم و آزاد گذاشتم تو با امید عافیت و آسایش به همراه ما آمده ای، پس خودت را به ناراحتی و مصیبت ما گرفتار نكن.1 تا این سخن را شنید خود را به قدم های امام انداخت و در حالی كه پای حضرت را می بوسید عرض كرد: آیا سزاوار است كه من در رفاه و آسایش در خدمت شما باشم اما در شدت و ناراحتی و در مقابل دشمن دست از شما بردارم؟ درست است كه من بدن بدبو و خاندان من ناشناخته و رنگ پوست من سیاه است، اما با بهشت برین بر من منت بگذار تا بدنم خوشبو و رنگم سفید و حسب من به عزت و شرافت نائل شود، نه به خدا سوگند من هرگز از شما جدا نخواهم شد تا خون سیاه من با خون شما آمیخته شود! امام كه اصرار و صمیمیت و وفای او را مشاهده كرد به وی اجازه رفتن به میدان شهادت داد ... پس از شهادت وی خود را به بالین وی رساند و در كنارش نشست و وی را چنین دعا كرد: خدایا رویش را سپید و بدنش را خوشبو و با ابرار و نیكان محشورش بگردان و در میان او با محمد و خاندانش آشنایی بیشتر قرار بده2 در نیمه شب یازدهم كه كوفیان آمدند تا باقی سرها را جدا كنند، دیدند در كنار كشتگان یك بدن افتاده كه مانند نقره می درخشد و بوی عطری از آن به مشام می رسد كه مانند آن را حس نكرده بودند، این بدن متعلق به غلام سیاه، جون بود.3* بله این است عشق به اهل بیت كه رنگ نمی شناسد، غلام و غیر غلام نمی شناسد، اینجا فقط عشق معنا دارد... اینجا عاشق كه باشی تو را می خرند هر كه باشی درب این خانه عاشقی كن... خدایا عشق به اهل بیت را در دل های ما روز افزون كرده و دشمنی با دشمنان آنان را روز به روز در دل های ما زیاده بگردان. منابع: 1. أنت فى اذن منّى، فانما تبعتَنا طلبا للعافیة فلا تبتَلِ بطریقتنا. 2. أللهم بیّض وجهه و طیّب ریحه واحشرهُ مع الاءبرارِ و عرّف بینه و بین محمد و آل محمد. لهوف ص 108. 3. بحار الانوار ج 45 ص 23. * به نقل از كتاب زیبایی های كربلا ص 73.
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃﷽ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌┅─‌ ماه در خـون شـــناورم ، قاسم سیزده ســـاله یاورم ، قاســــم من تو را بـوده ام به جـای پدر تو به جــــای بـرادرم، قاســــم زخــم‌هـای تن تو کشــــت مـرا تازه شد داغ اکـــبرم ، قاســـم سخت بود آنکه در وداع حـرم تشنه لب رفتـی از برم، قاســم سخـت‌تر اینکــه با لـب تشـــنه جـــان ســـپردی برابرم، قاسـم گــر ســـراغ تو را ز مــن گیـرد چـــه بگویم به خواهرم، قاسم تـن پاک تو را خـــــودم تـــنهـا به سوی خـیمه می‌برم، قاســم تن به خاک وسرتوهمسفر است در ره شــــام با ســـرم، قاســم شعر:حاج غلامرضا سازگار 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ |↲گلواژه‌هاے اهل‌بیت (ع) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ یا ایُّهَا العـزیز ! دلــم بی قرار توست در انتظار عطر خوشی از دیار توست ای من فـدای شـال عزا و غریبی ات یابن الحسن بیا که دلم داغدار توست این روزهاکه حال زمین وزمان بد است حال خوش تمامی ما در کنار توست از اینکه یار بـــدی بوده ام ، ببخش عمریست این منتظرت،شرمسار توست کاری نکـرده ایم بــرای ظهـــور تو آقا، دعـا برای ظهـور هم ، کار توست ای از تبار حـیدر و زهـرا ، ظهور کن آقا بیا که فاطمه چشـم انتظارتوست بنگـــر جفـــای حرملـه های زمانه را پایان ظلمشان به دَمِ ذوالفقار توست امشب،شب غریبی فرزند مجتبا ست امشب،خودامام حسن بی قرارتوست سخت است روضه خوانی امشب که مجتبا خود ، پای این مرثـیه اشکبار توست شعر:رقیه سعیدی(کیمیا) 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 📌«نشر بدون ذکر منبع ونام شاعرجایز نمیباشد.» |↲گلواژه‌هاے اهل‌بیت (ع) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌