4_5785202810341560115.mp3
3.2M
#استودیویی
📝 شیعه تو غریبه...
🎤 کربلاییمحمدحسین #پویانفر
◾️ #امام_زمان
شیعه تو غریبه و منم یه بچه شیعه مو
اشکی بده سبک کنم سنگینی رو سینه مو
بقیه الله یا فرج الله
یا مولانا یا صاحب الزمان ...
الامان الامان الامان الامان
العجل العجل العجل العجل
کاشکی میشد که غیر تو هیچکی نباشه تو دلم
بهم بگو چی کار کنم کم بشه از تو فاصله ام
اونی که دل بسته به تو محاله نا امید بشه
زنده میشه به عشق تو هرکسی که شهید بشه
بقیه الله یا فرج الله
نذار که عادت بکنیم به غربت فراق تو
دنیا میفهمه آخرش باید بیاد سراغ تو
تویی که نزدیک منی اونی که گمشده منم
گناه اگر رهام کنه خودت میای به دیدنم
بقیه الله یا فرج الله
.
16.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زمینه
شیعه تو غریبه و
منم یه بچه شیعه ام و
اشکی بده سبک کنم
سنگینی رو سینم و
🎤کربلایی محمد حسین پویانفر
#امام_زمان
2. شهر غریبان.mp3
1.54M
#پندیات
( در احوالات قبرستان .. )
#استاد_موسوی_قهار🎤
بیا شهر غریبان را نظرکن
کنار قبر این یاران گذر کن
عزیزان راببین
درخانه ای تنگ
میان کوهی از
خشت و گِل وسنگ
چه شهری که سخن
ازما و من نیست
نشان از باغ و گلهایِ
چمن نیست ؟
غنی گر پا نهد
اینجا فقیر است
امیر ، گر روکند اینجا
اسیراست ..
#آواز_دشتی
ز سردار و زسرلشکر
خبرنیست ؟
زتاج وتخت شاهان
یک اثر نیست ..
سخن هرگز میاور
از امیران ؟
امیری نیست ،
در شهراسیران ..
عجب شهری
سخن ازسیم وزرنیست
به جز از پاکیِ پاکان
خبر نیست ...
#ترحیم_خوانی
.
#نذر_شعر
بنا بر رسم هرساله، به عشق مادر سادات(س)
انشاءالله نوشتن نوحه های #فاطمیه بر اساس سبک پیشنهادی شما ، توسط اینجانب #زهرا_آراستهنیا و به صورت رایگان انجام میشه.
مداحان بزرگوار درصورت تمایل پیام بدید:
@suzestan
✍ #زهرا_آراستهنیا
.
.
#زبانحال_حضرت_زهرا با حضرت زینب
با گریه شب هامو سحر میکنم
با غصه هام یه جوری سر میکنم
برو بخواب اگه حالم بد بشه
فضه و اسما رو خبر میکنم
قرار نبود خنده به ما حروم شه
دیدن محسن همه آرزوم شه
روزای خوبم پیش بابات علی
فکر نمیکردم اینجوری تموم شه
غصه نخور اگه چشام میباره
خندهی تو زخممو هم میاره
هر طور شده تورو بغل میکنم
نگی که مادرم دوسم نداره
تو کی دیدی که من بگم نمیشه؟
تحمل این همه غم ، نمیشه!
شونه زدم موهاتو با درد ، آخه
انگشتای من دیگه خم نمیشه
وقتی که گل گیر تبر میفته
تیغ تبر با غنچه در میفته
پهلوی من دوباره تیر میکشه
وقتی چشام به میخ در میفته
الهی که دلی آتیش نگیره
آب خوش از گلوم پایین نمیره
پشت در آتیش گرفته موندم
تازگیا وضوم شده جبیره
مثل الان وقتی زیاده تبم
عجل وفاتی میشینه رو لبم
روضهی روضههای عالم منم
گریز روضه ها تویی زینبم
از پشت در روضه میاد کربلا
آتیش میگیره مثل در خیمه ها
اینجا به محسنم لگد میزدن
اونجا حسینم میزنه دست و پا
عماد بهرامی ✍
#فاطمیه #حضرت_زهرا #شهادت_اهل_بیت #شهادت_حضرت_زهرا
.
RuzeShahadat-Fatemieh2-1394[04].mp3
12.22M
▪️سلام ما سلام ما به پهلوى شکسته ات (#نوحه_سنتی #حضرت_زهرا (س))
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی🎤
🏴 #فاطمیه
سلام ما سلام ما به رحمت و به جود تو
سلام ما سلام ما به چهره ى كبود تو
سلام ما سلام ما به قلب داغديده ات
سلام ما سلام ما به قامت خميده ات
سلام ما سلام ما به طفل نا اميد تو
سلام ما سلام ما به محسن شهيد تو
سلام ما سلام ما به چهره ى خجسته ات
سلام ما سلام ما به پهلوى شكسته ات
سلام سلام ما به گريه هاى دخترت
سلام ما سلام ما به ناله هاى شوهرت
سلام ما سلام ما به نغمه ى حجاز تو
سلام ما سلام ما به آخرين نماز تو
سلام ما سلام ما به صحنه ى مدينه ات
سلام سلام ما به خون زخم سينه ات
سلام ما سلام ما به قلب پر ز داغ تو
سلام ما سلام ما به قبر بى چراغ تو
.
ش02،_سینه_زنی_حضرت_زهرا_س،_حاج_حسین_محلوجی_5843537223659555612.mp3
17.86M
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#صوت_قدیمی
#سینه_زنی
👈🏼 کلیپ دوم: مهدی بهجان مادرت، یا بقیة الله، ما را مرانی از درت یا بقیة الله
🔘 مرحوم #حاج_حسین_محلوجی
#فاطمیه
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹بهار زندگیام!🔹
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست
کسی که سوخته از انتظار، میداند
دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر
چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟!
کسی که درک کند دولت حضور تو را
نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست
نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت
که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست
به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار!
گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست
بهار زندگیام در خزان نشست بیا
«بهار نیست به باغی که باغبانش نیست»
کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی
به جز تو با خبر از قبر بینشانش نیست
بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار
پسر که بیخبر از مادرِ جوانش نیست...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
#حضرت_زهرا #امام_زمان
.
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
🔹تقدیر🔹
سالها پیش در این شهر، درختی بودم
یادگار کهن از دورۀ سختی بودم
هرگز از همهمۀ باد نمیلرزیدم
سایهپرودِ چه اقبال و چه بختی بودم
به برومندیِ من بود درختی کمتر
رشد میکردم و میشد تنهام محکمتر
من به آیندۀ خود روشن و خوشبین بودم
باغ را آینهای سبز به آیین بودم
روزها تشنۀ همصحبتیِ با خورشید
همهشب همنفسِ زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک
برگهایم گلِ تسبیح به لب، مثل ملَک
...ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی
باغ شد صحنۀ طوفان بیابانگردی
در همان حال که احساس خطر میکردم،
نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی
تا به خود آمدم، از ریشه جدا کرد مرا
ضربههایش متوجّه به خدا کرد مرا
حالتی رفت که صد بار خدایا کردم
از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم
گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم
آسمانسِیر شدم، مرتبه پیدا کردم
از من سوختهدل بال و پری ساخته شد
کمکم از چوب من، آنروز دری ساخته شد
تا نگهبان سراپردۀ ماهم کردند،
هر چه «در» بود در آن کوچه، نگاهم کردند
از همان روز که سیمای علی را دیدم
همهشب تا به سحر چشم بهراهم کردند
مثل خود تشنۀ سیراب نمیدیدم من
این سعادت را در خواب نمیدیدم من
بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم
مَحرم روز و شبِ ساقی کوثر بودم
تا علی پنجه به این حلقۀ در میافکند
بهخدا از همهٔ پنجرهها سر بودم
دستهای دو جگرگوشه که نازم میکرد،
غرق در زمزمه و راز و نیازم میکرد
به سرافرازی من نیست دری روی زمین
متبرّک شدم از بال و پر روحالامین
سایۀ وحی و نبوت به سرم بوده مدام
بهخدا عاقبت خیر، همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه میچرخیدم
جلوۀ روشنی از نور خدا میدیدم
از کنار در، اگر فاطمه میکرد عبور
موج میزد به دلم آینه در آینه، نور
سبزپوشان فلَک، پشت سرش میگفتند
«قل هوالله احد»، چشم بد از روی تو دور
سورۀ کوثری و جلوۀ طاها داری
«آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری»
دیدم از روزنِ در، جلوۀ احساسش را
دست پرآبله و گردش دستاسش را
دیدهام در چمن سبز ولایت، هرروز
عطر اَنفاس بهشتی و گل یاسش را
زیر آن سقف گِلین، عرش فرود آمده بود
روح، همراه ملائک به درود آمده بود
هر گرفتار غمی، حلقه بر این در میزد
هر که از پای میافتاد به من سر میزد
آیۀ روشن تطهیر در این کوچه، مدام
شانه در شانۀ جبریلِ امین پر میزد
یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم
یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم
من ندانستم از اوّل، که خطر در راه است
عمر این دلخوشی زودگذر کوتاه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی
شب تنهایی ریحان رسولالله است
مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت؟
یا پس از هجرت خورشید، چرا ماه گرفت؟
رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته
مانده از باغ نبوت، گلِ پرپرگشته
مَهبط وحی جدا گِریَد و، جبریل جدا
مسجد و منبر و محراب و حرم، سرگشته
هست در آینۀ باغ خزاندیده، ملال
نیست هنگام اذان، صوت دلانگیز بلال
همه حیرتزده، افروختنم را دیدند
دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند
بیوفایان همه، آنروز تماشا کردند
از خدا بیخبران سوختنم را دیدند
سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد،
چشمزخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد
شعله اینقدر، فراگیر و جهانسوز نشد
جگرم سوخت، ولی در عجبم از شهری،
که دلافسرده از این داغ توانسوز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز
داغ این باغ، فراموش نگردد هرگز
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست
پشت در این علی است و همۀ هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم
حیف آن روز به نجّار نگفتم، ای دوست:
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی،
بر سر و سینۀ من میخ چرا کوبیدی؟
همه رفتند و به جا ماند درِ سوختهای
دفتری خاطره از آتشِ افروختهای
سالها طی شد از آن واقعۀ تلخ و، هنوز
هست در کوچه ما چشمِ به در دوختهای
تا بگویند در این خانه کسی میآید
«مژده، ای دل که مسیحا نفسی میآید»
📝 #محمدجواد_غفورزاده ✍
#فاطمیه #حضرت_زهرا
.