هدایت شده از کربلایی محمود اسدی (شائق) ۱۳۵
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_رقیه_جان_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
۳۷۱
بیا ای ماه من بنشین که بینی اختر خود را
بیا ای بی کفن امشب کفن کن دختر خود را
ببین یار تماشایی، تماشایی است قد من
کمان تر از کمان هستم، نگه کن دختر خود را
تن من با لب تو هر دو مانند حجر باشد
بیا ای کعبۀ نیلی، ببر نیلوفر خود را
تو دیدی عمه را از طشت، اما چشم خود بستی
نی ام من عمه، وا کن ای پدر چشم تر خود را
به مثل مادرت زهرا دگر چشمم نمیبیند
ببین رخسار طفل و کن تجسم مادر خود را
کنون که آمدی امشب بگو با من عمویم کو
چرا همره نیاوردی امیر لشگر خود را
کدامین بی حیا بر گیسوی تو چنگ زد بابا؟
پریشان مویی و بنگر، پریشان خواهر خود را
****
#محمود_اسدی_شائق
@mahmud_asadi_shaegh135
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_رقیه_جان_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#زمزمه
۵۵۵
سلام سر بریده سلام کربلایی
آخه معلومه که بابایی کجایی
کجا بودی بابا که خونیه لبهات
به من عمّه می گفت سفر رفته بابات
غریبی مو دیدن دلم رو شکستن
چقد زجر و خولی نامردند و پستن
نبودی به اشک چشام خنده کردن
نبودی به زخم پاهام خنده کردن
****
سرت روبرومه نمی بینم امّا
چقد دستای شامی سنگینه بابا
نمی بینه گر چه چش دختر تو
چرا که بوی دود می آد از سر تو
شنیدم تو گیر کرده بودی تو گودال
چجوری در آوردنت از توو جنجال
شنیدم که بابا جلو چشم زینب
تو جون داشتی و رفت تنت زیر مرکب
****
#محمود_اسدی_شائق
@mahmud_asadi_shaegh135
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_رقیه_جان_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#زمزمه
۵۵۵
سلام سر بریده سلام کربلایی
آخه معلومه که بابایی کجایی
کجا بودی بابا که خونیه لبهات
به من عمّه می گفت سفر رفته بابات
غریبی مو دیدن دلم رو شکستن
چقد زجر و خولی نامردند و پستن
نبودی به اشک چشام خنده کردن
نبودی به زخم پاهام خنده کردن
****
سرت روبرومه نمی بینم امّا
چقد دستای شامی سنگینه بابا
نمی بینه گر چه چش دختر تو
چرا که بوی دود می آد از سر تو
شنیدم تو گیر کرده بودی تو گودال
چجوری در آوردنت از توو جنجال
شنیدم که بابا جلو چشم زینب
تو جون داشتی و رفت تنت زیر مرکب
****
#محمود_اسدی_شائق
@mahmud_asadi_shaegh135
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_رقیه_جان_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مثنوی
۷۹۳
ای اهل دنیا بدتر از من بی حیا نیست
بیچاره تر از من کسی در ماسوا نیست
ای خاک عالم بر سر من که کثیفم
من مایه ی ننگی به مانند سقیفم
از بس جنایت کرده ام بر آل طاها
باید بسوزانند منرا هر دو دنیا
سربسته میگویم که من هستم پشیمان
ای خاک بر فرقم، منم خار بیابان
بدتر زمسمارم من و بدتر ز دودم
آنم که در چشم علی یکعمر بودم
تنها نه در چشم علی رفتم نشستم
یکعمر قلب همسر او را شکستم
میگفت با من فاطمه با دیده ی تر
کای خار دوری کن تو از چشمان حیدر
از بعد حیدر مانده بودم من چسازم
دنبال یک فرصت که من از نو بسازم
تا اینکه دیدم کربلا وقت غروب است
گفتم که زهرا را کنم خوشحال خوب است
خود را رساندم بر لب گودال آقا
تا که شود مجروح پای شمر،اما
با چکمه آمد شمرو من از هم گسستم
ناچار یک ذره ته چکمه نشستم
در سینه ام جز آهم و دردم نمی شد
گفتم که از چکمه جدا گردم نمی شد
ای وای چکمه با تن شه روبرو شد
دیدن همه که خار در سینه فرو شد
خود را به سختی لحظه ای توبیخ کردم
من یاد زهرای جوان و میخ کردم
در گیرودار تیرها در اوج غربت
از سینه پایین آمدم با صد مصیبت
دیدم که من در ازدحام هرم دودم
ای کاش که در پای خولی رفته بودم
گفتم چسان جبران کنم که غرق دردم
یک دفعه در پای سه ساله گیر کردم
#محمود_اسدی_شائق
@mahmud_asadi_shaegh135
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_رقیه_جان_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دو_بیتی
۷۹۴
پیر یهودی گفت پایش را شکستم
با چوب دستی چند جایش را شکستم
بدتر از اینها زجر جوری زد که میگفت
خولی بیا انگشت هایش را شکستم
#محمود_اسدی_شائق
@mahmud_asadi_shaegh135