.
#فرزند
#ترحیم_خوانی
#داغ_فرزند
قصه مرگ توراناگه شنیدن زودبود
دعزایت جامه اندرتن دریدن زودبود
آخرای جان پسرای میوهٔ قلب پدر
دردیاری نیستی منزل خریدن زودبود
اشک حسرت ازدوچشم مادرت هرصبح وشام
ازغم هجرره ماهت چکیدن زودبود
جان شیرین ترزجانت ازجفای روزگار
درشباب زندگی برلب رسیدن زودبود
مادربیچاره ات دائم کند آه وفغان
بهراوداغ غم مرگ تودیدن زودبو د
دیده بشگابابرادرهای خودبرگوسخن
نطق توخاموش ازگفتوشنیدن زودبود
بی کس وتنهاوبی یاور دراین کنج لحد
دورازاهل وعیالت آ میدن زودبود
شاعرژولیده
.
#فرزند
من آمدم به کنارت دو چشم خود وا،کن
نگاه به صورت پیر و غریب بابا کن
غزال خسته من خیز و محشرم بنگر
به حال و روز من خونجگر تماشا کن
قسم به جان تو چشمان من نمی بیند
به پای خیز و ره خانه را پیدا کن
نه حال رفتن و ،نی، تاب ماندنم باشد
تو ای امید پدر حل این معما کن
دلم گرفته دگر از همه جهان سیرم
بیا و مرگ مرا از خدا تقاضا کن
مریض عشق تو گردیده مادر پیرت
به گوشه نگهی درد او مداوا کن
.