eitaa logo
Emamezamaan
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
971 ویدیو
361 فایل
اشعار و سرودها و نوحه های امام زمانی @Yaghoubian1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو ای کشته‌ای که جان دو عالم فدای تو دیوانه‌وار، آمده‌ام تا به قتلگاه وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب وقتی شنید نالۀ واغربتای تو خورشید و ماه و جنّ و ملک خون گریستند وقتی میان لُجّۀ خون بود جای تو رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا شد کعبۀ حقیقیِ دل، کربلای تو اجر هزار عمره و حج در طواف توست ای مروه و صفا به فدای صفای تو! با گفتنِ «رضاً بِقَضائِک» به قتلگاه شد متّحد رضای خدا با رضای تو تا با نماز خوف تو گردد قبول حق شد سجده‌گاه اهل یقین خاک پای تو تو هر چه داشتی به خدا دادی ای حسین! فردا خداست -جَلّ جَلالُه- جزای تو اندر مِنا ذبیح یکی بود و زنده رفت ای صد ذبیح کشته شده در منای تو! برخیز و باز بر سرِ نی آیه‌ای بخوان ای من فدای آن سرِ از تن جدای تو! ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست در مجلس عزای تو صاحب‌ عزای تو آن‌جا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو... ▫️ ریاضی یزدی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | امام حسین صلوات‌الله علیه 🥀 چون تیر عشق جا به کمان بلا کند اول نشست، بر دلِ اهل ولا کند در حیرتند خیره‌سران از چه عشق دوست احباب را به بند بلا مبتلا کند بیگانه را تحمل بار نیاز نیست معشوق، ناز خود همه بر آشنا کند تن پرور از کجا و تمنّای وصل دوست دردی ندارد او که طبیبش دوا کند آن را که نیست شور حسینی به سر ز عشق با دوست کی معامله کربلا کند یک باره پشت پا به سرِ ما سوا زند تا ز آن میان از این همه خود را سوا کند آری کسی که کشته او این بود سزاست خود را اگر به کشته خود خون بها کند باللّه اگر نبود خدا خون بهای او عالم نبود در خورِ نعلین پای او ▫️حجةالاسلام نیّر تبریزی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | بازگشت به خیام 🥀 ذوالجناح آن رفرف معراج عشق بر سر از نور نبوت تاج عشق چون همای از تیر شهپر کرده باز پر فشان آمد سوی شاه حجاز شه پیاده اسب نالان کرد شاه مات بر نور رخش چشم سیاه زد دو زانو در بر شه بر زمین ارغوانی کرده برک یاسمین سوی خیمه شد روان از حربگاه تن پر از پیکان و زین خالی ز شاه شیهۀ آن توسن عنقا شکوه کالظلیمه الظلیمه زین گروه که سلیل بضعۀ پاک رسول بی گنه کشتند این قوم جهول کوفیان بستند ره بروی ز پیش کشت چل تن زان گروه کفر کیش شد روان مویه کنان سوی خیام برگ و زین برگشته بکسسته لجام بانوان از پرده بیرون تاختند شور محشر در عراق انداختند انجمن گشتند گردا گرد او مویه سرز کردند و برکندند مو کای فرس چون شد که بی شاه آمدی با سپاه ناله و آه آمدی ای شکسته کشتی بحر ندا چون شد آن بودی که بودت ناخدا ذوالجناحا فاش بر گو حال چیست ارغوانی کاکلت از خون کیست پرچم گلگون و زین واژگون میدهد باد از شهی غلطان بخون ای همایون توسن برگشته زین راست برگو چونشد آنشاه گزین رفرفا کو احمد معراج عشق که ببالیدی بفرقش تاج عشق دلدلا کو حیدر بدر و احد آنکه نالیدی ز تیغش قوم لد بس ملولی ای بشیر پی سیر گو چه آمد ماه کنعان را بر شهربانو دختر شه یزدجرد پیش خواند او را چنان کش شه سپرد عقد مروارید با مژگان بسفت دست بر گردن نمودش طوق گفت ذوالجناحا چون برافکندی بخاک پیکری که بد نبی را جان پاک عندلیبا گلبن باغ بهشت چون سپردی در کف زاغان زشت هدهدا چون در کف دیوی لعین دادی انگشت سلیمان با نگین آسمانا چون فکندی بر زمین آن درخشان آفتاب از طاق زین ذوالجناح از شرم سر در پیش کرد عرض پوزش از خضای خویش کرد پای واپس بر دو دست آورد پیش شد سوارش بانوی فرخنده کیش اهل بیت شاه را بدرود کرد شد شتابان سوی هامون ره نورد کوفیان بر صید آهوی حرم حمله آوردند چون سیل عرم زد پره بر گرد وی فوج سپاه قرص مه شد در پس ابری سیاه آشیان گم کرده آهوی ختن مات و حیران اندران دام رفتن که پدید آمد سواری با نقاب چون بزیر پاره ابری آفتاب در ربود از چنگ آن گرگان چیر آن بدام افتاده آهو را چو شیر ماند زفت آن بانوی عصمت پژوه در شگفتی زان سوار باشکوه هر چه راندی باره آنفرخنده کیش آنسوار از وی بدی صد کام پیش که امیدش چیره گشتی گاه بیم تن یکی بر رفتن اما دل دو نیم سرّ یزدان دید چون تشویش او تسلیت را راند پاره پیش او گفت کایرخشنده مهر تابدار وحشت از اغیار باید نی زیار این همه نام خدا بر خود مدم روح قدسم مریما از من هرم نک منم مصر ملاحت را عزیز ای زلیخا هین مجوی از من گریز من سلیمانم مرا عصمت سریر مهلاً ای بلقیس روی از من مگیر هین منم یعقوب و تو راحیل من فهم کن سرّ من از تمثیل من اندرین وادیکه روی آورده ام نیست بیخود یوسفی گم کرده ام ذره را نبود گریز از آفتاب شهربانو یار من رو بر متاب هر کجا بوئی عیان بینی رخم که نظیر آفتاب فرخم رو فروخوان ثم وجه الله را تا به نیکوئی شناسی شاه را هر کجا در ماندۀ او یار اوست بحر و بر آئینه دیدار اوست نه ببالا می‌گریز از من نه زیر که بود سوی من از هر سو مصیر آنشنیدستی که پور برخیا عرش بلقیسی بیاورد از سبا نزد او گر بود علمی از کتاب نک منم خود آنکتاب مستطاب زین حدیث آن بانوی سرّ حیا در گمان افتاد و گفتا کی کیا بوی جان آید مرا زین پاسخت آوخ ار بی پرده میدیدم رخت نیست در کاشانۀ دل جای غیر پرده بردار ایشه مکتوم سیر پرده بردار ای فکار پاک حبیب می بشور آئینۀ دل زنک ریب شاه یزدان برقع از رخ دور کرد آن قضا را جلوه گاه طور کرد دید آن بانو چو شه را بی حجیب در تحیر ماند از ان سرّ عجیب کای خدا این شه گر آنشاه وفی است هان بمیدانگه بخون آغشته کیست شاه گفتا مهلاً ای ماه منیر کار پاکان را قیاس از خود مگیر کشتۀ راه محبت مرده نیست مردنش جز رستنی زین پرده نیست نیست وجه الله باقی را هلاک گر شکست آئینه صورت را چه باک نی شگفت از وجه خلاق صور با هزاران صورت آید جلوه گر پس بامر خازن اسرار غیب شد بغیب آن بانوی پاکیزه حبیب ▫️حجةالاسلام نیر تبریزی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویش که شد از بهر حسن، معجر نیلی به سرش پاره‌های جگر ‌زار حسن را در طشت چون نظر کرد ز غم، پاره شد از غم، جگرش چشم او بود هنوز از غم دوران، خونین که سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش خیمه‌اش گشت به پا، چون به لب شطّ فرات جاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش چاک زد پیرهن و خاک به سر کرد، چو دید بی‌‌سر افتاده تن پاک دو نورس‌ پسرش شش برادر به یکی روز همه بی‌‌سر دید که ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش اکبر و قاسم و عبّاس و حسین کشته و شد خولی و حرمله و شمر و سنان، هم‌سفرش روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفت بس که بارید به سر، سنگ ز هر بام و درش «جودیا»! اشک تو و آه تو، بی‌حاصل نیست این نهالی است که در حشر، بیابی ثمرش ▫️ جودی خراسانی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 آن کشته‌‌ای که نیست جزایی، برای او الّا خدای او که بُوَد خون‌بهای او آن کشته‌ای که حیدر و زهرا و مصطفی دارند صبح و شام به جنّت، عزای او آن کشته‌ای که داغ غمش را به باغ خُلد چیزی نمی‌بَرَد ز دل الّا لقای او آن کشته‌ای که شمّه‌ای از شرح ماتمش خوانْد از برای موسی عمران، خدای او آن کشتۀ جفا که جز او هیچ کشته‌ای هرگز نشد جدا، سر او از قفای او از سر چو شد عمامه و از دوش او ردا گردید کبریای خدایی، ردای او کاش آن زمان! که در ره جانان شد او فدا جان جهانیان همه می‌شد، فدای او قربانی منای خلیل است، گر ذبیح هفتاد زآن فزون بُوَد اندر منای او دل تا ز جان بُرید و به جانان خویش بست دل‌های دوستان همه شد، آشنای او بهر لقا چو خویش فنا کرد در بقا شد تا ابد، لقای خدایی، لقای او معراج اوّلش، سر دوش پیمبر است معراج آخرش ز هر اندیشه، برتر است ▫️وفایی شوشتری رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 بر زخم‌های پیکرت ار اشک، مرهم است پس گریه تا به حشر بر آن زخم‌‌ها، کم است زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین خون دل از دو دیده، روانم دمادم است زآن تیغ کین به فرق تو تا حشر، خاک غم بر فرق ما همین نه که بر فرق عالم است از پیچ و تاب تشنگی‌ات بر لب فرات چشم جهانیان همه چون دجله و یم است تنها همین فرات، نشد از خجالت آب از روی تو فرو به زمین رفته، زمزم است ای تشنه‌ای! که از اثر اشک ماتمت تا روز حشر، گلشن دین سبز و خرّم است از بس مصیبت تو عظیم اوفتاده است نام تو و شکسته‌دلی، هر دو با هم است بر فرق و حلق اکبر و اصغر چو بنْگرم هر یک مصیبتش به دل از هر یک اعظم است زین غم به چرخ چارُم و در هشت باغ خلد گریان و زار، مریم و عیسی بن مریم است هر دل که در غم تو بُوَد، خرّم است و شاد خرّم دلی مباد! که فارغ از این غم است شادی به ما، همین نه مُحرّم، حرام کرد هر مه به یاد روی تو بر ما، محرّم است گویند در بهشت برین، جای گریه نیست گر نیست گریه بر تو، مرا جای ماتم است هر جا که هست ذکر تو، آن‌ جا بهشت ماست جایی که نیست یاد تو، آن ‌جا جهنّم است عهدی که با تو بسته به عهد پیش صد شکر! کز وفای تو آن عهد، محکم است بر وعدۀ وفای تو، باشد امیدوار کآیی ز لطف بر سر او، گاه احتضار ▫️وفایی شوشتری رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | 🥀 ای کرببلا! منزل جانان من استی یعنی تو مقام شه گل‌پیرهن استی خود گلشن طاهایی و باغ دل زهرا کاین‌سان چمن اندر چمن از یاسمن استی ز‌آن پیکر زیبا که به خاک تو، عجین است تا چشم کند کار، پُر از نسترن استی این نکهت سیب از تو، از آن سیب بهشتی است؟ یا بس که نهان در تو ز سیب ذقن استی گلزار چمن را نشنیدیم غم‌اندوز چون است که خود گلشن «بیت ‌الحَزَن» استی؟ ای کرببلا! این چه جلال است؟ که نامت با نام در همه جا، مُقترن استی بس طرّۀ مُشکین به تو، از اکبر و اصغر بس جعد مُعنبر به تو، از مرد و زن استی از زلف خم اندر خم و دل‌های شکسته کاندر تو نهان است، شکن در شکن استی از نافۀ پُر خونِ غزالانِ حجازی خود غیرت تاتار و ختا و ختن استی خونِ جگر و پارۀ دل، بس به تو آلود خاک و گِل تو، رشک عقیق یمن استی هفتاد و دو تن در تو، همه سیم‌تنانند بر هر یک از ایشان نگرم، بی‌کفن استی بهر جگر تشنه‌لبان تا به قیامت هر صبح، نسیم سحری، بادزن استی شور دگرت باز به سر هست، این باده که خوردی مگر از قعر دن استی گر شور بر سر تو نیست، پس از چیست؟ این شهد که امروز تو را در سخن استی ▫️وفایی شوشتری رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 ای شهیدی که جدا سر ز قفا شد ز تنت! وی غریبی که به صحرای بلا، شد وطنت! ننمود از غم خود، ناله به دوران، ایّوب یاد می‌کرد دمی گر غم و رنج و مِحَنت کرد یعقوب فراموش ز یوسف، روزی که چو اکبر، گلی افتاد به‌ خاک از چمنت به‌ جز از آب، چه کردی طلب؟ ای شاه! که خصم کُشدت تشنه و گوشی ندهد بر سخنت به تو، ای تشنه! نداد آب، مگر خصم ندید؟ کز عطش، دود رَوَد جای نفس از دهنت بود تقصیر تو، شاها! چه؟ که بعد از کشتن نرم سازند ز ضرب سُم مرکب، بدنت بر تو، ای یوسف گم‌گشته! ز ضرب سُم اسب تن کجا مانْد؟ که گویند چه شد پیرهنت ای سلیمان زمان! کی بُوَد این ظلم روا؟ بهر انگشتری، انگشت بُرَد اهرمنت کفنی کاش در آن ‌دشت بُدی زینب را! تا که از راه محبّت بنمودی کفنت شد قبا، پیرهن صبر به تن، را تا ز تن کرد برون، خصم لعین، پیرهنت ▫️جودی خراسانی رحمةالله علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | در نعت اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم 🥀 روزگار از نکهت زلف نگارم عنبرین شد گیتی از عکس رخش رشک نگارستان چین شد توده ی غبرا، ملوّن از شقایق گشت و سنبل ساحت گلشن مزیّن ز ارغوان و یاسمین شد جویباران ز آب باران بهاری همچو کوثر آبها شیرین و صافی هر طرف چون انگبین شد هست از یُمن قدوم آن نگار عنبرین مو کاین چنین روی زمین چون روضه ی خُلدبرین شد در، بهای یکسر مویش نباشد هر دو گیتی قیمت خاک کف پایش بهشت و حور عین شد وصل لعل شکّرینش در زبان دارم که گویی نظم شیرین روان بخشم چو لعل شکّرین شد خامه ام مانا، کلیم الله را ماند که اینسان مطلعی نو چون ید بیضا برونش ز آستین شد از پی نعت رسولم تا بُراق طبع زین شد طایر عقلم دلیل راه چون روح الامین شد گر نباشد جذبه یی در کار و عشقی در سر از وی بر مقامش کی برد، پی گرچه ز ارباب یقین شد هست احمد با احد در هر صفت یکتا ولیکن این دوئیت در حقیقت کامل از یک اربعین شد قرنها پیش از وجود عالم و آدم نبی بود او نبوّت داشت کادم در میان ماء وطین شد اوست دست کردگار و دست دست اوست بالله گر شنیدی خاک آدم با، ید قدرت عجین شد گر چه آخر از همه پیغمبران آمد ولیکن علّت ایجاد خلق اوّلین و آخرین شد شرع او متقن بود مانند عهد لایزالی دین و آئینش بسی محکم تر، از عرش برین شد چون تمام رحمت حق در وجودش گشته مضمر لاجرم شخص شریفش رحمةٌ للعالمین شد عقل کل نفس مشیّت مبدء فیض نُخستین مظهر حق سیّد لولاک خیرالمرسلین شد ایزدش در بزم قُرب کبریایی برد، انسان تا گذشت از قاب قوسین بلکه با وی همنشین شد قصّه ی معراج را تقریر نتوانم ولیکن طالب و مطلوب را، دانم که در یکجا قرین شد بیم تکفیر ار نبودی اقتران این و آن را بی تأمّل گفتمی کاین عین آن، آن عین این شد از چه معشوق، ازل بی پرده گردید آشکارا گرنه عشقش پرده افکن زان جمال نازنین شد گر نبودی او نبودی حرف توحیدی به عالم در تجلّی شاهد توحید را عشقش معین شد لا و الاّیی نبودی گر نبودی ذات پاکش حرف استثنایش اندر حفظ حق حصنی حصین شد از پی نعت جلالش مطلعی از شرق طبعم همچو خورشید جمالش آشکارا و مبین شد ▫️وفایی شوشتری رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️