#حضرت_قاسم علیهالسلام
#نوحه
#علی_انسانی
#سبک_سوی_میدان_خسرو_لب_تشنگان_رفت
من دلاور نوجوان کربلایم
جان نثار و یادگار مجتبایم
من یتیمم من یتیمم من یتیمم
من چراغ جان فروز راه عشقم
فارغ التحصیل دانشگاه عشقم
من یتیمم من یتیمم من یتیمم
رخصتم ده تا نمایم جانفشانی
بعد اکبر می نخواهم زندگانی
من یتیمم من یتیمم من یتیمم
ای عمو من قاسم نادیده کامم
قرعهی عشق تو افتاده به نامم
من یتیمم من یتیمم من یتیمم
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#شب_ششم_محرم
.👇
.
#حضرت_رقیه
چهرهام را چو عمه میبوسید
گریه میکرد و داشت زمزمهای
علتش را نگاه من پرسید
گفت خیلی شبیه فاطمهای
(پرسید: عمه جان)
راست است این که گفتهاند به من
مادرت سیلی از کسی خورده؟
چه از او سر زده مگر او هم
مثل من اسمی از پدر برده ؟
#علی_انسانی
#گریز__فاطمیه
.
۷.......m4a
7.57M
#حضرت_زهرا(سلام الله علیها)
#بعد_از_شهادت
چه میشد؟ گر مرا با غربت خود آشنا میکرد
چه میشد سفرهاش گر، گل برای غنچه وا میکرد
چرا میکرد دور از چار طفلش بستر خود را
گل از چه خویش را از غنچههای خود جدا میکرد
اگر از گریهاش همسایگان را شکوه بر لب بود
دل شبها نمیزد پلک و آنان را دعا میکرد
به چشم خویشتن دیدم که بشکستند بازویش
ولی مادر مگر دامان حیدر را رها میکرد
هم از سینه هم از بازوش خون میرفت در آن روز
ولیکن میدوید و باز بابم را صدا میکرد
نماز عشق نیّت کرد ما بین در و دیوار
ولی زان پس رکوع خود میان کوچهها میکرد
مرا میبرد و دست او به روی شانهی من بود
قد دختر، کنار مادرش کار عصا میکرد
✍#علی_انسانی
#استاد_مجید_طاهری 🎤
از خیمهها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهادهای
گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد
میگفت عمّهام به رخم بوسه دادهای...
تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه
دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم
تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی
من چشم از سر تو دمی برنداشتم
با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد
اما دو پلکِ خود ز چه بر هم گذاشتی
یکباره از چه رو، دو ستاره اُفول کرد
گویا توان دیدن عمّه نداشتی...
با آنکه دستبرد خزان دیدهای ولیک
باغ ولایت است که سرسبز و خرّم است
رخسار توست باغ همیشه بهار من
افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است
ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بُوَد
از غنچههای صبح، لبت نوشکفتهتر
از جُورها که با من و با عمّه شد مپرس
این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفتهتر
هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد
بر زاریام ز دیده و دل، زار گریه کرد
هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت
بر حال او دل در و دیوار گریه کرد
ای مَه که شمع محفل تاریک من شدی
امشب حسد به کلبۀ من ماه میبَرد
گر میزبان نیامده امشب به پیشواز
از من مَرَنج، عمّه مرا راه میبرد
گر اشک من به چهرۀ مهتابیام نبود
ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت
معذور دار، اگر شده آشفته موی من
دستم برای شانه به گیسو رَمَق نداشت
ویرانه، غصّه، زخم زبان، داغ، بیکسی
این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کِشَد؟
پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم
دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کِشد
سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی
کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونهام
دست عَدو بزرگ تر از چهرۀ من است
یک ضربه زد کبود شده هر دو گونهام...
ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من
دست از جهان و هر چه در آن هست میکشم
سیلی، گرفته قوّت بیناییام اگر
من تا شناسمت به رُخت دست میکشم
ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی
ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است
انگشتها که با لب تو بوده آشنا
باور نمیکنند که این لب همان لب است
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شهادت
#علی_انسانی
@aleyasein
.
#فاطمیه
ای چراغ دل ویرانه من
نظری کن به من و خانه من
خانه بعد از تو شده غم خانه
شمع یاد تو و ما پروانه
گریه داریم نهان از دشمن
من به طفلان تو طفلان بر من
زود ای لاله من پژمردی
کاش همراه مرا میبردی
همه شب تا به سحر پیوسته
میکنم ناله ولی آهسته
تا نظر بر در و دیوار کنم
یاد آن پهلو و مسمار کنم
ای حمایتگر من خیز و ببین
فاتح بدر شده خانه نشین
این سخن ورد زبان ها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
آن که یک عمر سرافرازی کرد
چرخ با هستی او بازی کرد
هیچ پرسی به چه روز افتادم
رفتی و کرده ای دشمن شادم
آن که میخواست ز پا بنشینم
شادمانست که من غمگینم
فرصتی تا که مناسب جوید
این سخن با دگران میگوید
رشته صبر علی پاره شده
چاره ساز همه بیچاره شده
شاعر:حاج #علی_انسانی✍
242.3K
#سوم #شهادت_حضرت_زهرا
.
#مرثیه #زمینه
#بعد_از_شهادت
#فاطمیه
ای چراغ دل ویرانه من
نظری کن به من و خانه من
خانه بعد از تو شده غم خانه
شمع یاد تو و ما پروانه
گریه داریم نهان از دشمن
من به طفلان تو طفلان بر من
زود ای لاله من پژمردی
کاش همراه مرا میبردی
همه شب تا به سحر پیوسته
میکنم ناله ولی آهسته
تا نظر بر در و دیوار کنم
یاد آن پهلو و مسمار کنم
ای حمایتگر من خیز و ببین
فاتح بدر شده خانه نشین
این سخن ورد زبان ها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
آن که یک عمر سرافرازی کرد
چرخ با هستی او بازی کرد
هیچ پرسی به چه روز افتادم
رفتی و کرده ای دشمن شادم
آن که میخواست ز پا بنشینم
شادمانست که من غمگینم
فرصتی تا که مناسب جوید
این سخن با دگران میگوید
رشته صبر علی پاره شده
چاره ساز همه بیچاره شده
شاعر:حاج #علی_انسانی✍
#سوم_حضرت_زهرا
#هفتم_حضرت_زهرا
AUD-20220812-WA0104.mp3
4.42M
#زمزمه
#امام_زمان
#سبک_چو_گیسوی_تومن_درپیچ_وتابم
ای گمشده مردم عالم
به کجایی
ما ریزه خوریم و
تو ولی نعمت مایی
هر جمعه که آید
به امیدم که بیایی
➖ ای گمشده ی مردم عالم به کجایی
هر جمعه که آید به امیدم که بیایی
دانم که تو از منتظرانت گله داری
سوگند به اشکی که تو از نافله داری
دلدار منی یابن الزهرا
سالار منی یابن الزهرا
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسله زلف، دو صد سلسله داری
با آنکه خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری
با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن
ای گمشده مردم عالم به کجایی؟
کی از مه رخساره خود پرده گشایی؟
ما ریزهخوریم و تو ولینعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی
یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد...
بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما
کس نیست در این قافله، واماندهتر از ما
ما بیخبریم از تو و تو باخبر از ما
ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما
ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بینالمللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید
عمریست که در بوته عشقت بگدازیم
هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم
هرچند که ما بهرهور از فیض حضوریم
داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم
نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم
با دیده آلوده چه بینیم؟ که کوریم
در کوه و بیابان ز چه رو دربهدری تو؟
هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...
حاج #علی_انسانی✍
1402012103.mp3
2.77M
#روضه_امام_علی
این سخن ورد زبان ها افتاد ...
#حاج_امیر_عباسی🎤
این سخن ورد زبان ها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
هیچ پرسی به چه روز افتادم
رفتی و کرده ای دشمن شادم
آن که میخواست ز پا بنشینم
شادمانست که من غمگینم
فرصتی تا که مناسب جوید
این سخن با دگران میگوید
رشته صبر علی پاره شده
چاره ساز همه بیچاره شده
حاج #علی_انسانی✍
در وسط کوچه تو را میزدند
کاش به جای تو مرا میزدند
وای من و وای من و وای من
میخ در و سینه ی زهرای من
#حضرت_زهرا
.
#مرثیه #زمینه
#سوم #شهادت_حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
#فاطمیه
ای چراغ دل ویرانه من
نظری کن به من و خانه من
خانه بعد از تو شده غم خانه
شمع یاد تو و ما پروانه
گریه داریم نهان از دشمن
من به طفلان تو طفلان بر من
زود ای لاله من پژمردی
کاش همراه مرا میبردی
همه شب تا به سحر پیوسته
میکنم ناله ولی آهسته
تا نظر بر در و دیوار کنم
یاد آن پهلو و مسمار کنم
ای حمایتگر من خیز و ببین
فاتح بدر شده خانه نشین
این سخن ورد زبان ها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
آن که یک عمر سرافرازی کرد
چرخ با هستی او بازی کرد
هیچ پرسی به چه روز افتادم
رفتی و کرده ای دشمن شادم
آن که میخواست ز پا بنشینم
شادمانست که من غمگینم
فرصتی تا که مناسب جوید
این سخن با دگران میگوید
رشته صبر علی پاره شده
چاره ساز همه بیچاره شده
شاعر:حاج #علی_انسانی✍
.
#نوحه_سنتی
#اربعین حسینی
◾️◾️◾️
برگشته ام ای قبله ی عشق و امیدم
شکر خدا من ماندم و قبر تو دیدم
بارم به منزل آمده
زورق به ساحل آمده
مظلوم حسینم «تکرار»
از بعد تو بی اشک چشم آبی نخوردم
از پیش چشم خود تو را یکدم نبردم
هر گه که بُردم نام تو
آمد به یادم کام تو
مظلوم حسینم «تکرار»
تو روی نِی بودی ولی زینب به محمل
هر جا که رفتم آمدی منزل به منزل
ای گل فدای روی تو
آمد به هر جا بوی تو
مظلوم حسینم «تکرار»
شام بلا را تا اَبَد غمخانه کردم
گنج تو پنهان گوشه ی ویرانه کردم
در گِل نهان کردم گُلت
ناید نوای بُلبُلت
مظلوم حسینم «تکرار»
یک شب چرا بر خواهرت مهمان نبودی
با ما چرا در گوشه ی زندان نبودی
من بودم و آلام تو
بُردم ولی پیغام تو
مظلوم حسینم «تکرار»
#سبک_در_کودکی_شد_قسمت_من_خانه_داری
#علی_انسانی✍
.👇
9)sherkhani-haftegi-14021212.mp3
8.88M
#شعرخوانی
💠 جشن میلاد حضرت رقیه(سلاماللهعلیها)
🗓 شنبه ۱۲ اسفندماه ۱۴۰۲
#میلاد_حضرت_رقیه
#کربلایی_محسن_محمدی_پناه
در کوچه ی خاندان تردد باشد
از فوج ملائک، آمد و شد باشد
امروز گل از گل حسینی بشکفت
در خانهی او جشن تولد باشد
*
آن روی چو ماه را تماشا میکرد
صد غنچهی تنگ دل؛ شکوفا میکرد
خورشید، رُخی چو ماه را میبوسید
با بوسه واشک، یاد زهرا میکرد
*
امشب به چمن گلی شکوفا دارم
این طفل، رقیه نیست زهرا دارم
گر مانم و او کنار من، خواهم گفت
من همچو نبی ام ابیها دارم
*
تکبیر، ز کعبه با اذان خواهد گفت
تبریک، زمین و آسمان خواهد گفت
لبهای ندیده خنده، خواهد خندید
مهدی به رقیه، عمهجان خواهد گفت
استاد #علی_انسانی
__________
محشری ، معجزه ای ، بی بدلی ، غوغایی
دختری نیست به اندازه تو بابایی
به خاک چادر زینب قسم که در صف محشر
تمام گریه کنان در امان رقیه
جگرم سوخت زمانی که رقیه میگفت
عمه جان این همه دختر همه بابا دارن