eitaa logo
Emamezamaan
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
971 ویدیو
361 فایل
اشعار و سرودها و نوحه های امام زمانی @Yaghoubian1349
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سکوتِ ماسه‌های داغ یعنی بسترش با من صدای بادِ سوزان می‌رسد: خاکسترش با من غریبِ زخمیِ لب‌تشنه گیر اُفتاده در گودال که حتی آفتابِ داغ گوید  پیکرش با من حرامی‌ها و قاتل‌ها همه جمع اند  می‌گویند که از این زخم خورده کَندنِ بال و پَرَش با من   یکی میگفت با نیزه که ضربِ اولش با تو یکی میگفت با تیغش که زخمِ آخرش با من زره  پیراهنش  خودش  عبا  دستار  غارت شد به نعره خولی آنجا بود: خورجینِ سرش با من سنان با شمر می‌خندد بچرخانم؟ سرش باتو که با او شمر می‌گوید بچرخان خنجرش با من نگاهِ یک زنازاده به شالِ سبز آقا بود هوارِ  ساربان آمد فقط انگشترش با من پس از عریانیِ او شد زمانِ غارتِ خیمه که یک وحشیِ شامیِ گفت گوشِ دخترش با من به خنده نانجیببی داد زد   بچه‌ها   با من سوارِ نیزه داری گفت قبرِ اصغرش با من... (حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۸) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم همین امروز اکبر داشتم حیف همین امروز اصغر داشتم حیف ندارم طاقتِ نامحرما رو که من هفتا برادر داشتم حیف کمانی‌تر از این خواهر نمیشُد حریفِ گریه‌ی مادر نمیشُد می‌ببخشی خواهرت زیرِ کتک بود گلوت از این مرتب‌تر نمیشُد کنارِ ناقه‌های بی جهازم میخندن بر من و سوز و گدازم جنازت‌رو نمی شناختم ولی تو دارم میرم بیا تشیع جنازم رُباب این تیر دنیاتو گرفته سکینه شمر باباتو گرفته کنارِ ناقه‌ی عریان سنانه ببین عباس کی جاتو گرفته رُباب است دلی پرتاب مهتاب نتاب امشب به روی آب مهتاب نزار موی یتیما رو ببینند نتاب امشب به ما مهتاب مهتاب زدن از پیش رو از پشت ای داد زدن با سیلی و با مشت ای داد جدا از پیکرت اصلا نمی شه حرامی دخترت رو کشت ای داد (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم به نیزه‌دار بگو نیزه را تکان ندهد به کودکی که به خوابِ خوش است جان ندهد رُباب بندِ طناب و خدا کُنَد امشب به این بُریده نفَس بچه را نشان ندهد برایِ بردنِ یک سر چقدر خورجین است بگو سنان که تو را دستِ این و آن ندهد حرامی آمده سمتِ حرم دعایی کن که دخترانِ تو را دستِ خیزران ندهد بگو چه‌کار کنم زیر آتشِ خیمه که خیمه‌ای که می‌اُفتد به کَس امان ندهد بگو چه کار کنم تا نسوزد این دختر که شعله فرصتِ ماندن به گیسوان ندهد خدا کُنَد که یتیمی که راه گم کرده به زیرِ بوته‌ی آتش گرفته جان ندهد خدا کُنَد که در آید زِ دست انگشتر که شمر خنجرِ خود را به ساربان ندهد رُباب آب ننوشیده تا نیاید شیر به نیزه دار بگو بچه را نشان ندهد (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم اشکِ ما پاره دلی بود که آبش کردیم چشمِ ما خانه‌ی ما بود خرابش کردیم تکه‌ای سنگ در این سینه‌ی ما بود ، شبی روضه‌اش بُرده و با آه مذابش کردیم بارها خواست که دنیا ببرد ما را از... درِ این خانه که هربار جوابش کردیم آنکه زد طعنه به احوالِ پریشانی ما شَمّه‌ای از تو نوشتیم و کبابش کردیم مَلکی خواست که ما را ببرد باغِ بهشت در حرم مانده و با گریه مُجابش کردیم گریه بر تو چه اثر داشت که محشر گویند این گناهانِ شما بود  ثوابش کردیم عمر آن نیست که از روز و شب ما رفته گریه کردن به تو را عمر حسابش کردیم... (حسن لطفی ۴۰۲/۰۴/۲۸) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم دستِ خالی زِ من و تارِ عبایش با تو مُژه‌ای از من و خاکِ کفِ پایش با تو زحمتِ روضه‌ی‌مان هم که فقط با زهراست قندش از مادرِ تو مزه‌یِ چایش با تو کاش میشُد که در این یک دهه جان می‌دادیم ضجه از ما زدن و مرثیه‌هایش با تو وا غریبا زِ تو و جامه دَریدن با من وا حسینا زِ من و سوزِ صدایش با تو بینِ این روضه که پاگیر شدم فهمیدم گریه‌اَش از تو ، دَمَش از تو و جایش با تو مادرم گفت دمِ پنجره فولادِ رضا گوشه‌ای در حرمِ کرببلایش با تو یک سفر پایِ پیاده به زیارت با ما یک سحر گریه در ایوانِ طلایش با تو کاش میشُد حرم عمه‌یِ‌تان میرفتیم آرزو از من و یک بار دُعایش با تو (حسن لطفی) @yashobeyr_Hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم خوابم نمیبَرد که دستِ تو بالشم نیست بابا یتیم یعنی دستِ نوازشم نیست باید بگیرم امشب دیوار را نیاُفتم عمه حواس جمع است اینجاست تا نیاُفتم حتی توانِ ماندن از بالِ من نیاید گفتی به زجر دیگر دنبالِ من نیاید من دوست دارم این را این زخم را که اینجاست رَدّی که بر رُخم هست نقشِ عقیقِ باباست دیدم چقدر رویَت تغییر کرده بابا دیدی چه با گلویم زنجیر کرده بابا از رویِ بام وقتی تکبیر را کشیدند وقتی به گردنم بود زنجیر را کشیدند بابا تمام کردند وقتی غذایشان را انداختند پیشم نان خُشکهایشان را کوچکتر از من اینجا این دختران ندیدند دائم بلند کردند بر من صدایشان را من رویِ خاک بودم تو رویِ خاک بودی زحمت به خود ندادند هر بار پایشان را... انگار می‌شود خوب خون زخمهای زنجیر وقتی که عمه بوسید آرام جایشان را من روسریِ خود را محکم گرفته بودم در مجلسی که دیدم هر بی حیایشان را دندانِ تو که اُفتاد لبهایِ من تَرَک خورد لبهای تو که خون شد کردم هوایشان را بابا سرت زِ نیزه هرجا که گشت اُفتاد حتی میانِ مجلس از رویِ طشت اُفتاد پیشِ لبانِ خُشکَت آن کَس که آب میریخت دیدم کنارِ طشت است وقتی شراب میریخت ما بارِ شامیان را بر دوش خسته بُردیم با ما عمو نبود و چوبِ حراج خوردیم برخاست گرد و خاکی تا نیزه خورد بر خاک دیدم عمویِ خود را با نیزه خورد بر خاک این خار‌ها بزرگ‌اند رفتیم و بی هوا رفت... از رویِ پا در آمد خاری که زیرِ پا رفت سنگی به سویم آمد اما به زینبت خورد اُفتاد پیشِ پایم سنگی که بر لبت خورد خاکسترِ تنوری مویِ تو را گرفته این سنگِ بی مُرُوَت بویِ تو را گرفته (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم بازهم اشکِ مرا آهِ تو در آورده باز این شال زِ حالِ تو خبر آورده دست دارم به دعا کار به مژگان نرسد ریخت این سیل و سرِ راه جگر آورده چشمِ تو زخم شده چشم مرا باز کند خوانده‌ای روضه‌ای و باز ثمر آورده بال و پَر ریخته بودم که مرا فُطرس بُرد بالِ اُفتاده‌ام از لطفِ تو پَر آورده تُربتت تربیتم کرد و بلا را بُرده خاکِ تو همرَهِ خود چشم نظر آورده مادرت گفت حسین و جگرت ریخت بهم باز پیراهنی از عرش مگر آورده کوه هم موقع این روضه زمین می‌اُفتد داغِ سنگینِ شما دردِ کمر آورده عمه‌ی کوچکت از خواب پرید و نالید از سفر کرده‌ی من نیزه خبر آورده خیزران کارِ تماشایِ مرا مُشکل کرد وای در پیشِ لبت تَرکه‌ی تَر آورده (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم برای شانه‌یِ اُفتاده‌ام پَری بدهید دلِ شكسته‌ی ما را به دلبری بدهید محبتی بكنید و مرا حرم ببرید نشان راه به چشم كبوتری بدهید كجاست خیمه‌ی سبزت؟ مسافرم برگرد برای درکِ شما كاش باوری بدهید شنیده‌ایم كه شب پای روضه‌ها هستی برای آنکه بنالیم حنجری بدهید چقدر مثل شما می‌شویم با گریه به چشمِ ما هم از آن مهرِ مادری بدهید برای شور گرفتن بهشت هم تنگ است چه می‌شود كه به ما جایِ بهتری بدهید نمی‌رود به خدا جای دور  جانِ شما اگر براتِ حرم را به نوكری بدهید خبر رسیده خرابه  شكسته‌ای میگفت : چه می‌شود كه به ما چند روسری بدهید  (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن الرحیم بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را بیا و گرم کُن از چهره‌ات شبِ ما را "من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند" که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام که بُرده گریه‌یِ ما آبرویِ دریا را گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم به یک نگاهِ کریمانه‌ات دو دنیا را مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را خدا کند که بیایی شبی به روضه‌یِ ما شنیده‌ام که به سَر سَرزَدی کلیسا را خوشا به پنجه‌ی راهب که شانه‌ات میزد به آنکه بُرد دلِ راهبانِ ترسا را به پیر‌مردِ غریبی که شُست گیسویت گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را خوشا به بزم عزاخانه‌اش که تا دَمِ صبح شنید پیشِ سرَت روضه‌هایِ زهرا را چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت؟ چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را؟ به رویِ نیزه سَرَت بود و خیمه‌ها میسوخت رسید شعله و زلفِ تو در هوا میسوخت (حسن لطفی) @yashobeyr_Hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم بویِ سيبِ حرم از سمتِ سحر می‌آيد قطعِ اين فاصله از دستِ تو بر می‌آيد   روز و شب كارِ شما گريه شده می‌دانم باز از دامنتان بویِ جگر می‌آيد كاشكی قدر بدانيم جوانی‌ها را زود بر شاخه در اين فصل ثمر می‌آيد تا نشستيم در اين حلقه سرِ مجلسمان مادرت دست شكسته به كمر می‌آيد روزها سايه نشينِ قَدمش خورشيد است هركه در سايه‌ی اين بيرق اگر می‌آيد میرسد جمعه‌ای و پيشِ تو دَم می‌گيريم عاقبت غُربتِ اين جمع به سر می‌آيد تا كه آبی بزند بر لبِ لب تشنه‌ی ما مادرِ سينه زنان زود زِ در می‌آيد كفنم پيرهنِ مشكیِ من كاش شود رنگِ مشكی به كفن هم چقدر می‌آيد علت اول دیوانگی ماست حسین باز از مستیِ ديوانه خبر می‌آيد (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم دلِ شکسته‌ی ما را به مَرحمی دریاب مرا که خسته شدم این مُحَرمی دریاب به سر به زیریِ ما ، شَرمِ ما ، تَرَحُم کُن نه مَرحمیم برایت نه مَحرَمی دریاب کمِ تو از سرِ ما که زیاد هم باشد تو را به جانِ عزیزت مرا کمی دریاب شبیهِ حالِ شماییم حالِ ما را که نشسته‌ایم به گیسویِ دَرهمی دریاب مرا که روزیِ خود را از این و آن جویَم مرا که میروم آقا به هر غَمی  دریاب حیاتِ ما همه از گریه است پایِ حسین دو چشمِ خُشکِ مرا هم به زمزمی دریاب هزار شُکر فقط با حسین کار داریم هزار شُکر که داریم عالمی دریاب (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم آنکه بر محضر شما نرسد مطمئناً که تا خدا نرسد بهتر است اینکه زیر خاک رود آن سری که به سامرا نرسد عطرِ سرداب را نفهمیده آنکه بر "سُرَّ مَن رَا ...نرسد چشم بر خاکِ آن اگر بکشیم آسمان هم به گَردِ ما نرسد سامرا رفته‌ها به من گفتند هیچ جایی به کربلا نرسد از کفن کردنی دوباره بخوان تا که روضه به بوریا نرسد با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو یا حسن هستیم نام ما را که از قدیم نوشت از گدایانِ این حریم نوشت تا خدا حال و روز ما را دید بعدِ نام حسن کریم نوشت تاکه پیشِ تو درد دل کردیم نام ما را خدا کلیم نوشت دلِ ما را اسیر کرد آنکه بال جبریل را گلیم نوشت رفته بودیم مشهد و آقا باز هم روزیِ عظیم نوشت سامرا واجبیم ، امام رضا نه کبوتر که یا کریم نوشت با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو یا حسن هستیم این طرف صحن صاحب کرم است آن طرف یک غریب بی حرم است این طرف هرچه هست زائر هست آن طرف بی چراغ بی علم است این طرف احترام می‌بینی آن طرف ناسزا که دَم‌به‌دم است سامرا شد خراب فهمیدم چقدر روضه‌ها شبیه هم است مادری اند هر دوتا آقا مو سپید است هرکه غرقِ غم است پیش هر دو به گریه می‌شنوی روضه‌ی پهلویی که محترم است با حسینیم با حسن هستیم ما گدایِ دو یا حسن هستیم کاش پلکت کمی تکان بخورد به زمین ورنه آسمان بخورد پسرت آمده است تا جگرت زخم کمتر از این و آن بخورد ظرفِ آبی به دستهایش تا پدر آبی نفس زنان بخورد می‌خورد ظرف هِی به دندانت چه کند آب نیمه جان بخورد خوب شد کودکت ندیده لبت ضربه از چوبِ خیزران بخورد روی پیشانی‌ات فقط چین است آه اگر سنگ بی امان بخورد * * * عمه مانده است زیر هر ضربه که مبادا به دختران بخورد دختران تشنه‌اند و با خنده لقمه‌ی خویش را سنان بخورد با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو یا حسن هستیم (حسن لطفی) @yashobeyr_Hassan_lotfi