.
#امام_باقر_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۳۲
ایندم آخر خود دیده چو دریا کردم
دائما یاد،ز روی گل طاها کردم
زهر سوزاند تمام بدنم را،اما
یاد از غربت و مظلومی بابا کردم
نرود هیچ زمان از نظرم روز دهم
از تماشای پدر شیون و غوغا کردم
چار ساله به دلم داغ روی داغ ولی
ناله بر بی کسی زینب کبرا کردم
کربلا سخت ولی سخت تر از آن کوفه
چقدر صبر در آن وادی غم ها کردم
تا که در طشت سر جد مرا آوردند
مردم و زنده شدم تا که تماشا کردم
به دلم آنهمه غم بود ولی ابن زیاد
تا که حجام خبر کرد،خدایا کردم
بعد کوفه به یقین سخت تر از شام نبود
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردم
تا در آن بزم،عدو اسم کنیزی آورد
گریه ها بر غم ذریه ی زهرا کردم
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_باقر
.
.
#امام_باقر_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۳۳
ز کودکی غم هجران به چشم خود دیدم
هزار غم به بیابان به چشم خود دیدم
غروب بود سر جدّ من بریده شدو
به نیزه گشت نمایان به چشم خود دیدم
چو نعل تازه به زدند، می رفتند
به روی پیکر عریان به چشم خود دیدم
تن برهنه ی جدّم کشیده شد هر سو
به زیر پای سواران به چشم خود دیدم
بدن نگو که به مثل خمیری افتاده
امان ز سمّ ستوران به چشم خود دیدم
چه داغها که به گودال و کوفه بود ولی
به شام ظلم فراوان به چشم خود دیدم
تمام قافله را دست بسته می بردند
به جمع برده فروشان به چشم خود دیدم
میان هلهله در مجلس شراب آن روز
به طشت قاری قرآن به چشم خود دیدم
تمام اهل حرم مثل بید لرزیدند
چو خورد چوب به دندان به چشم خود دیدم
به دست، چهره ی خود از حرامیان پوشاند
سکینه بود پریشان به چشم خود دیدم
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_باقر
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_باقر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
۳۵۱
من ز طفلی غم و اندوه مکرر دیدم
کربلا بود که لرزیدن دختر دیدم
سخت تر زآنچه حسن دیده در آن کوچه ی تنگ
من در این دشت بلا چند برابر دیدم
همره عمه به بالای بلندی رفتم
در کف شمر دنی کاکل و خنجر دیدم
موقع سوختن خیمه صدا زد عمه
زنده شد در نظرم آنچه پس در دیدم
یارب ای کاش نیاید به سر هیچ کسی
صحنه هایی که به این چشم زخون تر دیدم
عده ای در پی ششماهه به پشت خیمه
نیزه ها را به زمین در پی یک سر دیدم
****
#محمود_اسدی_شائق
@mahmud_asadi_shaegh135
هدایت شده از کربلایی محمود اسدی (شائق) ۱۳۵
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_رقیه_جان_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
۳۷۱
بیا ای ماه من بنشین که بینی اختر خود را
بیا ای بی کفن امشب کفن کن دختر خود را
ببین یار تماشایی، تماشایی است قد من
کمان تر از کمان هستم، نگه کن دختر خود را
تن من با لب تو هر دو مانند حجر باشد
بیا ای کعبۀ نیلی، ببر نیلوفر خود را
تو دیدی عمه را از طشت، اما چشم خود بستی
نی ام من عمه، وا کن ای پدر چشم تر خود را
به مثل مادرت زهرا دگر چشمم نمیبیند
ببین رخسار طفل و کن تجسم مادر خود را
کنون که آمدی امشب بگو با من عمویم کو
چرا همره نیاوردی امیر لشگر خود را
کدامین بی حیا بر گیسوی تو چنگ زد بابا؟
پریشان مویی و بنگر، پریشان خواهر خود را
****
#محمود_اسدی_شائق
@mahmud_asadi_shaegh135
هدایت شده از کربلایی محمود اسدی (شائق) ۱۳۵
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_حسین_صلوات_الله_علیه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#گودال
#غزل_مرثیه
۴۶۰
مقتل نوشته سهم تو شد بوریا حسین
جسم تو زیر پا شده از هم جدا حسین
مقتل نوشته بر بدنت گیر کرده بود
تیری که شد به سینهی تو جابجا حسین
مقتل نوشته دور تنت ازدحام شد
هم باخشب زدند به توهم عصا حسین
مقتل نوشته که، نفست بند آمده
از نیزه ای که خورد به تو بی هوا حسین
مقتل نوشته نحر گلو طول می کشید
نیزه به حلق بود و زدی دست و پا حسین
مقتل نوشته روی تنت راه رفته اند
کوبیده شد تنت ز سم اسبها حسین
مقتل نوشته بر دهنت چکمه میزدند
چکمه چه کرده با لب خشکیده یا حسین
****
#محمود_اسدی_شائق
@mahmud_asadi_shaegh135
.
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت_امام_سجاد
#غزل_مرثیه
۷۵۹
اصلاً مرا برای محن برگزیده اند
با اشک در غم پدرم آفریده اند
یادم نمی رود که چهل سال پیش بود
گلهای باغ را همه با نیزه چیده اند
گریم به یاد غربت بابا که دشمنان
با تیر پیکرش به دل خون تپیده اند
در یک قفس چو مرغ تنش گیر کرده بود
با قتل صبر باب مرا سر بریده اند
می گفت عمه ام که به گودال قتلگاه
او زنده بود و موی سرش را کشیده اند
دشمن کشید و پیرهن از تن جدا نشد
با زور نیزه،پیرهنش را دریده اند
از بس فشار نعل به سینه زیاد بود
طفلان صدای خرد شدن را شنیده اند
سرها به روی نیزه فرو رفت و ناکسان
دنبال کودکان پی معجر دویده اند
تنها نه شامیان به تن من لگد زدند
این طعم تلخ را همه طفلان چشیده اند
نامحرمان به دور و بر عمه کف زدند
اهل حرم ز دیدن این غم خمیده اند
در مجلس شراب،پر از چشم هرزه بود
اما حرامیان رخ عمه ندیده اند
****
#محمود_اسدی_شائق✍
.
.
#غزل_مرثیه
#مجلس_یزید لعنت_الله_علیه
۷۸۷
شام خاکت به سر،ای کاش که گردی تو خراب
ده نفر را همه بستی به سر و دست طناب
فاطمه چشم تو روشن،وسط بزم شراب
خنده کردند به لیلا و عروس تو رباب
جای دارد که بمیرد ز همین غم آدم
که بوَد گرد نوامیس خدا نامحرم
چشم ها از همه سو،تا که به زنها افتاد
زین محن ولوله در عرش معلی افتاد
بین آن بزم دگر، زینب کبرا افتاد
مادرش فاطمه در پای سر از پا افتاد
تا به لبهای حسین چوب به شدت می خورد
دستها رفته به بالا و به صورت می خورد
خواهرش دید و صدا زد که حرامی زاده
بزن آهسته،نبی بوسه بر این لب داده
بزن آهسته که آن سوی علی استاده
بزن آهسته،سکینه به زمین افتاده
به لب خشک حسین خنجر تیزی می زد
وای من سرخ مویی حرف کنیزی می زد
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#ماه_صفر
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
#مجلس_یزید_لعنت_الله_علیه
۷۸۹
بس کن یزید؛ شعله به هفت آسمان مزن
دیگر نمک به زخم دل کودکان مزن
از سلسله، کبود شده جسم ما ولی
زخمی بزن به پیکر و زخمزبان مزن
رأس بریده، گریه به حال سهساله کرد
بس کن یزید؛ طعنه به اشک روان مزن
این لب، ترکترک شده و سنگخورده است
ای بی حیا! دگر به لبش خیزران مزن
بس کن یزید؛ دختر او نیمهجان شده
بردار چوب و در بر این نیمهجان مزن
هرجا که رفت سر، پی سر، مادرش رسید
در پیش چشم مادر قامتکمان مزن
****
#محمود_اسدی_شائق
@mahmud_asadi_shaegh135
.
#اربعین
#غزل_مرثیه
۸۰۶
آسمان از غمت ای یار به هم ریخت حسین
بی تو این یار گرفتار به هم ریخت حسین
این چهل روز به من بی تو چهل سال گذشت
خواهرت عاقبت کار به هم ریخت حسین
مُردم و زنده شدم تا که در اینجا دیدم
کاکلت در کف اغیار به هم ریخت حسین
زخم پهلوت مرا یاد مدینه انداخت
از لگد پیکرت انگار به هم ریخت حسین
سر تو ریخت به هم در وسط بزم شراب
سر من بر سرِ بازار به هم ریخت حسین
تا که از نیزه زمین خورد سر ششماهه
از سر نیزه علمدار به هم ریخت حسین
دخترت با کف دستش رخ خود را پوشاند
او هم از دیده ی انظار به ریخت حسین
#محمود_اسدی_شائق✍
.
.
#اربعین
#غزل_مرثیه
۸۰۷
یک اربعین ز داغ،دل مضطرم شکست
یک اربعین،سرشک به چشم ترم شکست
یک اربعین مدام به ما خنده کرده اند
با رفتن تو حرمت اهل حرم شکست
در کل عمر بال و پرم بودی ای حسین
در زیر اسب ماندی و بال و پرم شکست
وقتی که روی پیکر تو پا گذاشتند
دیدم که استخوان تنت در برم شکست
با دیدن تو یاد از آن کوچه کرده ام
آنجا که از لگد،کمر مادرم شکست
ای یار از خرابه مپرسی ز خواهرت
آندم که قلب طفل،به دور و برم شکست
من دست بسته بودم و از روی بام ها
سنگم زدند و مثل سر تو سرم شکست
****
#محمود_اسدی_شائق✍
.
.
#اربعین
#غزل_مرثیه
۸۰۸
این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد
هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد
شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت
غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد
نرود از نظرم صحنه ی گودال حسین
هر که دور از بدنت بود جدا زد بد زد
پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند
پیرمردی به تنت آه عصا زد بد زد
من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم
شمر بر پهلوی تو با نوک پا زد بد زد
تا درآورد عدو جسم علی را از خاک
سر او را به سر نیزه که جا زد بد زد
یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین
زجر آمد چقدر طفل تو را زد بد زد
نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش
که از آن ضربه عزیز تو صدا زد بد زد
سر بازار به ناموس تو می خندیدند
خصم دانی که چرا طعنه به ما زد بد زد
دشمنی داشت عدو با علی از بدر و احد
که نوامیس تو را در همه جا زد بد زد
****
#محمود_اسدی_شائق✍
.
.
#حضرت_محمد_المصطفی_صلی_الله_علیه_وآله_وسلم
#غزل_مرثیه
۸۴۲
بابا مدام در بر تو می زنم به سر
یا که مرو یا که مرا همرهت ببر
از سوز زهر سوختی و بستری شدی
تو سوختی و من شدم از غصه خونجگر
بابا مرو که سخت دلم شور می زند
با رفتن تو بی کس و تنها شوم پدر
ای وای از غریبی و تنهایی علی
ای وای از فشار در و ضرب میخ در
من غصه ی خودم نخورم ای پدر،که من
بهر علی کنم همه دم سینه را سپر
ترسم ز محسن است بماند به زیر پا
ترسم که له شود بدن کوچک پسر
یک لحظه چشم بی رمق خود گشا به من
از کربلا و تنگی گودال ده خبر
در وقت احتضار سبک هست سینه ات
اما تن حسین شود معبر گذر
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#رحلت_پیامبر_اکرم
..................
.
#حضرت_محمد_المصطفی_صلی_الله_علیه_وآله_وسلم
#غزل_مرثیه
۸۴۱
ازغمت خالق دادار به هم می ریزد
دلم از اشک تو ای یار به هم می ریزد
دخترم گریه مکن قلب مرا می شکنی
پدرت عاقبت کار به هم می ریزد
زودتر از همه آیی تو کنارم زهرا
بعد تو حیدر کرار به هم می ریزد
بعد من خوب به تو اجر رسالت بدهند
محسنت در پس دیوار به هم می ریزد
عطر جنت بود از سینه ی تو زهرا جان
آنهم از تیزی مسمار به هم می ریزد
زهر داد آنکه به من بر حسنت تیر زند
جسمش از کینه ی بسیار به هم می ریزد
هر که در کوچه نزَد ضربه،تلافی بکند
کربلا،پیکر خونبار به هم می ریزد
آن قدر با تو بگویم که تن یوسف تو
زیر ده نعل،دو صد بار به هم می ریزد
گرچه آرام زنی شانه تو بر موی حسین
گیسویش در کف اغیار به هم می ریزد
#محمود_اسدی_شائق
.