📚#معرفی_کتاب
#من_میترا_نیستم
کتاب «من میترا نیستم» روایتی است از زندگی دختری نوجوان و انقلابی به نام زینب کمایی
که در ابتدای دهه شصت و در کوران تحرکات شوم سازمان منافقین به دلیل فعالیتهای مذهبی
و سیاسیاش مورد خشم و کینه اعضای این گروه قرار می گیرد.
او شهیدی است که تنها به جرم داشتن حجاب و شرکت در راهپیمایی علیه بدحجابی توسط منافقین به شهادت رسید.
این کتاب متن تکمیلشده «راز درخت کاج» اثر خانم معصومه رامهرمزی است.
خانم رامهرمزی کتاب اول را در سال ۱۳۸۸ با اطلاعاتی کلیتر به چاپ رسانده بود،
اما بعد از نوشتن زندگینامه شهید کمایی به دلیل ابهامات موجود در کتاب پس از گذشت یک دهه از چاپ آن مجدداً به تحقیق
و پژوهش پیرامون زندگی شهید زینب کمایی پرداخته و پس از تکمیل اطلاعات کتاب «من میترا نیستم» را تدوین کرده است.
#کانال
#راهیان_نور_مجازی
#بسیج_دانش_آموزی
#استان_مرکزی
@emtedadenoor
🕊🌸
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚#معرفی_کتاب
#پایی_که_جاماند
این کتاب خاطرات
ناصر حسینی پور از زندانهای مخفی عراق است.
سید ناصر حسینی پور این کتاب را به گروهبان عراقی، ولید فرحان، سرنگهبان اردوگاه 16 تکریت، که در زمان اسارت، او را بسیار شکنجه و آزار داده، تقدیم کرده است.
سید ناصر چهارده ساله است که به جبهه میرود و شانزده ساله است که در آخرین روزهای جنگ، در جزیره مجنون به اسارت عراقیها درمی آید؛ درحالی که دیدهبان است و در واحد اطلاعات فعالیت میکند.
وقتی اسیر میشود یک پایش تقریباً قطع شده و به رگ و پوستی بند بوده است که در عراق قطع شد.
حسینی در زمان اسارت با زحمت فراوان،به دور از چشم زندان بانها و پنهان سازی، خاطراتش را نوشته و در عصایش نگهداری میکند.
او پس از پایان اسارت موفق میشود این خاطرات را با خود به ایران بیاورد و کتاب «پایی که جا ماند» را در بیش از ۷۰۰ صفحه به رشته تحریر درآورد.
او به روایت اتفاقاتی که در جبهه و دوره اسارت گذرانده، پرداخته و نوشتهاست که زمان اسارت پایش عفونت کرده و نهایتاً عراقیها پایش را قطع میکنند.
#کانال
#راهیان_نور_مجازی
#بسیج_دانش_آموزی
#استان_مرکزی
@emtedadenoor
🕊🌸
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#معرفی_کتاب
#الی_الحبیب
تهیه و تنظیم
یگانه نادری
کاری از گروه تولید محتوای حوزه فهمیده ۱و۲اراک
#کانال
#راهیان_نور_مجازی
#بسیج_دانش_آموزی
#استان_مرکزی
@emtedadenoor
🕊🌸
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚#معرفی_کتاب
#سلیمانی_عزیز
#معرفی
کتاب سلیمانی عزیز؛ خاطراتی متفاوت و خوانده نشده از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی؛
اثری تولیدی و محصول مصاحبه ها، گفتگوها و خاطرات شفاهی دوستان، هم رزمان و آشنایان شهید سلیمانی که سعی دارد با قلمی ساده و دلنشین، گوشه ای از زندگی مرد همیشه در صحنه جبهه مقاومت را پیشکش نگاه خوانندگان کند.
#برشی_از_کتاب
نیروهای آمریکایی ریخته بودند توی نجف. زمزمه ها را می شنیدیم که می خواهند بیایند سمت صحن و معلوم نبود چه بر سر مرقد امیرالمومنین (ع) در می آورند. خیلی ها برای دفاع آمده بودند، اما نیاز به یک فرمانده احساس می شد.
همان روزها سر و کلّه حاجی پیدا شد. با دشداشه عربی آمده بود مقرمان، نزدیک حرم امام علی (ع). باورم نمی شد. پرسیدم: «حاجی چطور خودت رو به اینجا رسوندی؟» چطورش را نگفت ولی گفت: «اومدم این آمریکایی ها رو از نجف بندازم بیرون.» . . .
#کانال
#راهیان_نور_مجازی
#بسیج_دانش_آموزی
#استان_مرکزی
@emtedadenoor
🕊🌸
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚#معرفی_کتاب #نمیتوانست_زنده_بماند
🌺خاطراتی از:
🇮🇷 #شهید_مهدی_باکری
🔸هفته بسیج گرامی باد🔸
✅ کاری از
هنرستان فنی مطهره
گروه تولید محتوای حوزه بسیج دانش اموزی شهید فهمیده ۴ اراک
#کانال
#راهیان_نور_مجازی
#بسیج_دانش_آموزی
#استان_مرکزی
@emtedadenoor
🕊🌸
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚#معرفی_کتاب
#نیمه_ی_پنهان_ماه
مجموعه کتابهای نیمه پنهان شامل «چمران»، «دقایقی»، «عبادیان»، «میثمی»، «آبشناسان»، «اصغریخواه»، «رضوانخواه»، «برونسی»، «تحویلداری»، «کاملی»، «عباسی»، «قریشی» و «محلاتی» آثاری هستند که مجددا از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شدند. نیمه پنهان ماه از پرفروشترین مجموعههای انتشارات روایت فتح است که به بیان خاطرات شهدا از زبان همسرانشان میپردازد.
#برشی_از_کتاب_نیمه_پنهان_ماه
🌺این بچه یک شیعه است
کم تر پیش آمد که خودروی قراضه غاده را سوار شوند، از این ده به آن ده بروند و مصطفی وسط راه به خاطر بچه ای که در خاک های کنار جاده نشسته و گریه می کند، پیاده نشود. پیاده می شد، بچه را بغل می گرفت، صورتش را با دستمال پاک می کرد و می بوسیدش. آن وقت تازه اشک های خودش سرازیر می شد. دفعه اول غاده فکر کرد بچه را می شناسد. مصطفی گفت: «نه، نمی شناسم. مهم این است که این بچه یک شیعه است. این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش می کشد و گریه اش نشانه ظلمی است که بر شیعه علی رفته.»
#با_این_ستاره_ها_میشود_راه_را_پیدا_کرد
#کانال
#راهیان_نور_مجازی
#بسیج_دانش_آموزی
#استان_مرکزی
@emtedadenoor
🕊🌸
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
an soye divare del_khatshekanha.ir_.pdf
حجم:
1.62M
📚#معرفی_کتاب
#آن_سوی_دیوار_دل
+ کتاب پیش رو مجموعهی 108 خاطرهی کوتاه از همسران شهدای هشت سال جنگ تحمیلی و عمدتا با موضوع خواستگاری، ازدواج و مسائل خانوادگی این عزیزان است. تمام این خاطرات حکایت از ایمان، سادهزیستی و توکل بزرگمردان صحنههای پیکار حق علیه باطل دارد. از میان این افراد میتوان به شهید محمدابراهیم همت، شهید جهانآرا، شهید باکری، شهید چمران، شهید بابایی، شهید دقایقی، شهید خرازی و بسیاری دیگر اشاره داشت.
#با_این_ستاره_ها_میشود_راه_را_پیدا_کرد
#کانال
#راهیان_نور_مجازی
#بسیج_دانش_آموزی
#استان_مرکزی
@emtedadenoor
🕊🌸
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📚#معرفی_کتاب
#لشکر_خوبان
🔻گذری بر خاطرات مهدی قلی رضایی (خاطرات رزمندگان لشکر ۴۱ عاشورا)
✍ نویسنده:معصومه سپهری
#با_این_ستاره_ها_میشود_راه_را_پیدا_کرد
#کانال
#راهیان_نور_مجازی
#بسیج_دانش_آموزی
#استان_مرکزی
@emtedadenoor
🕊🌸
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📚#معرفی_کتاب
#من_سرباز_بشار_نیستم
من سرباز بشار نیستم نوشته مجید پورولی کلشتری، از نویسندگان پرکار و فعال حوزه دفاع مقدس است. این اثر داستانی متفاوت درباره مدافعان حرم روایت میکند.
عنوان این کتاب از برخی شایعات و تهمتهایی که در فضای مجازی به رزمندگان ایرانی نسبت داده میشد و آنها را سرباز بشار اسد میخواندند، گرفته شده است.
داستان درباره یک طلبه سنتی اهل اصفهان است که دلمشغولیاش رفتن به دنبال روایات و احادیث معصومان (ع) و نشر این احادیث در میان جامعه است. او برای گرفتن مدرک دکترای ادبیاتش به لبنان میرود و هنگام بازگشتش دست تقدیر او را به سوریه میکشاند و در مقابل یک سرباز داعشی و ۱۲ دختر سنی قرار میدهد.
در کنار این ماجرا با داستان عاشقانه طلبه با همسرش و نامههای عاشقانهای که میان آنها رد وبدل میشوند نیز همراه میشویم.
خواندن کتاب من سرباز بشار نیستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهایی با موضوع مدافعان حرم و دفاع مقدس
بخشی از کتاب من سرباز بشار نیستم
اسماعیل. اسماعیل. اسماعیل. قلم دست گرفتهام تا برای تو بنویسم. برای تو یا شاید برای خودم! نمیدانم. چند روز قبل دو خانم آمدند اینجا برای دیدنِ من! از دبیرستانِ دخترانهای که چند کوچه با کتابفروشیِ تو فاصله داشت آمده بودند. میخواستند دعوتم کنند تا برایِ دخترهایِ دبیرستانی دربارهٔ تو حرف بزنم. مبهوت نگاهشان کردم و خندیدم و گفتم: حتما شوخی میکنید؟! نمیدانستم چه باید بگویم! گفتم: من چه حرفی دارم برای آنها! آنهم دربارهٔ همسرم! گفتم: زندگیِ من زندگیِ خودم است!
4_5956184049646045261.pdf
حجم:
7.14M
📚#معرفی_کتاب
فایل پی دی اف من سلیمانی هستم.
#با_این_ستاره_ها_میشود_راه_را_پیدا_کرد
#کانال
#راهیان_نور_مجازی
#بسیج_دانش_آموزی
#استان_مرکزی
@emtedadenoor
🕊🌸
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📚#معرفی_کتاب
#یادگاران
🎊حسن تهرانی مقدم (۱۳۹۰_۱۳۳۸)از فرماندهان دوران جنگ عراق و ایران است.
او فرمانده جهاد خود کفایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که بر اثر انفجار در پادگان امیر المومنین شهرستان ملارد شهید شد.🥀🕊
این کتاب صد خاطره ی کوتاه از مردی است که با آرزوهای بلند برای کشورش اقتدار به ارمغان آورد.🍃🌹
خاطرات و یاد شهید حسن طهرانی مقدم هنوز هم در قاب چشم خیلی ها جا مانده است و هرکدام به زبان دل خود آنچه از او دیده اند را می گویند.🎈
صد خاطره کوتاه از مردی که تکه های پازل تصویرش هنوز برایمان کامل نشده و مرادش به حق درباره اش گفته است که او سردار عالی قدر، دانشمند برجسته و پارسای بی ادعا
#با_این_ستاره_ها_میشود_راه_را_پیدا_کرد
#کانال
#راهیان_نور_مجازی
#بسیج_دانش_آموزی
#استان_مرکزی
@emtedadenoor
🕊🌸
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
#معرفی_کتاب
#در_کمین_گل_سرخ؛
روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
«در کمین گل سرخ» زندگینامه داستانی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی به قلم محسن مؤمنی است. روایت بخشهای پیش از انقلاب زندگی سپهبد از کتاب «خاطرات سپهبد شهید صیادشیرازی» و بخشهای مربوط به کردستان و سالهایی از جنگ از کتاب «ناگفتههای جنگ» و بخشهای پایانی جنگ از کتاب «یادداشتهای ویژه شهید صیادشیرازی» انتخاب شدهاست. روایت نویسنده نیز علاوه بر منابع یاده شده، مبتنی است بر ساعتها گفتوگو و تحقیق و استفاده از منابع مکتوب.
«علی آن شب همراه خواهر بزرگش که از درهگز آمده بود، به حرم رفت. اینکه در آن شب در آنجا چه گذشت و علی چه گفت و چه شنید، تنها خدا میداند و بس. اما همان شب در تهران، خیابان دیباجی، همسایگان او چند مورد رفت و آمد مشکوک دیده بودند. پیکانی در آن نیمه شب چند بار طول خیابان را پیموده بود. رفتگر شهرداری را دیده بودند که ناشیانه خیابان را جارو میکرده و حرکات و نگاههایش غیر عادی بوده و....
اما در مشهد، علی هنگامی از حرم برگشت که آفتاب صبح جمعه تابیده بود. او سر راهش نان سنگک و پنیر و خامه گرفته بود. مانند همیشه خود بساط صبحانه را پهن کرده و بعد پدر و مادرش را دعوت به صبحانه کرده بود. بعد گویی که عجله داشته باشد، به سراغ بستگانش رفته بود و تا ظهر به خانه اغلب آنها سرکشیده بود. حتی آنها میگویند انگار از سرنوشت خود خبر داشته که آنها را نسبت به انجام فرایض دینی و وظایف فردی و اجتماعیاشان سفارش میکرده است.
سرانجام حدود ظهر به سوی تهران پرواز کرد.»