eitaa logo
امتداد نور
81 دنبال‌کننده
234 عکس
254 ویدیو
13 فایل
ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند 🌷 (کانال راهیان نور مجازی بسیج دانش آموزی استان مرکزی ) راه ارتباطی با مدیر کانال : @leader57
مشاهده در ایتا
دانلود
•🎒•✏️•📚‌• •• ریاضیش خیلی خوب بود... شب ‌هــا بچه‌ هــا را جمع میــکرد کنــار میدان سرپولک پشت مسجد بهشان ریـاضۍ درس میــداد... زیر تیر چراغ برق... •• دانشمنـد ‌عارف‌ ، دڪتر‌ 🎙🌱 @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های شهید حاج احمد کاظمی در جمع فرماندهان نیروی زمینی سپاه آمریکایی‌ها بالندگیشون به تجهیزاتشونه، این تجهیزات تا یه وقتی میتونه جلو بره ... 🗓 به مناسبت ۱۹ دی ماه، سالگرد شهادت شهید احمد کاظمی @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📊 | 🔻 اینفوگرافی عملیات کربلای۵ 🌷 ۱۹ دی ماه سالروز عملیات کربلای ۵ @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
نقشه عملیات کربلای۵ @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
ماجرای حاج_احمد با بانوی دو عالم حضرت زهرا(س)🌹 عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس می‌گفت: «کسی نفهمه زخمی‌ شدم همین‌جا مداوام کنید🌹 دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه» 🌹بستریش کردند از بس خونریزی داشت بیهوش شد یه مدت گذشت یک‌دفعه از جا پرید گفت: «پاشو بریم خط» قسمش دادم گفتم: «آخه تو که بی هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی»؟ 🌹گفت: «بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا(س) اومدند داخل فرمودند: «چیه؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم» حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:🌹 «بلند شو بلند شو، چیزی نیست بلند شو برو به کارهات برس»... به خاطر همین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌ حسینیه فاطمه‌الزهرا(س) ساخته است @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
زمان جنگ، هواپيماهای عراقی در یک کارخانه قالیشویی در خیابان خاوران ۸ بمب انداختند که ۶ تاشون عمل نکرده بودند. رفتیم سراغ بمبهای عمل نکرده، همه چیز درست بود اماخرج کمکیشونو نزده بودند! عمل نکردن این بمبها طبیعی نبود و ذهنمو درگیر کرده بود. در راه برگشت، غرق درهمین فکرها رفتم دفتر ستاری(فرمانده نیروی هوایی ارتش). به ایشان گفتم اتفاقی افتاده که خیلی عجیبه، ۸ تا بمب بوده که فقط دوتاش عمل کرده. من الان شش ست فیوز دارم. تفسیرش اینه که این پینها رو نکشیدن و روشون مونده وظاهراً کسانی درعراق دلشون نمیخاد اینها منفجر بشن! قرار بود قضیه بین ما بمونه. تا یک مدت طولانی بمبها اینطوری فرود میومدند. افتادیم دنبال اینکه این هواپیماها ازکجا میان. فهمیدیم که از پایگاه شعیبیه عراق بلند میشن. به این نتیجه رسیدیم که یک گروه بزرگ در این پایگاه، کاری میکنند که این بمبها عمل نکنند. بمدت سی تا چهل روز هم این اتفاق درجاهای مختلف کشور تکرار شد. تا اینکه در یکی از سخنرانیهای رسمی، آقای ..... قضیه را اعلام کرد وگفت ما در بین دشمن اینقدر نفوذ کردیم که توی پایگاههای هوایی عراق فلان میکنیم، بهمان میکنیم.(خلاصه کاری میکنیم که بمبهاشون عمل نمیکنند)! از آن به بعد، دیگه این اتفاقِ تکرار نشد و دیگه پین بمبها روشون نبود. سه چهار ماه بعد، پالایشگاه اصفهان را بمباران کردند. بچه‌های ماهم یک میراژ اف1 عراقی را زدند. خلبانشم باصندلی اِیجکت کرده بود (به بیرون پریده). هواپیما از شعیبیه آمده بود کنجکاو شدم برم و اون خلبان عراقیو ببینم. از مترجم خواستم ماجرای بمبهای عمل نکرده را بپرسد. خلبان گفت من نمیدانم چه شده اما چند وقت پیش صدام تعداد خیلی زیادی(حدود ۷۰ نفر) از پرسنل و کارکنان و تعدادی از خلبانها را توی پایگاه ما اعدام کرد(بجرم خیانت و توطئه علیه صدام)! مدتی بعد، یروز ستاری را در پایگاه خودمان دیدم و گفتم مگر قرار نبود اون موضوع بین خودمان بماند؟ ستاری گفت من این موضوعو در شورای امنیت ملی مطرح کردم، اونوقت آقای .... این خبر فوق سری را آمدند در سخنرانیشون جلوی همه مردم گفتند! و آن بیچاره ها هم لو رفتند وجانشان از دست رفت! ▪️برگرفته ازخاطرات جواد شریفی‌راد معلم و سرتیم خنثی‌سازی نیروی هوایی ارتش در زمان جنگ که توسط مرتضی قاضی درکتابی بنام "حرفه‌ای"جمع‌آوری وچاپ شده است. @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📆 ۲۱ دی ماه ۱۳۹۰؛ سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدی روشن 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 💠 بخشی از وصیت نامه شهید احمدی روشن: خدایا! اگر روزی آمد که محبت علی را از من گرفتی جان من در بدنم نباشد. خدایا حال می‌دانم که علی چرا چیزی را جز دل چاه برای درد دل انتخاب نکرد. خیلی چیزها را نمی‌توان به هیچ‌کس گفت؛‌ خدایا جان آن امام زمان را سالم بدار که او امید شیعه است. در طول 1400 سال شیعه را کشتند به خاطر مولایشان به خاطر یک کلام "عشق چهارده تن" چرا؟! @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
🔶 خاطره ای از نوجوانی شهید احمدی روشن 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 💠 هر سه‌شنبه صبح زیارت عاشورا داشتیم. بچه‌ها محصل بودند و باید 7:45 به مدرسه می‌رسیدند و درس می‌خواندند. ساعت 7 می‌آمدند مسجد. دعا شروع می‌شد و تا ساعت 7:20 طول می‌کشید. 10 دقیقه هم صبحانه می‌خوردند. مصطفی داوطلبانه می‌رفت صف نانوایی که وقتی دعا تمام شد، بچه‌ها نان تازه بخورند. پاتوق ما مسجد بود. هر وقت می‌خواستی مصطفی را پیدا کنی، وقت نماز باید می‌رفتی مسجد. @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت اشکبار حاج قاسم سلیمانی از همرزمان شهیدش .... ◾️به‌مناسبت‌ ایام اجرای عملیات‌کربلای‌۵ و گرامیداشت‌ فرماندهان شهیدی که حاج‌قاسم در این فیلم یاد می‌کنند ... ☘️شهید حاج‌قاسم میرحسینی ☘️شهید حاج‌یونس زنگی‌آبادی ☘️شهید حاج‌علی محمدی‌پور ☘️شهید ذبیح‌الله دریجانی ☘️شهید حاج‌علی عابدینی ☘️شهید حسین تاجیک @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
فرو بردن خشم... در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت:" این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره". فرمانده گفت:" خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری". یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد. در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت:" دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه". بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت:"ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است.می گم سه روز برات مرخصی بنویسند". سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند گوشی را از دستش گرفت و گفت:"برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟برای من؟نمی خواد. من لیاقتش را ندارم". بعد هم با گریه بیرون رفت.بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ شهید بروجردی شده؛یازده ماه بعد هم به شهادت رسید.آخرش هم به مرخصی نرفت. "شهید بروجرد" @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📌 خاطرات جبهه «حسین مروتی» از دوران اسارت تعریف میکند: اختلاف، بین بچه‌ها موج میزد. دشمن هم روزبه‌روز فشارش را بیشتر میکرد. من روحانی اردوگاه بودم و نتوانستم اختلاف‌ها را کم کنم. جیره آب و غذایمان را هم کم کردند. بعثی‌ها آزادباش را یک ساعت کردند. آمار بیماران رو به افزایش بود و لحظه‌به‌لحظه اوضاع وخیم‌تر میشد. کنترل از دست همه خارج شده بود. وضع نابسامانی در آسایشگاه رقم خورده بود. یک شب دلم شکست. دست به دامن (س) شدم و به ایشان متوسل شدم. در همان حال ناگهان خوابیدم و خواب دیدم در بیابانی سرگردان و حیرانم. گریه‌ام گرفته بود که ناگهان بانویی نورانی آمد و گفت «نگران نباش! فردا علی‌اکبرم را به کمکت میفرستم!» فردا نزدیک‌های ظهر شنیدم چند اسیر را به اردوگاه آوردند. میگفتند نام یکی‌شان ابوترابی است. آن موقع حاج‌آقا را نمی‌شناختم. وقتی دیدمش پرسیدم «میشود نام کوچک شما را بدانم؟» گفت «علی‌اکبرم». @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📸شناسایی هویت شهید اراکی حشمت الله عسگری پس از ۳۳ سال 🏴پیکر مطهر شهید «حشمت الله عسگری» از شهدای دوران دفاع مقدس، پس از گذشت ۳۳ سال از شهادتش با تلاش گروه‌های تفحص شهدا کشف و هویت او شناسایی شد. 🏴بسیجی شهید "حشمت الله عسگری" فرزند قدرت‌الله، متولد اول فرودین ماه ۱۳۴۸، در سال ۱۳۶۶ از اراک به خوزستان اعزام شد و طی عملیات کربلای ۸ در منطقه شلمچه در سوم آذرماه ۱۳۶۶ به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاکش در منطقه بر جای ماند. پس از گذشت ۳۳ سال، پیکر این شهید کشف و هویت او از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. ➕روز گذشته یکشنبه ۲۱ دی ماه ۱۳۹۹ مسئولین معراج شهدا با حضور در منزل شهید حشمت الله عسگری در شهرک قائمیه اسلامشهر، پدر و مادر گرانقدر این شهید والامقام را از چشم انتظاری در آوردند. @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📔 | 📚 عنوان کتاب:مجاهدان بدون مرز 🔻گذری برخاطرات شهدای افغانستان از جنگ تحمیلی تا مدافعان حرم ✍نویسنده: شیرین بهشتیان و جمعی از نویسندگان @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
🚨 فرزند رئیس جمهور ، در خط مقدم 🔘 حجت الاسلام ذوالنور: 💠 سردار فضلی نقل می‌کرد که ما می‌خواستیم به یک بهانه‌ای در نباشد. چون آقا آن زمان بودند و چون عملیات برون مرزی بود ، احتمال زیاد بود و تبلیغات علیه نظام می شد ، که پسر رئیس جمهور را کردیم. یکی از برادران گفت : من می‌دانم اگر ایشان نداشته باشد ، نمی‌تواند در عملیات شرکت کند. این موضوع را به یکی از بسیجیان هم سنگرش در میان گذاشتیم و به او چنین کاری را دادیم که هر طور شده عینک ایشان را بشکن . این هم دو دسته عینک ایشان را کاملاً . ولی هنگام به خط شدن ، دیدیم پسر آقا هم در صف حضور دارد ، دیدیم با ، دو سر عینک را به پشت سرش بسته و آماده حضور در عملیات شده است. 📚 شمیم خاطره ها ، ص ۱۹۹ 📚 خاطرات سبز ، ص ۱۳۸ ✍ در تصویر ، شخص عینکی ( چهارمین نفر از سمت چپ ) ، حجت الاسلام سید مجتبی خامنه‌ای می باشد . @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🔻موشن گرافیک عملیات کربلای۶ 📍۲۴ دی ماه سال ۱۳۶۵ 🔅 رمز عملیات ؛ یازهراء @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
⚫️کشف پیکر مطهر شهید جعفر نوروزی در منطقه عملیاتی خانقین ⚫️ 🏴همزمان با ایام شهادت حضرت زهرا(س) پیکر مطهر شهید جعفر نوروزی از شهدای هشت سال دفاع مقدس کشف شد. بسیجی شهید " جعفر نوروزی " فرزند امین متولد چهارم خرداد ماه سال ۱۳۴۷ در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود، با آغار جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهه رفت و پس از ۲۸ماه حضور در جبهه در عملیات کربلای ۵ مجروح شد و در نهایت پس از رشادت های فراوان در تاریخ پانزدهم اسفندماه سال ۱۳۶۹ به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر پاک و مطهر او در منطقه عملیاتی ماند و بعد از ۳۰ سال در خانقین توسط تیم تفحص شهدا کشف و به وطن بازگشت. ➕سردار کریمی فرمانده سپاه روح الله ، حجت‌الاسلام ماشاالله عبدی مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه استان مرکزی و جمعی از مسئولین استان با حضور در منزل شهید جعفر نوروزی در اراک همسر و فرزندان گرانقدر این شهید والامقام را از چشم انتظاری در آوردند. ➕پدر و مادر این شهید والامقام به رحمت خدا رفته اند، از این شهید والامقام یک فرزند پسر و یک فرزند دختر به یادگار مانده است. @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🚨 روشن دلی که در دیدار با رهبر انقلاب به بهترین آرزویش رسید... @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📍از خیابان ایران تا میدان شهدا پیاده می‌رفت تا از دکه یک پیرمرد میوه بخرد. دور از چشم پیرمرد، میوه‌های له شده‌ را در پاکتش می‌ریخت. شهید رجایی بعدها گفت دکه‌دار پدر شهید و نیازمند بود، این میوه‌ها را می‌خریدم که کمکی به او شده باشد روزگار عوض شده، اما کاش یکی مثل او رئیس‌جمهور شود. @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری از کوثر راهزانی واحد بسیج قدس حوزه فهمیده ۲ اراک @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
💦 با درود، یک رزمنده قدیمی دیروز و پیر خانه نشین امروز که دیگر در این هیاهوی روزگار کسی با او کاری ندارد تشبیه جالبی کرده که قابل تامل است . چه خوب بود که دوربین بود ! اون موقعی که بیرانوند پنالتی بهترین بازیکن جهان رو مهار کرد و توپ و جوری محکم بغل گرفت که شهره خاص و عام شد . خدا رو شکر دوربین بود! دوربین بود که ثبت کنه این رشادت‌ها رو ! اما یه جاهایی هم بود که فرزندان این مرز و بوم جای توپ فوتبال ، مین فسفری رو محکم تر بغل میکردن ، مین ها به قدری حرارت داشت که هرچیزی رو تو خودش ذوب میکرد ! داغ بود ، خیلی داغ ، مین فسفری منفجر میشد ، فسفر با اکسیژن هوا سریع ترکیب میشه و شعله ور میشه . *_ بچه بسیجی ها زیر بمب های فسفری گیر میکردن و فسفر به تن این بچه ها میچسبید و با هیچ وسیله‌ای خاموش نمیشد و آنها میسوختن ... _* *_میسوختن ... _* *_میسوختن .... _* *_و باد صبح ، خاکستر این بچه ها رو با خودش میبرد ...... _* *_کی فهمید ؟؟؟؟_* _* کی دلش سوخت ؟؟؟؟؟ *_ *_کی میدونه که کی سوخت !!!!!_* *_کی میدونه چرا سوختن وحتی داد نزدن. . . !!،، سوختن پودر شدن خاکسترشان در هوا پخش شد ، ولی عملیات نباید لو می رفت ، اما تو اون بیابان و میدون مین ، زیر نور ماه ، جز خدا و ملائکش هیچ دوربینی و هیچ تماشاگری نبود که ببینه و زوم کنه رو صورت این رزمنده ها ، این شیر بچه ها که ثبت بشه برای حفظ وطن چه ها که نکشیدن ! اونجا که میلاد محمدی توپ و جلو انداخت جوری دویید که همه از جون مایه گذاشتن رو دیدیم ! خدا رو شکر دوربین بود! یه جاهایی هم یه عده جوون رعنا و تازه داماد بودن ، تیربار و آرپی‌جی روی دوششون میزاشتن و زیر بارون گلوله از سینه خاکریز جوری بالا میرفتن ، جوری پائین میومدن و جوری به قلب دشمن میزدن که حسرت ندیدن این صحنه ها تا قیامت روی دل ماست ! حیف اونجا دوربین نبود! اونجایی که بچه های تیم ملی باغیرت عجیبی روی خط دروازه جلوی اسپانیا دیوار گوشتی درست کرده بودن و روی هم افتادن تا دروازه ایران باز نشه ! خدا رو شکر دوربین بود! یه روزهایی هم تو تاریخ این سرزمین بود که تو مرز شلمچه و آبادان ، همین جوون های بیست 25 ساله ، جلوی موتور جنگی عراق ، جلوی لشگر زرهی، جلوی توپ و تانک دشمن دیوار گوشتی ایجاد کردن تا پای اجنبی به شهرها نرسه ! اونجا راوی تو شلمچه و آبادان میگفت ، دیگه کار از نفر و دسته گروهان گذشته بود، گردان گردان جوون میرفت و برنمیگشت ، آخه صحبت ناموس و وطن بود ! ای کاش ، ای کاش دوربین بود ما میدیدیم مردامون چجوری جنگیدن ! یه جاهایی بود تو تاریخ ایران که جای کف و سوت و هورای تماشاچی ها ، گاز شیمیایی خردل و عامل اعصاب بود ! یه جاهایی بود سه نفر بودن و دو تا ماسک ! یه جاهایی بود سیاهی زمستون غواص ها به شط میزدن ! یه جاهایی بود که تیربار ضد هوایی رو به موازات زمین افقی گذاشته بودن و مثل داسی که گندم درو میکنه ، هرچیزی که ارتفاع داشت و از زمین بلند می شد رو درو میکرد ! ولی یه عده از همین شیر پاک خورده ها بلند میشدن ، سر و سینه شونو سپر سرب داغ میکردن تا تیربار و از کار بندازن ! قهرمان بود ! ولی دوربین نبود ! خدا رو شکر تو جام جهانی دوربین بود . گفت: راستی جبهه چطور بود؟ گفتم : تا منظورت چه باشد . گفت: مثل حالا رقابت بود؟ گفتم : آری. گفت : در چی؟ گفتم :در خواندن نماز شب. گفت: حسادت بود؟ گفتم: آری. گفت: در چی؟ گفتم: در توفیق شهادت. گفت: جرزنی بود؟ گفتم: آری. گفت: برا چی؟ گفتم: برای شرکت در عملیات . گفت: بخور بخور بود؟ گفتم: آری . گفت: چی میخوردید؟ گفتم: تیر و ترکش 🔫 گفت: پنهان کاری بود ؟ گفتم: آری . گفت: در چی ؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .👞 گفت: دعوا سر پست هم بود؟ گفتم: آری . گفت: چه پستی؟؟ 🤔 گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین .💂 گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙 گفتم: آری . گفت: چه آوازی؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل . گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫 گفتم: آری . گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠ گفت: استخر هم می رفتید؟ 💧 گفتم: آری ... گفت: کجا؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊 گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری . گفت: کجا؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه. گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟ گفتم: آری گفت: کی براتون برمی داشت؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه . گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟ گفتم: آری خندید و گفت: با چی؟ گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان سکوت کرد و چیزی نگفت... 🌹ياد و خاطره رزمندگان بی نام و بی ادعای دفاع مقدس گرامي باد. @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📚 🎊حسن تهرانی مقدم (۱۳۹۰_۱۳۳۸)از فرماندهان دوران جنگ عراق و ایران است. او فرمانده جهاد خود کفایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که بر اثر انفجار در پادگان امیر المومنین شهرستان ملارد شهید شد.🥀🕊 این کتاب صد خاطره ی کوتاه از مردی است که با آرزوهای بلند برای کشورش اقتدار به ارمغان آورد.🍃🌹 خاطرات و یاد شهید حسن طهرانی مقدم هنوز هم در قاب چشم خیلی ها جا مانده است و هرکدام به زبان دل خود آنچه از او دیده اند را می گویند.🎈 صد خاطره کوتاه از مردی که تکه های پازل تصویرش هنوز برایمان کامل نشده و مرادش به حق درباره اش گفته است که او سردار عالی قدر، دانشمند برجسته و پارسای بی ادعا @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری از گروه تولید محتوای دبیرستان حضرت فاطمه الزهراء سپاه ۲_اراک @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🚨 روایت شنیدنی رهبرانقلاب از تاثیر شخصیت شهید بر ایشان ✍ ۲۷ دی ماه سالروز نواب صفوی @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
‍ 🌷کرامات شهدا🌷 ❄️بیا شلمچه❄️ فرزند شهید ملکپور که بعد از تولد پدر به دنیا آمد می‌گفت: سالها بعد و در اواخر دهه هفتاد آرزو داشتم به شلمچه بروم و محل شهادت پدر را ببینم. یک شب پدر به خوابم آمد و گفت: بیا شلمچه. گفتم من هیچ پولی ندارم. حداقل شصت هزار تومان هزینه دارد. گفت برو از بانک که حساب باز کردی بگیر و بیا. از خواب بیدار شدم. تعجب کردم. من در بانک ده هزار تومان بیشتر نداشتم رفتم بانک. شناسنامه و دفترچه را دادم و گفتم: این حساب را میخواهم ببندم. متصدی بانک چند لحظه بعد شصت هزار تومان به من داد. وقتی تعجب من را دید گفت: شما در قرعه کشی پنجاه هزار تومان برنده شدید... آن سفر یکی از عجیبترین سفرهای زندگی من بود. هرجا رفتم عنایت پدر را دیدم... 📚برگرفته از کتاب دیدار با ملائک اثر گروه شهید هادی. @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
29.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تهیه و تنظیم زهرا ثامنی واحد شاهد فاطمه الزهرا حوزه فهمیده ۲ اراک @emtedadenoor 🕊🌸 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈