eitaa logo
💜انتظار فرج💜
84 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
12 فایل
گنـاه‌یعنـی : انا لـا منتظر‌ المـہـدی :)همینقـدر صریـح 💔 ˢⁱⁿ ᵐᵉᵃⁿˢ ⁱ ᵃᵐ ⁿᵒᵗ ʷᵃⁱᵗⁱⁿᵍ ᶠᵒʳ ᵐᵃʰᵈⁱ(ᵃˢ) ˢᵒ ᵉˣᵖˡⁱᶜⁱᵗ شرایطمون😌↓ @sharayet_en_t_zar خادمان🖇↓ @zohurenazdik @bia_gol_e_zahra «ناشناس»↓ payamenashenas.ir/Entezar_faraj متحد: @zivaralatarzan
مشاهده در ایتا
دانلود
كردستان مهدي فریدوند ،مهدي كیاني تابستان 58 بود 🌞. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مسجد سلمان🕌 داخل خيابان هفده شهريور ايستاده بودم. داشتم با ابراهيم حرف مي زدم 🗣كه يكدفعه يكي از دوستان با عجله آمد و گفت: "پيام امام رو شنيدين⁉️ با تعجب پرسيديم: "نه ! مگه چي شده ؟"!😳 گفت: "امام دستور دادن به كمك بچه هاي كردستان برين و اونها رو از محاصره خارج كنين." هنوز صحبتهاش تموم نشده بود كه محمد شاهرودي اومد و گفت : "من و قاسم تشكري و ناصركرماني داريم ميريم سمت كردستان. ابراهيم گفت: " ما هم هستيم" و بعد رفتيم تا آماده حركت بشيم.🚐 عصر بود كه تقريباا يازده نفر با يك ماشين بليزر به سمت كردستان حركت كرديم، يك دستگاه تيربار ژ 3 و چهار قبضه اسلحه و چند تا نارنجك كل وسائل همراه ما بود . خيلي از جاده ها 🛣بسته بود وچند جا مجبور شديم از جاده خاكي بريم . اما به هر حال ظهر فردا رسيديم به سنندج و از همه جا بي خبر وارد شهر شديم. جلوي يك دكه روزنامه فروشي ايستاديم . ابراهيم كه كنار درب جلو نشسته بود پياده شد كه آدرس مقر سپاه رو سؤال كنه.❔ همين كه پياده شد داد زد و گفت: "بي دين اينا چيه كه مي فروشي!؟"😠 من هم نگاه كردم و ديدم كنار دكه چند رديف مشروبات الكلي چيده شده، ابراهيم بدون مكث اسلحه رو مسلح كرد و به سمت بطري ها شليك كرد .😮 بطري هاي مشروب خرد شد و روي زمين ريخت، بعد هم بقيه را شكست و با عصبانيت 😡 رفت سراغ جوان صاحب دكه كه خيلي ترسيده بود و گوشه دكه، خودش رو مخفي كرده بود . كمي به چهره او نگاه كرد و خيلي آروم گفت: "پسر جون، مگه مسلمون نيستي. اين نجاست ها چيه كه مي فروشي، مگه خدا تو قرآن نمي گه: اين كثافت ها از طرف شيطونه، از اينها دور بشين" ❓(اشاره به آيه 90 مائده) جوان سرش رو به علامت تأييد پائين آورد و مرتب مي گفت:" غلط كردم، ببخشيد ".😞 °•~━━✥❖✥━━~•° @En_t_e_zar °•~━━✥❖✥━━~•°