14.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سالروز_شهادت
توجه به شرایط زمان و شناخت وظایف با:
1⃣ الهام از #رهبری
2⃣ ارتباط مستمر با #مردم
از منظر #شهیدبهشتی
🔴 @Endarabbehem
عِنْدَربِهِمْ یُرْزَقُوُن
#سالروز_شهادت شهیدآیت الله علی قدوسی عندربهم یرزقون @Endarabbehem
📆 آیتالله قدوسی ترور شد
#سالروز_شهادت
🔹در روز شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ آیتالله شیخ علی قدوسی، دادستان کل انقلاب اسلامی در واقعه بمبگذاری دفتر دادستانی تهران ترور شد و به شهادت رسید.
🔹بعدها معلوم شد فردی نفوذی از کارمندان دادستانی دقایقی قبل از انفجار زیر اتاق قدوسی بمبی آتشزا تعبیه کرده و به سرعت از این مکان خارج شده است. اینچنین بود که در ساعت ۸:۴۰ روز شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ انفجار مهیبی در زیر دفتر قدوسی رخ داد، به نحوی که دیوار پشت سر او جدا شده و او را از اتاقش در طبقه دوم به کف حیاط دادستانی پرت کرد. قدوسی که به شدت مجروح شده بود ابتدا به بیمارستان ۵۰۱ ارتش و سپس به بیمارستان شهدا انتقال یافته و تحت عمل جراحی قرار گرفت، اما تلاشها ناکام ماند و وی در نهایت به دلیل خونریزی شدید مغزی به شهادت رسید. پیکر قدوسی پس از تشییع توسط گروه کثیری از مردم در صحن مطهر حرم حضرت معصومه در قم به خاک سپرده شد.
@Endarabbehem
#سالروز_شهادت 🕊
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
شهید مصطفی ردانی پور برای عروسی اش علاوه بر میهمانان ، یک کارت دعوت نیز برای حضرت زهرا سلام الله علیها می نویسد و به ضریح حضرت معصومه سلام الله علیها می اندازد ، شب حضرت زهرا سلام الله علیها را در خواب می بیند که به عروسی اش آمده ، شهید ردانی پور به ایشان می گوید:
خانم ! قصد مزاحمت نداشتم ، فقط می خواستم احترام کنم. حضرت زهرا سلام الله علیها پاسخ می دهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیائیم به کجا برویم؟»
شهید مصطفی ردانی پور دیگر تا صبح نخوابید نماز می خواند ، دعا می کرد، گریه می کرد. میگفت من شهید می شوم.
دوستش گفته بود این همه گریه و زاری میکنی، می گی می خوام #شهید بشم دیگه زن گرفتنت چیه ؟ جواب داد : «خانمم سیده. می خوام اون دنیا به حضرت زهرا (س) محرم باشم . شاید به صورتم نگاه کنه !»
@Endarabbehem
عِنْدَربِهِمْ یُرْزَقُوُن
#سالروز_شهادت 🕊 #شهید_مصطفی_ردانی_پور شهید مصطفی ردانی پور برای عروسی اش علاوه بر میهمانان ، یک کا
#سالروز_شهادت
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهادت:
تازه سه روز از #عروسی اش گذشته بود که دست زنش را گذاشت توی دست مادر، سرش را انداخت پایین و گفت دلم می خواهد دختر خوبی برای مادرم باشی، بعد هم آرام و بی صدا رفت منطقه. وی که بارها در #جبهههای نبرد مجروح شده بود و اغلب تا سرحد شهادت نیز پیش رفته بود، در حقیقت شهید زندهای بود که همواره به دنبال شهادت، #عاشقانه تلاش میکرد.
قبل از عملیات به برادرش گفت: می خواهم جایی بمانم که نه دست شما به من برسد، نه دست دشمنان! آن شب بدون عمامه، بدون سمت، مثل یک بسیجی، اول ستون راهی عملیات شد. بعد از مدتی نیروها از هر طرف محاصره شدند. مصطفی زیر لب قرآن میخواند و دشمن بالای تپه را بسته بود به رگبار. دستور عقب نشینی صادر می شود اما او همچنان #مقاومت می کند تا اینکه گلوله ای از پشت سر به جمجمه اش اصابت می کند.
آن شب همه گریه می کردند. بچه ها یاد شب هایی افتاده بودند که مصطفی برایشان #دعا میخواند. هرکسی گوشه ای را گیر آورده بود، برایش زیارت عاشورا یا دعای توسل میخواند. #حاج_حسین_خرازی هقهق گریه میکرد. فردا بچه ها را فرستاد بروند جنازه ها را بیاورند. دفعه اول صد و پانزده شهید آوردند، #مصطفی نبود. فردا صبح بیست و پنچ شهید دیگر آوردند، باز هم نبود.
منطقه دست عراقی ها بود. چند بار دیگر هم عملیات شد اما از او خبری نشد. جنگ هم که تمام شد، دوستانش رفتند و دنبالش توی همان شیار همه جا را گشتند اما نبود! سه نفر همراهش را پیدا کردند اما از خودش خبری نشد. مصطفی همان طور که گفته بود برنگشت که نگشت.
یادش با صلوات🌷
ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
@Endarabbehem
#شهید_سید_علی_اندرزگو
#سالروز_شهادت 🕊
راوی: همسر شهید
چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته
بودیم. سید علی یک ذغال گداخته را از روی قلیان برداشت و کف دستش گرفت. من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمی سوزد؟ سید لبخندی زد و گفت: «این که هیچ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است. بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می رود و انقلاب پیروز خواهد شد. دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش «سید علی» است. از آنروز به بعد منتظر ظهور حضرت ولی عصر عج باشید.» بعد گفت دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است. پرسیدم: سیدعلی! منظورتان این است که خودتان رئیس جمهور می شوید؟ سید پاسخ داد خیر، من آن روز نیستم.
@Endarabbehem