🔹جنگ و جنگهراسی
یک #طنز فراگیر در مورد «#براندازان» وجود دارد و آن اینکه طی #45 سال #استقرار جمهوری اسلامی، در تمام این سالها وعده #سرنگونی_نظام را ظرف فردا یا چند روز دیگر دادهاند! مشابه همین #طنز در مورد یک #جریان_سیاسی_داخلی وجود دارد؛ البته با کمی تفاوت. آنها طی #۲۶ سال گذشته همیشه ادعا کردهاند کشور در #آستانه_جنگ قرار داشته و آنها #سایه_جنگ را برداشتهاند.
خرداد #۱۳۷۶ این جریان برای اولینبار توانست #نامزد مورد حمایت خود یعنی #محمد_خاتمی را به ریاست جمهوری اسلامی ایران برساند؛ مدتی بعد آنها #نامه_سرگشاده_بلندبالایی_تهیه_کردند و مدعی شدند با حضورشان در #قوه_مجریه، #سایه_جنگ از سر کشور برداشته شده است: «به دلايل گوناگون در عرصه #سياست_خارجي، ايران در #انزواي کامل و حتي کشور در #معرض_تهديد نظامي خارجي قرار داشت [...] اما دوم #خرداد 76 همه اين تهديدها را از بين برد.»
با این حال تقریبا یک سال بعد، #مدعیان دور کردن #سایه_جنگ از کشور؛ خودشان #پیشنهاد جنگ دادند. شهریور #1377 پس از #حمله به #کنسولگری ایران در #مزارشریف و #شهادت #دیپلماتهای ایرانی، جلسه #شورای_عالی_امنیت_ملی با ریاست #محمد_خاتمی تشکیل و تصمیم نهائی مبنی بر #حمله نظامی ایران به #افغانستان گرفته شد. #علی_ربیعی در غیاب #حسن روحانی (دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی که در سفر حج حضور داشت) صورتجلسه را در آخرین #ساعات_پایانی شب تنظیم و #تصمیم_نهائی شورا را برای اخذ تأییدیه حدود ساعت #2 بامداد به دفتر #رهبر انقلاب ارسال کرد. #صبح زود، ساعت #7 وقتی او به دفتر #کارش_برگشت یک #نامه روی #میزش قرار داشت که مشخص بود از طرف #رهبر_انقلاب و در ساعت #5_صبح ارسال شده است. #نظر رهبر انقلاب #واضح بود و نیاز به هیچ #تفسیری نداشت: «#ما_وارد_این_دام_نمیشویم.»...
#سرطان_اصلاحات
#خاتمی_نفوذی_غرب
#روحانی_خائن
👈ادامه دارد
🇮🇷به گروه منتظران نور 👉دعوتید
❣️﷽❣️
🌴🌹#حوادت_فاطمیه 🌹🌴
#قسمت2⃣
6 ـ #تاكيد_به_ولايت: روز 25 ماه صفر، جمعه
بيمارى پيامبر سخت شده است، تب او بسيار شديدتر شده است، سمّ در بدن او اثر نموده و رنگ او زرد شده است.
او دلش مى خواهد تا آخرين سخنان خود را با مردم داشته باشد. او از اطرافيان خود مى خواهد تا هفت سطل آب از چاه بكشند. او دستور مى دهد تا اين آب ها را بر بدن او بريزند تا شايد از شدّت تب كم شود.10
پيامبر به سوى مسجد مى شتابد.
مردم همه در مسجد جمع مى شوند...
پيامبر به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: "من به زودى به ديدار خداى خويش خواهم رفت... من دو چيز گرانبها را براى شما به يادگار مى گذارم. #قرآن و #خاندان خود را در نزد شما به #يادگار مى گذارم... مبادا بعد از من از #دين_خدا برگرديد و به هوا و هوس خود عمل كنيد، #على، #برادر_من، #وارث من و #جانشين من است.11
7 ـ #نشانه_هاى_امامت: روز 27 ماه صفر، يكشنبه
#بنى هاشم به ديدار پيامبر آمده اند، پيامبر گاه بى هوش مى شود و گاه به هوش مى آيد.12
پيامبر چشم خود را باز مى كند، به #عبّاس، عموى خود مى گويد: "عمو جان، آيا حاضر هستى تا وصيّت هاى مرا انجام دهى و قرض هاى مرا ادا كنى؟".
عبّاس نگاهى به پيامبر مى كند و مى گويد: "من چگونه خواهم توانست از عهده اين كار مهم برآيم؟".
پيامبر بار ديگر سخن خود را تكرار مى كند و عبّاس همان جواب را مى دهد.
اكنون، پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى فرمايد: "اى على، آيا حاضر هستى تا به #وصيّت هاى من عمل كنى و #قرض هاى مرا پرداخت كنى".
على(ع) جواب مى دهد: "بله، پدر و مادرم فداى شما باد، من حاضر هستم تا به وصيّت هاى شما عمل كنم".13
پيامبر از روى خوشحالى با صداى بلند مى گويد: "اى على، تو در دنيا و آخرت برادر من هستى، به راستى كه تو جانشين و #وصىّ من مى باشى".
اكنون پيامبر #بلال را مى طلبد و به او چنين مى گويد: "اى بلال، برو و شمشير #ذوالفقار، زِره ، عمامه و پرچم مرا بياور".
بلال از اتاق بيرون مى رود و بعد از لحظاتى... پيامبر رو به على(ع)مى كند و مى گويد: "اى على، اين وسايل را از بلال تحويل بگير و به خانه خود ببر".14
8 ـ #عهدنامه_اى_آسمانى: روز 27 ماه صفر، يكشنبه
#جبرئيل نازل مى شود، او به پيامبر چنين مى گويد: "اى محمّد! دستور بده تا همه از اتاق خارج شوند و فقط على(ع)بماند".
پيامبر از همه مى خواهد تا اتاق را ترك كنند. جبرئيل رو به پيامبر مى كند و مى گويد: "اى محمّد! خدايت سلام مى رساند و مى گويد: "اين #عهد_نامه بايد به دست #وصىّ و جانشين تو برسد"".15
پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى گويد:
ــ اى على، آيا از اين عهد نامه كه خدا برايت فرستاده آگاه شدى؟ آيا به من قول مى دهى كه به آن عمل كنى.
ــ آرى، پدر و مادرم به فداى شما باد، من قول مى دهم به آن عمل كنم و خداوند هم مرا يارى خواهد نمود.
ــ على جان! در اين #عهدنامه آمده است كه تو بايد #دوستان_خدا را دوست بدارى و با #دشمنان_خدا_دشمن باشى، تو بايد بر #سختى ها و #بلاها_صبر كنى، على جان! بعد از من، مردم جمع مى شوند #حقّ تو را #غصب مى كنند و به #ناموس تو #بى_حرمتى مى كنند، تو بايد در مقابل همه اينها #صبر كنى!
ــ چشم اى رسول خدا، من در مقابل همه اين سختى ها و بلاها صبر مى كنم.
سپس على(ع) به #سجده مى رود و در سجده با خداى خويش سخن مى گويد: "من قبول كردم و به آن راضى هستم".16
9 ـ پدر به #فداى دختر: شبِ 28 ماه صفر، شب دوشنبه
#حضرت فاطمه(س) همراه با #حسن و #حسين (عليهما السلام) وارد مى شوند، تا نگاه فاطمه(س) به پدر مى افتد و او را در آن حالت مى بيند اشكش جارى مى شود. پيامبر فاطمه(س)را نزد خود مى خواند و او را در آغوش مى گيرد و پيشانى او را مى بوسد و به او مى گويد: "پدرت به فدايت باد".
فاطمه(س) طاقت نمى آورد و صداى گريه اش بلند مى شود.
پيامبر او را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "به خدا قسم! خدا #انتقام تو را از #نامردان خواهد گرفت، دخترم! بدان كه خدا به #غضب تو، #غضبناك خواهد شد، #واى بر كسانى كه در #حقّ تو ستم روا دارند".17
#ادامه_دارد.....
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
🇮🇷به گروه منتظران نور 👉دعوتید