eitaa logo
انتظارشاعرانه
93 دنبال‌کننده
31 عکس
2 ویدیو
0 فایل
دفتر ارادتی از اشعار و دل گویه های منتظِر روی مه ات صاحبا(پریساصالحی هیدجی) تقدیم به صاحب العصر(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادواره ی مادر... این روزها قلبی بی قرار، در کوچه پس کوچه های مدینه یادواره ی زخمی دیرینه است... قلبی پر از اندوه تنهایی در غربت ثانیه هایی که تمامی ندارند و زخمی که در وجودش از غیرت داغ دیده یِ حسن و حسین شعله می کشد... و این زخم و این زخم تا همیشه ی تاریخ، جز با تحقق این بیت آرام نخواهد نشست؛ خواهد آمد منتقم از کوچه ها... یادواره ی مادر... مادری که به جرم عشق علی در دادگاه خصم، محکوم شد در پشت در بماند... در پشت در بماند تا بین در و دیوار و مرهم میخ و آتش، تسلیم غاصبان ولایت نشود... راضی به تنهایی علی نشد ولی همان روزها به حرمت دفاع از ولایت، شهیده ی مدافع حریم علوی شد و همان روزها علی را نه در مسیر نور که در مسیر شور تنها گذاشت... محسن اش سقط شد ولی در پشت در ماند تا علی بماند... تا عشق علی بماند و در سینه ی شیعه ها به مشعل که نه به شمسه ی ارادت بدل شود... تکرار می شود... و تکرار می شود مرور این زجر نه برای من و تو که برای پسری چشم انتظار، نشسته در اذن ظهور کنار قبری بی نشان... آه مدینه چه بر سر مادر آوردی..‌. و چه بر غریبی مهدی... و چه بر تنهایی... و چه... امان از دل مهدی... امان از یاد کوچه و در و قصه ی مادر... و امان از قلب بی قرار... اللهم عجل لولیک الفرج پریسا صالحی جمعه ای از روزهای فاطمیه... هیدج بهمن۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"خیال تر..." این خیال تر اگر داشت تو را شهر را بانگ سرودت می کرد همه کس را به هواخواهی تو بیدل و مست وجودت می کرد کوچه ی یخ زده ی شهرم را بنگر! گم شده در تاریکی است از تو گفتن شده آسوده ولی چه کسی با تو و نور تو یکی است؟! غرق مرداب ریاییم مدام نامت اما تب یکرنگی ماست کاش صادق تر از این ها بودیم این همه درد فقط کار خداست تو به این قافله مشتاق نظر شرم دارم که بگویم اما... ما چقدر غرق نبودت هستیم؛ که بدون تو در این درد رها...! رنگ در رنگ پس کوچه ی شهر به خدا راه تو را گم کردیم... حال، دنیا که پر از فاجعه است کاش سوی دل تو برگردیم... شعر می گویم و دمساز منی... به خدا خسته ام از تنهایی آنقدر نغمه زنم تا یک روز به خیالات تَرَم باز آیی... اللهم عجل لولیک الفرج/ پریسا صالحی ۴بهمن۹۹
🌹تب شیدایی🌹 باز این جمعه ی بی حوصله تب دار شدم باز هم در تب هجر تو گرفتار شدم حاصلی نیست دل خسته و رنجور مرا بی تو در قاب غزل، دل شده ای زار شدم... شرم دارم که برای تو غزل بنویسم بس که بازیچه ی لفّاظی اشعار شدم! تب شیدایی من دست خودم نیست ولی وقت یاری تو، دلداده ی اغیار شدم من به دیدار تو درخواب خوشم ماه دلم و به امید تو سر گشته ی دیدار شدم تو قریبی و تو را دور زخود پندارم... شیوه ی حیلت نفس است که سربار شدم! باز این جمعه ی بی حوصله هم رد شد و رفت؛ و من آواره ی این شعر پری وار شدم!!! پریسا صالحی جمعه ۱۰ بهمن
هیاهو... گاهی میان اشک و نجوای حسرتم؛ شک می کنم به حجم زیاد ارادتم اینکه تمام عشق دلم نذر توست، نه شک می کنم به بار گران صداقتم تسکین زخم های دلم ذکر نام توست معشوق آسمانی ام، باران رحمتم! از کودکی ندیده تو را شاعرت شدم آنقدر خواندمت که تو کردی اجابتم آن شب و نیمه ای که تو رویای من شدی تو آمدی به کنج پریشان خلوتم من قول داده بودمت عاشقی کنم... اما...چه گویمت که تلف شد نجابتم من و ماندم و دچاری عشقی بدون تو عشقی که به نبودنت داد عادتم... من گم شدم میان هیاهوی عشق ها من سالهاست گمشده ای در اسارتم! اما یقین پای دلت می نشانی ام؛ وقتی غروب ها شده ای راس حاجتم! تردید من به عشق مسیحایی تو نیست وقتی گناه سخت نشسته به سیرتم باید که جور دیگری عاشقت شوم... از وسعت تو پر کنم ظرف سعادتم باید به مشی دلبر خود اقتدا کنم؛ ای سالها، منجی تنهای غربتم...!!! اللهم عجل لولیک الفرج یا مهدی ادرکنی(عج)
مشاهده‌ی کارت پستال دیجیتال 👇 https://digipostal.ir/c0mpc4r
جلوه ی عشق ای ماه دل آرای جهان، حضرت باران ای ناجی دنیای غریق تب و طوفان ای مهر تو ماه شب بی تاب دل من ای ماه تو مهر دل بی طاقت یاران بردار حجاب از رخ خورشیدی ات ای نور بنویس به این قافیه ها شعر غزل خوان بی روی تو، رویی به تب عشق نمانده بی عشق تو این قافله افتاده به بحران معشوق همه دلشدگان دیده عیان کن ای جلوه ی یک گوشه چشم تو همه جان! باز آ به تکاپوی شب و ناله و الغوث از غیبت خود دست بکش سید و سلطان ما گوشه نشینان غم هجر شماییم... این جمعه بیا در پس یک نیمه شعبان
هدایت شده از پ صالحی؛ منتظِر
"ماه ملکوت..." باز هم ماه درخشید و ماهی تابید... باز باران و گوهر های وصالش بارید... همه را باز به مهمانی جان دعوت کرد؛ باز از جلوه ی رحمانی خود نقش کشید سفره اش را ز تب بنده ی خود آذین بست و به این نَفس، نَفَس داد و دمی تازه دمید؛ صوت خوش نغمه ی قرآن به جهان حاکم شد ملکوتی به زمین از طرف عرش رسید! ملکوتی که در آن عطر خدا جاری شد؛ و نسیمی ز جنان در شب تقدیر وزید میهمان در همه اوصاف عبودیت کرد؛ میزبان با همه اوصاف به عبدش بخشید! رمضان، ماه درخشیدن عشق است و بس سرخوش آن بنده که رَبّ،دلبری اش خوب خرید!
السلام علیکَ یا علی بن ابیطالب امیرالمومنین(ع)؛ دلم گرفته است مثل همان نیمه شب غریبانه ای که اشک های ام کلثوم سد راه می شد... مثل همان صبح تاریکی که کوچه ها نمی خواستند زیر بار قدم های سنگین و مصمم علی بروند تا علی نرود... دلم گرفته است از این وصف؛ حلقه بر دامن مولا زد در که علی بگذر و از ما مگذر اما علی می دانست این شب ها، با شب های دگر فرق دارد؛ هر چه خدا خواست همان می شود... علی می دانست این شب ها، شب های تقدیر است اما تسلیم قضا شد!!! علی جانم، اماما! زین پس آسوده در جوارش باش.‌.. که از حجم تنهایی هایت و از خلوت و گریستن های در چاه آزاد شدی آسوده آرام بگیر که از دامان محراب به وصال معشوق رسیدی... دلم گرفته است و به تقدیر خویش می اندیشم که زین پس ام چه خواهد شد؟! -آیا مادر دست مرا خواهد گرفت؟! -آیا امام زمانم به راه خواهدم آورد؟! یا ... هرچه هست فقط خطابم به مولایم است که؛ قرآن به سرم بگیرم در چهارده روایت و به شوق دیدن رویت... رها در دامن یارم!!! اللهم عجل لولیک الفرج سبحانک یا لا اله الا انت، الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب! 🖊
هدایت شده از پ صالحی؛ منتظِر
اللهم عجل لولیک الفرج؛ بارالها باز هم جمعه شد..‌. و باز ترکش های آخر الزمانی است که قلب ها را جریحه دار می کند؛ با فساد، با فحشا، با بی دینی، با سست کردن عقائد و با باری گران از توطئه و این روزها... یکبار با کشتن دخترک های افغان و داغ دار کردن سینه ی مادران... و یکبار با بمباران غزه... آخر چرا باید مقدس ترین خاک زیر رگبار ظلم مستکبرین هر لحظه پر از التهاب باشد؟! یا ربّ! تو خود به تین و زیتون سوگند یاد کرده ای به طور سینین... به این بلد امین... در امانش بدار خدای مهربانم.... تو را سوگند می دهم آسوده کن این ناز دانه های مسلمان را از زیر افواره های تیر و ترکش آن قوم لجوج!!! آرامشان کن با عطر گام های آرامش بخش آرامِ جان... باز هم جمعه شد و آرام جان، غایب از نظرهاست... و تیر و ترکش است که شیعه حقیقی را روز به روز مظلوم تر از قبل، به کنج خلوت عمن یجیب می کشاند تا دردهایش را فقط به گوش غریب مادر برساند... بارالها بگذر از این حجم وانفسای دلتنگی مان و آرام کن شب زدگی جانمان را و شب تازی جهانمان را با فجر فرج آرام جان!!!
🖊شعر "مکتب وصل" به جز طریق وصالت، طریق دیگر نیست هنوز مکتب تو برترین مکتب هاست چه فخر در همه عالَم از این بالاتر... به نام مکتب تو، شیعه پرچمش بالاست! خوشا دلی که مسیرش به مکتب ات افتاد خوشا کسی که معطر زعطر علم شماست تو نقطه عطف عبودیت خداوندی... همین که شیعه ی صادق شدیم، کار خداست! تمام راه سعادت فقط مسیر تو است؛ و کارزار تو، تلفیق عشق با معناست... به واژه واژه ی تعلیم عشق تو سوگند؛ که نور حق، فقط از خانه ی شما پیداست! غریب مانده حریم شما به خاک بقیع... ولی درخشش این مکتب از حوالی ماست! به عشق ناب غریبانه ی شما سوگند؛ که شیعه در غم غربت به التجا و دعاست... و درس مکتب عالی باقر و صادق؛ چو مشق شب، همه تکلیف عاشقانه ی ماست! قسم که مکتب وصل شماست ناجی ما و شیعه منتظِر روی یوسف زهراست...! پریسا صالحی/هیدج سالروز شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) خرداد۱۴۰۰
*آیینه ی هدایت* آیینه ی هدایتی در انعکاس نور خورشید پرتبلوری در شوکت شعور نیکو ترین مردم عصر ظلوم و جهل ای بهترین بهانه شور امید و وصل؛ هادی شدی که گم نشود راه راستی با دانش ات ز ظلمت بیراهه کاستی ای مظهر محبت و بخشندگی و علم زندان شده به خانه ولی در شکوه حلم ای روشنای بندگی شام سامرا... مرد سخن! بت شکن مانده در خفا! نگذاشتی که شیعه شود غرق ابتلا در خفتگی نشانه شدی سوی کبریا تدبير دار شيوه ی ناب هدايتی... چون هادی مسیر عظيم ولایتی!!! ای آستان رحمتت مژده ی وصال ما را بخوان به راه تو ای هادی کمال... پریساصالحی هیدج/۴مرداد۴۰۰ مصادف با میلاد امام هادی(ع)
*آیینه ی هدایت* آیینه ی هدایتی در انعکاس نور خورشید پرتبلوری در شوکت شعور نیکو ترین مردم عصر ظلوم و جهل ای بهترین بهانه شور امید و وصل؛ هادی شدی که گم نشود راه راستی با دانش ات ز ظلمت بیراهه کاستی ای مظهر محبت و بخشندگی و علم زندان شده به خانه ولی در شکوه حلم ای روشنای بندگی شام سامرا... مرد سخن! بت شکن مانده در خفا! نگذاشتی که شیعه شود غرق ابتلا در خفتگی نشانه شدی سوی کبریا تدبير دار شيوه ی ناب هدايتی... چون هادی مسیر عظيم ولایتی!!! ای آستان رحمتت مژده ی وصال ما را بخوان به راه تو ای هادی کمال... پریساصالحی هیدج/۴مرداد۴۰۰ مصادف با میلاد امام هادی(ع)
بسم رب المهدی تقدیم به مولانا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه و سهل مخرجه) جمعه ۸ مرداد۱۴۰۰
*روضه ی رضوان* به هوایت دل من غرقه ی طوفان شده است راهی کرب و بلا با تن حیران شده است پرم از ضجه ی بی آبی طفلان حسین؛ کنج دیوار دلم روضه فراوان شده است‌... "سالیانی است که باروضه ی تو مانوسم" چشم های دلم از گریه چو باران شده است خانه ی دل شده ی عشق تو، آباد ارباب! هر که بی مهر تو زنده است؛ که ویران شده است به اجابت برسد هر که محرم با شور ؛ با توسل به درت دست به دامان شده است تو ولی اشک شناسی که کدامین عاشق؟! ز تب کرب و بلا مات و پریشان شده است باز از روضه ی تو عطر اجابت آمد... به یقین درد همه با تو به درمان شده است نقطه عطف همه حاجات ولی مانده زمین و از این روست جهان بی سر و سامان شده است دستی از سوی اجابت برسان بهر فرج مهدی ات خسته از این غیبت و بحران شده است یا حسین! کاش در این جمعه به حاجت برسیم و ببینیم جهان روضه ی رضوان شده است! اللهم ارزقنا شفاعة الحسين في الدنيا و في فرج مولانا صاحب الزمان(عج) پریساصالحی چهارم محرم الحرام؛ ۲۲مرداد۱۴۰۰ هیدج
اولین سروده ی من در سال ۱۳۸۱(۱۲ سالگی و اول راهنمایی) بدون هیچ زمینه ای برای سرودن و صرفا بخاطر مادرم که گفت: وقتی معلم ات (خانم نسرین مظفری عزیزم) گفته می تونی شعر بگی پس باید بتونی برای امام حسین شعر بگی🤫 ومن🤔🤔🤔 با اتکال به خداوند بود که جرقه های شعر حسینی در ذهنم شعله ی ارادت شد و با محرم امام خوبی ها و عشق به آستان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام ) مصادف... و البته با توصیف زیبای مادر نازنینم از واقعه ی قیام... دشت عشق و آتش ببین این حضرت مظلوم عالم به سوی دشمنان با یاوری کم حسین، این عاشق جاوید محشر حسین این اسوه بر دین پیمبر در این کرب و بلای عشق و آتش در این دشت سیه با دود و آهش درون حلق اصغر خنجری شد... ببین شش ماهه کودک بی گنه مُرد! ببین اکبر جوان قلب میدان چنان برتاخت بر دشمن چو طوفان چو دست و سر زتن یکسر جدا شد؛ چو مشک آب از دستش رها شد... چو طفلان تشنه کام و خسته بودند از این دنیا دگر دل رسته بودند؛ چو زینب گفت جانم یا برادر! بدید او را ز تن افتاده این سر... و زینب دست و پا در بند و زنجیر سخن آغاز کرد از ظلم‌ و تزویر... ۱۳۸۱/۱۱/۰۶
دلشوره... سراغ غربتت امشب از این دلشوره می گیرم در این اوضاع دلتنگی پر از دلشوره می میرم غروب جمعه ها یک یک گریزان می رود اما در این تکرار شیدایی برایت خسته و تنها به درد عشق می پیچم و عاشق ترزهمیشه ام دراین بحران سر مستی فقط گمگشته در خویشم تو را می خوانم و نامت شده آرامش جانم خوشم دلخوش به عشق تو وگرنه رو به پایانم پر از اشک پریشانی به پایت شعر می آرم خوشم در بیت های خود ارادت نامه ها دارم... "تو را من چشم در راهم شباهنگام" آدینه و با جانی ترک خورده از این دلتنگی سینه لبالب پر شدم از تو ز بس عطشان دریایم تو پر کن جام جانم را، که در دلشوره تنهایم!
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺 "پروانه ی محفل" امشب چه شبی در ره شیدایی زهراست امشب که علی، واله این دخت معلّاست؛ امشب که شکفته رخ نورانی این گل؛ در خانه ی حیدر، تپش عشق مهیاست! نفسی که قدومش به جهان، برکت جان داد او دختری از سلسله ی صولت طاهاست ریحانه ی دیگر شده مهمان غزل ها؛ او فاطمه ی ثانی و زیبنده ی باباست... او گوهر عشقی است که در قالب جان است؛ او اخت جوانان جنان، ماه دل آراست! از روز نخستش شده پروانه ی محفل... در کوی وصال اوست، پرستار به صحراست! زینب نه فقط اسوه ی صبر است به عالم؛ او اسوه ی مردان و زنان، در تب لیلاست از معجر او فهم حیا، ریشه گرفته... در چادر و در معجر و آتش چه معماست؟! از شوکت عشقش به ولایت شده سرشار؛ دریای سخن، مبصر و روشنگر دنیاست... در خلقت او حکمت سرشار زیاد است؛ این بس که فقط ناشر یک نهضت والاست!
*ایران آزاد* در اختناق کوچه‌های بی‌هراسی آتش‌فشان ظلم‌ها بیداد می‌کرد در اعتراض مرگ‌ها، بر‌روی دیوار هرلحظه جانی،از شکنجه داد می‌کرد در روی صحنه، دست کفر آزاد می‌گشت آزادگی‌ها پشت‌سر، انجام می‌شد؛ هرنقشه‌ی شومی که آن سرّی، به‌سرداشت در پرتوی اسرار، بی‌فرجام می‌شد! خونابه‌ها در راه یک دریا شدن بود... افشان خون‌ها، سیل یک وسعت به‌برداشت بار سکوت پرتلاطم های آن‌روز از انفجار بغض یک ملّت خبر داشت! زنجیرها، خورشید را در بند می‌کرد خورشید، افروزنده‌تر بر صحنه تابید از دور دست خانه‌ی تبعید، خورشید؛ بازان رحمت شد، به این افواره بارید! هرچلچراغی پای یک محراب می‌رفت شمشیرها آماده‌ی طوفان او بود... دست سیاه سین‌؛الف‌؛واو و الف؛کاف این کوفه اما مشعل تابان او بود! ناگه فراری شد غلام پای دربند... بهمن، فرو از قلّه‌ی فریادها شد؛ آمد معین کاروان تا مقصد عشق پنجاه و هفت انگار یک کرب‌وبلا شد! بانگ سپیده هم‌نوای فجر ایمان؛ شب چادرش برچیده شد، اشراق رو شد؛ ایران مزین شد به‌نام دین احمد عزّت برای ما و ذلّت بر عدو شد! اینک سر هر برزنی یک نام ثبت است آوای تکبیر شهادت‌ها بلند است؛ بر پرچم ایران ما، خون شهیدان آزادی بال کبوتر‌های بند است! اکنون تراود ازنسیم صبح‌گاهی شعر بلند اقتدار میهنی شاد... سر از افق زد مهر خاورپیشگی‌مان؛ جمهوری اسلامی ایران آزاد! به یاد امام و شهدا، دهه‌ی فجر خجسته باد.
چشم دل روشن شد از خورشید روی‌ات یا علی کعبه در میلاد تو، جنّات کوی‌ات یا علی تا جهان از جلوه‌ی جانت، جهانی تازه شد وسعت ایمان آدم، از تو بی اندازه شد! آمدی در امتداد مشق عشق مصطفی... آمدی هارون شدی بر آخرینِ هل عطی آمدی تا یار باشی ماهتاب وصل را آمدی تعیین کنی اسلامِ نابِ اصل را آمدی تا بر مدار بندگی، تابان شوی آمدی تا منجی رحمانی انسان شوی آمدی با مِهر زهرا، نسل‌تان والا شود آمدی این قطره‌های بندگی، دریا شود حیدری و جز تو ما را، رهبری در کار نیست؛ هر که با غیر تو شد، اسلام او بیدار نیست! هرکه جز عشق علی، مهر محمد برده است عاقبت در شاهراه وصل ایزد مرده است! کوثری هستی و ما بر سفره‌ی احسان تو؛ دردمندیم و پی یک جرعه از درمان تو... یا علی! یک گوشه چشمی، طوطیا کن حال را با ظهور مهدی‌ات عیدی بده امسال را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غروب انتظار دلم گرفته است ای نور ای آفتاب این هوای باران زده ای نزدیک‌ترین دور! ای که در فراق‌ات شمعدانی‌ها پژمردند و دل‌های غافل از حضور بی ظهورت مردند! ای که در گاه گاه این بغض‌های مدام بی‌فرجام هنوز هم هوای غیبت را تنفس می‌کنیم! هستی ولی نیستی... نیستی ولی هستی... آقا جانم! من چه کنم با این درد سنگین دل‌شکستگی‌! ماه دلآرای زهرا... جان دلم مهدی مولا... امروز چه عصر سختی پیش روی احوال دنیاست! عصر باشد و غروب باشد و جمعه باشد و آخرین جمعه‌ی یک‌سال دیگر چشم‌انتظاری باشد و تولدت باشد و در میان ما غریبانه نفس بکشی... ما همه ظاهرمان عاشق مولا هستیم معصیت در دل‌مان قرص و محکم شده است! ای منجی عالم! دعاگویمان باش؛ در تکبیر و ذکر و قنوتت و در قیام و قعودت! تا در شور میلادت کمی به شعور انتظار برسیم تا با معرفت به امام زمان‌مان، دل‌‌هامان به مرگ جاهلی نمیرد... کاش این صبح پر از مژده‌ی باران بشود و جهان با قدم نور گلستان بشود کاش این جمعه دگر مهدی زهرا آید و همه ثانیه‌ها نیمه‌ی شعبان بشود... اللهم عجل لولیک الفرج
نرگس یاس ای گل زیبای حسن، گل نرگس یاس ای تپش باغ رسل، تو نگین الماس ای همه آرامش ما، به نگاه تو بند ای‌که به رخسارجهان تو کشیده لبخند ای زتو هر لحظه‌ی ما به امید رویت ای که نشسته همگان به پناه کویت نیمه‌ی‌شعبان‌شدو دل‌به‌توبسته جان را آینه‌ها منتظِرت که شبی جهان را... مست حضورت کنی و برسد قیام‌ات جلوه کنی تا که جهان،بدهد سلام‌ات ای رخ نورانی تو، رخ شمس جنت کاش به پایان برسد تب و تاب غيبت ای گل زیبای حسن، خیر مومنینی ای که به طوفان‌زدگان،صبح‌ دلنشینی برکش ازاین پرده رخت‌که‌شکستگانیم در عطش دولت تو، همه تشنگانیم ای که زهجران تو جان به لب آمد آقا العجل ای جان جهان، گل یاس زهرا! پریساصالحی کانال انتظار شاعرانه https://eitaa.com/entezareshaeranepsalehi