eitaa logo
جنسیت و عدالت(ابوالفضل اقبالی)
1.4هزار دنبال‌کننده
287 عکس
16 ویدیو
8 فایل
خوانش عدالت‌محور موضوعات جنسیتی ارتباط با من: @abolfazleqbali https://eitaa.com/eqbali62
مشاهده در ایتا
دانلود
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت اول و مشکله‌ی ابوالفضل اقبالی یکی از مسائل مهم و اساسی در حیطه مفهومی رسانه دینی همواره موضوع زن بوده و هست. در نسبت میان زن و رسانه دینی پرسشی محوری وجود دارد و آن هم نحوه و کیفیت بازنمایی زن به مثابه کنشگر فعال در رسانه است. در پاسخ به سوآل فوق طیفی از دیدگاه‌ها و رویکردهای مختلف مطرح شده‌اند و هرکدام به بعدی از ابعاد این مساله پرداخته‌اند. طیفی از دیدگاه‌ها با حذف حضور زن به مثابه کنشگر از رسانه قرابت و سازگاری بیشتری داشته و مفسده ناشی از آن را پایه استدلال خود قرار می‌دهند. طیف دیگر بر ضرورت پیوند زن و رسانه تاکید کرده و ناامکانی رسانه بدون جذابیت‌های زنانه را مطرح می‌کنند. دال مرکزی گفتمان مخالفت با حضور زن در رسانه، تعارض ذاتی رسانه و ارزش‌های زن تراز است. رسانه بنا به میل ذاتی خود از زن تقاضای ابراز و ظهور جذابیت‌های زنانه برای افزایش ضریب نفوذ و تاثیر پیام دارد اما ارزش‌های زنانه بر پوشیدگی و عدم تبرج زن تاکید می‌کند. این دو هرگز با یکدیگر قابل جمع نیست. دال مرکزی گفتمان موافقت با حضور زن در رسانه، مفهوم "رسانه‌ی جذاب" و الزامات ساختاری آن است. در این گفتمان اساسا رسانه با جذابیت تعریف می‌شود و عناصر جذابیت در رسانه نیز معلوم و معروف‌اند! هیچ یک از این دو دیدگاه به تنهایی قابلیت حل مشکله موجود را ندارند و دیدگاه سومی باید گام به عرصه نظریه پردازی در این زمینه بگذارد. حذف زن از ساحت هنر و رسانه به معنای پاک کردن کامل صورت مساله و نادیده گرفتن تاثیر روایت‌های زنانه در مهندسی و انتقال پیام به مخاطب است. اگرچه مفسدات و تبعات اخلاقی استفاده ابزاری از جذابیت‌های زنانه در رسانه نیز موضوع مهم و قابل توجهی است. اخیرا پس از تماشای چندمین بار آژانس شیشه‌ای و دقت در پرداخت شخصیت فاطمه(همسر حاج کاظم) توسط کارگردان، به این نکته پی بردم که می‌توان به مدلی از نسبت زن و رسانه دست یافت که نه مفسدات و تبعات حضور ابزاری زن در رسانه را داشته باشد و نه ساحت هنر و رسانه از زنانگی و وجوه تاثیرگذار آن محروم شود. مدلی که ابراهیم حاتمی‌کیا در این شاهکار سینمایی کرده است. ما در آژانس شیشه‌ای شاهد نقش و حضور محوری یک زن در روایت فیلم هستیم بی آنکه هیچ تصویری از این شخصیت در هیچیک از سکانس‌های فیلم ببینیم. فاطمه در آژانس شیشه‌ای نمادی از زن به مثابه همسری تمام عیار است که مخاطب تمام محبوبیت ناشی از آرمانخواهی قهرمان داستان(حاج کاظم) را مدیون او می‌داند. فاطمه در متن فیلم حضور دارد اما ظهور ندارد. شخصیت پردازی فاطمه در آژانس شیشه‌ای یقینا می‌تواند پایه‌ی نظریه پردازی و طراحی الگوی مطلوب پیوند زن و رسانه دینی باشد.
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت دوم گونه‌شناسی الگوی شخصیت زن در رسانه ملی تلویزیون هر روزه در قالب فیلم‌ها و مجموعه‌های نمایشی ایرانی، تصویرهایی را از جامعه، خانواده، افراد و سبک زندگی آنها ارائه می‌دهد که می‌تواند برای بیننده معانی و پیامدهای متفاوتی داشته باشد. برای گونه‌شناسی، طبقه‌بندی و تفکیک این تصاویر از یکدیگر می‌توان مدخل‌های متفاوتی را برگزید. در این نوشتار تلاش شده تا با نگاهی هویتی و فرهنگی گونه‌های مختلف تصویر شخصیت زن از یکدیگر تفکیک گردد. 1. زن نمایشی: فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی ایرانی انباشته‌ای از تصاویر کاریکاتوری و نمایشی از زنان در قالب‌ها و اشکال مختلف است که با واقعیات و آرمان‌های زندگی زنان ایرانی هیچ تناسبی ندارد. به‌طور خاص نمونه این زن نمایشی را می‌توان در دو نوع بد و خوب، یا مورد نفی و مورد تأیید مشاهده کرد. زنان نمایشی بد آنهایی هستند که در قالب مادرهای الکی مهربان و کاملا منفعل، مادرشوهرهای بدجنس، زنان خبیثی که همسر دوم و یا صیغه‌ای هستند، زنان خانه‌دار احمق، دختران جوان احساسی و خام که فریب می‌خورند و... زنان نمایشی خوب نیز معمولا مادربزرگ‌های فوق العاده مهربان، دختران بسیار فهمیده و عاقل و بعضا با یک چادر مصنوعی روی سرشان، زنان فداکار که حتی شوهران دزد و معتاد و بی‌وفایشان را صرفا از روی عشق رها نمی‌کنند، زنان شاغل و موفقی که شبیه مردان هستند و... آنچه این تصویرسازی‌ها را شدیدا مخدوش و معیوب ساخته، تمرکز روی یک یا چند ویژگی است که به شکل مصنوعی و اجباری به شخصیت‌های داستان‌های آبکی الصاق شده است. این زنان آن قدر دور از انتظارند و آنقدر با واقعیات ملموسی که زنان ایرانی با آن درگیرند دور هستد، که می‌توان آنها را نسخه نمایشی زنان در رمان‌های عامه پسند دانست. ظاهرا هدف از ارائه این تیپ‌های معیوب این است که بیننده از یک الگوی شخصیتی و رفتاری دوری جوید و به نوع دیگر نزدیک شود. اما متأسفانه این هدف بسیار دشوار و پیچیده است و تیپ های مزبور نه تنها کمکی جهت رسیدن به آن نمی‌کنند بلکه اسباب دورتر شدن از آن هستند. 2. زن واقعی: در سال‌های اخیر برخی مجموعه‌های تلویزیونی با مضامین اجتماعی و تاریخی و همچنین پاره‌ای از برنامه‌های مستند توانسته‌اند تا حدودی تصویرگر واقعیاتی پیرامون زنان جامعه ما باشند. آنچه در اغلب این آثار به چشم می‌آید محدود شدن‌شان به نمایش زنانی است که به نوعی با مسائل اجتماعی کلان مانند اعتیاد، طلاق، فرزندان بزهکار، تنگی معیشت و نظایر آن درگیر هستند. در واقع این برنامه‌ها زنان را معمولا در شرایط خاصی نشان می‌دهند که گرچه در جامعه ما فراوان وجود دارند اما واقعیت ملموس زندگی تمام زنان یا تمام زندگی یک زن درگیر مسائل خاص نیست. انتخاب پاره‌ای از بخش‌های زندگی زنان در این موارد و حذف سایر ابعاد زندگی آنها هرچند عامدانه نیست، اما به نوعی تحریف واقعیات از طریق کاستن از آن و برجسته کردن وجوه خاصی از آن است. این مورد، از جمله مواردی است که در بررسی ناکامی الگوی شخصیت زن در تلویزیون مهم به شمار می‌آید. 3. زن آرمانی: یکی از اهداف رسانه فرهنگیِ پیشرو، غیر از ترسیم واقعیات و پاسخوگویی به نیازهای واقعی مخاطبان، ترسیم افق‌های متعالی‌تر و ارتقاء بخشیدن به نیازهای مخاطبان است. ظاهرا در پیگیری این هدف است که گه گاهی شاهد پخش آثاری هستیم که سعی دارند زنان موفق و واجد ویژگی‌های برجسته را همچون الگو و آرمانی برای سایر زنان ترسیم کنند. آنچه معمولا در این راستا تولید و پخش می‌شود مجموعه‌های مستندی است که به معرفی و مصاحبه با همسران و مادران شهدا و جانبازان، مادران فرزندان ناتوان، زنان مشغول به فعالیت‌های خیریه و مانند آن اختصاص دارد و البته برنامه‌های مذهبی و خانواده که با دعوت از کارشناسان، سعی دارند زنان را برای رسیدن به زندگی مطلوب راهنمایی کنند.
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت سوم سینمای غرب زده و ارزش های زنانه... یکم: در دنیای مدرن و عصر جهانی شدن، رسانه‌ها مهم‌ترین و با نفوذترین ابزار انتقال فرهنگ و شکل دهی به سبک‌های زندگی می‌باشند. امروزه ديگر اين بشر نيست كه فكر مي‌كند چگونه بپوشد، چگونه بخوابد و چگونه زندگي كند؛ بلكه اين رسانه‌هاي جهاني هستند كه اين برنامه‌ريزي‌ها را به عهده گرفته‌اند. هم چنین گسترش تعاملات جهانی و برخورد فرهنگ‌ها با یکدیگر از یک سو، و تمرکز قدرت‌های رسانه‌ای و تبلیغاتی در دست متولیان و حامیان فرهنگ و تمدن غرب از سوی دیگر، باعث شده که سبک زندگی دنیای مدرن به فرهنگ غالب دنیا تبدیل شود. فرهنگی که پایه¬های اصلی آن بر تفکر اومانیستی و لیبرالیستی انسان مدرن بنا شده است و شاید ضرورتا سنخیتی با زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی جوامع مختلف از جمله جامعه ما نداشته باشد. دوم: ارزش¬های زنانه آن دسته از مقولاتی است که در دین مبین اسلام وجود و رعایت آن¬ها برای زنان بسیار توصیه و تاکید شده است که از جمله آن¬ها می¬توان به ارزش حیا و عفاف، دلبستگی و تن ندادن به عشق¬های مجازی و علاقه و هوس زود گذر میان دو جنس مخالف، رعایت حدود و چارچوب شرعی و دینی در ارتباط با نامحرم، عدم بروز رفتارهای عاطفی آشکار در برابر جنس مخالف، وفاداری به همسر، رعایت حجاب در پوشش، خانواده گرایی، پذیرش قیومیت مرد در ساختار قدرت خانواده و تمکین در برابر او و مواردی از این قبیل می‌باشد. حیا به عنوان یکی از ارزش‌های اساسی و مورد تاکید اسلام برای انسان به ویژه زنان می‌باشد که کارکرد تقویت و تحکیم پایه‌های روابط زوجین و خانواده را داشته و از بین رفتن و یا کمرنگ شدن آن در خانواده‌ها علی الخصوص در زنان باعث ایجاد آسیب‌های جدی در مدیریت ارزشی و رفتاری اعضای خانواده می‌گردد. سوم: عشق میان دختر و پسر نامحرم در آثار سینمایی داخل کشور مقوله¬ای است که به شدت سخیف و سطحی ایجاد می¬شود و با دو بار گفتگوی کوتاه این دو به یکدیگر وابسته می¬شوند. گویا عشق سطحی و سست میان دختر و پسر که با یک نگاه و یک تعامل ساده اتفاق می¬افتد از مفروضات جریان حاکم بر سینماست. این مساله در واقع یکی از مهمترین نقاط آسیب زا در فیلم¬های سینمایی کشور ما است که به تایید و الغای یک بخش از سبک زندگی روشنفکری و مدرن در جامعه می¬پردازد. در حالی که واقعیات جامعه گواه بر این حقیقت است که عشق¬هایی که مبنایی چون شناخت و عقلانیت نداشته و مبتنی بر احساس و نشئت گرفته از یک نگاه زود گذر و یا خاطرات کودکی است چندان اساس محکمی برای تشکیل خانواده و ازدواج نبوده و نیست. با عنایت به این مساله، سریال‌های پرمخاطب شبکه‌های ماهواره‌ای، با حذف و یا کمرنگ جلوه دادن ارزش‌های زنانه‌ای چون حیا در تعاملات میان افراد نامحرم و قبح‌زدایی از عشق‌های خارج از چارچوب زن و مرد متاهل و نیز عادی جلوه دادن مفاهیمی چون خیانت به همسر، سعی در آسیب رساندن به رکن اساسی جامعه اسلامی ایران یعنی خانواده می‌نمایند. از سوی دیگر در سال¬های اخیر جریان حاکم بر سینمای کشور که متاثر از دیدگاه¬های روشنفکری و لیبرال هستند یک نوع هم صدایی با رسانه¬های غربی را در آثار و ساخته¬های خود صورت می¬دهند که نمونه¬هایی از این دست را می¬توان در آثار و فیلم¬های سینمایی کشور مشاهده نمود. یکی از مهمترین عناصر مشترک این دسته از آثار و فیلم¬ها با گفتمان اصلی حاکم بر رسانه¬های غربی، مقوله بازنمایی زنان و ارزش¬های مربوط به زنان است. مسائلی از قبیل عشق¬های مجازی و دوستی¬های قبل از ازدواج، روابط باز با جنس مخالف، استفاده ابزاری از زن در جهت ارتقاء جذابیت اثر، سبک مدرن پوشش و حجاب، خانواده ستیزی و... در این آثار به وفور به چشم می¬خورد.
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت چهارم بازنمایی مسائل خانواده در رسانه ملی خانواده یکی از نهادهای مهم جامعه بشری است که زیربنایی‌ترین و اولین نهاد اجتماع به شمار می‌رود. تاثیر خانواده بر رشد، تعادل و شکوفایی افراد و جامعه به حدی است که هیچ صاحب‌نظری نمی‌تواند آن را انکار کند. از این رو ادیان الهی از جمله دین اسلام بر ضرورت تشکیل و حفظ این نهاد تاثیرگذار، تاکیدات بسیار نموده اند. لذا در یک جامعه ایده آل و مطلوب، محوری ترین کارگزار تعلیم و تربیت و جامعه پذیری افراد، خانواده بوده و افراد در درون خانواده، ارزش ها و هنجارهای متناسب با زندگی اجتماعی را فرا می گیرند. از سوی دیگر نقش رسانه‌ها در گسترش و ترویج فرهنگ برخاسته از تحولات مدرنیسم، نیز غیر قابل انکار می‌باشد و رسانه‌های دیداری و شنیداری با بازتولید پیام‌های فرهنگ و سبک زندگی دنیای مدرن، در جهت دهی روند تحولات خانواده سهم ایفا می‌نمایند. از جمله این رسانه‌ها، تلویزیون می‌باشد که می توان گفت تنها رسانه‌ای است که اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعه به آن دسترسی داشته و مخاطب آن هستند. در کشور ایران نیز پر بازدیدترین و پر مخاطب ترین رسانه ای که اکثریت قریب به اتفاق مردم و افراد جامعه به آن دسترسی دارند تلویزیون است که نقش بسزایی در فرهنگ سازی و ایجاد گفتمان در میان مخاطبان خود ایفا می کند. تلویزیون با تولید برنامه های مختلف از جمله سریال های خانوادگی و اجتماعی که پر بازدیدترین برنامه ها نیز می باشند، به ارائه الگوهای خانوادگی متفاوت پرداخته و به صورت کاملا غیر مستقیم و ناخودآگاه، ذهنیت افراد جامعه را به سمت الگوهای ارائه شده سوق می دهد. به همین دلیل رسانه ملی ایران را می توان تاثیر گذارترین و با نفوذترین رسانه در داخل کشور معرفی کرد. مشاهده روند تغییر و تحولات در سبک زندگی و ساختار خانواده های ایرانی و نیز کمرنگ شدن نقش و تاثیر این نهاد در فرایند جامعه پذیری افراد، نشان از نفوذ و تاثیر الگوهای مدرن از خانواده در جامعه ایرانی می باشد که توسط رسانه های مختلف از جمله تلویزیون ارائه و تایید می گردند. خانواده ایرانی امروزه با مسائل اساسی و بعضا بحران آفرین مواجه است. امروزه به دلیل غلبه فرهنگ مدرن بر فضای فرهنگ سنتی و اصیل جامعه ما توسط رسانه ها، شکاف نسلی قابل توجهی میان والدین و فرزندان آن ها به چشم می خورد و این مساله زمینه ساز پیدایش بحران های هویتی و رفتاری در میان جوانان گردیده است. از سوی دیگر الگوهای خانوادگی ارائه شده توسط رسانه ملی نیز به نظر می رسد نه تنها پاسخ در خور توجهی به این مساله در میان خانواده های ایرانی نداده است بلکه بر شدت این شکاف و فاصله نیز در بعضی مواقع افزوده است. به‌طور کلی روند تولیدات و سریال‌های رسانه ملی در دهه اخیر در جهت تقویت سبک زندگی اسلامی – ایرانی از خانواده نبوده و تصویر ارائه شده از خانواده ایرانی دچار معضلاتی چون شکاف نسلی، سبک زندگی مصرفی و مدرن، غلبه ارزش های سکولار و غیر دینی، هسته ای شدن خانواده و خروج از مدل خانواده گسترده و تعاملات محدود فامیلی و خانوادگی، کم رنگ شدن ارزش های سنتی و دینی، ضعف و عدم تدبیر والدین در تربیت و پرورش فرزندان، فرزند سالاری و عدم توجه و احترام به جایگاه والدین و بزرگترها، تضعیف جایگاه مرد در ساختار قدرت خانواده و تاکید بر مدیریت دوگانه و در عرض هم زن و مرد در خانه و مواردی از این قبیل است.
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت پنجم زن و کنشگری در رسانه نسبت میان زن و رسانه در 3 سطح بروز دارد. سطح اول زن به‌مثابه کنشگر است که در نقش‌هایی چون بازیگر، مجری، نویسنده، کارگردان، تهیه‌کننده و... ظاهر می‌گردد. سطح دوم زن به‌مثابه مخاطب است که در جایگاه بهره‌بردار و مصرف‌کننده قرار می‌گیرد و سطح سوم زن به‌مثابه موضوع و پیام است. یعنی برنامه یا درباره زن است یا دلالت‌های جنسیتی بارز دارد. شاید بتوان گفت که عمده چالش‌های ما در حوزه زن و رسانه به سطح اول مربوط است و در سطوح دیگر مسائل ما تابع روندهای اجتماعی جامعه ایران است. در سطح اول چالش‌های ما در دو حوزه کلان مطرح می‌شوند. حوزه اول ناظر به مباحث فقهیِ زن و کنشگری در رسانه است. اختلاط با نامحرم، گریم و آرایش زنان، نگاه به نامحرم، جذابیت‌های زنانه و... حوزه دوم نیز مسائل مربوط به حضور موثر، کنشگری مستقل و فعالیت زنان در عرصه رسانه و برنامه‌سازی است که شامل محدودیت‌های عرفی، مناسبات صنفی و موانع ساختاری می‌گردند. برای حل مسائل و چالش‌های حوزه اول نیازمند طرح پرسش‌های دقیق در زمینه مناسبات زن و رسانه با رویکرد فقهی و فلسفی هستیم. چارچوب‌های حضور زن در رسانه به‌ویژه در قاب تصویر را باید با ارجاع مساله‌محور و دقیق به فقه طراحی کنیم و تعاریف بومی از عناصر جذابیت در رسانه و سازوکار استفاده از ظرفیت زنان را باید با ابزار حکمت و فلسفه ارائه کنیم. هردوی این عرصه‌ها در ساحت اندیشه‌ورزی دارای خلاءهای تئوریک جدی هستند و بیش از پیش نیازمند بحث و نظر می‌باشند. از سوی دیگر مسائل ساختاری و موانع جنسیتی و فرهنگی پیش روی بانوان در زمینه کنشگریِ رسانه به ویژه در سطح تولید و برنامه‌سازی موثر و مستقل نیز باید به طور جدی مورد چاره‌اندیشی واقع شده و سازوکار استفاده از ظرفیت زنان در فرایندهای طراحی و ساخت برنامه‌های تلویزیونی و آثار سینمایی در کشور تسهیل گردد. زیرا هیچ تردیدی در ضرورت حضور موثر زنان در این عرصه به ویژه در نقش نویسندگی و کارگردانی وجود ندارد.
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت ششم ضرورتِ شکستِ هیمنه‌ی روایتِ زن موفق در رسانه ابوالفضل اقبالی رسانه در عرصه بازنماییِ تصویر زن مطلوب و ایده‌آل تابع و پیرو جامعه است. تصویری که از الگوی مطلوب زن در فضای اجتماعی و ذهنیت نخبگان و مردم وجود دارد در رسانه نیز پمپاژ می‌گردد. اگرچه رسانه باید در این زمینه حیثیت استقلالی خود را حفظ کرده و خودش برای جامعه نیز تصویر بسازد، اما واقعیت این است که این تعامل بیشتر از سمت جامعه به رسانه هدایت می‌گردد. لذا روایتی که از زن ایده‌آل در رسانه هژمونی دارد و صدای غالب در سینما و تلویزیون به شمار می‌رود، روایتِ «زن موفق» است. زن موفق در فاهمه‌ی جامعه ایرانی در زمانه فعلی چه ویژگی‌هایی دارد؟ این تصویر براساس کدام مولفه‌های اصلی و محوری ساخته و پرداخته و بازنمایی می‌گردد؟ برای پاسخ به این سوال باید ابتدا به واکاوی این مفهوم در جامعه بپردازیم. واقعیت این است که زن موفق در گفتمان غالب در جامعه ایرانی به زنی اطلاق می‌گردد که میان الگوهای سنتی و مدرن در رفت و آمد بوده و انتظارات و الزامات هر دو الگو را توامان برآورده می‌سازد. در این ذهنیتِ نادرست و نادقیق، زنی که ملتزم به خانواده و نقش‌های خانگی خود بوده و فعالیت‌های زنانه خود در خانواده را به نحو احسن انجام می‌دهد و در عین حال حضور پررنگ و حرفه‌ای در جامعه داشته و سهم روشن و محسوسی از مناسبات اقتصادی، علمی، ورزشی و... در فضای کشور را کسب کرده است، زن موفق و الگوی مطلوب و ایده‌آل است. این تصویر عیناً در فضای رسانه نیز غلبه یافته و هیمنه‌ای شکست‌ناپذیر دارد. این تصویر از زن موفق آشکارا نادرست و غیرمنصفانه است و باعث اخراج بیش از 90 درصد بانوان جامعه از دایره این تصویر شده و عملاً بانوانی که به تعبیر من «ابرزن» هستند امکان رقابت با یکدیگر در عرصه الگوی زن موفق را پیدا خواهند کرد. زیرا بدنه متوسط و معمولی زنان جامعه توفیقِ سازگاری با این تصویر را نداشته و تحت فشار نقشیِ مضاعفی که این الگو برای آنان ایجاد می‌کند، دچار آسیب‌ها و اختلالات بسیار روانی و جسمی خواهند شد. لذا باید تصویر زن موفق و الگوی ایده‌آل و مطلوب از او در رسانه را بازسازی و هیمنه روایت موجود را فرو ریخت. این کار چگونه اتفاق خواهد افتاد؟ با ارائه روایتِ بدیل تحت عنوان «الگوی سوم زن». انشالله در یادداشت‌های بعدی به مختصات این روایت بدیل توضیح خواهم داد. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت هفتم از خانواده دینی تا خانواده رسانه ای خانواده یکی از نهادهای مهم جامعه بشری است که زیربنایی‌ترین و اولین نهاد اجتماع به شمار می‌رود. تاثیر خانواده بر رشد، تعادل و شکوفایی افراد و جامعه به حدی است که هیچ صاحب‌نظری نمی‌تواند آن را انکار کند. از این رو ادیان الهی از جمله دین اسلام بر ضرورت تشکیل و حفظ این نهاد تاثیرگذار، تاکیدات بسیار نموده اند. لذا در یک جامعه ایده آل و مطلوب، محوری ترین کارگزار تعلیم و تربیت و جامعه پذیری افراد، خانواده بوده و افراد در درون خانواده، ارزش ها و هنجارهای متناسب با زندگی اجتماعی را فرا می گیرند. مشاهده روند تغییر و تحولات در سبک زندگی و ساختار خانواده های ایرانی و نیز کمرنگ شدن نقش و تاثیر این نهاد در فرایند جامعه پذیری افراد، نشان از نفوذ و تاثیر الگوهای مدرن از خانواده در جامعه ایرانی می باشد که توسط رسانه های مختلف از جمله تلویزیون ارائه و تایید می گردند. خانواده ایرانی امروزه با مسائل اساسی و بعضا بحران آفرین مواجه است. امروزه به دلیل غلبه فرهنگ مدرن بر فضای فرهنگ سنتی و اصیل جامعه ما توسط رسانه ها، شکاف نسلی قابل توجهی میان والدین و فرزندان آن ها به چشم می خورد و این مساله زمینه ساز پیدایش بحران های هویتی و رفتاری در میان جوانان گردیده است. از سوی دیگر الگوهای خانوادگی ارائه شده توسط رسانه ملی نیز به نظر می رسد نه تنها پاسخ در خور توجهی به این مساله در میان خانواده های ایرانی نداده است بلکه بر شدت این شکاف و فاصله نیز در بعضی مواقع افزوده است. به‌طور کلی روند تولیدات و سریال‌های رسانه ملی در دهه اخیر در جهت تقویت سبک زندگی اسلامی – ایرانی از خانواده نبوده و تصویر ارائه شده از خانواده ایرانی دچار معضلاتی چون شکاف نسلی، سبک زندگی مصرفی و مدرن، غلبه ارزش های سکولار و غیر دینی، هسته ای شدن خانواده و خروج از مدل خانواده گسترده و تعاملات محدود فامیلی و خانوادگی، کم رنگ شدن ارزش های سنتی و دینی، ضعف و عدم تدبیر والدین در تربیت و پرورش فرزندان، فرزند سالاری و عدم توجه و احترام به جایگاه والدین و بزرگترها، تضعیف جایگاه مرد در ساختار قدرت خانواده و تاکید بر مدیریت دوگانه و در عرض هم زن و مرد در خانه و مواردی از این قبیل است. این تصویر ارائه شده از خانواده و سبک زندگی آن در آثار و تولیدات تلویزیونی داخل کشور تحت تاثیر گفتمان هالیوودی حاکم بر جریان سینما و تولیدات ماهواره ای در غرب است. در سینمای هالیوود و تولیدات ماهواره ای نه تنها خانواده به معنای گسترده و سنتی هیچ جایگاهی ندارد بلکه خانواده هسته ای نیز دچار معضلات بسیاری از قبیل خیانت های زن و شوهر به یکدیگر، تاکید بر هم خانگی به جای ازدواج، فاصله و تفاوت ارزشی و گفتمانی نسل جدید با نسل گذشته، عدم توجه به کارکرد تربیتی زن، بی میلی به فرزند داشتن و نیز زن محوری و مرد ستیزی است. در سینمای هالیوود این هویت فردی و مدرن افراد است که جایگزین هویت و اصالت خانوادگی او شده است. این تاثیر پذیرفتن آثار و تولیدات سینمایی و تلویزیونی کشور ما و جریان حاکم بر آن ها از محتوای رسانه ای و سینمایی غرب و هالیوود نشان دهنده تاثیر جهانی شدن ارتباطات و رسانه ها بر ارزش ها و نگرش های افراد و در نوردیدن مرزهای کشورها و از جمله مرزهای ایران است. این تصویر از خانواده در حالی است که الگوی اسلامی – ایرانی خانواده مبتنی بر ارزش ها و اصولی چون قیومیت و سرپرستی مرد به عنوان مدیر خانه، ارتباط صمیمی و مبتنی بر احترام میان والدین و فرزندان، محوریت زن در خانه و تاکید بر نقش تربیتی وی، تاکید بر خانواده گسترده و تعاملات وسیع فامیلی و خانوادگی، وجود عزت و محبت در تعامل میان همسران و سایر ارزش های دینی و سنتی از این قبیل می باشد. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت هشتم تطور تصویر زن در سینمای ایران ابوالفضل اقبالی تاریخ سینمای ایران براساس تصویری که از زن ارائه کرده است به چهار دوره قابل تقسیم‌بندی است. 1) دوران پیش از انقلاب که جریان فیلم فارسی بر سینمای ایران غالب است و بازه زمانی 1330 تا 1357 را در بر می‌گیرد. 2) دوران پیروزی انقلاب اسلامی تا اواسط دهه 70 که جریان سینمای دفاع مقدس غلبه بیشتری دارد. 3) دوران حاکمیت جریان اصلاحات در کشور که سینمای فمینیستی پررنگ شد 4) از اواسط دهه 80 تاکنون تصویر زن در هر یک از این ادوار تاریخی مختصات خاص خود را دارد که در ادامه به هر کدام اشاره خواهیم کرد. الف) دوره اول: زنِ منفعل از ابتدای ورود سینما به ایران تا پیروزی انقلاب اسلامی، معمولا تصویری که از زن در سینما ارائه می‌گردد کاملا منطبق با نظم جنسیتیِ جامعه زمان خود است. جامعه ایرانی در سنت فرهنگی خود دارای عرف مردسالار است که در این فضا غالبا مردان در موضع استقلال، برتری و اقتدار نشسته و زنان جایگاهی فروتر، وابسته و انفعالی دارند. سینما نیز به تبعیت از این نظم فرهنگی، تصویری منفعل و وابسته از زن را بازنمایی می‌کند. تصویر زن در فیلم فارسی با عناصر جذابیت در سینما یعنی سکس و خشونت هم‌نشینی وثیقی دارد و او را به ابژه جنسی، ضعیفه، خاله‌زنک و... تبدیل نموده است. ب) دوره دوم: غیبت زن در سینما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تغییرات فرهنگی جامعه ایران، تنظیمات سینما با محوریت جمله معروف حضرت امام(ره) که فرمودند: «ما با سینما مخالف نیستیم بلکه با فحشا مخالفیم» صورت پذیرفت و از آنجا که در سینمای موجود، بازنمایی تصویر زن با فحشا و امر جنسی عجین شده بود و الگوی بدیلی برای روایت زن در سینما وجود نداشت، عملاً تصویر زن در فرایند سکس‌زدایی از سینما تا حد بسیار زیادی حذف گردید و ما در سینمای این دوره شاهد غیبت تصویر زن در قاب جادویی هستیم. ج) دوره سوم: سینمای فمینیستی همزمان با تحولات سیاسی اواسط دهه 70 در کشور، فضای فرهنگی کشور نیز دستخوش تغییراتی گردید و به تبع آن عرصه برای فعالیت جریان‌های فمینیستی در فضای رسانه، مطبوعات و... فراهم گردید. لذا در این دوره تاریخی شاهد طرح مسائل زنان، هویت مستقل و فعال زنان، ستیزه‌جویی زن و مرد، و موضوعاتی از این دست در سینما هستیم و رویکرد غالب در اکثر آثار این دوره مبتنی بر انگاره‌های فمینیستی است که توسط کارگردانانی چون تهمینه میلانی، پوران درخشنده، رخشان بنی‌اعتماد، منیژه حکمت و... پیگیری می‌شد. د) دوره چهارم: سینمای اجتماعی سینمای پس از دهه 80 در کشور به‌تدریج به سوی تطبیق الگوی بازنمایی زن مبتنی بر نظم جنسیتی جامعه پیش می‌رود و همانطور که سینمای قبل از انقلاب در ارائه تصویر زن متاثر از فرهنگ و جامعه زمانه خود بود، سینمای ایران در این دوره نیز زن را براساس کلیشه‌های فرهنگی و جنسیتی جامعه زمان خود به تصویر می‌کشد. این زن فردی است که سوژگی خود را در جامعه و خانواده کسب کرده و در این مسیر دارای چالش‌ها و مسائل متعددی است. زن در سینمای اجتماعی ایران میان هویت فردی و ریشه‌های خانوادگی خود همواره در رفت و برگشت است. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت نهم سرکوب نشانه‌شناختی خانواده در سینمای ایران «مضمون» و «فرم» دو عنصر مهمِّ سازنده یک «فیلم» هستند. لذا اگر چالش‌های دراماتیک روایت و تکنیک‌های خلق تصویر را از یک فیلم بگیریم، آنگاه فقط با یک «متن» طرف هستیم که درصدد است بدون تکلّف، جهان را برای ما روایت کند. از این منظر می‌توان گفت تفاوتی میان فیلم و «فلسفه» وجود ندارد. تلقیِ «سینما به‌مثابه فلسفه» ناظر به شکست هژمونی فرم و تکنیک و هویت بخشیدن به «ایده» فیلم است. ایده‌ای که اگرچه روایت آن بدون لکنت فرمی به منطق سینما نزدیک‌تر است، اما به خودی خود اصالت دارد. تصاویر رسوب‌یافته در ذهن افراد تبیین‌کننده‌ی منطقِ کنش آنان در جامعه است. فهم بین‌الاذهانی، تبیین و تداوم الگوهای کنش، پیش‌بینی و بازتولید انواع کنش و... در پیوندی وثیق با این تصاویر ذهنی قرار دارند. همچنین مناقشات گفتمانی، تطورات اجتماعی، تضاد و وفاق در جامعه، گسست فرهنگی و... به نوعی متاثر از تصاویر هستند. به‌عبارتی همچنان که تداوم فرهنگ و الگوهای زیست و کنش افراد در یک جامعه معلول موفقیت در انتقال تصاویر است، شکاف میان‌فرهنگی نیز متاثر از جایگزینی تصاویر متناقض و مخالف در اذهان جامعه است. اهمیت غیرقابل انکار «تصویر» که به تعبیر نورمن دنزین، تکوین و بازتولید جامعه جدید از خلال تصاویر صورت می‌گیرد(Denzin,1970:124)، تلازمِ میان «سیاست‌گذاریِ کنش»(Behavior Policy) و «سیاست‌گذاری بازنمایی»(Representation Policy) را بیش از پیش برای ما آشکار می‌سازد. رسانه‌ها و وسایل ارتباط جمعی مهمترین منابع سازنده تصاویر ذهنی نزد افراد هستند. لذا نهادهای اجتماعی برای تداوم و بازتولید خویش نیاز به خلق تصاویر موّید و سازگار به خود در رسانه هستند. در این میان اما «سینما» جایگاه ویژه‌ای دارد. اگر «فیلم» را در نسبت با سایر تولیدات تصویری، غنی‌ترین و تاثیرگذارترین منبع خلق تصویر در ذهن مخاطب بدانیم(Dayer,2005:63) می‌توان گفت سینما اولین و موثرترین رسانه در زمینه ایجاد تصاویر ذهنی نزد افراد جامعه است. از سوی دیگر سینما تنها رسانه جمعیِ رسمی در ایران است که نهادهای نظارتیِ تضمین‌کننده‌ی نُرم‌ها و استانداردهای سیاست‌گذاری بازنمایی در آن ناکارآمد عمل نموده و در سال‌های اخیر نسبت به رسانه‌های رسمی دیگر کمتر در مسیر بازنماییِ تصاویر سازگار با الگوهای نهادینه شده کنش در جامعه ایرانی – اسلامی ما حرکت نموده است. با نگاهی به جریان تولید فیلم در سینمای ایران و بررسی آثار 4 دهه اخیر از منظر مضامین و رویکردها، در می‌یابیم که خانواده سنّتی ایرانی غالبا در جایگاه دیگریِ سینما بوده و تصاویر خلق شده از خانواده و مناسبات آن در سینمای ایران اغلب در راستای سرکوب نشانه‌شناختی آن بوده است. در روند غالب این آثار، خانواده سنتی به‌سان اهریمنی فاقد عقلانیـت و اخـلاق به تصویر در می‌آید. اساسا مسئله این نیست که خوانش مرجّح این آثار در مقابل این نـوع زیسـتِ خانوادگی موضعی مقابله‌آمیز و نقادانه دارند، بلکه مسـئلۀ اهـریمن سـازي از خـانواده سـنّتی ایرانی از یکسو و عدم امکان به سخن درآمدن آن از سوي دیگر است. اگرچه آثار بسیار خوبی نیز خارج از روند مذکور در سینمای ایران خلق شده‌اند اما آن چیزی که تصویر غالب از خانواده در سینمای ایران محسوب می‌شود، نوعی غیریت‌سازی از خانواده سنتی ایرانی است که سالیان متمادی در جامعه ایران محمل بازآفرینی‌های فرهنگی بوده است. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت دهم دختران و رویاهای صورتی درباب تفاوت‌های بنیادینِ «رویا» و «آرمان» ابوالفضل اقبالی چند سالی هست که با دقت مضاعفی گفتارهای پیرامون هویت و آینده دختران را بررسی و مطالعه می‌کنم. از ادبیات فمینیستی و مشاوره‌های زردِ روانشناسی در این عرصه که بگذریم، یکی از صداهای پرطنین در گوش دخترانِ امروز متعلق به گفتار جریان‌هایی است که برچسب انقلاب اسلامی، زنِ تراز، الگوی سوم و... دارند. در سال‌های اخیر حجم قابل توجهی از آثار رسانه‌ای و فرهنگی اعم از سرود و نماهنگ، کتاب، کارگاه و همایش، صفحات مجازی و... توسط این جریان‌ها برای دختران تولید شده است. دغدغه ثابت این آثار و محصولات تولیدی درباره دختران، هویت‌بخشی به آنان در قامت یک انسانِ موثر اجتماعی در آینده است. دغدغه‌ای که می‌توان با اغماض آن را منتسب به گفتار انقلاب اسلامی در عرصه زنان و دختران نمود. اما ایده مرکزی اغلب این آثار و فعالیت‌ها معطوف به یک مفهوم کاملا فردگرایانه و سکولار است. «رویا» لب کلام گفتار بدنه مذهبی جامعه درباره دختران در نسبت با هویت و آینده آنهاست. «رویاهایت را بساز» نقطه تلاقی گفتارهای فمینیستی، روانشناسی زرد و بدنه مذهبی است که در امتدادشان به مقوله «هویت جنسیتی» به آن رسیده‌اند. این در حالی‌ست که اگرچه انقلاب اسلامی از ایده «زنِ موثر» حمایت می‌کند، اما به یقین با گفتار فوق ناسازگار است. گفتار بدیل انقلاب اسلامی برای هویت و آینده دختران، «آرمان» است. «آرمان» با «رویا» تفاوت‌های بنیادین دارد. رویا، تصویرگری‌های نفس انسانِ سکولار از آینده است که در انقطاع مطلق از تاریخ و جغرافیا قرار دارد. براین اساس، رویا ماهیتی منفعل و ایزوله دارد و فرد را بیرون از حرکت جامعه در مسیر تاریخی خود تعریف می‌کند. لذا در این گفتار، رویای دختران قبل از انقلاب اسلامی و پس از آن چندان تفاوتی ندارند. هر دو از جنس تارگِت هستند(ببخشید معادل فارسی که حق مطلب را ادا کند نیافتم!) پرواضح است که در چنین فضایی احتمال تعارض منافع میان فرد و جامعه چندان بعید نیست. زیرا تارگت‌های فردی نه تنها تعهدی به اهداف جمعی ندارند بلکه حتی امکان قرار گرفتن در موقعیت‌های تقابلی و ناهمنوا با نظم و روندهای جمعی نیز دارند. لذا به میزان گسترش این گفتار در میان افراد، جامعه یک گام به سمت گذار از انسجام اجتماعی به انزوای اجتماعی پیش می‌رود. بحث و تفصیل این گزاره بماند برای بعد... آرمان اما دقیقا در نقطه مقابل رویا قرار دارد. نقطه عزیمت آرمان، تاریخ است. آرمان، تصویر متعهدانه و مساله‌مندِ فرد از آینده‌ی حرکت تاریخی جامعه است که در این میان رسالت‌ها و ماموریت‌هایی هم برای زندگی فردی مشخص می‌کند. لذا آرمان ماهیتی فعال دارد و برخلاف رویا که قائم به فرد است، آرمان قبل از فرد وجود داشته و بعد از او نیز تداوم خواهد داشت. به همین دلیل است که افراد برای آرمان «هزینه» می‌دهند اما برای رویا نه! موضع افراد نسبت به رویا «ترجیح» است اما نسبت به آرمان، «تکلیف». الگوی سومِ زیستن، صرفاً در بستر آرمان قابل تحقق است. رویا که «مجاهدت» نمی‌خواهد. رویا نهایتا با «تلاش» و «برنامه‌ریزی» قابل دستیابی‌ست! رویا به معنای واقعی کلمه «صورتی» است. این آرمان است که با «ایمان» و «یقین» آغاز می‌شود و با جهاد به مال و جان و آبرو امتداد می‌یابد. انسانِ انقلاب اسلامی اینگونه زیستنی دارد و اساسا با چنین انسان‌هایی تمدن جدید رقم می‌خورد. یک سینه سخن درباره تفاوت این دو گفتار دارم. شاید در فرصتی به تفصیل سخن بگویم. اما از تمام فعالان حوزه زنان و دختران که در پایگاه انقلاب اسلامی کنش می‌کنند تقاضای تامل بیشتر دارم. جایگزینی ادبیات آرمان به جای رویا هم برای پسران و هم برای دختران ضروری است. اما تاکید من روی دختران از این جهت است که سهم و نقش دختران در تنظیم و رهبری حرکت اجتماعی بسیار بیشتر و موثرتر از پسران است. لذا دختران را بیشتر دریابید. اگر هویت و آینده دختران نوجوان را به «انقلاب اسلامی» و «ایران مقتدر» پیوند بزنید، برای رفع بسیاری از چالش‌ها و حل مسائل اجتماعی ایران در آینده زمینه‌سازی کرده‌اید. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت یازدهم عاشقانه‌های پاپ بازنمایی عشق در ترانه‌های موسیقی پاپ ایرانی ابوالفضل اقبالی مصرف موسیقی یکی از مهم‌ترین اشکال مصرف فرهنگی در دنیای مدرن است. در جامعه ایران نیز گوش دادن به موسیقی یکی از بخش‌های عمده اوقات فراغت افراد و به‌ویژه جوانان را تشکیل می‌دهد. برخی از پژوهش‌های میدانی از مصرف 78 درصدی موسیقی در میان افراد 15 تا 45 سال حکایت دارند. همچنین جامعه ایران را معمولاً جامعه‌ای عاطفی، پرتکلّف، دارای مذهب باطن‌گرا، ادبی و عرفانی دانسته‌اند که امور عقلانی تحت‌الشعاع این پدیده‌ها قرار گرفته است. عشق و حواشی آن را می‌توان دغدغه‌ای فراگیر در میان جامعه جوان ایرانی تلقی کرد که اکثریت این طیف را به‌نوعی درگیر خود نموده است. در پژوهشی که توسط نگارنده با عنوان «بازنمایی عشق در موسیقی پاپ ایرانی» اجرا و منتشر گردید، پس از شناخت و تبیین ویژگی‌ها و مولفه‌های عشق سیال و رابطه ناب با استفاده از نظریات زیگموند باومن و آنتونی گیدنز، به بررسی و تحلیل محتوای کیفی ترانه‌های موسیقی پاپ در ایران پرداخته شد. براساس یافته‌های آن پژوهش، مهم‌ترین ویژگی‌های عشق سیال عبارت‌اند از فراخانوادگی بودن، تصادفی بودن، ناپایداری، تکرارپذیری، تعهدگریزی، اروتیک و زمینی بودن، پایان همراه با نفرت، عشق به‌مثابه تجربه‌ای منتشر و عمومی، کفویت عاشق و معشوق، جنسیت‌زدایی از عاشقی، عشق به‌مثابه خاطره وصل و تلخی تجربه عاشقی است با بررسی و تحلیل کیفیت بازنمایی عشق در موسیقی پاپ ایرانی مشاهده می‌شود که مفاهیمی همچون خیانت، جدایی، بی وفایی، ترک رابطه، اشک و غم و... پربسامدترین مفاهیم بازنمایی شده در این ترانه‌ها هستند. به عبارت دیگر مخاطبان موسیقی پاپ که در میان جوانان ایرانی تعداد قابل توجهی به شمار می‌روند، از گوش دادن به یک آلبوم خواننده محبوب بیشترین چیزی که نصیب آن‌ها می‌گردد، غم و غصه و شکایت نسبت به بی وفایی و خیانت عشقی است. این یافته‌ها از منظر تحلیل متن که رویکرد پژوهش حاضر بوده، استخراج گردیده است و به نظر می‌رسد با توجه به تأثیر عمیق موسیقی بر روحیات و ذهنیات مخاطبان خویش، این موضوع از منظر جامعه‌شناسی مخاطب و شناخت تأثیر این مفاهیم بر مخاطبان موسیقی پاپ نیز قابل تأمل و بررسی بوده و می‌توان در پژوهش‌های بعدی بدان توجه نمود. نکته دیگری که می‌بایست از منظر سیاست‌گذاری فرهنگی بدان توجه نمود، اهتمام به تصویر و غفلت از متن در سیاست‌گذاری فرهنگی در کشور است. به نظر می‌رسد حساسیتِ نظارتیِ سیاستگذاران فرهنگی کشور بیشتر معطوف به رسانه‌های تصویری از قبیل فیلم و عکس بوده و نسبت به متن و محتوای آثار فرهنگی که به مخاطبان عرضه می‌شود توجه کافی صورت نمی‌گیرد. حجم واکنش‌هایی که نسبت به انتشار یک آلبوم موسیقی زیرزمینی دارای مضامین غیراخلاقی در جامعه ما صورت می‌گیرد در مقایسه با واکنش‌های معطوف به انتشار یک کلیپ تصویری حاوی محتوای غیراخلاقی بسیار ناچیز و بی اهمیت است. در حالی که این نگرانی‌های مطرح شده نسبت به موسیقی پاپ که کاملاً به صورت مجاز در کشور تولید و منتشر می‌گردند، در مقایسه با آلبوم‌های غیررسمی و فاقد مجوز این نوع موسیقی و نیز سایر موسیقی‌های زیرزمینی مانند رپ که سهم قابل توجهی را در سبد مصرف فرهنگی جوانان جامعه ایرانی دارد، اساساً قابل قیاس نیست. مفاهیم بازنمایی شده در این موسیقی‌های زیرزمینی به مراتب ضدعشق و معشوق و ضدخانواده هستند که ضرورت توجه بیشتر به این عرصه را نمایان می‌سازند. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت دوازدهم زیبایی و تصویر بدن در رسانه ✅ تبلیغات رسانه‌ای يكي از عوامل اجتماعی و فرهنگی است که در دوره خردسالی و نوجوانی، طرح اندامی باریک را برای دختران و اندامی عضلانی را برای پسران ترویج می‌کند. رسانه های عمومی (تلویزیون، سینما، مجلات و غیره) پس از جنگ جهانی دوم به نحو فزاینده ای طرح بدنی لاغر و لاغرتر (و اکنون حتی با تناسب جسمی بیشتر) را به عنوان الگوی مطلوب زنان معرفی کرده اند. اندام مطلوب برای مرد نیز متناسب؛ اما عضلانی معرفی می شود. از طرفي ديگر تصویر زنان و اندامشان، سبب فروش هر چیزی از غذا تا ماشین می شود. بازیگران مشهور سینما و تلویزیون روز به روز جوان تر، بلندتر و لاغرتر می شوند. بعضی ها حتی به این مشهورند که از شدت کم‌غذایی بر روی صحنه از هوش رفته اند. مجلات زنان پر از مقالاتی است که به آن ها می گوید اگر فقط یک کیلوگرم دیگر از وزن خود کم کنند، به همه چیز خواهند رسید؛ ازدواج عالی، بچه های دوست‌داشتنی، رابطه خوب جنسی و شغلی پر در آمد. ✅ چرا استانداردهای زیبایی در حالي بر زنانی تحمیل می شود که اکثریت آنان به طور طبیعی داراي سايز بزرگ تر و يا سن و سال بالاتر از هر کدام از این مدل ها هستند؟ برخی تحلیل‌گران معتقدند این موضوع ریشه اقتصادی دارد. با نمایش الگوی مطلوبی که دستیابی به آن و حفظش مشکل است، صنایع تولید مواد آرایشی و لاغری از رشد و سودآوری خود مطمئن خواهند بود. بدیهی است زنانی که نسبت به اندامشان احساس اطمینان ندارند، به احتمال زياد محصولات زیبایی، لباس های جدید و مکمل های رژیمی را می خرند. پژوهش‌ها حاکی از این است که بیش از سه چهارم مجلات زرد و عامه‌پسند حاوی حداقل یک پیغام درباره نحوه تغییر ظاهری بدن از طریق رژیم، ورزش و یا جراحی زیبایی است. ✅ شاید آزاردهنده ترین مسئله، این حقیقت باشد که تصاویر رسانه ای از زیبایی زنان برای همه و به جز تعداد بسیار اندکی از زنان غیرقابل دستیابی است. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت سیزدهم راهبردهای فمینیسم در فضای نشر کتاب در ایران ابوالفضل اقبالی جریان فمینیسم در ایران با تحولات سیاسی و اجتماعی دوره‌های مختلف، فعالیت‌هایی را با شدت و ضعف در جامعه پیگیری کرده و به تدریج جای خود را به عنوان یک گفتمان رقیب و چالش برانگیز برای گفتمان دینی باز نموده است. البته به نظر می‌رسد فمینیسم در حال حاضر جایگاه خود را به عنوان یک گفتمان دارای هژمونی در فضای عمومی جامعه به دست نیاورده و هنوز منحصر به فضای نخبگانی و دانشگاهی جامعه ایران است. لذا این جریان برای تبدیل شدن به یک گفتمان مسلط در عرصه عمومی جامعه و به حاشیه راندن گفتمان دینی می‌بایست به زندگی عمومی مردم وارد شده و مفاهیم خود را در این عرصه برجسته سازی نماید. یکی از ابزارهای مهمی که جریان فمینیسم برای بسط اندیشه و ارزش های خود در فضای عمومی جامعه برگزیده، رسانه‌ها هستند. سینما، تئاتر، مطبوعات و به ویژه کتاب. کتاب و کتابخوانی به عنوان یکی از مولفه های مهمِ توسعه فرهنگیِ جوامع سهم غیرقابل انکاری در تعیین و تعیّن سبک زندگی افراد ایفا می کند. فضای حاکم بر عرصه نشر کتاب در ایران از منظر رویکردهای موجود در حوزه زنان و جنسیت، کاملا گفتمانی و محل مناقشه و مخاصمه گفتمان های فکری مختلف است. لذا یکی از مهمترین قلمروهای فعالیت جریان فمینیستی در ایران حوزه نشر کتاب است. ناشران و مولفان دارای گرایشات فمینیستی در 40 سال اخیر حجم قابل ملاحظه ای از تالیف، ترجمه و نشر کتاب را در کارنامه خود رقم زده اند. به نظر می رسد جریان فمینیستی در ایران ضمن مطالعه دقیق و مخاطب شناسی عمیق از فضای نشر و کتاب در جامعه به خوبی توانسته راهبردهای نظری و استراتژی های فرهنگی مورد نظر خود را در دو سطح ناظر به محتوا و فرم پیگیری نماید که برخی از مهمترین آنها عبارتند از: 1) روایتِ انقیادِ تاریخیِ زنان نزد غالب رویکردهای فمینیستی همواره تاریخ با انقیاد زنان همنشین بوده است. تاریخ بشر در نگاه فمینیستی مشحون از ظلم و ستم به زنان در قالب مناسبات مردسالارانه و زن ستیز در عرصه خانواده و اجتماع است. اساسا فمینیسم به عنوان جنبش دفاع از حقوق زنان در نسبتی انتقادی با این تلقی از تاریخ در غرب به وجود آمده و رسالت اصلی خویش را تغییر در روندِ تاریخیِ تبعیض جنسیتی می داند. لذا یکی از راهبردهایی که توسط جریان فمینیسم در عرصه نشر کتاب پیگیری می شود، روایتِ انقیادِ تاریخی زنان در عرصه های مختلف است. 2) برساخت نظری و علمیِ دوگانه جنس و جنسیت مهمترین مبنای هستی شناختی فمینیستی که سایر مفروضات معرفتی این جریان را در این زمینه رقم می زند، برساخت گرایی جنسیتی است. برخلاف ذات گرایان که زنانگی و مردانگی را زیستی و طبیعت بنیاد فهم می-کنند، فمینیست ها با جدا انگاشتن دو مفهوم جنس و جنسیت بر این عقیده تاکید می کنند که زنانگی و مردانگی نه یک مفهوم زیستی و فیزیولوژیک، بلکه امری اجتماعی و برساخته فرهنگ و تاریخ هستند. لذا از دیگر راهبردهای نظری مهم جریان فمینیسم در فضای نشر ایران برساخت نمودن دوگانه ی جنس به مثابه یک امر فیزیولوژیک و جنسیت به مثابه یک امر تاریخی است. 3) ارائه خوانشی تاریخی از اسلام یکی دیگر از راهبردهای جریان فمینیستی در فضای نشر ایران ارائه یک خوانش تاریخی از اسلام و متون مقدس است. ایده اسلامِ تاریخی ناظر به ابتنای فهم متون دینی بر زمینه های اجتماعی و فرهنگی هر عصر است. در این رویکرد اعتقاد بر این است که اگرچه برابری آغازین زن و مرد براساس آموزه های اسلامی واقعیتی انکارناپذیر است اما تحولات دین و فهم دینی در بستر تاریخ منجر به نابرابری جنسیتی شده است. لذا بسیاری از مسلمانان جوامع امروزی بیش از آنکه میراث دار وحی و قرآن باشند، وارث سنت هایی هستند که تحت تاثیر فرهنگ های جاهلی و زن ستیز قرار گرفته و در بسیاری موارد با اسلام اصیل تعارض دارند. 4) روایتِ ایدئولوژیک از تاریخ تقویت هویت تاریخی فمینیسم سهم بسزایی در اقناع مخاطب در پذیرش آرمان ها و ارزش های فمینیستی دارد و در مقابل، تلقیِ بی-تاریخیِ سوژه خودبنیاد زنانه مشروعیت آرمان های جنسیتی فمینیسم را با بحران مواجه می سازد. لذا یکی از راهبردهای جریان فمینیستی در حوزه نشر در ایران خوانش زنانه از تاریخ است که در دو محور اصلی پیگیری می شود: الف) هویت بخشی به سوژه خودبنیاد زنانه ب) ایده مادرسالاریِ اولیه 5) ایجاد چالش های جنسیتی در نظامات فقهی و حقوقی کشور بخش عمده ای از فعالیت های جریان فمینیستی در ایران معطوف به بازخوانی، تغییر یا تعدیل احکام و قوانین مربوط به زنان با رویکرد برابری جنسیتی است. اساسا دال محوری گفتمان فمینیستی در ایران برابری زن و مرد در فقه و قانون است. لذا یکی از راهبردهای عمده این جریان در فضای فرهنگی و نظری جامعه، تبیین ایده برابری جنسیتی و طرح چالش های ناظر به آن در نظامات فقهی و حقوقی کشور است. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت چهاردهم قصه و خالقیت زنان ❇️ «قصه» یکی از کهن ترین عناصر فرهنگ ایرانی و «قصه گویی» صرف نظر از جنبه های فراغتی و سرگرمی آن، از جمله روش های جذاب و خلاقانه تربیت و انتقال مفاهیم در خانواده و نظام آموزشی ایران بوده است. این مقوله هنوز هم جایگاه ویژه ای در فولکلور و ادبیات عامه جامعه ایران داشته و بخش عظیمی از میراث هنری و ادبی این مرز و بوم را به خود اختصاص داده است. اساسا سازگاری و گرایشِ ذائقه ایرانی به «ملودرام» ریشه در همین میراث فرهنگی دارد. تلویزیون به مثابه یک رسانه قصه گو حدود نیم قرن است که هم نشین خانواده ایرانی بوده و داستان های تلخ و شیرین بسیاری را برای او روایت کرده است. ❇️ امروزه درام های تلویزیونی علاوه بر نقش سرگرمی، یکی از مهمترین ابزارهای انتقال مضامین و مفاهیم فرهنگی و هنجارها به مخاطب محسوب می شوند و ابتکار عمل در جامعه پذیری اعضای خانواده در اختیار قهرمانان سریال ها و قصه های تلویزیون است. اگرچه رسانه های نوین ارتباطی، بخشی از مصرف رسانه ای اعضای خانواده را به خود اختصاص داده اند، اما این تغییر و تحول رسانه ای به حذف رسانه های کلاسیک ازجمله تلویزیون منجر نشده است. در فضای رسانه ای ایران، تلویزیون همچنان تأثیرگذار بوده و مخاطبان پرشماری را در میان خانواده های ایرانی در اختیار دارد. براساس پژوهشي كه مؤسسه ملي پژوهش افكار عمومي كشورمان انجام داده است، تماشاي تلويزيون بيشترين سهم را در پر كردن اوقات فراغت خانواده هاي ايراني دارد و در ميان برنامه هاي تلويزيون، سريال هاي ايراني بيشترين سهم را در جذب مخاطب دارند (مؤسسه ملي پژوهش افكار عمومي، 1389) ❇️ زنان به اقتضای تکوین خود ظرفیت‌های ویژه‌ای در عرصه خلق قصه و درام دارند. در سنت فرهنگی ما قصه‌گویی و نقّالی اموری زنانه تلقی می‌شد و زنان در این عرصه دارای مزیت‌های ویژه‌ای بودند. بسیاری از داستان‌ها و رمان‌های معروف جهان و ایران توسط زنان هنرمند و قصه‌گو خلق شده است. امروزه یکی از چالش‌های مهم و جدی ما در عرصه سینما و رسانه، همین مساله‌ی قصه و درام است. از خلق داستان و ایده تا بسط آن به نمایشنامه و فیلمنامه تماما در حیطه ظرفیت‌های ویژه زنانه قرار دارند. امروز سینما و رسانه در ایران بیش از هر زمان دیگری به این آفرینش زنانه نیازمند است تا بتواند همچون گذشته جایگاه خود را نزد خانواده ایرانی بازیابد. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت پانزدهم پیوست خانواده در رسانه خانواده اولین نهاد اجتماعی و مبنای شکل گیری نهادهای دیگر جامعه است. نهادی که سلامت آن تضمین کننده سلامت سایر نهادهای اجتماعی می باشد. اهمیت خانواده به واسطه تاثیر آن بر رشد، تعادل و شکوفایی افراد و جامعه امری غیرقابل انکار است. اغلب شئون زندگی اجتماعی افراد در دوره های مختلف به نوعی با خانواده پیوند داشته و امروزه نیز با وجود تحولات اساسی در قلمرو خانواده، کماکان تداوم کارکردهای جامعه، همچون گذشته مبتنی بر این نهاد مهم بشری می باشد. در مناسبات اجتماعی اسلام نیز محوریت خانواده به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. «خانواده محوری» در ادبیات دینی یعنی خانواده به مثابه یک اولویت، نقش خویش را در تمام مناسبات جامعه اعم از اقتصاد، فرهنگ، آموزش، رسانه و... ایفا نماید. مدینه فاضله ای که اسلام ترسیم می کند بدون حضور سازنده و فعال نهاد مقدس خانواده و بدون منظور ساختن همه شروط و لوازم شکل گیری خانواده مطلوب در جامعه اسلامی، امکان تحقق ندارد. شتاب تحولات فرهنگی و اجتماعی از ویژگی‌های مهم عصر ارتباطات است. سرعت تبادل اطلاعات، مرزهای جغرافیایی و اعتقادی را درنوردیده و خانواده را با دگرگونی‌هایی روبه‌رو ساخته که این نهاد تا پیش از این تصوری از آنها نداشته است. با سیطره رسانه‌ها و تبدیل شدن آنها به مهم‌ترین ابزار گذران اوقات فراغت، نه‌تنها مرجعیت خانواده در انتقال ارزش‌ها به نسل آتی رنگ باخته است، بلکه والدین رسانه‌های مدرن را به منزله یکی از مهم‌ترین منابع خود برای آشنایی با شیوه‌های جامعه‌پذیر کردن فرزندان برگزیده‌اند. لذا الگوی هویت‌پذیری نسل نو تا حد زیادی از اوقات فراغت و محصولات فرهنگی فراغتی تأثیر می‌پذیرد. رسانه، ارزش‌های جدیدی را به خانواده منتقل می‌كند؛ امّا ناچار است آن را در ذیل پاسداشت ارزش‌های مسلّط خانواده، بازتاب دهد. رسانه، آن‌گاه كه به مسائل خانواده می‌پردازد، آنها را همانند عینیت‌های خارجی، بازتاب نمی‌دهد؛ بلكه موضوعاتی خاصّ را برمی‌گزیند و از شبكه موضوعات مرتبط با آن، انتزاع می‌كند؛ آن را بزرگ می‌نمایاند و نگاهی ارزش‌داورانه به آن می‌اندازد و برای آن، علّت‌تراشی می‌كند. خانواده بازنمایی‌شده در رسانه، خانواده‌ای با مناسبات، ارزش‌ها، جهان‌بینی‌ها و تخیلات فرهنگی و سبك زندگی متفاوتی است و مخاطبان را وارد فضایی جدید می‌كند؛ در این فضا، نظام جدید معنایی برای تفسیر مسائل خانواده شكل می‌گیرد و مردم، وارد دنیایی می‌شوند كه شكل‌های جدیدی از مفاهیم و مناسبات خانوادگی، در آن ترسیم می‌شود. جامعه هنری و اصحاب رسانه، از آنجا كه در طبقه متوسّط شهری جای می‌گیرند و بازتاب‌دهنده ارزش‌های مدرن‌اند، با بازنمایی خانواده كوچك و كم‌فرزند، فارغ، موفّقیت‌جو و لذّت‌طلب، به عنوان خانواده خوشبخت و آرمانی، تحلیل ما درباره خانواده را شكل می‌دهند. بسیاری از افراد، در چنین خانواده‌‌های باز‌نمایی‌شده، زندگی نمی‌كنند؛ امّا به این تحوّلات، تمایل نشان می‌دهند و آرمان‌های خود را در این آثار می‌جویند. از آنجا كه روابط خانوادگی در ایران، قوی است، رسانه‌هایی چون تلویزیون، در جمع خانواده، مشاهده و تفسیر می‌شوند و در نتیجه، قدرت تأثیرگذاری این برنامه‌ها بر خانواده ایرانی، بالاتر از برخی جوامع دیگر است. در این میان صداوسیما به عنوان رسانه فرهنگ‌ساز، یکی از پایه های مهم و اساسیِ ترویج و تحقق سبک زندگیِ دینی مبتنی بر خانواده محوری به شمار می رود که باید نسبت به عملکرد آن بیش از پیش حساس بود. همچنین باید به چالش های جدی برنامه سازان رسانه ملی در بازنمایی خانواده متعالی و مطلوب عنایت و توجه داشت. لذا یکی از ماموریت‌های ما در عرصه رسانه، تبیین و طراحی پیوست خانواده در برنامه های مهم و تاثیرگذار رسانه ملی است. پیوست خانواده با هدف جهت دهی و تنظیم گرِ خروجی های مهم تلویزیون در موضوع خانواده، بسیار مهم و ضروری می نماید. پیوست خانواده اهرمی برای ضمانتِ تحقّق اصلِ خانواده محوری در رسانه ملی است. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت شانزدهم زنان و مجلات عامه‌پسند مجلات زرد در خدمت کدام تصویر از خانواده قرار دارند؟ یکی از این رسانه‌هایی که در کشور ما طیف قابل ملاحظه‌ای از زنان جامعه را با خود همراه ساخته است، مجلات خانوادگی یا همان نشریات زرد یا عامه‌پسند هستند که در عرصۀ سبک زندگی تاثیرات بسزایی را به همراه داشته‌اند. این نشریات که حاوی مطالب بسیار عمومی و دم دستی هستند به‌دلیل وجود عناصر دارای جذابیت ازجمله تبلیغات، استفاده از هنرپیشه‌ها و شخصیت‌های محبوب و... معمولاً به فروش بالا و مخاطبان بسیاری دست پیدا کرده‌اند. از مهم‌ترین بخش‌های این نشریات که تأثیر بسیاری در مناسبات خانوادگی افراد به‌ویژه بانوان دارد، مشاوره‌های خانوادگی و داستان‌های عشقی هستند که دارای مضامین و محتواهای مربوط به خانواده و سبک زندگی هستند. خانواده به عنوان یکی از عناصر فرهنگ دینی و سنتی جامعه ایرانی در ده‌های اخیر همراه با تحولات خانواده در مقیاس جهانی و بین المللی، شاهد تغییر و تطوراتی در ساختار و کارکردهای خود بوده است. امروزه تصویر غالب از خانواده مبتنی بر برون همسرگزینی و شکل هسته ای بوده و خانواده به مثابه عشیره و نظام خویشاوندی گسترده و دارای سلسله مراتب اقتدار عمودی با محوریت مرد، سهم کمتری از الگوی خانواده ایرانی امروز دارد. اما از سوی دیگر به لحاظ گفتمانی، خانواده با تکیه بر ظرفیت‌های دینی و فرهنگی جامعه ایرانی در برابر فرهنگ مدرن مقاومت کرده و همواره در حال بازتولید خویش در سطح مناسبات ارزشی و هنجارین جامعه بوده است. موضوع خانواده و تحولات آن در جامعه ایرانی محل مناقشه دو رویکرد نظری عمده در کشور است که پژوهش حاضر این دو رویکرد را به مثابه دو گفتمان متخاصم در حوزه خانواده شناسایی و صورت بندی نموده است. این دو گفتمان که هر یک به نوعی هم مشغول برجسته سازی مفاهیم گفتمانی خود در عرصه خانواده و مناسبات آن بوده و هم دال‌های محوری یکدیگر را به حاشیه می‌رانند، عبارتند از گفتمان خانواده گرا که با محوریت سازش مفصل بندی شده و گفتمان فردگرا که حول محور حقوق دال‌های خود را شکل داده است. نماینده گفتمان خانواده گرا در ایران جریان اسلام سیاسی و اجتماعی بوده و نماینده گفتمان فردگرا نیز جریان روشنفکری و فمینیستی در ایران هستند. با بررسی و تحلیل متون و محتوای خانوادگی مجلات عامه‌پسند از جمله خانواده ایرانی، خانواده سبز، موفقیت و روزهای زندگی و.. می‌توان نتیجه گرفت که رویکرد کلی حاکم بر این مجلات در حوزه مناسبات خانواده و زندگی مشترک زوجین به گفتمان خانواده گرا قرابت بیشتری داشته و دال‌ها و مفاهیم گفتمان خانواده گرا از قبیل سازش، همسرگزینی خانواده، محوریت زن در خانه، قبح طلاق، تربیت جنسیتی، اخلاق گرایی، اقتدار مرد، افزایش بعد خانوار و... در این مجلات بیشتر از مفاهیم گفتمان فردگرا بازنمایی شده است. با عنایت به واقعیت اجتماعی جامعه ایرانی که دلالت بر هژمونی گفتمان اسلامی در عرصه خانواده و برساخت الگوی دینی و سنتی از مناسبات آن دارد و تعامل نهادی خانواده، دین و دولت نیز بر سیطره خانواده گرایی در مناسبات اجتماعی و فرهنگی دامن زده است، رویکردهای فرهنگی و هنجاری حاکم بر رسانه‌های عمومی نیز تحت تاثیر این فضای هژمونیک واقع شده و الگوهای بازنمایی رسانه ای از خانواده و مناسبات آن با ارزش‌های گفتمان خانواده‌گرا در ایران انطباق بیشتری دارند. به عبارت دیگر در فضای فرهنگی جامعه ایرانی هنوز ردپای نظم دینی-سنتی خانواده به صورت کاملاً پررنگ محسوس بوده و گفتمان‌های رقیب از جمله جریان فمینیستی یا روشنفکری نتوانسته اند گفتار غالبی را در حوزه خانواده و مناسبات آن برای عامه مردم ارائه نمایند و مناقشات نظری این جریان‌ها صرفاً در فضای نخبگانی جامعه ایرانی باقی مانده اند. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت هفدهم رسانه، هویت و امر اخلاقی با سیطرة رسانه‌ها و تبدیل شدن آنها به مهم‌ترین ابزار گذران اوقات فراغت، نه‌تنها مرجعیت خانواده در انتقال ارزش‌ها به نسل آتی رنگ باخته است، بلکه والدین رسانه‌های مدرن را به منزلة یکی از مهم‌ترین منابع خود برای آشنایی با شیوه‌های جامعه‌پذیر کردن فرزندان برگزیده‌اند. از این رو، الگوی هویت‌پذیری نسل نو تا حد زیادی از اوقات فراغت و محصولات فرهنگی فراغتی تأثیر می‌پذیرد. اگر امروزه با کاهش انگیزة ازدواج و افزایش شمار دختران و پسران مجرد روبه‌رو شده‌ایم، که گاه در نگاهی تقلیل‌گرایانه به مشکلات اقتصادی بازگردانده می‌شود، بیش از هرچیز نشانِ تحولات فرهنگی و جای‌گزینی ارزش‌های جهان مدرن ـ فردگرایی و آزادی عمل (اباحه‌گرایی)‌ ـ با ارزش‌های ریشه‌دار پیشین، یعنی تمایل به پذیرش تعهد و همراهی است؛ چنان‌که رشد روزافزون طلاق بیش از هر چیز نشانِ تحولات هویتی نسل جدید و غلبة تمایلات فردگرایانه و استقلال‌طلبانه بر ارزش‌های گروهی و تقدس خانواده به شمار می‌آید. رشد تک‌زیستی و ظهور پدیدة تک‌زیستی دختران، به‌ویژه در کلان‌شهرها نیز، که می‌تواند بستری مناسب برای رشد آسیب‌های اجتماعی و اخلاقی باشد، به‌روشنی از تغییراتی فرهنگی در مناسبات خانوادگی حکایت می‌کند که به‌سادگی نمی‌توان از کنار آنها گذشت. در این میان، نقش رسانه‌های جدید در تغییر نگرش‌ به زندگی و تحول در ارزش‌های اخلاقی منحصر به فرد است. ظهور تحولات هویتی را می‌توان بیش از هر چیز در حوزة اخلاق جنسی مشاهده کرد. معضلات و انحرافات جنسیِ ایرانِ امروز، گرچه با برخی جوامع قابل مقایسه نیست، در جامعة ما که همواره در هاله‌ای از عفت و حیا مستور بوده است، باز شدن تدریجی فضا بر مناسبات نامتعارف و سهل‌انگارانه، سنگین و گسترده جلوه می‌کند، و آمارها و تحلیل‌های جامعة کارشناسی بر نگرانی‌ها می‌افزاید. از این رو، خانوادة ایرانی که با گزارش‌هایی تکان‌دهنده روبه‌رو می‌شود، به خود حق می‌دهد خطر را در کنار گوش خود احساس کند و نخبگان را در تحلیل اوضاع پیش‌آمده به یاری، و مسئولان ذی‌ربط را به مساعدت طلبد. گزارش‌هایی چون افزایش طلاق‌های ناشی از نارضایتی جنسی، ظهور پدیده‌های جدید در روابط زناشویی متأثر از سریال‌های ماهواره‌ای که به خیانت در روابط زناشویی عقلانیت می‌بخشند، گزارش‌هایی از منابع رسمی مبنی بر تغییر الگوی انتقال ایدز از اعتیاد تزریقی به رفتارهای پرخطر جنسی، خبر کشف شبکه‌هایی که به روابط نامتعارف جنسی اشتغال داشته‌اند، و اخباری از افزایش تورهای مسافرتی به مراکز توریسم جنسی و توریسم با محوریت لهو و لعب. در وهلة نخست، آنچه موجب نگرانی جامعه‌ای آراسته به زیور حیا و عفاف می‌شود، تحول در حوزة اخلاق جنسي است؛ اما به‌واقع نگران‌کننده‌تر، دگر‌گونی‌های هويتي نسل جوان و تحولات فرهنگي در عرصة اعتقادات و ارزش‌هاست، و تغییر در الگوی رفتار جنسي، تنها بخشي از تغييرات ارزشي را حکايت مي‌کند. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت هجدهم رسانه مدرن و تحول در هویت دخترانه گرچه در فرايند جهاني شدن شاهد ظهور قدرت‌هاي نوظهور و احياي هويت‌هاي فرهنگي محلي هستيم، نبايد از يک نکته غفلت کرد: در جريان انتقال اطلاعات، فرهنگ‌هاي خاصي بيش از همه در جايگاه پيام‌فرست و فرهنگ‌ساز نشسته‌اند و زمينه‌اي پدید می‌آورند تا ساکنان جامعة جهاني از زاوية نگاه آنان جهان را تحليل کنند، بنابراین مي‌توان از اين ديدگاه دفاع کرد که تأثير گفتمان مسلط آن است که در فرايند بازتفسير عناصر فرهنگي توسط آحاد جامعه، گفتمان مسلطْ اصول حاکم بر اين بازتعريف را مشخص مي‌کند. محض نمونه، سيطرة جريان اطلاعات و مفاهيم مدرن و همسو با سرمايه‌داري اين نتيجه را دارد که جوان مسلمان با وجود حفظ مسلماني، عناصري از فرهنگ بيگانه از جمله فردگرايي، نسبيت‌پذيري گزاره‌های اخلاقی، ثبات‌گريزي و لذت‌گرايي را مي‌گيرد و آن را اساس بازنگري در تفسير دین و آموزه‌های فرهنگی خود قرار مي‌دهد. نتيجة اين بازتفسير دستيابي به فهمي جديد، سيال، مدرن و التقاطي از آموزه‌هاي ديني است. همين اتفاق، البته در دیگر حوزه‌هاي فرهنگي نيز رخ مي‌دهد. برای مثال خانواده در تعامل با مفاهيم و آموزه‌هاي جديد به داد و ستد مي‌پردازد و در اين فرايند عناصري از فرهنگ بيگانه را براي بازتفسير ارزش‌ها و عقايد پيشين و بازتوليد آداب و رسوم خود به کار مي‌گيرد. خلاصه آنکه در وضعيت جهاني شدن با هويت‌هاي متکثر و الگوهاي متعدد سبک زندگي روبه‌رو مي‌شويم؛ اما، تساهل و تسامح در برابر پديده‌هاي جديد، توجه به حق انتخاب فردي در برابر ارزش‌ها و مسئوليت‌هاي اجتماعي، تشکيک‌پذيري آنچه بديهي تلقي مي‌شد و لذت‌گرایی، به سکة رايج تبديل مي‌گردد. در چنين فضايي امر به معروف و نهي از منکر، به دليل تأکيد بر ارزش‌هاي ثابت اجتماعی و محدود‌سازي حق انتخاب فردي، و نیز تأکيد بر اموري چون لزوم رعايت حجاب، وصله‌اي ناچسب بر لباس فرهنگ جهاني شده است. از اين رو، در فضاهاي جديد با توسعة برداشت‌هايي از دين رو‌به‌رو خواهیم بود که آن را به امور معنوي و اخلاقي مبهم که در زندگي اجتماعي و روزمره منشأ تأثير کمتری‌ باشد، تقلیل دهد، و بسياري از آموزه‌هاي ديني که ناهمسو با روند فرهنگي جديد است، به چالش کشيده مي‌شود. در فرايند جهاني شدن، کالاهاي فرهنگي، در بستر تضعيف پايگاه‌هاي هويت‌ساز گذشته تکثير و مصرف مي‌شود و هويت‌هاي فردي، گروهي و جنسي با محوريت مصرف کالاهاي فرهنگي شکل مي‌يابد و متحول مي‌گردد. در اين فضا الگوهاي ارتباطي نوجوانان و جوانان نيز با محوريت همين کالاها شکل مي‌گيرد. صحبت کردن دربارة فيلم‌ها و سريال‌ها، موسيقي‌هاي جديد و پرتحرک، روابط دختر و پسر و مدل‌هاي جديد نه صرفاً به دليل جذابيت اين موضوعات، که به دليل اهميت بحث از اين موضوعات براي دستيابي به هويت گروهی و صنفی جديد است. براي بسياري از نوجوانان، سخن گفتن درباره «کی‌پاپ»، «بی‌تی‌اس» و... بحث از اموري است که مي‌تواند آنان را از قالب افراد سنتي، بي‌اطلاع، بي‌ذوق، مثبت، خشک و منزوي به دسته‌بندي جديد يعني افراد فعال، پويا، مدرن و روزآمد وارد کند و سبب شود که آنها در برابر دوستانشان کم نياورند. پس از احراز ورود به پايگاه جديد، در ميان همين گروه، رقابتي نو براي تمايز جديد ميان افراد فعال‌تر از افراد عادي شکل مي‌گيرد و اين نوجوانان مي‌کوشند با اتخاذ الگوهاي رفتاري، ارزشي و استفاده از نمادهاي خاص، تمايز خود را از اعضاي ديگرِ همين گروه نشان دهند. کساني که به اين دسته‌بندي‌ها نزديک شده‌اند مي‌دانند که در ميان همين جوانان رقابت بر سر تمايز يافتن جدي است و همواره گروه‌هاي جديدي شکل مي‌گيرد. از اين رو، استفاده از کالاهاي فرهنگي جديد و سخن گفتن دربارة آن، که به‌ويژه از سوي دختران بهانه‌اي براي گذران وقت و عمق بخشيدن به ارتباطات نيز هست، به دستيابي به حس مشترک، تفاسير مشترک از واقعيت‌ها و آموزه‌ها و احساس همراهي و هويت مشترک مي‌انجامد و اين احساس تقويت مي‌شود که اتخاذ روش‌‌هاي جديد و الگوهاي متنوع سبک زندگي از سوي دوستان و اعضای دیگر جامعه حمايت مي‌شود. اين پرسش که چرا امروزه نهي از منکر، به‌ويژه در شهرهاي بزرگ، با واکنش مثبت کمتري روبه‌رو مي‌شود، پس از توجه به ايجاد حس مشترک و هويت‌هاي اجتماعي جديد چندان بی‌پاسخ به نظر نمي‌رسد. در نتيجه مرزهايي که پیش‌تر هويت‌هاي نسبتاً با‌ثبات را از ديگر هويت‌ها متمايز مي‌ساخت، به دليل سياليتْ کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر مي‌شود. تحول در هويت، به‌ويژه هويت جنسي، خاستگاه آثار شگرفي در حوزه‌هاي فرهنگي و اجتماعي است. به گفتة مانوئل کاستلز، تحولات دهه‌هاي اخير در افزايش طلاق، رواج همزيستي‌هاي خارج از ازدواج، افزايش همجنس‌گرايي، تحول در ساختار خانواده و تغيير الگوي مشارکت سياسي زنان بيش از هر چيز معلول تحول در هويت دخترانه است. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت نوزدهم مناسبات خانواده و رسانه در عصر مدرن خانواده در ايران، نسبت به مسائلِ خود حسّاس است؛ موضوعات خانوادگي را پي مي‌گيرد؛ حسّاسيّت خود را به رسانه منتقل مي‌كند و مسائل خانوادگيِ رسانه را، مسائل خودش مي‌داند؛ از اين رو، رمان‌ها، سريال‌ها و فيلم‌هاي سينمايي خانوادگي، مورد استقبال قرار مي‌گيرند؛ تا آنجا كه خانواده براي اين رسانه‌ها، ارزش‌ تجاري يافته‌است. رسانه، ارزش‌هاي جديدي را به خانواده منتقل مي‌كند؛ امّا ناچار است آن را در ذيل پاسداشت ارزش‌هاي مسلّط خانواده، بازتاب دهد. رسانه، آن‌گاه كه به مسائل خانواده مي‌پردازد، آنها را همانند عينيّت‌هاي خارجي، بازتاب نمي‌دهد؛ بلكه موضوعاتي خاصّ را برمي‌گزيند و از شبكة موضوعات مرتبط با آن، انتزاع مي‌كند؛ آن را بزرگ مي‌نماياند و نگاهي ارزش‌داورانه به آن مي‌اندازد و براي آن، علّت‌تراشي مي‌كند. اصطلاح «بازنمايي»، به معناي مداخلة ايدئولوژي‌ها و حسّاسيّت‌ها و گزينش‌ها در ارائة يك تصوير، مي‌تواند اين عدم تطابق را توضيح‌دهد. خانوادة بازنمايي‌شده در رسانه، خانواده‌اي با مناسبات، ارزش‌ها، جهان‌بيني‌ها و تخيّلات فرهنگي و سبك زندگي متفاوتي است و مخاطبان را وارد فضايي جديد مي‌كند؛ در اين فضا، نظام جديد معنايي براي تفسير مسائل خانواده شكل مي‌گيرد و مردم، وارد دنيايي مي‌شوند كه شكل‌هاي جديدي از مفاهيم و مناسبات خانوادگي، در آن ترسيم مي‌شود. جامعة هنري و اصحاب رسانه، از آنجا كه در طبقة متوسّط شهري جاي مي‌گيرند و بازتاب‌دهندة ارزش‌هاي مدرن‌اند، با بازنماييِ خانوادة كوچك و كم‌فرزند، فارغ، موفّقيّت‌جو و لذّت‌طلب، به عنوان خانوادة خوشبخت و آرماني، تحليل ما دربارة خانواده را شكل مي‌دهند. بسياري از افراد، در چنين خانواده‌‌هاي باز‌نمايي‌شده، زندگي نمي‌كنند؛ امّا به اين تحوّلات، تمايل نشان مي‌دهند و آرمان‌هاي خود را در اين آثار مي‌جويند. از آنجا كه روابط خانوادگي در ايران، قوي است، رسانه‌هايي چون تلويزيون، در جمع خانواده، مشاهده و تفسير مي‌شوند و در نتيجه، قدرت تأثيرگذاري اين برنامه‌ها بر خانوادة ايراني، بالاتر از برخي جوامع ديگر است. رسانه در كشور ما، نتوانسته خانوادة كمال‌گرا با ويژگي‌هاي متعالي را بازتاب دهد؛ خانوادة متعالي، نسبت به آنچه دارد، راضي و شاكر است و سازش با وضعيّت موجود را، به فرض آنكه غير قابل تغيير باشد، فضيلت مي‌داند. خانوادة متعالي، اگر نتواند بر يك مشكل، مانند بيكاري همسر يا اعتياد و نااهل‌شدن فرزند، پيروز شود، صبر پيشه مي‌كند؛ امّا خانوادة بازنمايي‌شده در رسانه، خانواده‌اي است كه هيچ مشكل حلّ‌نشدني ندارد؛ خانواده‌اي است از نظر اقتصادي، سطح بالا يا حريص كه هميشه در حلّ مشكل، به موفّقيّت مي‌رسد! در تأثير متقابل خانواده و رسانه، به آنچه غالباً توجّه مي‌شود، تأثيراتي است كه چگونگي بازنمايي خانوادة رسانه‌اي، بر خانوادة ايراني دارد؛ امّا اينكه نفْس مطرح‌شدن مسائل خانواده در رسانه، تأثيراتي در پي داشته ‌باشد، چندان به چشم نمي‌آيد. اصحاب رسانه در دفاع از عملكرد خود، غالباً به وظيفة رسانه در مطرح‌كردن واقعيّات اجتماعي اشاره مي‌كنند؛ امّا از اين نكته غافل‌اند كه هدف اصلي رسانه، زمينه‌سازي براي اصلاحات اجتماعي و تربيتي است و اگر انعكاس واقعيّت‌ها، آثار تربيتي مورد انتظار را در پي نداشته ‌باشد، خود زمينه‌ساز آسيب‌هاي اجتماعي متعدّدي است. رسانه‌ها با بازنمايي مسائل و بحران‌هاي خانوادگي، آن را به الگويي متعارف و پيش پا افتاده، تقليل مي‌دهند كه به راحتي، باورپذير شود و در متن زندگي روزمرّة ما جايگاه ‌يابد؛ براي نمونه، در داستان‌هايي كه نسل‌هاي گذشته به فرزندان خود منتقل مي‌كردند، افراد مجرم و جنايت‌كار و بزهكار، در قالب غول و ديو تصوير مي‌شدند و عالَم انسانيّت، از اين كارها منزّه بود؛ امّا در رسانه‌هاي جديد، بارها مشاهده مي‌كنيم كه چگونه پدر در حقّ فرزند، جفا مي‌كند؛ فرزند حريم‌ها را مي‌شكند؛ عضو خانواده، توسّط عضو ديگر به قتل مي‌رسد و افراد نزديك به هم، در حقّ يكديگر خيانت مي‌كنند! اين نوع بازنمايي، مي‌تواند زمينه‌ساز قُبح‌زدايي و گسترش رفتار‌هاي ناهنجار در خانواده باشد؛ مگر آنكه نگاهي هوشمندانه، اين بازنمايي را در خدمت اهداف تربيتي، مديريّت نمايد. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت بیستم ژورنالیسم زرد و زنان خانه‌دار در جوامع اسلامی، دین و تبلیغ دینی یكی از مهم‌ترین منابع تولید فرهنگ است. از جمله ویژگی‌های سنتی تبلیغ دینی حضور مستقیم و چهره به چهره مبلغان دینی بود. این نوع تبلیغ دینی البته دو خصیصه اساسی داشت؛ نخست، پیوند تبلیغ دینی با عنصر «مكان» - «مسجد»، كه به اقتضای فضای هندسی و جایگاه فرهنگی‌ـ قدسی، چونان مكمل پیام شفاهی در تبلیغ دینی عمل می‌كرد و دوم، پیوند تبلیغ دینی با شخصیت، اخلاق، رفتار و به‌طور كلی سیمای عمومی مبلغ. بدین‌سان تبلیغ دینی پیوند آشكاری با مكان و شخصیت مبلغان داشت. این ویژگی‌های تبلیغ دینی در كنار فقدان یا ضعف دیگر منابع تولید پیام در جوامع سنتی، لاجرم دین و نهاد‌های دینی را به منبع منحصر تولید فرهنگ بدل كرده بود. لیكن، پیدایی و گسترش رسانه‌های جدید، البته، اقتضاها، امكانات و چالش‌های جدیدی را در نسبت بین دین و فرهنگ در جهان اسلام ایجاد كرده است. نخستین ویژگی رسانه‌های جدید، گسست بین پیام و مكان، و نیز پیام و شخصیت اخلاقی و رفتار فردی ـ اجتماعی مبلغ است. مطبوعات، اینترنت، سینما، بازی‌های رایانه‌ای و تبلیغات در این سال‌ها، توانسته‌اند هجمه‌های رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای وسیعی که خواستگاهی غربی و براساس نیازهای جامعه غربی طراحی و تولید گشته را ایجاد کند و مفاهیم مطرح در این قالب‌ها را به یکی از اصلی‌ترین نیازهای زندگی انسان‌ها بدل سازد. دنیای رسانه‌ای که امروزه در آن به راحتی قیدهای زمانی و مکانی برداشته شده است. رسانه‌ای که بیشتر از آنکه رسانه دولت‌ها شناخته شود، به رسانه ملت‌ها مشهور است. در این میان موج وسیعی از تاثیرگذاری توسط رسانه‌های خرد و کلان در شبکه‌های مجازی بزرگ در کنار رسانه‌هایی چون فیلم‌های سینمایی، بازی‌های رایانه‌ای، مطبوعات، رادیو، کلیپ‌های موسیقی و حتی ورزش‌های جهانی با یک هدف مشغول فعالیت هستند. هدفی بس بزرگ و شگرف که با رسیدن به آن در طول سال‌ها کار کردن و تلاش شبانه روزی تقریبا برایشان محقق گشته است. آنها سال‌هاست که به این نتیجه رسیدند که برای داشتن اقتصاد، سیاست، اجتماع و حتی فرهنگ مطلوب‌شان تنها یک راه در پیش دارند و آن اینکه «شیوه اندیشیدن» مردم را آنچنان که خود می‌خواهند تغییر دهند. رسیدن به این هدف به معنای تغییر دادن «روش زندگی» و عمل مردم است. با کمی درایت و ریزبینی به راحتی می‌توان متوجه این ساختار نظام‌مند و منظم در تمامی ابزارهای رسانه‌ای آنها شد. آنها به ما شیوه لباس پوشیدن، غذا خوردن، خرید کردن، شنیدن موسیقی، ورزش کردن، سرکار رفتن، خانه و اتومبیل خریدن و حتی حرف زدن را هم القاء می‌کنند. تفکر غالب آنها این است که با فراگیر شدن این «سبک زندگی» مطلوب دیگر مهم نیست مذهبی باشید یا کافر حتی مهم نیست که چه دینی داشته باشید، تنها کافیست آنطور که ما می‌خواهیم بیاندیشید و عمل کنید. اما آنچنان که می دانیم؛ دین مبین اسلام از همان ابتدا محتوایی جز ارائه روش درست زندگی کردن برای انسان‌ها نداشته است. دینی مبتنی بر دستورالعمل‌های ریز و با دقتی که برای همه ابعاد زندگی انسان کارساز است. به نظر می‌رسد امروزه یکی از موثرترین شیوه‌های تبلیغ دینی استفاده از ظرفیت رسانه به ویژه رسانه‌های مکتوب است. امروزه زنان خانه‌دار به عنوان یکی از عناصر موثر در تنظیم‌گری رفتار اعضای خانواده و شکل دادن به زنجیره ارزش سبک زندگی اسلامی، مخاطب مغفول نهاد تبلیغ دینی هستند. برای این قشر یکی از جذاب‌ترین فرم‌های ارتباط رسانه‌ای و فرهنگی، ژورنالیسم زرد یا همان مجلات عامه‌پسند است که با استقبال آنها نیز مواجه است. طرح مباحث مختلف سبک زندگی اسلامی در قالب‌های جذاب و عامه‌پسند می‌تواند راهبرد موثری برای تخاطب با این قشر تاثیرگذار باشد. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت بیست و یکم رسانه‌ و اخلاق جنسي مهم‌ترين تأثير رسانه‌هاي تصويري بر حوزة اخلاق جنسي، عادي‌‌سازي روابط جنسي خارج از چارچوب ازدواج است. اگر در سينماي سنتي روابط جنسي دختران در حاشية عشق عاطفي و به منزلة رابطه‌اي درازمدت و نشانه‌اي از علاقه‌مندي پايدار تصوير مي‌شد، در فضاي رسانه‌اي جديد بر جدا کردن روابط جنسي از عشق، به‌ويژه دربارة دختران، تأکيد مي‌شود. تأثير اين روند بر اخلاق جنسي جوانان، به‌ويژه دختران، آن است که امروزه شمار بيشتري را مي‌توان يافت که به روابط جنسي گذرا و موردي مي‌انديشند و شرکاي جنسي متعدد و ناپايداري بر‌مي‌گزينند. در تلويزيون و سینمای دهه‌هاي گذشته روابط جنسي مرزهايي داشت که در رسانه‌هاي جديد ناديده گرفته مي‌شود. تناسب سني، موقعيت‌هاي متفاوت مرد و زن و توجه به وضع زندگي زناشويي از اموري هستند که در فيلم‌ها و سريال‌هاي جديد رنگ باخته‌اند. از اين رو، با سريال‌هايي روبه‌روییم که درصدد عقلانيت بخشيدن به خيانت زن به شوهر، نمايش رابطة جنسي ميان زنان میان‌سال و جوانان، روابط ميان محارم یا افراد همجنس و يا در پی نشان دادن موقعيت سلطه‌جويانة زنان در روابط جنسي‌اند. شايد به دليل همين تحولات فرهنگي است که امروزه با گونه‌های جديدي از روابط جنسي نامتعارف، در روابط محفلي روبه‌روییم و در عرصة بين‌الملل نيز شاهد شکل‌گيري و توسعة گونه‌هايي جديد از توريسم جنسي با محوريت روابط همجنس‌گرايانه يا روسپيگري مرداني هستيم که در انتظار زنان میان‌سال و ثروتمند يا زناني هستند که مي‌خواهند روابط سلطه‌جويانة جنسي را تجربه کنند. در سال‌های اخير پديده‌اي در برخي آثار سينمایی رايج شده است که طي آن دو نفر متأهل ابتدا عاشق يکديگر مي‌شوند و سپس تصميم می‌گیرند از همسران خود جدا شوند. یا پدیده عشق‌ میان زن و مرد متاهل و همسران‌شان که به عشق‌های ضربدری معروف است در فیلم‌ها و سریال‌های شبکه خانگی در حال افزایش هستند. دیگر پدیده زشت و تاسف برانگیز که در برنامه‌های شبکه خانگی به وفور در حال بازنمایی هستند، پدیده شوگرددی و شوگرمامی است که در فضای حقیقی نیز بر گرایش نوجوانان پسر و دختر برای یافتن آنها تاثیر بسیار زیادی داشته است. شوگرددی مرد میانسال یا پا به سن گذاشته ای است که در ازای داشتن روابط اجتماعی و رابطه جنسی، البته با رضایت، به زنان و دختران جوان، هدایا و کمک هزینه داده و با آنها به سفر و گردش می‌رود. شوگرمامی نیز دقیقا همین ماهیت را به صورت برعکس دارد. اساسا در روابط شوگری (sugar relationship) به ازای منافع شخصی، حمایت مالی، کالاها و هدایای مادی، عشق، همراهی، صمیمیت و روابط جنسی تبادل می‌گردد. آثار مصرف چنين محصولاتي بر روابط خانوادگي نيازمند استدلال نيست و تخریب مناسبات خانوادگی و اخلاق جنسی و زوال عشق به تبع این آثار رسانه‌ای کاملا آشکار صورت می‌گیرد. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت بیست و دوم رسانه‌های اجتماعی و روابط زوجین در عصر دیجیتال امروز، که بسیاری از روابط در رسانه‌های اجتماعی آغاز می‌شود و همه جنبه‌های زندگی ما به صورت آنلاین به اشتراک گذاشته می‌شود، این پلتفرم‌ها می‌توانند به طور قابل توجهی بر شکنندگی روابط زوجین تأثیر بگذارند. آنها به بخشی جدایی ناپذیر از روابط زوجین تبدیل شده‌اند و نقاط عطف مهمی مانند پیشنهادات، یادآوری سالگردهای مختلف و حتی بحث پیرامون جدایی را شامل می‌شوند. با گذراندن روزافزون زندگی ما به صورت آنلاین، رسانه‌های اجتماعی فرصت‌های متعددی را برای مقایسه ارائه می‌دهند، از جمله اینکه چگونه زوج‌های دیگر زندگی خود را به تصویر می‌کشند، چگونه شریک زندگی شما عشق و قدردانی خود را به صورت عمومی ابراز می‌کند و موارد دیگر. این پویایی‌ها می‌توانند تا حد زیادی بر پیوندها و روابط ما تأثیر بگذارند و گاهی اوقات حتی منجر به زوال یا فروپاشی آنها می‌شوند. برخی از اثرات شبکه های اجتماعی بر روابط زوجین بدین شرح است: 1. حسادت و ناامنی: پلتفرم های رسانه های اجتماعی اغلب دریچه ای را به زندگی دیگران از جمله روابط آنها می گشایند. دیدن شریک زندگی خود در حال تعامل آنلاین با دیگران یا در حال جلب توجه دیگران می تواند باعث ایجاد احساس نگرانی و ناامنی شود. 2. فقدان حریم خصوصی: رسانه های اجتماعی به اشتراک گذاری اطلاعات و تجربیات شخصی با مخاطبان گسترده را تشویق می کنند. گاهی اوقات، زوج ها ممکن است ناخواسته جزئیات خصوصی یا لحظات صمیمی را که باید بین خود نگه دارند، به اشتراک بگذارند. این فقدان حریم خصوصی می تواند منجر به نقض اعتماد و ایجاد ناراحتی شود. 3. تفسیر نادرست از ارتباط: ارتباطات آنلاین فاقد تفاوت های ظریف در تعامل چهره به چهره است و باعث می شود سوء تفاهم ها راحت تر رخ دهد. لحن، نیت و احساسات را می توان از طریق مکالمات متنی به اشتباه تعبیر کرد که منجر به درگیری های غیرضروری یا جریحه دار کردن احساسات طرف مقابل می شود. جایگزینی چنین ارتباطاتی به جای روابط رو در رو میان زوجین، تبعات منفی زیادی به همراه دارد. 4. اعتیاد به رسانه های اجتماعی: صرف زمان زیاد در رسانه های اجتماعی می تواند باعث شود افراد از روابط واقعی خود غافل شوند. اگر یکی از طرفین به طور مداوم در فعالیت های آنلاین خود غرق شود، می تواند منجر به بی توجهی، زمان گذاری کم و بی کیفیت و قطع ارتباط مناسب با همسر خود شده و نهایتا به جدایی منجر شود. 5. خیانت: پلتفرم های رسانه های اجتماعی می توانند فرصت هایی را برای افراد فراهم کنند تا درگیر روابط یا حتی خیانت عاطفی یا فیزیکی شوند. سهولت ارتباط با دیگران و ناشناس بودن تعاملات آنلاین می تواند برای برخی افراد وسوسه انگیز باشد که به دنبال جلب توجه یا ایجاد ارتباطات نامناسب خارج از روابط خود باشند. این مساله به دلیل آنکه در شبکه های اجتماعی رو به گسترش است، نگرانی ذهنی را در همسرانی ایجاد می کند که طرف مقابل آنها در شبکه های اجتماعی دارای روابط گسترده است. 6. مقایسه و نارضایتی: رسانه‌های اجتماعی اغلب نسخه‌ای از زندگی مردم را ارائه می‌دهند که نکات برجسته و مثبت را به نمایش می‌گذارند. قرار گرفتن مداوم در معرض چنین محتوایی می تواند انتظارات غیر واقعی را در یک رابطه ایجاد کند و منجر به احساس نارضایتی و ناامیدی شود. این مساله هم در مقایسه زندگی خود با دیگران و هم در مقایسه همسر خود با دیگران به وقوع می پیوندد. در حال حاضر به دلیل افزایش نمایش زندگی سلبریتی ها و اینفلوئنسرها در شبکه های اجتماعی، بسیاری از کابران معمولی به انواع مقایسه و در نتیجه نارضایتی از زندگی مواجه هستند. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت بیست و سوم رسانه و چالش‌های تربیتی فرزندان به گمان بسياري از والدين و حتي مسئولان برنامه‌ريزي آموزشي، ابزارهاي جديد قدرت علمي مي‌آفرينند و در پيشرفت تحصيلي مؤثرند. از اين رو، بسیار تلاش مي‌شود که سهم به‌کارگيري رايانه در فرايند آموزش و تحصيل افزايش يابد. اما پرسش مهمي که بايد به دقت به آن پاسخ داد اين است که چه زماني رايانه را در اختيار فرزندانمان بگذاريم؟ پاسخ آن است که زماني بايد اين ابزارها در اختيار آنان قرار گيرد که واقعاً اين رسانه‌ها ابزاري در خدمت آنها باشد نه آنان ابزاري در خدمت رسانه‌ها. بر هم خوردن تعادل ميان قدرت و مسئوليت‌پذيري و شناخت، نسل امروز ما را تهديد مي‌کند. در گذشته، خانواده‌ها ابزارها و اطلاعات را به‌تدريج، قطره‌چکاني و متناسب با ظرفيت و شخصيت فرزندان در اختيارشان مي‌گذاشتند، ولی ما هم‌اکنون ابزارهاي قدرت را زماني به دست آنان مي‌دهيم که نه تحليلي از فضاي جديد دارند و نه قدرت مديريت اميال و رفتارهاي خود و مسئوليت‌پذيري را. امروزه از معضلات مهم فرزندان ما روبه‌رو شدن با انبوه اطلاعاتي است که از توليدکنندگان آن شناخت چنداني ندارند. اگر در گذشته اطلاعات کمتري به دست ما مي‌رسيد، راه‌هاي ساده‌تر و مطمئن‌تري براي شناخت درست و غلط در اختيار داشتيم. اما امروزه فرزندان ما براي دسترس یافتن به «اطلاعات پاک» با مشکلات بيشتري روبه‌رویند. به بيان ديگر، در عصر حاکميت اينترنت، مراجع سنتي که براساس اصل اعتماد و وثاقت مجراي اصلي کسب و تأييد اطلاعات ما بودند، جايگاه پیشین خود را از دست مي‌دهند و در کنار مرجعيت‌هاي ناشناس و ناسالم در يک رتبه قرار مي‌گيرند. و اين بِدان معنا است که «تحير در کسب اطلاعات و تحليل‌ها» از ويژگي‌هاي عصر رسانه‌هاي جدید است. شايد تحير نسل جوان و پرزحمت بودن شناخت مرجعيت‌هاي سالم معرفتي و اطلاعاتي، براي خروج از فضاي سردرگمي و حيرت، از عواملي است که سبب مي‌شود جوانان ما عطاي هشياري را به لقای هزينه‌هاي آن ببخشند و از فضاي خلسه‌آميز و سرگرم کنندة موجود به عالم پرزحمت و رنج هشياري پاي نگذارند، و اين معضل، نقش والدين و معلمان و گروه‌هاي مرجع را در مقام مشاور و راهنماي نسل جوان بيشتر و در عين حال پيچيده‌تر کرده است. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت بیست و پنجم رسانه و دوگانه‌ی نشاط/سرگرمی اوایل دهه 90 پژوهش محرمانه‌ای در اختیار مسئولان و سیاست‌گذاران رسانه ملی قرار گرفت که براساس آن مردم ایران افرادی غمگین و افسرده تلقی می‌شدند. این پژوهش مبنای برخی از تحولات در برنامه‌سازی و سیاستگذاری رسانه ملی قرار گرفت و اولویتِ شادی و نشاط در رسانه ملی را منجر گردید. شاید یکی از علل و زمینه‌های ایجاد شبکه نسیم نیز همین اتفاق بود. این موضوع را بگذارید در کنار ایده همیشگی و مرکزی مدیران رسانه ملی از دهه 80 تاکنون که معتقد بودند برای جلوگیری از اقبال مردم به ماهواره باید برنامه‌های جذاب تولید کنیم تا مردم سرگرم شده و تمایلی به تماشای برنامه‌ها و سریال‌های ماهواره‌ای نداشته باشند! غافل از اینکه اولاً جذابیت برنامه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اینترنتی و... صرفا به جنبه‌های سرگرم کننده و شاد بودن آنها محدود نمی‌گردد و عناصر اصلی جذابیت آنها مقولاتی نظیر س/ک/س، خشونت و هیجان است که با تلفیق شدن با فرم و پرداخت بسیار مناسب منجر به خلق آثاری جذاب برای مخاطب می‌گردند. لذا در این زمینه‌ها رسانه ملی نه امکان و نه جواز رقابت با رقبای خود را ندارد. ثانیا رویکردی که قائل به سرگرم کردن مردم و نشاندن آنان پای تلویزیون برای جلوگیری از استقبال آنان به رسانه‌های رقیب است، بیشتر از آنکه یک رویکرد فرهنگی و تربیتی باشد، یک رویکرد سیاسی و امنیتی است. اما از اینها بگذریم به نظر می‌رسد یکی از سوءتفاهماتی که مدیران رسانه ملی در این سه دهه اخیر دچار بودند، تلقی یکسان و یا متناظر دانستن دو مفهوم شادی و سرگرمی است. در حالی که این دو مفهوم اساسا با یکدیگر هیچ نسبت و اشتراکی ندارند. سرگرمی امری بیهوده و لغو است که به هیچ وجه در نگاه دینی جایگاهی برای آن وجود ندارد. سرگرمی ناشی از بی برنامه‌گی در زندگی است و انسانی که برای گذران زمان خود هیچ طرح و دغدغه و برنامه‌ای ندارد به سمت سرگرم کردن خود می‌رود. سرگرمی اساسا با غفلت همراه است اما شادی و خنده می‌تواند همراه با ذکر باشد. سرگرمی یک مقوله کاملا مدرن و امروزی است که به معنای انجام فعالیت‌های غیرمفید و در عین حال دارای جذابیت و هیجان می‌باشد که افراد تنها برای پرکردن اوقاتی از زندگی خود که برای آن هیچ برنامه‌ای ندارند صورت می‌دهند. ویژگی‌های اصلی فعالیت‌های سرگرم کننده، غیرمفید بودن، انفعال افراد، اعتیادآور بودن و هیجان‌آور بودن آنهاست. معادل این مفهوم در ادبیات دینی ما مفهوم تفریح و استراحت است که تفاوت‌های ماهوی با مقوله سرگرمی دارد. لذا نمی‌توان مفهوم «سرگرمی دینی» را برای توجیه برخی از برنامه‌های رسانه ملی وضع کرد! البته این انتقاد به رسانه ملی معمولا با این استدلال از سوی مسئولان مواجه می‌گردد که میان وضعیت بد و بدتر، ناگزیر از گزینش وضع بد هستند. سرگرم شدن مردم با برنامه‌های مضر و مبتذل ماهواره بسیار بدتر از سرگرم کردن آنان با برنامه‌های غفلت‌زا اما غیرمضر رسانه ملی است/ اما این استدلال هنگامی مورد قبول است که ما واقعا ناگزیر باشیم! در حالیکه با ظرفیت‌های موجود در جامعه ارزشی و متدین در حوزه برنامه‌سازی رسانه و تلویزیون، این ادعا قدری خلاف واقع بوده و به نظر می رسد این اتفاق ناشی از همت ضعیف مدیران رسانه در جذب، تربیت و میدان دادن به نیروهای ارزشی و حزب اللهی در رسانه می باشد. @eqbali62
سلسله یادداشت‌های ؛ یادداشت بیست و ششم نهاد تبلیغ و تحولات امر جنسی در ایران از جمله عرصه‌های اجتماعی پرتحول در دنیای امروز، عرصه خانواده و قلمروهای جنسی ناظر بر آن است. کاهش نرخ و افزایش سن ازدواج، افزایش نرخ طلاق و گسترش پدیده طلاق عاطفی، کاهش بعد خانوار، فراگیرشدن الگوي سیّال و ناپایدار روابط دختر و پسر، افزایش چشم‌گیر روابط جنسی پیش از ازدواج، کاهش سن تعامل جنسی دختر و پسر از دبیرستان به راهنمایی، افزایش روابط جنسی فراخانوادگی و خیانت در جامعه، رفتارهای نامتعارف جنسی ایرانیان در فضاي مجازی و شبکه‌های اجتماعی و... همگی نشان از تغییرات پرشتاب در عرصه خانواده و زیست جنسی جامعه دارند. وجه نگران‌کننده این تحولات اما، کنش‌های جنسی و مصادیق ذکر شده از وضعیت‌های نابهنجار اخلاقی نیست. به عبارتی ما در این تحولات صرفا با افزایش کمّی و نرخ ناهنجاری‌های اخلاقی و جنسی مواجه نیستیم که البته در جای خود بسیار مهم هستند. بلکه آنچه برای ما دارای اهمیت بیشتری بوده و وجه پروبلماتیک این تحولات را پررنگ‌تر می‌کند، ظهور عقلانیت جدیدی است که این ناهنجاری‌ها را توجیه می‌کند. همجنس‌بازی، ازدواج سفید و ناهنجاری‌های جنسی از این دست اگرچه به خودی خود یک مساله اجتماعی مهم هستند و گسترش آنها در فضای جامعه اسلامی نگران‌کننده است، اما خطرناک‌تر از این کنش‌های ناهنجار، ذهنیتی است که این ناهنجاری‌ها را توجیه کرده و عقلانی جلوه می‌دهد. این عقلانیت نوظهور مبتنی بر ارزش‌های فردگرایانه و لیبرالیستی است که آزادی‌های جنسی را موجه جلوه نموده و هنجارهای جدیدی را مانند تساهل جنسی، حق تسلط بر بدن، نسبیت ارزش‌های اخلاقی و... وضع می‌کند. این ذهنیت و عقلانیت جدید متاسفانه در جامعه امروز ایران در حال شیوع و گسترش است و در فضاهای آکادمیک و رسانه‌ها و جلسات مشاوره روانشناسان در حال تثبیت شدن است. به عنوان مثال در فضاهای علمی امروزه تفکیکی میان دو مفهوم همجنس‌گرایی و همجنس‌بازی صورت می‌گیرد و اولی را امری طبیعی و ناشی از گرایشی که برخاسته از طبیعت و تکوین فرد است دانسته و سعی در توجیه و قبح‌زدایی از آن دارند. یا در فضای رسانه‌ای و محصولات فرهنگی به وفور می‌توان حضور پررنگ مفاهیم سکسی و اروتیک را مشاهده نمود که با هدف توجیه ناهنجاری‌های جنسی صورت می‌گیرند. صرف‌نظر از ریشه‌های ساختاری این تحولات که بر هیچ کارشناسی پوشیده نیست، ما اینجا بر نقش پررنگ عاملیت افراد و ارزش‌های بین‌الاذهانی تاکید می‌کنیم. امروزه برخلاف گذشته که انحرافات جنسی به مثابه استثنایی برای قواعد زیست اخلاقی و حاشیه‌ای بر متن زندگی به حساب می‌آمدند (که وجدان اخلاقی جامعه آن را پس می‌زد و به آن مجال شیوع در مقیاس گسترده را نمی‌داد) شاهد آن هستیم که مناسبات جدید جنسی به تدریج از سطح عملکرد به سطح اخلاق و باور نفوذ می‌کنند و اخلاقیات و باورهای جدید را شکل می‌دهند. مادامی که همجنس‌بازی در فضای اجتماعی و نزد افراد امری قبیح محسوب می‌شود، می‌توان انتظار داشت که عرف اجتماعی و فرهنگی ما با این مقوله ناسازگاری و مقابله کند. اما وقتی در نتیجه قبح زدایی از این پدیده شاهد سازگاری عرف جامعه با آن باشیم، دیگر هیچ سیاست اجتماعی کلان اعم از تشویق و حمایت ازدواج و... توانایی احیای سنت‌های فرهنگی ما در عرصه خانواده و زیست جنسی را نخواهند داشت. نهاد تبلیغ دینی به عنوان یکی از نهادهای فرهنگی و رسانه‌ای موثر در سنت دینی و اجتماعی جامعه ایرانی به دلیل ارتباط چهره به چهره و تخاطب مستقیم با افراد جامعه ظرفیت عظیمی در این عرصه دارد. لذا وظیفه مبلغان دینی این است که با این عقلانیت جدید در سطح ذهنیت افراد مقابله کرده و به اصطلاح پنبه‌ی آن را نزد مردم بزنند. به عبارت دیگر مبلغان و صاحبان رسانه در نهاد تبلیغ دینی باید در جهت نقد این عقلانیت نوظهور و بنیادهای اخلاقی آن حرکت کرده و باورهای دینی و مذهبی جامعه و به عبارت واضحتر وجدان اخلاقی جامعه را در جهت نفی این فضا بیدار کند. یکی از مهمترین و موثرترین روش‌های انتقادی برای مواجهه با این جریان نوظهور در ایران، توجه و تذکر به وضعیت اجتماعی و اخلاقی جوامع غربی است که درگیر همین فضاها بوده‌اند و اکنون با زوال نهاد خانواده و سست شدن بنیان‌های اخلاقی و هنجارهای اجتماعی دچار بحران‌های دامنه‌دار در مقیاس فردی و اجتماعی هستند. @eqbali62