eitaa logo
پرسش از خدا، ادیان و مذاهب
33 دنبال‌کننده
59 عکس
1 ویدیو
0 فایل
🌺 سلام اثبات وجود خدا، دین و مذهب خردمندانه وابسته به کانال: @esbatekhodavand 🗣 ارتباط و پاسخ به سؤالات: esbatekhodavand.blog.ir/post/2 دریافت رایگان کتاب اثبات خدا، دین و مذهب خردمندانه، تألیف نگارنده: esbatekhodavand.blog.ir/post/2 🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 به نام او که خردمندان به وجودش یقین دارند. بخش ۱ 🗣 سلام وقتتون بخیر ببخشید من مدتهاست که درگیر مسئله خدا هستم. ذهنم خیلی اشفته هست . من هیچ دلیلی واسه رد خدا ندارم . ولی نمیدونم چرا اونجورم که باید نمیتونم قبولش کنم. کتاب شما (اثبات خدا، دین و مذهب خردمندانه) رو دوبار خوندم .من خدارو تا حدودی قبول کردم باید چکار کنم .چجوری باور کنم خدا هست .چجوری قبول کنم؟ سلام وقت شما هم به خیر امیدوارم شما نیز مانند من توجه داشته باشید وقتی نوشته‌اید «خداوند را تا حدودی قبول کرده‌اید» دارید خبر بسیار خوبی را به مخاطب خود می‌دهید که لازم است بابت این موفقیت به شما تبریک بگویم. اما درعین‌حال من هم می‌پذیرم این مقدار قبول کردن خدا برای رسیدن به اطمینانی که همه‌ی تردیدهایتان را کنار بزند و با همه‌ی وجود خداوند را باور و قبول کنید کافی نیست. دلیل خوب بودن این خبر این است که برخی ناباوران -که افتخار مشاوره با ایشان را نیز داشته و دارم- آرزو داشتند برای چند لحظه هم که شده به نقطه‌ای که اینک شما روی آن ایستاده‌اید برسند. علت آن نیز روشن است چون داشتن حداقل باور به خدا، کافی است تا افراد آتئیست (خدا ناباور) و آگنوستیک (ندانم گرا یا شکاک) را از سردرگمی بیش از حد، زندگی بی‌معنا و فاقد اراده‌ی آزاد و همچنین از نگرانی بیش از اندازه‌ی معمول که حاصل شک به خداست به سمت اطمینان خارج کند. تقریباً تمام افراد فوق به من خبر دادند که بعد از شک به خدا وزنشان طی چند روز بسیار کم شده و برخی علیرغم سن کم موهایشان از شدت اضطراب سفید گشته و از اشتها افتاده‌اند و با هزار تأسف عده‌ای هم سخن از اینکه به انتهای خط رسیده‌اند به میان آورده‌اند. من خوشوقتم که این افراد بااینکه ابتدا از رسیدن به نتیجه بسیار ناامید بودند، اما بعد از مطالعه و تجربه کتاب نگارنده که شما نیز می‌گویید آن را مطالعه نموده‌اید، با شادی به من خبر دادند که از شک به خدا و اضطراب کمرشکن ناشی از آن به‌کلی آزاد و رها شده‌اند. خوشبختانه برخی از این افراد به سطحی از شناخت رسیده‌اند که اینک با اطلاعات بالا و زبان گویا توانایی رفع شبهات دیگران را نیز پیدا کرده‌اند، (جهت مشاهده صفحه‌ی یکی از این افراد «کلیک» کنید) در حالی آن‌ها نیز مانند شما در ابتدای کار خدا را فقط تا حدودی قبول کرده بودند اما وقتی به نکته‌ی گره‌گشایی که در کتاب روی آن تأکید کرده‌ام عمل کردند (که در ادامه به آن نکته‌ی گره‌گشا اشاره خواهم کرد)، آنجا بود که به یقین و اطمینانی که دربه‌در دنبالش بودند رسیدند. بنابراین در گام اول شایسته است که شما قدر و ارزش همین مقدار باوری که به دست آورده‌اید را بدانید زیرا این امکان را به شما می‌دهد تا امیداور شوید و به باوری پایدار و اطمینان‌بخش برسید و از دل مشکلات فعلی خارج شده و در مقابل فرصت‌های جدید قرار بگیرید پس نباید به‌سادگی از کنار این دستاورد ارزشمند که یک دنیا قیمت دارد بگذرید. 👇🏻
👆🏻 اما اینکه عرض کردم این مقدار باور کافی نیست به این دلیل است که تاکنون هرکسی که به من خبر داده است بامطالعه‌ی کتاب مذکور خدا را تا حدودی قبول کرده اما هنوز به یقین نرسیده است به یکی از دلایل زیر بوده است: - اساساً ذهن این فرد به دلیل درگیری بیش‌ازحد به مشکلات زندگی روزمره که برای هرکسی ممکن است پیش بیاید و ارتباطی با اصل موضوع که بررسی دلایل اثبات وجود خداست ندارد، آن‌قدر آشفته شده است که دیگر تمرکز کافی جهت مطالعه‌ی کتاب مذکور و تجربه‌ی نکته‌ی گره‌گشایی که در ادامه آن را توضیح خواهم داد ندارد. این‌جانب بارها شاهد بودم که این افراد خود اذعان داشتند که بعد از شک به خدا، دچار حواس‌پرتی‌های زیاد شده و حتی صادقانه بیان می‌کردند که نزدیکان نیز متوجه یک نوع دیرفهمی در ایشان شده‌اند، به‌طوری‌که علیرغم تأکید چندباره‌ی این‌جانب بر روی یک نکته، ایشان نه‌تنها آن را به‌درستی درک نمی‌کردند بلکه برداشت کاملاً معکوس از آن داشتند. (به‌عنوان نمونه کلیک کنید). در این صورت چند راه برای حل مشکل این افراد وجود دارد از جمله: - دلیل این آشفتگی شدید ذهنی (که عرض کردم به علت مواجهه با مشکلات روزمره‌ی زندگی به وجود می‌آید و به‌وسیله‌ی شک به خداوند تشدید می‌شود) را باید شناخت و سپس علاج نمود. - یا اینکه این افراد کتاب مذکور را بارها و بارها مطالعه نمایند تا از آشفتگی ذهنی‌شان تا حدودی کاسته شود و ابتدا درک صحیحی از مطالب کتاب در ذهنشان شکل بگیرد که در این صورت ایشان نیز می‌توانند به باوری مطمئن در وجود خدا برسند و همان‌طور که برخی ناباوران به من گزارش دادند به‌محض اینکه ایشان از وجود خدا مطمئن شدند، به‌یک‌باره ذهن‌شان از شک و شبهات و وسوسه‌های شدید ذهنی رها شده به‌طوری‌که بعد از مدت‌ها کابوس و سختی، خواب راحتی را تجربه کرده‌اند و دیگر حتی یک لحظه از آن آشفتگی شدید قبلی که موجب کاهش وزن و حتی در برخی افراد، موجب سفیدی موهایشان شده بود اثری نیافتند. - دلیل دیگر که سبب می‌شود برخی افراد بااینکه آشفتگی ذهنی شدید ندارند اما علیرغم مطالعه‌ی این کتاب، خدا را فقط تا حدودی باور کنند و به اطمینان کافی نرسند این است که ایشان بر خلاف توصیه‌ی کتاب فقط به مطالعه‌ی مطالب بسنده نموده و از عمل به مراحل تجربی (مراحل پنج گانه) به‌کلی غفلت کرده‌اند! - برخی افراد نیز علیرغم انجام مراحل تجربی کتاب از عمل به نکته‌ی گره‌گشایی که آن را توضیح خواهم داد غفلت کردند به همین دلیل به اطمینان کافی نرسیدند. همانطور که در کتاب نیز تاکید شده است اگر کسی صدبار آن را مطالعه نماید اما به مراحل تجربی آن، خصوصا نکته‌ی گره‌گشایی که در ادامه توضیح خواهم داد عمل نکند، مثل کسی است که نسخه‌ی پزشک را به داروخانه برده و داروهای لازم را نیز تهیه نموده اما فراموش کرده است که از آن‌ها استفاده کند. 👇🏻
👆🏻 اما آن نکته‌ی گره‌گشا که سبب می‌شود شما نیز مانند سایر مخاطبان این کتاب به اطمینان کافی در وجود خدا برسید چیست؟ پ.ن: از این پس هرجا عبارت «نکته‌ی گره‌گشا» را به کار بردم منظورم توضیحات زیر است: آن نکته‌ی گره‌گشا این است که شما باید در پاسخ به سؤالاتی که در مراحل ۵ گانه‌ی کتاب آمده است، مستقل و آزاد و با رها کردن تقلید از این‌وآن (چه خداباور و چه خداناباور) به آن سؤالات به روش زیر پاسخ دهید: ابتدا به عملکرد و ساختار موجودات اطراف خود مثلاً بدنتان نگاه کنید و تا می‌توانید شواهدی که نشان می‌دهد ساختار بدن شما، قانون‌مند، هدفمند و همچنین هوشمندانه طراحی شده است را ترجیحاً به صورت نوشتاری توضیح دهید (از این به بعد آن نکته‌ی گره‌گشاست): و به قدری به این کار ادامه بدهید که درنهایت خودتان با همه‌ی وجود مطمئن شوید محال است بدن شما، خودش شانسی، خود به خود و رها شده و بدون وجود هیچ طراح فوق‌العاده هوشمند به وجود آمده باشد و سپس روش فوق را در مورد هر موجودی که دوست دارید تکرار نمایید. دلیل اینکه من تجربه‌ی خودم در پاسخ به سؤالات مراحل ۵ گانه را در کتاب آوردم این است که مخاطب دقیقاً بداند چگونه باید مانند من آن‌قدر دلیل بیاورد تا در نهایت به اطمینان کافی برسد. این نکته‌ی گره گشا، همان فوت کوزه‌گری است که برخی افراد خودشان بامطالعه‌ی کتاب متوجه آن نکته می‌شوند و با عمل به آن در کمترین زمان ممکن به مطلوبشان می‌رسند یا افرادی مانند شما همان‌طور که خودتان اشاره کردید چون ذهنتان خیلی آشفته شده است، علیرغم این‌که کتاب را حتی دو بار مطالعه کرده‌اید، اما به آن نکته‌ی گره‌گشا توجه کافی پیدا ننموده‌اید و به همین دلیل است که گفتید: خدا را تا حدودی قبول کرده‌اید و از من راهنمایی خواستید که چه کنید تا بتوانید خدا را با اطمینان کافی باور نمایید. خوشبختانه همان‌طور که عرض کردم بعد از یادآوری نکته‌ی گره‌گشای فوق به این افراد، آن‌ها بعد از مدتی به من اطلاع می‌دهند که متوجه‌ آن نکته شدند و سپس این بار بدون عجله، برنامه‌ریزی نموده و به نکته‌ی گره‌گشای فوق عمل می‌کنند به این صورت که آن‌قدر طبق توضیحاتی که گذشت به دلیل آوردن ادامه می‌دهند تا بعد از ولو چند هفته یا چند روز یا چند ساعت به اطمینان کافی در وجود طراح و سازنده‌ی هوشمند برای موجودات برسند و خیالشان کاملاً راحت شود. (اینجانب بعد از ۴ روز و با گذاشتن ۶ ساعت و ۵۰ دقیقه وقت به این نتیجه‌‌ی سرنوشت ساز و شادی‌بخش رسیدم). من علاوه بر اینکه در کتاب فوق، در عمل به این نکته‌ی گره گشاه بسیار تاکید کرده بودم از آن به عنوان نکته‌ی طلایی، شاه کلید و ... یاد نمودم و اینک نیز تا توانستم مجددا به آن توصیه کردم بنابراین امیدارم با این توضیحات منظورم به اندازه کافی به شما منتقل شده باشد لذا از شما و سایر مخاطبان مجدد دعوت می‌کنم سعی کنید ابتدا دقیقاً متوجه شوید که چگونه باید به این نکته‌ی گره گشا عمل و سپس آن را تجربه کنید. زیرا در صورت عمل به آن، هرکسی -ولو بعد از یک‌عمر خداناباوری- قطعاً از شک به خدا رها خواهد شد و به اطمینان کافی که مطلوب اوست خواهد رسید چون این روش مبتنی بر حواس ۵ گانه و شواهد مقابل چشم است که هیچ تردیدی را برای کسی که صادقانه به دنبال حقیقت است باقی نمی‌گذارد. البته همانطور که توضیح دادم اگر این فرد دچار آشفتگی شدید ذهنی شده باشد (که ارتباطی به موضوع تحقیق یعنی بررسی دلایل اثبات وجود خدا، ندارد) در این صورت باید ابتدا دلیل آشفتگی ذهنی خود را شناسایی و آن را درمان نماید (یا در عوض کتاب را چند بار مطالعه کند) تا در نهایت موفق شود به اطمینانی کافی در باور به وجود خدا برسد. 👇🏻
👆🏻 پاسخ این مخاطب محترم: 🗣 ببخشید امکانش هست که من تلفنی با شما صحبت کنم؟ من خودمو گم کردم نمیدونم کیم چیم خیلی حسم بده .دیگه مشکلم فقط خدا نیست. حس میکنم دیوانه شدم داغونم حتی اگر الان خدا هم برام ثابت شه دیگه حالم خوب نمیشه میترسم از خودکشی میترسم بارها دلم میخواسته به این زندگی خاتمه بدم امااا ترسیدم و بخاطر والدینم نتونستم . از خود بی خود شدم مغزم کار نمیکنه اصلا قدرت تشخیص ندارم انقدر فکر کردم که از فکر کردن خسته شدم به ادم بودن خودم .به عقلم به همه چیزم شک کردم. دلم واقعا واسه خودم میسوزه .مدتهاست که از زندگی واقعی دور افتادم .غم و استرس زیادی رو تحمل میکنم .نمیدونم باید چکار کنم؟ (به من بگویید) چکار کنم تا به زندگی قبلیم برگردم؟ احساس میکنم دیگه اگر خدارو هم پیدا کنم مشکلی از من حل نمیشه. همان‌طور که روشن است شما مخاطب محترم نیز از آن دسته مراجعه‌کنندگان هستید که ذهنتان به دلیل درگیری بیش‌ازحد به مشکلات پیرامونی (که ارتباطی با اصل موضوع یعنی یافتن دلیل بر اثبات وجود خدا، ندارد) آشفته شده است. خوشبختانه خودتان با اشاره به این حقیقت، قدم بزرگی جهت رفع این مانع برداشتید و راه نجات از وضع فعلی خود را هموارتر نمودید؛ زیرا همان‌طور که عرض شد در این مواقع ابتدا باید دلیل این آشفتگی را شناخت و سپس ولو اندکی آن را تسکین داد تا بتوان با تمرکز ذهنی لازم، به موضوع اصلی (آوردن دلیل کافی بر اثبات وجود خدا) بپردازید و با عمل به نکته‌‌ی گره‌گشایی که روش انجام آن را با زبان ساده توضیح دادم به اطمینان کافی در وجود خدا برسید. (یا کتاب را آن قدر مطالعه نمایید تا به درک صحیح از مطالب آن برسید). بنابراین برای این‌جانب که افتخار مشاوره‌های مشابه و متعدد با ناباوران و دیگر اقشار مردم را دارم جای بسی خوشبختی است که به دلیل صداقت و صراحت شما، راه رفع مشکلتان ساده‌تر شد. پس دیگر نگران نباشید و بدانید ضمانت اینکه مطمئن شوید می‌توانید به زندگی قبل بلکه بهتر از آن برگردید، مشروط به این است که مطالب زیر را هر زمان که از تمرکز فکری بهتری برخوردار هستید (مثلاً بعد از خواب شبانه) حتی اگر لازم شد چند بار مطالعه نمایید تا ابتدا خوب متوجه شوید که دقیقاً منظور من چیست، سپس راه‌حل‌هایی که با شما در میان خواهم گذاشت را به کار ببندید؛ چون معمولاً تا انسان چیزی را خودش تجربه نکند آن‌طور که باید درک درستی از آن پیدا نخواهد کرد. اینکه نوشته‌اید احساس می‌کنید اگر خدا را هم پیدا کنید مشکل شما حل نمی‌شود، یک ادعای صرف و در حد گمانه‌زنی، بدون داشتن پشتوانه‌ی تجربی است که این احساس غیرواقعی به دلیل ناامیدی بیش‌ازحد در شما ایجاد شده است، درحالی‌که اگر در عمل، موفق شوید نکته‌ی گره‌گشای مذکور (که توضیح آن گذشت) را به کار ببندید، آنوقت است که شما عملاً موفق خواهید شد اطمینان کافی به وجود خدا را تجربه کنید و در این صورت بلافاصله حس ناامیدی در شما فروکش خواهد کرد و حداقل اثر عملی آن این است که دیگر فکر هولناک و ترسناک خودکشی را حتی به ذهن خود نیز خطور نخواهید داد. البته روان‌شناسان و دانشمندان و مراکز علمی نیز بر اساس تجربه و آزمایش اذعان دارند که شک به خدا و دور افتادن از او یکی از دلایل محسوسی است که باعث بی‌معنا شدن زندگی و غلبه‌ی بیش از حد ناامیدی بر فرد می‌شود و فکر خودکشی به ذهن این افراد بیش از سایر مردم خطور می‌کند. درحالی‌که شما هم می‌دانید خودکشی عمل ناجوانمردانه‌ای است که فرد با انجام آن ضمن ظلم به خود، باعث می‌شود که پدر و مادر وی نیز که شاهد رشد او از کودکی تاکنون بوده‌اند و همچنین تمام کسانی که با وی هم کلاسی بودند، هر وقت به یاد ضعف و انفعال و خودکشی وی می‌افتند یا بر سر قبر او می‌آیند دچار وحشت و رنج شوند و از اینکه چرا با چنین فردی در زندگی روبرو شده‌اند اظهار تاسف نمایند. فردی برایم تعریف می‌کرد که هم اتاقی او که در باورهایش دچار تزلزل شده بود، دست به خودکشی زد که خوشبختانه نافرجام ماند، وی می‌گفت با اینکه از زنده ماندن دوستش خوشحال است اما هر بار چهره افسرده‌ی و مایوس او را می‌بیند دچار غم و استرس می‌شود! 👇🏻
👆🏻 البته دین نیز نسبت به خودکشی و عواقب خطرناک‌تری که بعد از این عمل گریبانگیر فرد می‌شود -به طوری‌که تمام بحران‌ها و مشکلات زندگی در مقابل آن هیچ است- به‌شدت هشدار داده است. همان‌طور که به شما مخاطب محترم وعده دادم که پاسختان را برای استفاده سایر مخاطبان، در کانال قرار خواهم داد و با توجه به اینکه بیشتر مخاطبان مانند شما مسلمان و البته برخی نیز غیرمسلمان‌اند و ممکن است در وضعیت مشابه شما قرار داشته باشند، در ادامه نظر چند مرکز علمی جهان در مورد علت و نتایج خودکشی و سپس سخن برخی بزرگان دین ازجمله پیامبر اسلام (ص) در بیان آثار خطرناک خودکشی را یادآوری می‌کنم؛ باشد که بامطالعه‌ی آن، دیگران نیز به‌جای حل مشکلات زندگی به‌صورت خردمندانه، سراغ منحل کردن اصل صورت‌مسئله و مبتلا کردن خود به گرفتاری‌های بزرگ‌تر نروند؛ همانطور که شما مخاطب محترم که ظاهراً در سنین نوجوانی یا جوانی هستید همت کرده و مشکل خود را صادقانه مطرح نمودید و به دلیل همین تلاش و همت، مطمئن هستم اگر به نکات مطرح شده توجه نمایید قطعا از این فشار به سلامت عبور خواهید کرد و به زندگی بسیار بهتر از گذشته‌ی خود بازخواهید گشت. برخی پژوهش‌های علمی در موضوع خودکشی: دانشگاه هاروارد، Harvard University: «شرکت در مراسم مذهبی برای زنان موجب کاهش خودکشی می‌شود». ‏second study that found that women attending church services at least weekly were at five-fold lower risk for suicide 🌐 (منبع هاروارد) 👤 دیلی میل، Daily Mail: احتمال اینکه آتئیست‌ها (خداناباوران) خودکشی کردن را انتخاب کنند بیشتر است. ‏atheists most likely to choose assisted suiside 🌐 (منبع دیلی میل) نیویورک‌تایمز: «آتئیسم (بی‌اعتقادی به خدا) یکی از عوامل خودکشی است». ‏ATHEISM A CAUSE OF SUICIDE 🌐 (منبع نیویورک‌تایمز) جهت مشاهده‌ی برخی منابع دیگر و توضیحات بیشتر «کلیک» کنید. برخی اظهارات دینی در موضوع خودکشی: ۱- یقیناً کسی که ایمان (به خدا و...) دارد به هر بلائى مبتلا می‌‏شود و به هر مرگى می‌میرد جز اینکه هرگز خودکشی نمی‌کند. 📗منبع: الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏۲، ص: ۲۵۴ ۲- بی‌تردید تو را (که بهتر از همه از اشکالاتت باخبری) طبيب خودت قرار داده‌اند و درد را برایت روشن نموده‌اند و (همچنین) نشانه‌ی سلامتى را نيز به تو شناسانده‌اند و به (یافتن) دواء (دردهایت) راهنمایی‌ات کرده‌اند؛ بنابراین (با توجه به وجود راه‌حل) ببین چگونه برای (درمان) خودت اقدام می‌کنی؟ 📗منبع: الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏۲، ص: ۴۵۴ ۳- (اما اگر در درمان خود كوتاهى کردی و با بی‌تدبیری درنهایت به فکر خودکشی افتادی بدان) هر كس عمداً خودكشى كند براى هميشه در آتش دوزخ باقی خواهد ماند. 📗منبع: من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص: ۵۷۱ ۴- کسی که خودکشی کند یکی از چهار گروهی از مردم است که شدیدترین عذاب را در روز قیامت خواهند چشید! 📗منبع: ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: ۲۸۷ البته برخی ناباوران در ابتدای مراجعه به این‌جانب مانند شما بلکه در مواردی بیشتر از شما مأیوس بودند و امید چندانی نداشتند تا از وضعیت فعلی خارج شده و به زندگی قبلی خود بازگردند؛ اما درنهایت بعدازاینکه نه در احساس بلکه در تجربه موفق شدند با عمل به نکته‌ی گره‌گشایی که توضیح آن گذشت، از شک به خدا و اضطراب کمرشکن ناشی از آن خارج شوند، بعد از مدتی (برخی چند هفته، برخی چند روز و برخی چند ساعت) با شادی فراوان به من خبر دادند، به‌محض اینکه به اطمینان کافی در اینکه خدا وجود دارد رسیدند، دیگر خبری از کابوس‌های شبانه و ناامیدی‌های عمیقی که به آن مبتلا شده بودند نیست و زندگی باز دوباره برای آن‌ها معنا پیدا کرده است و حتی برخی از ایشان به شادی بسیار بیشتری نسبت به آنچه که قبل از شک به خدا داشتند دست یافته‌اند! چون آن‌ها این بار خداوند را علاوه بر احساسات پاک و درونی خود، با شواهد مقابل چشم (نظر به ساختار موجودات) که هیچ شک و شبهه‌ای توان ایجاد خدشه به آن را ندارد باور کرده بودند، باوری که به آن‌ها کمک کرد در شدیدترین نوسانات زندگی، با امید به خدا آرامش خود را حفظ و از مشکلات ریزودرشت با اعتماد به نفس کافی و به‌سلامت عبور کنند. بنابراین شما که نوشته بودید، خدا را تا حدودی قبول کرده‌اید لازم است مانند افراد فوق، به نکته‌ی گره‌گشایی که توضیح دادم با برنامه ریزی و بدون عجله حتماً ولو روزانه چند دقیقه عمل کنید و نتایج آن را تجربه نمایید تا شما نیز ببینید که این روش بالاخره شما را به اطمینان کافی در وجود خدا خواهد رساند و سپس به امید خداوند عملاً از غم و استرس بیش‌ازحد طبیعی که اینک به آن مبتلا هستید خارج خواهید شد و همان‌طور که پرسیدید «چکار کنم به زندگی قبلیم برگردم»؟ به تدریج به نشاطی قبلی، بلکه بیشتر از آن باز خواهید گشت. (مجرب) 👇🏻
👆🏻 امیدوارم تا اینجا این حقیقت به‌خوبی برای شما و سایر مخاطبان جا افتاده باشد که باید بین باورهای سرنوشت‌ساز -خصوصاً باور به خدا- و مشکلات زندگی که هرکسی به‌نوبه‌ی خود دچار آن می‌شود مرز روشن و خردمندانه‌ای را ترسیم کنید و اجازه ندهید غم، استرس و مشکلات زندگی که باید با عقلانیت و کمک گرفتن محترمانه از خداوند برطرف شوند، مانند علف هرز به ریشه‌ی باورهای شما بپیچند به‌طوری‌که در مواردی به‌جای پذیرش مسئولیت تصمیمات اشتباه خود، دیگران را مقصر اول و آخر بدانیم یا اگر در برخی موارد دیگران به ما ظلم نمودند، ظلم آن‌ها را کاملاً نادیده بگیریم و سپس با ناجوانمردی، این ظلم را به خداوند فرزانه که به تمام ظالمان که اهل اصلاح و توبه نیستند وعده مجازات شدید در دنیا و آخرت داده است نسبت دهیم که بی‌نیاز از توضیح است که این نوع قضاوت هم خلاف عقل سلیم است و هم خلاف وجدان بیدار هر انسان آزاده با هر باوری. با توجه به توضیحاتی که ارائه شد امیدوارم برای شما و سایر مخاطبان فرهیخته به‌خوبی روشن شده باشد که گاهی ذهن انسان ممکن است به دلیل درگیری بیش‌ازحد به مشکلات زندگی (که هر کسی به نوبه خود دچار آن است) آشفته شده باشد که در این صورت لازم است شما ابتدا با دقت علت اینکه چرا ذهنتان آشفته شده است را شناسایی نمایید تا حداقل موفق به کم کردن این آشفتگی شوید و سپس با تمرکز کافی کتاب مذکور را مطالعه نمایید و خصوصاً با عمل به نکته‌ی گره‌گشایی که ازنظرتان گذشت مانند جمعی از مخاطبان محترم، اطمینان کافی به وجود خدا را تجربه کنید، تا از آثار این تجربه‌ی مهم (رهایی کامل ذهن‌‌ از آشفتگی و ریشه‌کن شدن هر گونه شک، غم و استرس‌ ناشی از شک و ...) بهره‌مند شوید و دیگر از یک مشکل به مشکل دیگر و از یک شبهه به شبهه دیگر مبتلا نگردید. اگر فکر می‌کنید آشفتگی ذهنی که الآن به آن مبتلا شده‌اید اجازه نمی‌دهد بتوانید به جمع‌بندی و نتیجه‌ی فوق برسید، مانعی ندارد من (علیرغم اینکه فعلاً راه رسمی ارتباط برای همه‌ی مخاطبان بسته است) با توجه به وضعیت خاصی که شما دچار آن شده‌اید به‌نوبه‌ی خود سعی می‌کنم به شما مانند برخی دیگر از ناباوران و سایر اقشار که در وضعیت شبیه شما (و البته بعضاً سخت‌تر) بودند کمک کنم. بنابراین لطفاً عواملی که باعث شد شما به نقطه‌ی فعلی برسید را برایم به‌تفصیل توضیح دهید چون تجربه به من نشان داده است در گفتگوی تلفنی آن‌طور که لازم است مطلب دقیق به طرفین منتقل نمی‌شود و نتیجه‌ی مطلوب و پایدار حاصل نمی‌گردد. مثلاٌ بنویسید: - دقیقاً کدام شک و شبهه شمارا به این مرحله کشانده است، آیا به دلیل ارتباط با ناباوران در فضای مجازی یا گفتگوی شفاهی از طریق دوستان و غیره بوده است؟ - قبل از شک به خدا ارتباط شما با خداوند چگونه بود؟ - به چه دین و مذهبی باور داشتید؟ - دوست داشتید به کدام آرزوی خود برسید که نرسیدید و ...؟ اشکالی هم ندارد که توضیحات شما طولانی شود یا طی چندین نوبت و چندین روز و بیشتر برایم ارسال کنید ... این‌ها مهم نیست؛ مهم این است که شتاب‌زده عمل نکنید، بلکه هر چه فکر می‌کنید دانستن آن به من کمک می‌کند تا علت پیش آمدن چنین مشکلی برای شما و راه‌ رفع آن را دقیقاً شناسایی کنم برایم توضیح دهید و بدانید که هر چه روشن‌تر توضیح دهید، به خود شما نیز کمک می‌کند تا برآورد صحیحی از شخصیت خودتان پیدا کنید و احساس آرامش نمایید. نگران وقت من نیز نباشید و بدانید اینجانب مانند دیگر مخاطبان که در وضعیت مشابه شما (و بعضاً سخت‌تر) هستند و هم‌اکنون در حال پاسخ به شبهات و مشکلات ایشان نیز هستم، حتماً مطالب شمارا خط به خط و باحوصله و دقت لازم حتی اگر لازم شده چند بار مطالعه خواهم نمود تا دقیقاً بدانم منظور شما چیست و بدین وسیله بتوانم ریشه‌ی اصلی مشکل شما و راه حل آن را شناسایی کنم و به شما اطلاع دهم. پاسخ این مخاطب محترم: 🗣 من میخواستم داستان حال بدمو واستون توضیح بدم یک روز تصمیم گرفتم که به خدا نزدیکتر شم تا فقط وابسته اون باشم نه کس دیگه ای و سعی کردم که حالمو با اون خوب کنم تا محتاج کس دیگه ای نباشم . واسه همین تصمیم گرفتم که هر شب ۵ صفحه از قران رو با معنی فارسی بخونم تا بهتر بتونم کلام خداارو درک و عملی کنم . اینکار را چندین شب بعد از نماز انجام دادم تا اینکه چندین شب یک نجوایی در ذهنم میگفت ... ادامه‌ی این پرسش و پاسخ به همراه راه حل در نوبت بعدی ... ‌📝 @esbatekhodavand
‌ 🌼 به نام او که خردمندان به وجودش یقین دارند. بخش ۲ جهت مشاهده‌ی قسمت اول این پرسش و پاسخ (کلیک) نمایید. 🗣 من می‌خواستم داستان حال بدمو واستون توضیح بدم یک روز تصمیم گرفتم که به خدا نزدیکتر شم تا فقط وابسته اون باشم نه کس دیگه ای و سعی کردم که حالمو با اون خوب کنم تا محتاج کس دیگه ای نباشم. واسه همین تصمیم گرفتم که هر شب ۵ صفحه از قرآن رو با معنی فارسی بخونم تا بهتر بتونم کلام خداارو درک و عملی کنم. اینکار رو چندین شب بعد از نماز انجام دادم تا اینکه چندین شب یک نجوایی در ذهنم میگفت اصلا اینایی که میخونی واقعی هستن؟ اصلا خدایی هست که تو میخوای بهش نزدیک شی. این نجوا خیلی منو ترسوند تا اینکه بر من غلبه کرد فکر اینکه خدایی نباشه منو غمگین کرد و ترسوند خیلی ضعیفم کرد. تاسف! الان تاسف میخورم که چرا اون موقع با شجاعت نرفتم دنبالش تا به جواب برسم. از اون موقع تا الان ۸ ماه میگذره. یک روز خوش ندیدم. دلم واسه یه خواب راحت تنگ شده؛ اما الان حسی عجیب دارم. نمیدونم من کیم. باید دنبال چی بگردم. چرا باید زندگی کنیم. از کجا امده ام امدنم بهره چه بود و به کجا میروم شک به اینکه ایا قران درسته یا نه انقدر بزرگ بود که از اون لحظه من به درستی هر چیزی شک میکنم. همچنان در حال بد به سر میبرم. این شک سوالای زیادی رو برام به وجود اورده که گاها کاملا بی معنا هست. ذهن تحلیلگرم مدام میخواد ببینه چی خوبه چی بد. معنی خدارو گم کردم. خدا کیه اصلا. این چیه که اگر منکرش شی به این حال میوفتی. البته باید بگم که من دچار وسواس شدم گاهی حتی درست ترین جواب رو هم که میبینم تا یه مدت کمی باورش میکنم و بعد باز دنبال جوابای بیشتر و سطح بالاترم. خیلی انرژی ازم گرفته میشه. اصلا خدا چیه. چیه که من با یه شک کوچیک بهش به اینجا رسیدم مگه نمیگه مهربونه. بابا کو؟؟؟ منکه هیچی نمیبینم اجازه بدهید مطالب شما را یکی‌یکی بررسی نموده و جلو رفته سپس به نتیجه‌ای که بشود به‌عنوان راه‌حل عملیاتی از آن استفاده نمود برسیم. برای اینکه زودتر به نتیجه برسیم، با توجه به اینکه تجربه‌ی شما و برخی مخاطبان دیگر مشابه تجربه‌ی من است، اینجانب به این تجارب نیز اشاره خواهم کرد. ۱- شما نوشتید: «یک روز تصمیم گرفتم که به خدا نزدیکتر شم تا فقط وابسته اون باشم نه کس دیگه ای و سعی کردم که حالمو با اون خوب کنم تا محتاج کس دیگه ای نباشم». در اینکه اصل تصمیم شما تصمیم خوبی است تردیدی نیست، اصولاً یکی از دلایل اصلی که به من انگیزه داد تا درصدد یقین به وجود خدا برآیم (و درنهایت هم به این آرزوی دیرینه برسم و تجربه‌ام را در کتاب اثبات خدا، دین و مذهب خردمندانه منتشر کنم) همین تصمیمی بود که شما به آن اشاره کردید. ابتدا لازم است متوجه باشیم که این تصمیم، بسیار بزرگ و ارزشمند است و اگر آن را دست‌کم بگیریم، با اولین حواشی، از آن تصمیم منصرف خواهیم شد. ضمن اینکه این تصمیم فقط به ذهن من و شما نرسیده است بلکه آرزوی هر انسان آزاده در جهان این است که به‌محض اینکه دچار هر نوع غم و استرسی در زندگی فردی و اجتماعی شد، فوراً با مراجعه به آفریدگار خود و کمک گرفتن از نیروی مثبت او حالش خوب شود و هر زمان احساس کرد دچار کمترین یا بیشترین مشکل شده، از او کمک بخواهد تا محتاج رو انداختن به احدی نباشد. آیا شما -خصوصاً در زندگی تکراری امروز- خبر دارید رفع غم و استرس مانند کنه بلای جان انسان‌های ماشینی شده و حتی تعداد قابل توجهی از کودکان نیز از غم و استرس بی‌نصیب نمانده‌اند؟ به ‌طوری‌که دولت‌ها ناچار شده‌اند، بودجه‌های گزافی را بپردازند تا به تعلیم روان‌شناسان بالینی (درمان انواع اختلالات روانی)، روان‌شناسان مشاور (کمک به تصمیم گیری در تحصیل، شغل و خانواده)، روان‌شناسان قانونی (بررسی رفتارهای نابهنجار قانونی) و روان‌شناسان مدرسه (کمک تحصیلی، اجتماعی، رفتاری و هیجانی) و غیره اقدام کنند تا مانع گسترش بیش از این غم و استرس (که سبب ازهم‌گسیختگی نظام خانواده و افزایش آمار خیانت و قتل و خودکشی شده) بشوند. امروز همایش‌های فراوانی در سراسر جهان برای مدیریت استرس و بحران با حضور دانشمندان جامعه‌شناس، روانشناس و غیره برگزار می‌شود تا بلکه اندیشمندان، فکری به حال این معضل جهانی کنند ازجمله چندی پیش در کشور ایران، شهر قزوین، خبر برگزاری همایش «نحوه رفع استرس و اضطراب» رسانه‌ای شد. امیدوارم با همین مقدار توضیح، متوجه منظور من شده باشید که تصمیم شما اگرچه کاملاً در دسترس و ممکن است اما هرگز کوچک و پیش‌پاافتاده‌ نیست و نباید آن را دست‌کم گرفت زیرا وقتی انسان ارزش چیزی را بفهمد، برای رسیدن به آن انگیزه‌ی کافی پیدا می‌کند و در این صورت قدم‌به‌قدم برنامه‌ریزی نموده و اگر به مانع یا هر چیزی (مانند سؤالاتی که برا ی شما پیش آمد) برخورد نماید، 👇🏻
👆🏻 به‌صورت خردمندانه آن را برطرف می‌کند، خصوصاً اینکه اگر آن هدف مانند هدف شما و من، آرزوی هر انسانی که دنبال زندگی شاد است باشد؛ هدفی که رسیدن به آن بر تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی و اعتماد به نفس انسان مستقیماً تأثیرگذار است. وقتی انسان برای رسیدن به هدفش چه مثل هدف شما باشد چه مثلاً برای قبولی در کنکور، برنامه‌ریزی کرد و به آن عمل نمود آنجاست که متوجه‌ی نقاط ضعف و قوت خود در مسیر رسیدن به آن هدف می‌شود. مثلاً کسی که می‌خواهد در کنکور با رتبه‌ی خوبی قبول شود همین هدف به او کمک می‌کند که تا برنامه‌ریزی نموده و شب‌ها زودتر بخوابد، کمتر حرف بزند و بسیاری از کارهایی که در طول عمرش به آن‌ها عادت کرده را کنار بگذارد. اما وقتی من و شما تصویر چندان روشنی از تأثیر این هدف و تصمیم بر تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی خود در ذهن نداشته باشیم معلوم است که در این صورت انگیزه‌ی کافی جهت برنامه‌ریزی برای رسیدن به آن هدف در ما ایجاد نخواهد شد بلکه با دیدن اولین مشکلات و به‌صرف خطور یک سؤال، یا یک توهم خیالی و غیرواقعی، یا مواجهه با یک شبهه یا هر چیز دیگر که می‌تواند برای هر کسی پیش بیاید، چه بسا ناامید شده و به‌جای پیشرفت، ترقی معکوس نماییم! ۲- شما برای رسیدن به هدف فوق تصمیم گرفتید هر شب ۵ صفحه از قرآن را با معنی فارسی بخوانید. تا جایی که من خبر دارم خواندن ترجمه قرآن یکی از تصمیماتی است که به ذهن افراد گوناگون از نوجوان تا سنین دیگر می‌‌رسد ازجمله خودم یکی از این افراد بودم که تصمیم گرفتم هر شب قبل از خواب، ترجمه‌ی دو صفحه از قرآن را از رو بخوانم با این تفاوت که هدف من خیلی ساده‌تر از شما بود و من فقط کنجکاو بودم ببینم خداوند در قرآن به ما چه گفته است. این کنجکاوی سبب شد، هر وقت در خود انگیزه و شوق احساس می‌کردم با میل این کار را انجام می‌دادم و حتی برخی شب‌ها که شوقی در خودم احساس نمی‌کردم یا فراموش می‌کردم خیلی راحت از انجام این کار منصرف می‌شدم به‌طوری‌که هیچ‌وقت یادم نمی‌آید در خواندن قرآن، احساس فشار و سنگینی، به من دست داده باشد و یا احساس کنم که دارم به‌زور چیزی را که دوست ندارم به خودم تحمیل می‌کنم، به همین جهت هیچ‌وقت مستعد وسوسه‌هایی که شما گرفتار آن شدید و همچنین تصمیمات نادرست نشدم و همین اقدام آزادانه و مستقل من باعث شد که با سبک‌باری و علیرغم تجربه‌ی کم، بعد از حدود یک سال و اندی موفق شوم تا برای اولین بار در عمرم یک‌بار ترجمه قرآن را بخوانم و از آن به بعد هم تا امروز هر زمان شوق داشتم این کار را تکرار کردم و همین تمام کردن این کار و ناقص نماندن آن باعث شد خیلی چیزها یاد گرفتم و اراده‌ام برای انجام تلاش‌های بیشتر تقویت شد. یکی از اشعاری که به‌اندازه دوجین کتاب و مدرسه و استاد، زندگی مرا تغییر داد این شعر است: رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود. یکی از پیشنهادات مکرر من به دیگران این است که اگر خواستید هر کاری را شروع کنید تعارف را کنار بگذارید و ابتدا بسیار آهسته حرکت کنید و درست مانند حرکت لاکپشت هر قدم خود را با تأمل و بدون عجله بردارید و هرگز برای رسیدن به نتیجه عجله نکنید. به این صورت که ابتدا مانند یک کوه‌نورد، قله یا هدف را مشخص کنید سپس، برای رسیدن به آن، برنامه‌ریزی خوب و جامع بکنید به‌طوری‌که هر بار خواستید قدم بعدی را بردارید دقیقاً بدانید که باید پای خود را کجا بگذارید و همیشه توان خود را بسنجید تا آن‌چنان به خود فشار نیاورید که از نفس بیفتید و هر زمان خسته شدید استراحت کنید و فقط اگر توان و شوق کافی را در خود احساس کردید حرکت کنید. این حرکت به اصطلاح لاک‌پشتی خصوصا در شروع کار به شما کمک خواهد کرد که بعد از مدتی در کار خود با تسلط بر جزئیات دقیق آن، مهارت پیدا کنید، سپس به‌تدریج کارتان به‌جایی خواهد رسید که در عین اینکه هر قدم را بسیار دقیق و حساب شده و با لحاظ جزئیات فراوان برمی‌دارید اما در عین حال از هر خرگوش تیزپایی چالاک‌تر و سریع‌تر حرکت می‌کنید و بدون اتلاف وقت با موفقیت به هدف خود می‌رسید. دلیل مهمی که سبب شد این‌جانب موفق شوم ترجمه‌ی قرآن را بااینکه آن زمان خیلی بازیگوش و ناپخته بودم و هنوز هم هستم به پایان برسانم این است که هدف من از خواندن ترجمه‌ی قرآن این نبود که مانند شما بخواهم فقط به خدا وابسته بشوم؛ چون این هدف برای من در حکم قله بود که می‌دانستم برای رسیدن به آن باید بسیار حساب‌شده قدم‌های جلوی پایم را بردارم بنابراین من به عنوان قدم اول، فقط کنجکاو بودم ببینم خدا چه‌حرفهایی به انسان‌ها زده است درست مانند کوهنوردی که مثالش را آوردم؛ همین.
دلیل مهمی که سبب شد این‌جانب موفق شوم ترجمه‌ی قرآن را بااینکه آن زمان خیلی بازیگوش و ناپخته بودم و هنوز هم هستم به پایان برسانم این است که هدف من از خواندن ترجمه‌ی قرآن این نبود که مانند شما بخواهم فقط به خدا وابسته بشوم؛ چون این هدف برای من در حکم قله بود که می‌دانستم برای رسیدن به آن باید بسیار حساب‌شده قدم‌های جلوی پایم را بردارم بنابراین من به عنوان قدم اول، فقط کنجکاو بودم ببینم خدا چه‌حرفهایی به انسان‌ها زده است درست مانند کوهنوردی که مثالش را آوردم؛ همین. شرط من برای انجام این کار، داشتن شوق و میل کافی بود به‌طوری‌که اگر می‌دیدم حال خواندن دو صفحه قرآن را ندارم خیلی راحت به خواندن یک صفحه یا چند آیه و حتی در برخی موارد فقط یک آیه بسنده می‌کردم. این‌طور بگویم من هر زمان شوق این کار را در خودم احساس می‌کردم، به همان اندازه انجامش می‌دادم و رعایت همین نکته، باعث شد هیچ فشاری را احساس نکنم تا با پیش آمدن یک سؤال یا شبهه تمام تمرکزم به هم نریزد و مرا از ادامه‌ی این تلاش منصرف نکند. (لطفاً در این نکته‌ی طلایی دقت کنید) من این تصمیم را زمانی که در خوابگاه بودم و محصلانی از سراسر کشور در آنجا حضور داشتند گرفتم. یکی از فایده‌هایی که کاملاً آن را تجربه کردم این بود که شب‌هایی که قرآن می‌خواندم آرامش بیشتری داشتم و به همین دلیل می‌توانستم طبق برنامه‌ رأس ساعت ۲۱ بخوابم و بعد از چند دقیقه به‌راحتی خوابم ببرد درحالی‌که هم اتاقی‌ها و سایر دوستانم مشغول شب‌نشینی و گعده بودند و واقعاً سروصدای زیادی خصوصاً از ساعت ۲۱ به بعد خوابگاه را برمی‌داشت و گاهی حتی بچه‌ها دنبال هم می‌کردند و با سروصدا داخل اتاق من می‌آمدند و اکثراً تا حدود نیمه‌شب بیدار بودند؛ اما من به راحتی به خواب خود ادامه می‌دادم و همین دیر خوابیدن دیگران باعث می‌شد در مواردی نماز صبح تقریباً تمامی بچه‌ها دست جمعی قضا شود. برخی بچه‌ها وقتی دیدند من برخلاف اغلب دوستان شب‌ها زود می‌خوابم و قبل از آن قرآن می‌خوانم به من می‌گفتند خیلی از این کار خوششان آمده است و همین باعث شد که خوشبختانه به تدریج برخی دوستان نیز همین کار را انجام دهند. برخی نیز تصمیم گرفتند شب زودتر بخوابند تا فردا بهتر به درس و کارهایشان برسند تا جایی که یکی از دوستان خوب دانشجو که از همه‌‌ی بچه‌ها پرانرژی‌تر و ناقلاتر بود و همه‌ی ما به تیزهوشی او اذعان داشتیم جلسه‌ای در خوابگاه گذاشت و موافقت تقریباً همه را برای اینکه آن‌ها نیز هر شب ساعت ۲۱ بخوابند گرفت و سپس خودش دوشاخه‌ای را که سیم فاز و نول آن را به هم وصل کرده بود درست کرد و رأس ساعت ۲۱ از اتاق خودش آن را داخل پریز برق می‌زد که باعث می‌شد فیوز کنتور بپرد تا دیگران مجبور شوند زودتر بخوابند و خوشبختانه همین زود خوابیدن باعث شد که مشکل قضا شدن نماز بچه‌ها تا حدود زیادی حل شود و همه صبح زود پرانرژی برای درس و کارهای روزمره آماده‌تر شوند. بنابراین امیدوارم با این توضیحات، شما و مخاطبانی که این مطالب را می‌خوانند قانع شده باشید که هر وقت خواستید تصمیمی بگیرید خصوصاً اگر آن تصمیم بزرگ و ارزشمند باشد سعی کنید قبل از هر چیز، تصور درستی از آن تصمیم داشته باشید، میزان توان و شوق خود را برای آنجام آن بسنجید و از همه مهمتر میزان ارزش و قدر آن تصمیم را آن طور که در شأن آن تصمیم است بدانید تا انگیزه‌ی کافی در شما شکل بگیرد و سپس برای رسیدن به هدف برنامه‌ریزی کنید (مثلا خودتان را با کارهای بیهوده خسته نکنید و ...) و مخصوصاً فقط به‌اندازه‌ی شوقتان حرکت کنید و از تندروی یا کندروی جداً خودداری کنید تا در ابتدای کار بتوانید آهسته و پیوسته به سمت هدف حرکت کنید و در نهایت بدون اتلاف وقت به آن برسید؛ در این صورت چون کار را ناقص انجام نداده‌اید و موفق به تمام کردن آن شده‌اید اراده‌ی شما به تدریج بسیار قوی خواهد شد و هر بار خستگی کار از تنتان خارج شده و برای تصمیم‌های بزرگتر آماده خواهید شد و همین باعث می‌شود تا یک فرصت عالی برای رسیدن به آرزوهایتان را تبدیل به تهدیدی مخاطره آمیز نکنید. ۳- شما در ادامه نوشتید که بعد از چندین شب خواندن قرآن این سؤال برایتان پیش آمده است: «اصلا اینایی که میخونی واقعی هستن؟ اصلا خدایی هست که تو میخوای بهش نزدیک شی»؟ روشن است که این سؤالات، سؤالاتی است که برای هر انسان کنجکاو و عاقل که دوست دارد اطلاعات خود را افزایش دهد پیش می‌آید و اگر به نکاتی که در قسمت قبلی عرض شد عمل کنید پیش آمدن همین سؤالات به شما کمک می‌کند تا باانگیزه‌ی بیشتر به دنبال پاسخ آن‌ها بروید، بدون اینکه دچار هیجان زیاد، ترس، افراط‌وتفریط و کم‌آوردن و منصرف شدن از تصمیم ارزشمند خود شوید. 👇🏻
👆🏻 شرط من برای انجام این کار، داشتن شوق و میل کافی بود به‌طوری‌که اگر می‌دیدم حال خواندن دو صفحه قرآن را ندارم خیلی راحت به خواندن یک صفحه یا چند آیه و حتی در برخی موارد فقط یک آیه بسنده می‌کردم. این‌طور بگویم من هر زمان شوق این کار را در خودم احساس می‌کردم، به همان اندازه انجامش می‌دادم و رعایت همین نکته، باعث شد هیچ فشاری را احساس نکنم تا با پیش آمدن یک سؤال یا شبهه تمام تمرکزم به هم نریزد و مرا از ادامه‌ی این تلاش منصرف نکند. (لطفاً در این نکته‌ی طلایی دقت کنید) من این تصمیم را زمانی که در خوابگاه بودم و محصلانی از سراسر کشور در آنجا حضور داشتند گرفتم. یکی از فایده‌هایی که کاملاً آن را تجربه کردم این بود که شب‌هایی که قرآن می‌خواندم آرامش بیشتری داشتم و به همین دلیل می‌توانستم طبق برنامه‌ رأس ساعت ۲۱ بخوابم و بعد از چند دقیقه به‌راحتی خوابم ببرد درحالی‌که هم اتاقی‌ها و سایر دوستانم مشغول شب‌نشینی و گعده بودند و واقعاً سروصدای زیادی خصوصاً از ساعت ۲۱ به بعد خوابگاه را برمی‌داشت و گاهی حتی بچه‌ها دنبال هم می‌کردند و با سروصدا داخل اتاق من می‌آمدند و اکثراً تا حدود نیمه‌شب بیدار بودند؛ اما من به راحتی به خواب خود ادامه می‌دادم و همین دیر خوابیدن دیگران باعث می‌شد در مواردی نماز صبح تقریباً تمامی بچه‌ها دست جمعی قضا شود. برخی بچه‌ها وقتی دیدند من برخلاف اغلب دوستان شب‌ها زود می‌خوابم و قبل از آن قرآن می‌خوانم به من می‌گفتند خیلی از این کار خوششان آمده است و همین باعث شد که خوشبختانه به تدریج برخی دوستان نیز همین کار را انجام دهند. برخی نیز تصمیم گرفتند شب زودتر بخوابند تا فردا بهتر به درس و کارهایشان برسند تا جایی که یکی از دوستان خوب دانشجو که از همه‌‌ی بچه‌ها پرانرژی‌تر و ناقلاتر بود و همه‌ی ما به تیزهوشی او اذعان داشتیم جلسه‌ای در خوابگاه گذاشت و موافقت تقریباً همه را برای اینکه آن‌ها نیز هر شب ساعت ۲۱ بخوابند گرفت و سپس خودش دوشاخه‌ای را که سیم فاز و نول آن را به هم وصل کرده بود درست کرد و رأس ساعت ۲۱ از اتاق خودش آن را داخل پریز برق می‌زد که باعث می‌شد فیوز کنتور بپرد تا دیگران نیز نتوانند کنتور را روشن کنند و در نتیجه مجبور شوند زودتر بخوابند و خوشبختانه همین زود خوابیدن باعث شد که مشکل قضا شدن نماز بچه‌ها تا حدود زیادی حل شود و همه صبح زود پرانرژی برای درس و کارهای روزمره آماده‌تر شوند. بنابراین امیدوارم با این توضیحات، شما و مخاطبانی که این مطالب را می‌خوانند قانع شده باشید که هر وقت خواستید تصمیمی بگیرید خصوصاً اگر آن تصمیم بزرگ و ارزشمند باشد سعی کنید قبل از هر چیز، تصور درستی از آن تصمیم داشته باشید، میزان توان و شوق خود را برای آنجام آن بسنجید و از همه مهمتر میزان ارزش و قدر آن تصمیم را آن طور که در شأن آن تصمیم است بدانید تا انگیزه‌ی کافی در شما شکل بگیرد و سپس برای رسیدن به هدف برنامه‌ریزی کنید (مثلا خودتان را با کارهای بیهوده خسته نکنید و ...) و مخصوصاً فقط به‌اندازه‌ی شوقتان حرکت کنید و از تندروی یا کندروی جداً خودداری کنید تا در ابتدای کار بتوانید آهسته و پیوسته به سمت هدف حرکت کنید و در نهایت بدون اتلاف وقت به آن برسید؛ در این صورت چون کار را ناقص انجام نداده‌اید و موفق به تمام کردن آن شده‌اید اراده‌ی شما به تدریج بسیار قوی خواهد شد و هر بار خستگی کار از تنتان خارج شده و برای تصمیم‌های بزرگتر آماده خواهید شد و همین باعث می‌شود تا یک فرصت عالی برای رسیدن به آرزوهایتان را تبدیل به تهدیدی مخاطره آمیز نکنید. ۳- شما در ادامه نوشتید که بعد از چندین شب خواندن قرآن این سؤال برایتان پیش آمده است: «اصلا اینایی که میخونی واقعی هستن؟ اصلا خدایی هست که تو میخوای بهش نزدیک شی»؟ روشن است که این سؤالات، سؤالاتی است که برای هر انسان کنجکاو و عاقل که دوست دارد اطلاعات خود را افزایش دهد پیش می‌آید و اگر به نکاتی که در قسمت قبلی عرض شد عمل کنید پیش آمدن همین سؤالات به شما کمک می‌کند تا باانگیزه‌ی بیشتر به دنبال پاسخ آن‌ها بروید، بدون اینکه دچار هیجان زیاد، ترس، افراط‌وتفریط و کم‌آوردن و منصرف شدن از تصمیم ارزشمند خود شوید. همان‌طور که من نیز مانند هر انسان کنجکاو دیگر همین دو سؤالی که برای شما پیش آمد، به ذهنم خطور کرد، ولی چون مقدمات مذکور را رعایت کرده بودم، برعکس شما هیچ دلیلی ندیدم از چنین سؤال منطقی که یک فرصت عالی برای رشد من در همه‌ی ابعاد زندگی بود، بترسم؛ بلکه به خودم حق دادم که باید تکلیفم را با این دو سؤال سرنوشت‌ساز و بسیار تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی‌ام روشن کنم و سال‌ها بعد، بالاخره با همان روش یعنی با برنامه‌ریزی و پرهیز از قضاوت‌های شتاب زده و با شوق، بدون اینکه فشار غیر لازم بر خودم بیاورم، این اقدام را 👇🏻
👆🏻 با تمرکز بسیار خوب و در مدت زمان کوتاه انجام دادم که امیدوارم همان‌طور که موفق شدم دلایل یقین به وجود خدا را در کتاب فوق بیاورم، دلایل اثبات یگانگی خدا، و همچنین شناخت دین و مذهب خردمندانه را نیز به‌زودی به آن اضافه کنم. تجربه‌ی برنامه‌ریزی اینجانب که منجر به یقین به خدا شد، خستگی یک عمر را از تنم خارج نمود و به من کمک کرد تا برای شناخت ضرورت نیاز به دین و اینکه کدام دین و مذهب خردمندانه است نیز به‌خوبی برنامه‌ریزی کنم و به نتیجه‌ای فراتر از انتظارم برسم. برخی دوستانی که مرا می‌شناسند می‌دانند اصرار من جهت شناخت هر کار قبل از اقدام (تولید فیلم، تحقیق، سفر، ساخت خانه و غیره) و برنامه‌ریزی جهت آن کار به قدری برایم مهم است که چه بسا جدیت من برای برنامه‌ریزی و تدارک کارها، کمتر از جدیتی که برای انجام خود آن کار لازم است، نباشد. خصوصاً اینکه من می‌دانستم داشتن یقین به خدا، دین و مذهب خردمندانه سبب می‌شود که تمام تهدیدات زندگی من تبدیل به فرصت شوند و تمام شبهاتی که شبهه پراکنان مطرح می‌کنند یا به ذهن خودم می‌آید نه تنها تهدیدی حساب نشوند بلکه فرصتی را برای رشد بیشتر مقابل روی من بگذارند و با تجربه‌‌ی ولو اندکی که داشتم مطمئن بودم داشتن چنین یقینی قطعاً بر تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی‌ام و همچنین داشتن زندگی سراسر شاد و با اعتمادبه‌نفس بسیار بالا، تأثیری فوری، مستقیم و پیوسته دارد. از همه مهم‌تر اینکه می‌دانستم یقین، گوهر کمیابی است که بیشتر مردم از آن بی‌بهره هستند و محال است با این سبک زندگی و اعتیاد به رسانه، بتوان خودبه‌خود و تصادفی و شانسی به گوهر ارزشمند یقین که نیاز به تمرکز و تفکر دارد دست پیدا کرد، یقینی که رسیدن به آن، آرزوی هر انسانی است؛ بنابراین نیاز به تفکر، برنامه‌ریزی دقیق و پرهیز از افراط‌وتفریط دارد و الا ممکن است من نیز به سرنوشت یکی از صمیمی‌ترین دوستانم که به علت عدم عمل به برخی نکاتی که به آن اشاره کردم مبتلا شوم که متأسفانه وی در باورهایش سقوط کرد. (کلیک) جالب اینکه یکی دیگر از دوستان من که گفتم دانشجویی بود که هر شب ساعت ۲۱ کنتور برق خوابگاه را خاموش می‌کرد، برخلاف آن دوست دیگر، به چنان باور محکمی نسبت به خدا رسید که در اوج جوانی حاضر شد جانش را برای اعتقاد و دفاع از مردم کشورش فدا کند، بااینکه او یکی از باهوش‌ترین و ناقلاترین دانشجویانی بود که در طول زندگی‌ام دیده بودم که موفق شد، هم در درس و هم در زندگی ابدی، پله‌های ترقی را دوتایکی طی کند و علیرغم سن کم به‌صورت جهشی مدرک تحصیلی بالایی به دست آورد و در نهایت جانش را با افتخار در راهی که به آن باور داشت فدا کند. از همان زمان معلوم بود او می‌توانست به‌عنوان یک فرد تحصیل کرده و مشهور چند صبای باقی‌مانده از عمرش را مانند سایر مردم با انجام کارهای روزمره و تکراری به پایان برساند اما هدف بلند و ذهن سراسر کنجکاو و بی‌قرار او، به وی کمک کرد تا به اهداف بلند خویش به‌صورت میان‌بر برسد و جانش را فدای اعتقاد راسخ خود به خدا نماید، درحالی‌که عرض کردم یکی دیگر از دوستان صمیمی من بااینکه او نیز درس‌خوان بود اما اعتدال درستی در باورهایش نداشت و به‌شدت اهل خودنمایی بود و در نهایت متأسفانه بدجوری در باورهایش سقوط کرد به‌طوری‌که امیدوارم خبر تصمیم او برای خودکشی از اساس دروغ باشد. خودنمایی او به‌قدری تابلو و ناپسند بود که دیگر دوستان نزدیک وی نیز با تعجب رفتارهای عجیب‌وغریبش را به من خبر دادند و من نیز به‌صورت خصوصی و بسیار دوستانه با او گفتگو کردم که درنهایت برای اولین بار بعد از سال‌ها، او پرده از باطن خود برداشت به‌طوری‌که من با تعجب فقط به او نگاه کردم چون واقعاً دیگر او را نمی‌شناختم و احساس می‌کردم گویی برای اولین بار در زندگی‌ام او را که از صمیمی‌ترین و نزدیک‌ترین دوستانم بود، دیده‌ام. شاید هیچ‌کدام از ما بچه‌ها هرگز فکرش را هم نمی‌کردیم که همین دست بی‌ملاحظگی‌های این فرد بااین‌همه استعداد، در آینده کار او را به الحاد و استرس‌های شدید و همچنین بی‌معنی شدن زندگی و سقوط‌های پی‌درپی بکشاند. او در نوبت‌های مختلف نشان داد که به من لطف و علاقه دارد و من نیز برخی اوقات که مهر او را نسبت به خودم به یاد می‌آورم، همان‌طور که برای خودم دعا می‌کنم، از خدا خواستم که این دوست قدیمی‌ام (که در خارج از کشور زندگی می‌کند و هر بار چهره‌ی افسرده‌ی او را از طریق بی‌بی‌سی و ... می‌بینم متأسف می‌شوم) اگر صلاح می‌داند هدایت کند و از الحاد و افسردگی شدید نجات دهد و پدر و مادر زحمت‌کشش را از نگرانی خارج کند خصوصاً اینکه برایم سخت است خبر خودکشی یا عاقبت‌به‌خیر نشدن او را بشنوم. او خودش هم‌ فکرش را نمی‌کرد که روزی با همین بی‌ملاحظگی‌ها و عطش بیش‌ازاندازه برای دیده شدن، کارش به الحاد و افسردگی شدید و یک زندگی تکراری و مزخرف کشیده شود. ادامه در نوبت بعد 📝 @esbatekhodavand
🌼 به نام او که خردمندان به وجودش یقین دارند. بخش ۳ مشاهده‌ی قسمت اول (کلیک) و قسمت دوم (کلیک) این پرسش و پاسخ. ۴- شما در ادامه وقتی دو سؤال فوق (آیا قرآن کلام خداست و آیا خدا وجود دارد؟) به ذهنتان رسید اذعان نمودید که در مواجهه با این دو سؤال کار صحیح را انجام ندادید لذا نوشتید: «تأسف! الآن تأسف میخورم که چرا اون موقع با شجاعت نرفتم دنبالش تا به جواب برسم». همان‌طور که گذشت، من برعکس شما از پیش آمدن این دو سؤال، نه‌تنها شوکه نشدم بلکه با برنامه‌ریزی سعی کردم به‌تدریج به پاسخ قانع‌کننده‌ای دست پیدا کنم. البته تا قبل از تحقیق اساسی، من گاهی با نظرات دانشمندان مشهوری که خود مسلمان نبودند و صرفاً از نظر علم به قرآن نگاه می‌کردند مواجه می‌شدم که این افراد با احترام، تحسین و اعجاب از قرآن یاد می‌کردند و همین باعث شد حس کنجکاوی من بیشتر تحریک شود که این دانشمندان تحصیل کرده، چه حقایق ارزشمندی را در قرآن دیده‌اند که حتی برخی بر خلاف باور جامعه، خانواده‌ و گذشته‌ی خود به آن ایمان آوردند و مطمئن شدند که این کتاب قطعاً سخن آفریننده‌ی جهان است؛ به عنوان نمونه: 👤 دکتر گرینه (DR. GRINEH)، محقق، پژوهشگر، خاورشناس و دانشمند فرانسوی و عضو مجلس نمایندگان: تمام آیات قرآنی را که مربوط به علوم طبیعی، بهداشتی و پزشکی -که من خود از کودکی با آن‌ها سروکار داشتم- خواندم و مورد تتبع و بررسی قرار دادم و در پایان دیدم که تمام آن آیات با معارف جدید ما (دانشمندان) هماهنگی دارد، لذا مسلمان شدم. زیرا من یقین پیدا کردم که محمد (ص) بیش از هزار سال قبل بدون آنکه معلم و یا استادی از بشر داشته باشد دین حق و حقیقت را آورده است و اگر هر عالم و صاحب دانشی تمام آیات قرآنی را که به علم یافتن او مربوط است همان‌گونه که من مقایسه کردم مقایسه کند بدون شک اگر عاقل باشد و از غرض‌ورزی به دور باشد مسلمان خواهد شد. 📘 اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، ص ۷۴ به نقل از: اسلام چیست، ص ۱۸، چاپ دوم. ___________________________ پ.ن: نگارنده موفق شدم مجموعه‌ای از نظرات دانشمندان غیرمسلمان، در مورد قرآن (و اسلام) را جمع‌آوری کنم که در قسمت‌های بعدی با ذکر منبع خواهد آمد؛ ازجمله: 👤 پروفسور هانری کربن (P. H. CORBIN)، دانشمند، فیلسوف بلندآوازه فرانسوی و اسلام‌شناس: هرگاه اندیشه‌ی پیغمبر اسلام خرافی بود و اگر قرآن وحی الهی نبود، وی هرگز جرئت نمی‌کرد بشر را به علم دعوت کند. هیچ بشری و هیچ طرز فکری، به‌اندازه‌‌ی پیامبر اسلام و قرآن مردم را به علم دعوت نکرده است تا آنجا که در قرآن حکیم ۹۵۰ بار از علم، عقل و فکر سخن به میان آمده است. 📘 اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، ص ۱۱۰ به نقل از: پنجگام دین، ص ۱۹۰ 👤 دکتر لورا واگلیری (DR LAURA VACIEA VAGLIERI)، پرفسور معروف ایتالیائی و استاد دانشگاه ناپل می‌نویسد: ما در این کتاب (قرآن) مخزن‌ها و ذخایری از دانش می‌بینیم که مافوق استعداد و ظرفیتِ باهوش‌ترین اشخاص و بزرگ‌ترین فیلسوفان و قوی‌ترین رجال سیاست است. منشأ و مصدر قرآن فقط ممکن بود از ساحت آن خدائی سرچشمه گرفته باشد که علم وی به آنچه در آسمان‌ها و زمین است احاطه دارد. 📘 همان ص ۶۹ به نقل از: سیمای تمدن غرب، ص ۱۳۶ 👇🏻
👆🏻 البته از این طرف کنجکاو بودم بدانم دلیل دشمنی برخی با قرآن و اسلام چیست و درنهایت بهترین روش برای رسیدن به اطمینان را در این دیدم که بدون تأثیر از نظرات موافقین و مخالفین، خودم مستقل و آزاد، حقیقت را پیدا کنم که خوشبختانه وقتی وارد تحقیق شدم، حقیقت آن‌قدر روشن بود که جای کوچک‌ترین تردیدی را برایم باقی نگذاشت و من سعی می‌کنم در آینده نتایج شیرین و جالب این تحقیق را به کتاب اثبات خدا، دین و مذهب خردمندانه اضافه کنم. نوشتید «الان تأسف میخورم که چرا اون موقع با شجاعت نرفتم دنبالش تا به جواب برسم». مخاطبانی که نمی‌‌دانند شما چند سال دارید شاید خیال کنند که منظورتان از «آن موقع» مثلاً ۶۰ یا ۷۰ سال پیش است درحالی‌که اگر این‌گونه هم می‌بود و شما یک خانم پا به سن گذاشته مثلاً با سن ۱۱۰ سال هم می‌بودید بازهم طبق تجربه‌‌ی گفتگوهای طولانی نگارنده با افراد پا به سن گذاشته، خیلی راحت به شما می‌گفتم هنوز دیر نشده است و شما هم می‌توانید با اطمینان کافی به پاسخ قانع‌کننده برسید درحالی‌که عکس پروفایل و صوت ارسالی‌تان، نشان می‌دهد شما هنوز در سنین ابتدای جوانی و حتی احیاناً نوجوانی هستید! بنابراین امیدوارم با توضیحاتی که گذشت این حقیقت روشن شده باشد، سؤالاتی که برای شما پیش آمده، می‌تواند برای هر انسان عاقلی که به دنبال یقین و اطمینان است نیز پیش بیاید که نه‌تنها ترس از این پرسش‌‌های منطقی، کاملاً بی‌معنا و ناشی از تصورات اشتباه خود فرد است، بلکه برعکس تلاش برای یافتن پاسخ به چنین سؤالات زیربنایی، سبب رشد و شکوفایی عمیق استعدادهای انسانی می‌شود و او را -اگر صداقت داشته باشد- به اطمینان ثابت و شیرینی خواهد رساند، اطمینانی که کمک می‌کند تا غم و استرس‌های زندگی خود را همان‌طور که آرزو دارد از اساس مدیریت نماید. ۵- برای درک بهتر موضوع، تصور کنید اگر شما به جای این‌جانب بودید (یعنی شما نیز مانند من با برنامه‌ریزی و به‌صورت آهسته و پیوسته تلاش می‌کردید تا پاسخ سؤالات به حق خود در مورد خدا و دین را با روش صحیح و به‌مرور پیدا کنید تا به آرامش واقعی در زندگی فردی و اجتماعی برسید) و از این‌طرف، اگر من جای شما بودم (یعنی عوض اینکه به دنبال پاسخ سؤالات خود می‌رفتم، دست روی دست می‌گذاشتم و باعث می‌شدم که این سؤالات، تبدیل به شبهه و سپس شک آزاردهنده شوند)، در این صورت هیچ بعید نبود که من نیز مانند شما به دلیل فشاری که خودم باعث و بانی‌اش بودم، با گله و ناراحتی می‌نوشتم: «اصلاً خدا چیه؟ چیه که من با یه شک کوچیک بهش به اینجا رسیدم؟ مگه نمیگه مهربونه. بابا کو؟؟؟ منکه هیچی نمیبینم»! درحالی‌که بر اساس توضیحاتی که گذشت، هم من، هم شما و هم برخی مخاطبانی که در حال مطالعه این سطور هستند می‌دانیم که مسلماً شما با یک شک کوچک به اینجا نرسیده‌اید، بلکه همان‌طور که خودتان اذعان نمودید در پیدا کردن پاسخ سؤالات منطقی خود در مورد خدا و قرآن، بی‌جهت ترسیدید و بیش‌ازاندازه تعلل کردید و از مسیر صحیح حرکت نکردید؛ که همین باعث شد یک فرصت عالی، تبدیل به یک تهدید مخاطره‌آمیز و نگران‌کننده شود و یک سؤال منطقی که به ذهن هر انسان آزاده و حق جو نیز می‌تواند خطور کند، به هیولایی به نام شک، غم و استرس تبدیل گردد؛ نگرانی‌هایی که حاصل مواجهه‌ی شتاب‌زده و هراس آلود با سؤالات به‌حق است که به‌هیچ‌وجه نافی مهربانی خداوند نیست و یک انسان منصف می‌پذیرد که در این شرایط شایسته است به‌جای گله از خداوند مهربان، از خودش گله کند که چرا با برخورد غیرمنطقی با یک سؤال، فرصت‌ها را یکی بعد از دیگری از دست داد و با دست خودش شرایط را برای خویش سخت نمود! البته تردیدی نیست که شما و افرادی که در موقعیت شما هستند ماهی را هر وقت از آب بگیرید، تازه است و هیچ‌وقت برای عالی شدن دیر نیست و شما نیز می‌توانید این تهدید را به فرصتی بسیار شیرین و بزرگ در زندگی خود تبدیل کنید؛ همان‌طور که من برخی افراد را می‌شناسم که توانستند در شرایط بسیار سخت‌تر از شما به این هدف ارزشمند دست پیدا کنند، افرادی که ناامیدی سراپایشان را گرفته بود اما در نهایت به سلامت از این پیک خارج شدند و به اطمینان کافی رسیدند. اجازه دهید از فرصت استفاده نموده خاطره‌ای قابل تأمل و تا حد زیادی عجیب از یک خداناباور (آتئیست) را برایتان تعریف نمایم تا بیشتر معلوم شود که چگونه برخی به‌جای مواجهه‌ی خردمندانه با یک سؤال یا شبهه‌‌ -که گاهی بیشتر شبیه شوخی است- به جای اینکه چند لحظه فکرشان را به کار بیندازند، همان شبهه را به یک فاجعه‌ی بزرگ و دنباله‌دار در زندگی‌خویش تبدیل و کام خود و نزدیکانشان را تلخ می‌کنند! ادامه در قسمت بعدی. 📝 @esbatekhodavand
🌼 به نام او که خردمندان به وجودش یقین دارند. 🗣 سلام خوبید حالتون خوبه من خیلی خوشحالم از زمانی که کانالتون رو پیدا کردم واقعا کانالتون بسیار عالیه ازتون خواهش می کنم و تمنا می کنم لطفا همچنان به کارتون ادامه بدهید و ناامید نشید و به ما اگاهی بدید تا گمراه نشیم. سلام، امیدوارم حال شما هم خوب و عالی باشد. برخی مخاطبان محترم دیگر نیز نکته‌ی شبیه به شما را مطرح کردند که می‌توانید پاسخ به ایشان را مطالعه نمایید. (کلیک) باور به خدا که با تفکر حاصل شده باشد، از عوامل اساسی است که کمک می‌کند حال انسان همیشه خوب باشد و راه صحیح را گم نکند و اگر هم گاهی دچار غفلت شد، خیلی زود خودش را پیدا کرده و در مسیر درست و خردمندانه قرار بگیرد. با تشکر از لطف شما مخاطب محترم 🌸
🌼 به نام او که خردمندان به وجودش یقین دارند. 🗣 سلام و خسته نباشید خدمت شما. بنده از کار ارزشمندی که شما انجام میدید واقعا ممنونم. من ۱۷ سالمه و سه ماه بود که در بین شبهه های سنگین و زیاد گیر افتاده بودم و خدا رو شکر همشون حل شد و وقتی واقعا به خدا فاصله ای نداشتم دوباره چیزی منو درگیر کرده و اون در حقیقت دو چیزه: یکی اثبات وجود خودم و دیگری اثبات اینکه در ماتریکس نیستیم. لطفا کمکم کنید واقعا تحت فشارم و نزدیکم به رسیدن به خدا. از شما ممنونم. : سلام شما هم خسته نباشید به‌عنوان یک قاعده توجه داشته باشیم که عقل به ما می‌گوید: «نباید به چیزهایی که حتی احتمال آن وجود ندارد و محال است اعتنا نمود»! ازجمله‌ی این چیزها اینکه همه‌ی ما در زندگی واقعی شاهدیم که هر انسانی با هر باوری، عملاً به وجود خودش یقین دارد ولو در زبان از شک و تردید سخن بگوید! دلیل واضح این یقین آن است که هیچ انسان عاقلی حاضر نیست، برای اثبات وجود خودش و اینکه مطمئن شود در توهم و خواب (به تعبیر شما ماتریکس) به سر نمی‌برد، عمداً خودش را داخل آتش بیندازد یا یکی از انگشتان دستش را با تبر قطع کند (و حتی آسیب‌های خیلی کمتر از این‌ها را به خود وارد نماید) و بدین وسیله با سوختن و درد کشیدن، یقین پیدا کند که وجود دارد یا در خواب و توهم به سر نمی‌برد و همچنین از طرف دیگر مطمئن شود موجودات مادی که قابل درک با حواس ۵ گانه هستند نیز هیچ‌کدام توهم نیستند و همگی واقعاً در اطراف وی وجود دارند و تأثیرگذارند از جمله: آتش، می‌سوزاند، چاقو، می‌برد، تبر، قطع می‌کند و ... تجربه به ما می‌گوید زدن چنین آسیب‌هایی به خود معمولاً از کسانی سر می‌زند که دچار دیوانگی یا جُنون شده‌‌ یا از قرص‌های توهم‌زا استفاده نموده‌اند که باعث شده نتوانند از عقل و قوه‌ی ادراک خویش به اندازه‌ی ضرورت استفاده نمایند. حتی عقل بر اساس تجربه به ما و هر انسان خردمندی می‌گوید: «تو نباید به چیزهایی که احتمال آن نزدیک به صفر است و یا به هر دلیل احتمال وقوع آن مورد اعتنا و امضای عقل نیست توجه کنی و الا زندگی روزمره و معمولی برایت بسیار سخت شده و آثار منفی فراوانی دامان تو را خواهد گرفت»! ازجمله‌ی این آثار: - به‌تدریج اراده چنین افرادی ضعیف می‌شود. - زودباور شده و تقریباً هر چیزی را (ولو متناقض) راحت باور می‌کنند. - در زندگی اجتماعی زودتر فریب می‌خورند و بازیچه‌ی افراد مکار و حتی کسانی که از هوش پایین برخوردارند می‌شوند. - توانایی تصمیم‌گیری‌های معمولی را نیز از دست می‌دهند. - دچار انواع توهم، ترس بیش از اندازه، اضطراب و وسواس‌های ذهنی که زندگی را بسیار تلخ و سخت می‌کند می‌شوند. - خصوصاً اگر سروکار ایشان با افراد ندانم گرا (آگنوستیک) یا خداناباور (آتئیست) که معدن ترس، کابوس، شک و وسواس ذهنی هستند بیفتد، به دلیل ضعف اراده، این استرس و وسوسه‌ها و ترس‌ها مانند ویروس به‌راحتی به ایشان منتقل می‌شود و آن‌ها را دچار رنج‌ها و سختی‌های مضاعف می‌کند. پ.ن: یکی از راه‌حل‌های مؤثر برای افرادی که دچار وسواس شدید ذهنی شده‌اند به‌طوری‌که اساساً به همه‌چیز حتی محسوسات شک پیدا می‌‌کنند، تکرار مسائل ساده‌ی ریاضی است. به‌عنوان نمونه مرتب برای خود تکرار کنند که دو به‌اضافه دو می‌شود چهار (۲+۲ = ۴) و همچنین دیگر مسائل ریاضی از جمع و تفریق تا جدول-ضرب که با آن راحت‌ترند را به همین روش تکرار و تمرین کنند. این تمرین ساده و در عین حال مهم که در برخی کتب علمی به عنوان راه کار مجرب درمان شک و وسواس مطرح گردیده، سبب می‌شود که ذهن ایشان به‌تدریج مستقیم شده واز شک بی‌حساب‌وکتابی که دچار آن شده‌‌اند، به سلامت خارج گردند. اینجانب به برخی دوستانم در خوابگاه یا محله که مرتب در کنار هم بودیم و من از دیدن برخی کارهایشان متوجه می‌شدم مستعد ابتلا به وسواس ذهنی هستند، خیلی شفاف می‌گفتم: 👇🏻
👆🏻 «اگر اجازه دهی شک در محسوسات و وسواس ذهنی بر تو غلبه کند، تا جایی پیش خواهی رفت که به وجود خودت هم شک خواهی کرد، در آن صورت مطمئن باش تا زمانی که دچار چنین وسواسی باشی باید قید آرزوی رشد فکری، زندگی شاد و حتی معمولی را بزنی»! خوشبختانه این هشدار دلسوزانه چون ریشه در حقیقت و تجربه دارد و عقل نیز آن را تائید می‌کند مورد توجه این افراد قرار می‌گرفت و به ایشان کمک می‌کرد تا تصمیم جدی بگیرند پس‌ازآن به احتمالاتی که ارزش اعتنا ندارد و مورد تائید عقل نیست، اهمیت ندهند و همین باعث می‌شد که در گام اول وسواس ذهنی ایشان پیشروی نکند و ایشان به زندگی معمولی برگردند و در گام دوم از آن فاصله‌ی اساسی بگیرند و ذهن‌شان به کلی از چنین وسوسه‌هایی آزاد و رها شود و در نتیجه به اراده‌ی قوی در تصمیم‌گیری‌های کوچک و بزرگ دست پیدا کنند. یکی از ایشان فردی بود که وقتی دستانش را کاملاً داخل آب حوض می‌برد باز شک داشت آیا دستانش به طور کامل خیس شده یا خیر! وی نیز با همین یادآوری دوستانه و دلسوزانه، به‌کلی از چنین وسواسی فاصله گرفت و دیگر نزدیک آن هم نرفت و خوشبختانه هم‌اکنون در تحصیل جزو ممتازهاست و زندگی بسیار موفق و به معنای واقعی کلمه شاد را نیز تجربه می‌کند. فرد محترمی نیز -که در پایان چند شعر از وی را در همین موضوع خواهم آورد- وقتی می‌خواست روش نگارنده در کتاب اثبات خدا، دین و مذهب خردمندانه را طی کند و به یقین برسد، از این‌جانب مشورت خواست که می‌خواهد وجود خودش را ثابت کند که من با توضیحات کوتاه‌تر ازآنچه گذشت وی را متوجه این نکته نمودم که اساسا نیازی به چنین تصمیمی نیست؛ چون عقل از ما می‌خواهد که در امور محسوس و بدیهی، ورود پیدا نکرده و بی‌جهت خودمان را درگیر نکنیم و با این تصمیم اشتباه از مسیر کوتاه و میان‌بر که منجر به یقین می‌شود فاصله نگیریم و خودمان با دست خودمان بی‌جهت در چیزی که نیاز نیست، شک و تردید ایجاد نکنیم. اساساً برای رسیدن به یقین در وجود خدا ورود به چنین مسائلی (اثبات وجود خود و ...) به معنای ورود به حواشی زائد و معطل ماندن بی جهت است، ضمن اینکه یقین به وجود خدا یعنی یقین به اینکه خود انسان و همه‌ی موجودات توسط طراح جهان به وجود آمده‌اند که همین بر اینکه خود انسان و موجودات وجود دارند تأکید می‌کند. همچنین تجربه‌ی این یقین به وی کمک می‌کند تا به‌راحتی فرق بین اموری یقینی و غیرواقعی دیگر را تشخیص و از ورود به شبهات و احتمالاتی که عقل آن را امضا نمی‌کند پرهیز نماید. خوشبختانه این فرد این مشورت را چون عاقلانه دید، پذیرفت و همین پذیرش کمک کرد در مسیر درست و میان‌بر قرار بگیرد و طبق روش کتاب، در مدت کوتاهی یقین به وجود خدا را تجربه کند تا جایی که هم‌اکنون وی از افراد موفقی است که می‌تواند به شبهات دیگران در مورد خدا و دین پاسخ‌های روشن، علمی، قانع‌کننده و خردمندانه بدهد. مطمئن هستم همین مقدار توضیح برای شما و سایر مخاطبانی که در وضعیت مشابه شما هستند و مایل‌اند صرفاً بر اساس واقعیات تصمیم بگیرند کافی است. بااین‌حال اگر تمایل دارید می‌توانید پرسش و پاسخ زیر را مطالعه نموده و به راه‌کاری که در آن مطرح‌شده عمل کنید و بدین وسیله با تکیه بر روش عملیاتی و طلایی مذکور، در همه‌ی حالات از ورود به شک‌هایی که عقل آن را تائید نمی‌کند در امان بمانید و پله‌های ترقی و رشد را با اراده‌ی قوی، یکی بعد از دیگری به صورت میان‌بر و بدون اتلاف وقت و معطلی طی کنید. (مجرب): https://t.me/esbatekhodavand/3016 توجه شما را به چند شعر از فرد محترم مذکور در همین موضوع جلب می‌نمایم: برهان و رهایی از دو صد حیرانی صد فرضیه و هزار سرگردانی این جاده‌ی هموار یقین و این هم بیراهه‌ی شک؛ دگر خودت می‌دانی 🌐 منبع به هیچ وجه یقین را رها نباید کرد به شک و وسوسه‌ها اعتنا نباید کرد گمان و فرضیه و شبهه را تمامی نیست به خویش این‌همه ظلم و جفا نباید کرد 🌐 منبع با فرضیه و شبهه و شکّ و شاید عاقل ز یقین روی نمی‌گرداند پندار و گمان و حدس و وهم و تردید زورش به یقین نمی‌رسد تا به ابد 🌐 منبع ای ملحد شک‌پرست! ای فرضیه باز! در وادی اوهام و خیالات متاز گر در پی آرامش و اطمینانی این وسوسه‌ها را ز خودت دور بساز 🌐 منبع ملحد گوید: «همه خیالیم و گمان هر چیز که هست را به جز وهم مدان»! گوییم: «شدی عاجز از انکار خدا حالا کنی انکار وجودِ خودمان»؟ 🌐 منبع همیشه در مسیر درست موفق باشید. 📝 @esbatekhodavand
🌼 به نام او که خردمندان به وجودش یقین دارند. بخش ۳ مشاهده‌ی قسمت اول (کلیک)، دوم (کلیک) و سوم (کلیک) این پرسش و پاسخ. اجازه دهید از فرصت استفاده نموده خاطره‌ای قابل تأمل و تا حد زیادی عجیب از یک خداناباور (آتئیست) را برایتان تعریف نمایم تا بیشتر معلوم شود که چگونه برخی به‌جای مواجهه‌ی خردمندانه با یک سؤال یا شبهه‌‌ -که گاهی بیشتر شبیه شوخی است- به جای اینکه چند لحظه فکرشان را به کار بیندازند، همان شبهه را به یک فاجعه‌ی بزرگ و دنباله‌دار در زندگی‌خویش تبدیل و کام خود و نزدیکانشان را تلخ می‌کنند! در یکی از گفتگوها با فردی خداناباور، وی صادقانه تعریف می‌کرد هنوز خاطره‌ی شیرین نوجوانی‌اش که به مجالس مذهبی می‌رفته و آرامش خاصی را در آنجا تجربه نموده فراموش نمی‌کند. سپس به فشارهای شدید روحی که درگیر آن بود اشاره کرد که عرض کردم حتی توصیف آن مشکل است و مطمئن هستم اگر برخی از این فشارها را نقل کنم اوقات مخاطبان بسیار تلخ خواهد شد. سپس وی مانند شما مخاطب محترم، علت اینکه چرا به خدا شک کرده و سبب افسردگی و گرفتاری‌های بزرگ برای خود شده را توضیح داد که انصافاً جای تأسف دارد چگونه یک انسان بالغ و صاحب عقل که قادر است فکر کند و مسائل گوناگون را تجزیه‌وتحلیل نماید به خود اجازه می‌دهد در مواجهه با سؤالات و شبهات متعارف، بدون اینکه علم و احاطه‌ی کافی به جوانب کار داشته باشد، تصمیم خطرناکی بگیرد و خود را به ورطه‌ی شک و انکار خدا پرتاب نماید و زندگی نسبتاً شاد خویش را به جهنمی تمام‌عیار تبدیل نماید، آن‌هم انکار خدایی که -بارها یادآوری کرده‌ام- حتی بزرگان خداناباور مانند ریچارد داوکینز نیز احتمال وجود او را رد نمی‌کنند که اگر فقط یک دلیل خردمندانه و قابل به عرض داشتند، لحظه‌ای در اظهار آن درنگ نمی‌کردند. 📽 جهت دیدن اعتراف فوق، عبارت «دلایل شنیدنی دانشمندانی مانند داوکینز در عدم وجود خدا» را جستجو نمایید. من قبل از اینکه سؤال یا شبهه‌ی این فرد که دچار بحران شخصیتی شده بود را توضیح دهم با توجه به اینکه قبلاً در مورد خودکشی نکاتی را عرض کردم (کلیک) این نکته را اضافه می‌کنم که کم نبودند مانند این فرد که خودشان در پایان گفتگو اذعان نمودند، بعد از شک و انکار خدا، دچار استرس، افسردگی شدید و انواع ترس -که هیچ تصوری از پایان آن نداشتند- شدند و از آن به بعد مدام به خودکشی فکر می‌کردند تا شاید مسکنی برای خلاصی از فشارها و رنج‌های تمام نشدنی آن‌ها باشد! البته افرادی مانند من که به‌انحاء مختلف با ناباوران سروکار داریم، خبر داریم که فکر خودکشی، یکی از نتایج ابتدایی شک یا انکار خداست که گریبان بزرگ و کوچک ناباوران -چه بخواهند یا نخواهند- را می‌گیرد و فرقی نمی‌کند که این افراد از مردم عادی باشند یا سرشناسانی مانند ریچارد داوکینز. حقیقتی که ناباوران نیز چاره‌ای از اعتراف به آن ندارند ازجمله خود ریچارد داوکینز در یکی از کتاب‌هایش ضمن اینکه زندگی را نکبت‌بار معرفی می‌کند و اسم خودکشی بیمار را، بهمرگی (مرگ بهتر) می‌گذارد، ابراز تأسف می‌کند چرا مؤمنان در اکثر کشورهای دنیا ازجمله ایالات‌متحده‌ی آمریکا، اجازه نمی‌دهند خودکشی بیماران، تبدیل به قانون شود تا خداناباورانی مانند وی بتوانند از زندگی نکبت‌بار خویش، به صورت قانونی خلاص شوند! در حالی که خود وی نیز می‌داند به تجربه ثابت است که همواره در سراسر دنیا، جمع قابل‌توجهی از بیماران حتی مسن، تا دم مرگ پیش می‌روند و درحالی‌که از پزشکان هیچ کاری برنمی‌آید، به‌یک‌باره با انرژی بسیار بالا، به زندگی برمی‌گردند و سال‌های سال به سلامت عمر می‌کنند و پزشکان اسم برخی از این برگشت‌ها که کاملاً محال به نظر می‌رسد را معجزه گذاشته‌اند. بنابراین علت اینکه پزشکان با وجدان کشورهای دنیا اجازه نمی‌دهند خودکشی بیمار، قانونی شود، قبل از اینکه توصیه‌ی دینی باشد، به دلیل تجربه است که باعث می‌شود هرگز کشتن فردی که احتمال سلامت و بازگشت به زندگی دارد را تجویز نکنند بلکه به بیماری که خود با رضایت می‌گوید مرا بکشید، خبر می‌دهند که ناامید نباشد چون وی نیز می‌تواند مانند بیمارانی که در شرایط سخت‌تری بودند به تندرستی و سلامتی بازگردد. 👇🏻
👆🏻 ریچارد داوکینز با حمله به توصیه‌ی انسانی فوق می‌نویسد: «چرا دينداران، پرسروصداترين مخالفان بهمرگی و خودکشی به کمک پزشکان هستند»؟ سپس اعترافی تلخ و مهمی را بر قلم خویش جاری می‌کند و می‌نویسد: «اما از بخت بد، چون عضو گونه‌ی هوموساپيينس (بشر) هستم و نه مثلاً گونه‌ی سگ‌سانان يا گربه‌سانان، نمی‌توانم از اين موهبت (خودکشی به کمک پزشکان) برخوردار شوم؛ اما حداقل می‌‌توانم برای راحت مردن (از ایالات‌متحده‌ی آمریکا) به سرزمين روشن‌بين‌تری مثل سوئيس، هلند يا [ايالت] ارگون بروم، نه؟ اما چرا اين سرزمين‌های روشن‌بينان (که خودکشی به کمک پزشک در آن‌ها قانونی است) اين قدر اندک شمار هستند؟ اين عمدتاً به خاطر نفوذ دين است (که مطلقاً اجازه‌ی خودکشی و ناامیدی را در هیچ شرایطی نمی‌‌دهد)». درنهایت ریچارد داوکینز به‌عنوان یکی از الگوهای مشهور ناباوران، به حقیقتی بسیار مهم که می‌تواند هر خداناباوری را به خود بیاورد اقرار می‌کند و می‌نویسد: «می‌دانيم که تقريباً همگی بي‌خدايان موافق بهمرگی (خودکشی) هستند»! اینجانب به‌عنوان یک خداباور که شاید کتاب مهمی علیه خدا و دین نباشد الا اینکه آن را جمع‌آوری نمودم و با جمع قابل توجهی از ندانم‌گراها، خداناباوران و خداباوران از نزدیک یا در فضای مجازی سروکار داشته و دارم، با توجه به آشنایی کافی با افکار هر دو طرف عرض می‌کنم: کمترین تسکین یک خداباور معمولی (که باوری سطحی به خدا دارد)، قابل مقایسه با بزرگ‌ترین تسکین کسی که به خدا شک کرده -چه رسد به منکرین- نیست. حداقل تسکین یک خداباور معمولی این است که می‌داند در شدیدترین مشکلات زندگی -که از دست هیچ کس، کاری برنمی‌آید- باز امیدی برای نجات وی وجود دارد اما بزرگ‌ترین تسکین یک ناباور در مشکلات کوچک و بزرگ این است که فورا به فکر خودکشی پناه می‌برد تا به خیال غلط خود از زندگی نکبت‌بارش نجات پیدا کند! (در حالی که با مرگ، تازه گرفتاری‌های وحشتناک‌تر کسی که خودکشی کرده آغاز می‌شود)! امثال من بارها از زبان ناباوران و حتی کسانی که به خدا شک کرده‌اند تصمیم خودکشی را به‌عنوان بزرگ‌ترین عاملی که سبب تسکین ایشان می‌شود شنیده‌ایم که عیناً تکرار سخن بزرگان ایشان ازجمله فریدریش نیچه –فیلسوف سرشناس خداناباور- است که گفته: فکر خودکشی آرام‌بخشی قوی است ... با آن چه شب‌های بد را که به‌خوبی می‌توان گذراند! 📘 فراسوی نیک و بد، ص ۱۲۴ هدفم از گریز به مطلب فوق این بود که مخاطب بهتر درک کند نباید در هیچ شرایطی شک به خدا یا بی‌خدا شدن را کم‌هزینه تلقی کند و خود را دستی‌دستی در معرض شک یا انکار خدا و دیگر حقایق سرنوشت‌ساز قرار دهد به گونه‌ای که به‌محض مواجهه با شبهه یا سؤال (که باید محققانه و بدون تعصب به دنبال پاسخ آن رود) و یا به جهت جوّ زدگی و امثال آن، بدون آگاهی کافی در مورد خداوند قضاوت کند و به تبعات شوم و دنباله‌دار تصمیم خود که بر همه‌ی ابعاد زندگی او سایه خواهد افکند و لحظه‌ای او را رها نخواهد نمود توجه نداشته باشد به‌طوری‌که عرض کردم برای رهایی از فشاری که با تصمیم غلط خودش به آن مبتلا شده، فکر وحشتناک خودکشی تبدیل به مسکّن می‌شود و بازگشت به شادی‌ گذشته، برای وی به یک آرزوی بزرگ مبدل می‌گردد! خداناباور مذکور برایم تعریف کرد علت اصلی که -به قول خودش- از خدا کند و خداناباور شد این بود که یک روز بعد از دادن صدقه، وقتی مشغول رانندگی بود با ماشین دیگری (بدون خسارت خاصی) تصادف کرد و سپس شنید صدایی در ذهنش می‌گوید: اگر خدایی وجود داشت چرا بعد از صدقه، تصادف کردی؟ من او را با دلایل ساده و قابل فهم متوجه قضاوت شتاب‌زده و سطحی او نمودم (ازجمله اینکه در مواردی صدقه بلاهای بزرگ‌تر و بسیار خطرناک مانند مرگ را از انسان دور می‌کند، پول صدقه باید از مال مشروع و غیر دزدی باشد و غیره) و به او این توجه را دادم که چطور بدون آگاهی و احاطه‌ی کافی به همه‌ی جوانب موضوع، تصمیمی به شدت عجولانه و فوق‌العاده خطرناک گرفته و دستی دستی خود را دچار افسردگی‌های شدید و پیوسته نموده و زندگی خود را تیره و تار کرده است! سپس از وی خواستم با مطالعه‌ی کتاب نگارنده، سعی کند ابتدا پایه‌ی باور خویش به خدا را بر اساس شواهد مقابل چشم (نظر به ساختار هوشمندانه‌ی موجودات) و استدلال‌های محکم و غیرقابل خدشه بنا کند تا حداقل متوجه بخشی از عظمت و حکمت و هوشمندی فوق‌العاده‌ی طراح جهان بشود تا دیگر با پیش آمدن یک سؤال یا شبهه‌ای که بعضاً شبیه شوخی است، این قدر راحت در حکمت خداوند چون و چرا نکند و به تدریج اصل وجود خدا را انکار ننماید (که عرض کردم حتی بزرگان شناخته‌شده‌ی ناباور نیز از سر ناچاری احتمال وجود خدا را رد نمی‌کنند) و با چنین بی‌احتیاطی‌های عجیب‌وغریب و مخاطره‌آمیزی که هیچ عقل سلیمی زیر بار آن نمی‌رود، خود را در معرض افسردگی‌های شدید، مشکلات تمام‌نشدنی فردی و اجتماعی که روزبه‌روز تشدید می‌شوند قرار ندهد! 👇🏻
👆🏻 اما در پایان این بخش، مایل هستم تجربه‌ی دیگری را با شما در میان بگذارم و آن اینکه ناباوران و افرادی که دچار تزلزل اعتقادی شده‌اند، در گام اول شبهات خود را مطرح می‌کنند (مانند آنچه شما مطرح کردید یا شبهات ایشان پیرامون فرضیات و نظریاتی مانند تکامل و بیگ بنگ و امثال آن است) و بعدازاینکه پاسخ علمی و مستند شبهات خویش را می‌شنوند، در نهایت همه‌ی آن‌ها (تأکید می‌کنم همه‌ی آن‌ها) پرده از روی یک حقیقت واحد برمی‌دارند و مستقیم و غیرمستقیم اذعان می‌کنند که قدم اولی که باعث شد ایشان به شک و خداناباوری مبتلا شدند این بود که به خدا بدبین شدند! خوشبختانه برخی از ایشان با روش کاربردی که در ادامه توضیح خواهم داد موفق شدند، بدبینی خود به خداوند را مدیریت کنند و در نهایت آن را به خوش‌بینی تبدیل نمایند و با همین نگاه منصفانه به خداوند، از مشکلات جاری خود خارج شدند و زندگی‌شان به معنای واقعی کلمه از اساس زیرورو شد. با توجه به اینکه اغلب این مخاطبان از جمله شما به مسلمان بودن خود اشاره کردید حیفم می‌آید روش فوق را در قالب سخن کلیدی، راه گشا و طلایی امامی که مورد احترام فرقه‌های گوناگون و حتی برخی مسیحیان، یهودیان، هندوها و دیگر مردم جهان با باورهای گوناگون می‌باشد را به شما نیز هدیه ندهم چون همان‌طور که عرض کردم این‌جانب شاهد بودم چطور برخی افراد که دچار سوءظن به خدا شده بودند، با عمل به این سخن طلایی زندگی‌شان زیرورو شد و نه‌تنها از غم و استرس و بدبیاری شدید در زندگی خارج شدند بلکه به‌تصریح خودشان زندگی‌‌شان بسیار زیباتر و شادتر از قبل از شک به خدا شد (حتی شادتر از دوران نوجوانی و کودکی). نکته: من در این بخش، تجربه‌ی جالب یکی از این افراد را نوشتم و تصمیم داشتم آن را ذکر کنم اما به دلیل طولانی شدن مطلب منصرف شدم. اما آن روش طلایی چیست؟ امام رضا (ع): «(با اصلاح باورهایت) گمان خود را به خدا نيكو کن، زيرا كه خداى عزیز و باشکوه مى‌‏گوید: من نزدِ گمان (و باور) بنده‌ام هستم، اگر گمانش به (من) خیر بود پس خیر (و گشایش) را (در زندگی‌اش) خواهد دید و اگر گمانش (به من) شر (و بدی) بود پس شر (و بدی) را (در زندگی خویش) خواهد دید». 🌸أَحْسِنْ بِاللَّهِ الظَّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِی إِنْ خَیْراً فَخَیْرٌ وَ إِنْ شَرّاً فَشَرٌّ. 📘عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏۲، ص: ۲۰ می‌توانید پرسش و پاسخ با خانم محترمی که به دلیل هجوم مشکلات زندگی به ورطه‌ی غم‌انگیز شک به خدا افتاده بود و خوشبختانه با یادآوری حدیث کلیدی فوق، در مسیر درست قرار گرفت را مطالعه نمایید. (کلیک). کافی است شما مخاطبان محترم نیز تصمیم جدی در جهت عمل به حدیث عالی و مجرب فوق بگیرید و بعد از مدتی خودتان آثار عالی و محسوس آن را در زندگی فردی و اجتماعی خویش به عینه مشاهده و تجربه نمایید که یک قلم ساده‌ی آن، افزایش روزافزون أنس و دوستی با خداست که انسان را به معنای واقعی کلمه از اضطراب خارج و به اطمینان و آرامش می‌رساند. یکی از دلایل رایج بدبینی به خدا، سرایت دادن بی‌جهت تصورات منفی و اشتباه فرد (که ناشی از انفعال وی در مواجهه با مشکلات زندگی است) به خدا و سایر باورهای خویش است که در نوبت بعد توضیحاتی در این خصوص ارائه خواهم داد اما همان‌طور که عرض کردم تلاش برای داشتن باور ثابت و مستدل به خدا (که در کتاب نگارنده روش آن ذکر شده) این اطمینان را نیز به همراه خود می‌آورد که خداوند بسیار فرزانه و حکیم است؛ پروردگاری که امور جهان را بر اساس قوانین دقیق و تدبیر فوق‌العاده هوشمندانه‌ی خویش اداره می‌کند. چنین باور مطمئن و نگاه توام با احترام به حکمت خداوند، سبب می‌شود هر انسان آزاده و منصف، در مواجه با هر حادثه و شبهه‌‌ای، به‌جای متهم کردن خداوند حکیم، به دنبال دلایل حکیمانه‌ی حوادث زندگی خویش بگردد و به نتایج قانع کننده‌ای نیز دست پیدا کند، نتایجی که منجر به خوش‌بینی و أنس بیشتر وی با خداوند همیشه مهربان شده به طوری که آثار این خوش‌بینی را به عیان در زندگی خویش مشاهده می‌کند و به همین دلیل، چنین افرادی در شدیدترین نوسانات فردی و اجتماعی، هرگز در باورهای سرنوشت ساز خویش دچار تزلزل نمی‌شوند بلکه برعکس، هر حادثه‌ی شیرین یا به ظاهر ناخوشایند، بر انس ایشان با خدا می‌افزاید و در نتیجه همیشه زندگی شاد و پرنشاطی را تجربه می‌کنند. آخرین بخش این پرسش و پاسخ در قسمت بعدی ‌📝 @esbatekhodavand
🌼 به نام او که خردمندان به وجودش یقین دارند. بخش ۵ مشاهده‌ی قسمت اول، دوم، سوم و چهارم این پرسش و پاسخ. پرسش‌گر محترم، سؤالات دیگری را مطرح نموده که در ادامه خواهم آورد اما قبل از آن با توجه به توضیحات قبلی، مایلم به نکته‌ی مهمی اشاره کنم: غم و استرس‌های زندگی -که هرکسی ممکن است به‌نوبه‌ی خود دچار آن شود- دلایل مشخصی دارند (مانند کمبود عاطفه، احساس مظلوم بودن در زندگی، چشم‌وهم‌چشمی، طمع، حسادت، عدم علاقه به مدیریت خردمندانه‌ی غرایز و حتی به دلیل ظلم خود فرد به دیگران مانند دل شکستن، بی‌وفایی و امثال آن) که روشن است برای علاج آن‌ها باید علت و ریشه‌ی هرکدام را شناخت. اما اشتباه عجیب و مهلکی که برخی مرتکب می‌شوند این است که به جای این کار، ریشه‌ و علت مشکلات زندگی خود را با بدبینی، به خداوند و باورهای سرنوشت‌ساز خویش پیوند می‌زنند و مانند برخی ناباوران که با من درمیان گذاشتند، بدون لحاظ همه‌ی جوانب (ازجمله نقش سوء اختیار و تصمیمات شتاب‌زده خود یا دیگران در شکل‌گیری این معضلات)، مستقیماً آفریننده‌ی جهان هستی را مسئول استرس‌ها، غم‌ها و مشکلات شخصی زندگی خود قلمداد می‌کنند و در نتیجه با خشم و کینه، خداوند مهربان را آماج بی‌انصافی و قضاوت‌های خلاف وجدان یک انسان آزاد قرار می‌دهند، درحالی‌که به تجربه شاهدیم وقتی انسان به هر دلیل اوقاتش تلخ است ممکن است نه‌تنها با عزیزترین افراد بلکه حتی با خودش نیز با بدبینی افراطی، قضاوت‌های عجولانه، بی‌انصافی و بداخلاقی‌های مخاطره‌آمیزی مواجه شود به‌طوری‌که با خودخواهی تمام، هرکسی جز خودش را مقصر تمام گرفتاری‌های زندگی‌اش تصور نماید! این‌جانب از نزدیک بارها شاهد چنین بی‌انصافی‌ها از برخی افراد بوده‌ام و دیده‌ام که با گذشت زمان، روزبه‌روز زندگی ایشان دشوارتر می‌شود اما به‌جای اینکه این مشکلات آن‌ها را به خود آورد، بیشتر در لج‌بازی و بی‌انصافی خود فرو می‌روند و به‌تبع آن مشکلاتشان نیز بیشتر و عیان‌تر می‌شود! اما یک انسان خردمند هنگامی‌که دچار غم، استرس، خشم و کج‌خلقی می‌شود، در قدم اول تا هنگامی‌که به وضع متعادل برسد، حداقل کاری که می‌کند این است که زبان خود را با سکوت از قضاوت‌های عجولانه و نیش زدن به این‌وآن باز می‌دارد و سپس سعی می‌کند خیالات خویش، تهمت‌ها و احتمالات ابطال‌پذیر را با تعقل به بند بکشد تا اجازه ندهد هر فکر خطرناکی ازجمله شک در بدیهیات (مانند خدا)، متهم کردن آفریننده‌ی فرزانه‌ی جهان، خودکشی و امثال آن به ذهنش وارد و ماندگار شود به طوری که هر کسی جز خود را مقصر ببیند و در نهایت همین خطورات که مانند مهمان ناخوانده در ذهن او جاخوش کرده‌اند، او را به انواع شبهات، وسوسه‌ها و ناراحتی‌ها و مخاطرات تلخ زندگی مبتلا نمایند. تلاش فوق کمک می‌کند تا وی به‌سلامت از غم، استرس، خشم، کج‌خلقی و هر مشکلی که هرازگاه ممکن است پیش بیاید -بدون تحمیل هزینه به خود و دیگران- عبور کند و تا رفع شبهات و رسیدن به قضاوت محققانه و منصفانه، از هرگونه عکس‌العمل و بدبینی نسبت به خود و دیگران (چه رسد به خداوند فرزانه) خودداری نماید. از این طرف اگر فردی مانند همه‌ی مردم دچار ترس، استرس و کج‌خلقی شود اما به‌جای مهار زبان و به بند کشیدن خیالات، آن‌ها را یله رها کند تا وی را به هر سمتی که بخواهند بکشند، چه بپسندد یا نپسندد، دیگران (حتی عزیزترین کسانش) از نیش زبان او در امان نخواهند ماند و خودش نیز به انواع قضاوت‌های عجولانه، بدبینانه و افراطی نسبت به اطرافیان، مردم (و اگر اهل سیاست باشد به همه‌ی مسئولین خوب و بد) مبتلا خواهد شد به‌طوری‌که همه‌ی موجودات هستی جز خودش را عامل اصلی تمام گرفتاری‌های زندگی‌اش خواهد دید! این فرد اگر به این زیاده‌روی‌ها پایان ندهد ممکن است مخاطره‌آمیزترین بی‌احتیاطی زندگی‌اش را نیز مرتکب شود و دلیل تک‌تک مشکلات زندگی‌اش را (که همگی قابل علاج‌اند) به باورهای سرنوشت‌ساز خویش پیوند بزند و در نتیجه به قضاوت‌های عجولانه، بدبینانه و بداخلاقی با آفریننده‌ی جهان هستی روی آورد که در این صورت تجربه‌ی هزاران باره نشان داده این افراد با همین قضاوت‌های به دور از خرد و انصاف، چنان در زندگی فردی و اجتماعی تحت‌فشار قرار می‌گیرند که به امید رهایی از آن‌ها، به هر فرد ناباب و هر خطور فکری خطرناکی پناه می‌برند و سپس به مشکلات پیچیده‌تر، ممتد و ناامیدی‌های بی‌حساب‌وکتاب و جدیدتری مبتلا می‌شوند؛ اینجاست که عرض کردم فکر وحشتناک خودکشی راحت به ذهن چنین افرادی خطور می‌کند! آنچه ازنظرتان گذشت حقیقتی است که چه‌بسا کمتر کسی آن را در برخی اطرافیان خویش ولو خفیف‌‌تر ازآنچه عرض کردم ندیده باشد؛ همان‌طور که نگارنده نیز شاهد بودم برخی افراد که دچار بدبینی به خدا شدند و این سوء ظن ناشایست را آشکار کردند و مرتب به زبان می‌آوردند، روزبه‌روز زندگی‌شان تلخ‌تر شد! 👇🏻
👆🏻 به‌عنوان نمونه یکی از این افراد، ابتدا خانه، همسر و فرزندانش را با طلاق از دست داد، سپس سلامتی و درنهایت نزدیک بود جانش را نیز در حادثه‌ای غیرمتعارف از دست بدهد. از قضا یک روز که به منزل مادر وی وارد شدم، با او -درحالی‌که متأسفانه قبل از ورود من در حال جسارت به مقدسات بود- مواجه شدم و گفتگو کردم. خوشبختانه درست از زمانی که وی تصمیم گرفت خوش‌بینی به خدا را جایگزین بدبینی نماید، به طرز محسوسی زندگی‌اش مرتب و منظم شد و خیر و خوبی از درودیوار بر وی باریدن گرفت به‌طوری‌که خانه، همسر، فرزندان، مال و سلامتی و زندگی شادش به وی بازگشت، درحالی‌که در دوران جدایی چنان بدگویی طرفین از هم بالا گرفته بود که کسی باور نمی‌کرد این زوج حاضر شوند دوباره با محبت کنار هم زندگی کنند اما با آغاز خوش‌بینی وی به خدا، همه‌ی معادلات ظاهری به هم ریخت و زندگی ایشان رو به راه گردید. اما کار مهمی که باعث می‌شود چنین افرادی (چه بعدازاینکه مانند شما خدا را تا حدودی قبول کرده باشند و چه زمانی که به اطمینان کافی برسند) از عوارض جانبی و حواشی در امان بمانند این است که از چیزهایی که حالشان را بد می‌کند فاصله بگیرند (مانند افکار یأس‌آور خویش و فاصله از فضاهای منفی مثل کانال و گروه‌های ناباوران که منبع وسوسه، شبهه، ناامیدی و استرس‌پراکنی هستند) و با این اقدام ضروری، اجازه ندهند استرس و شبهات جدید به ذهن و سپس زندگی آن‌ها و اطرافیانشان وارد شود و بدین وسیله با گذشت زمان به‌تدریج نهال نورس باورهایشان به قوام و ثبات برسد به‌طوری‌که دیگر هیچ شبهه و تندبادی، نتواند اندک تزلزلی در باورشان به خدا و دیگر حقایق سرنوشت‌ساز ایجاد نماید. بنابراین شما نیز علاوه بر تلاش جهت خوش‌بین کردن خود به خداوند مهربان که در نوبت قبلی پیرامون آن توضیح دادم (کلیک)، اگر به نکته‌ی کلیدی فوق به اندازه‌ی توان عمل کنید (فاصله از افراد و چیزهایی که می‌دانید حالتان را بد و بر غم و استرستان می‌افزاید)، در این صورت حتماً نتیجه به نفع شما تمام خواهد شد و غم و استرس‌های فعلی‌تان (مانند غم‌های گذشته) به‌تدریج کم‌رنگ و محو خواهند گردید، سپس زمینه‌ای فراهم می‌شود تا باور به وجود خدا در شما تثبیت شود و ضمن برگشت به زندگی قبل از شک، به اطمینان کافی نیز برسید به‌طوری‌که اثر این اطمینان در زندگی فردی و اجتماعی شما به‌وضوح دیده شود و از غم و استرس بیش‌ازاندازه‌ برای همیشه رها شده و به شادی حقیقی و بهتر از قبل برسید. در کنار این تلاش سعی کنید هرروز با پیگیری هشتگ (در اینستاگرام، تلگرام و ایتا) که شامل دلایل دانشمندان جهان بر اثبات وجود خداست، به تثبیت باورهایتان شتاب دهید، زیرا معمولاً باوری که با این روش (به‌تدریج و با تفکر) به دست آید خصوصا برای افرادی که دچار وسواس شدید ذهنی هستند و شخصیت خود را گم کرده‌اند، مؤثرتر است. (این مجموعه در قسمت‌های بعدی به بررسی قرآن و اسلام ازنظر دانشمندان جهان که تقریباً همگی غیرمسلمان هستند نیز خواهد پرداخت). خوشبختانه فکر می‌کنم با توضیحاتی که در این چند قسمت ازنظرتان گذشت، شما و مخاطبان محترمی که در شرایط شما هستند، به این نتیجه رسیده باشید که راه‌حل اساسی مشکل شما کاملاً در دسترس‌تان است که خلاصه به آن اشاره می‌کنم: ۱- ازاین‌پس تأسف بیش‌ازاندازه که نتیجه‌ای جز اضافه کردن تأسف‌‌های جدید و بی‌حاصل و عمیق‌ کردن ناامیدی ندارد را برای همیشه کنار بگذارید و به جای آن به آنچه عرض شد عمل کنید. ۲- به همین مقدار که گفتید خدا را تا حدودی قبول کردید، پس در شأن چنین خدایی که طراح جهان است به او خوش‌بین باشید. (توضیح بیشتر) ۳- اطمینان از وجود طراح و سازنده‌ی جهان را با همان روشی که با عنوان نکته‌ی گره‌گشا توضیح دادم تجربه کنید و تا زمانی که به وجود خدا به اطمینان کافی نرسیده‌اید به روش مذکور ادامه دهید. ۴- چون این فکر خوب که ترجمه‌ی قرآن را بخوانید به ذهن شما رسیده بود، پیشنهاد می‌کنم این بار با امیدواری نه هر بار ۵ صفحه بلکه فقط به مقداری که شوق دارید -ولو هر بار یک آیه- آن‌را به ترتیب از اول بخوانید و به‌تدریج ببینید آیا در خود قرآن دلیلی قانع‌کننده جهت اثبات وجود خدا مطرح شده است یا دلیلی روشن بر اینکه قرآن کلام آفریننده‌‌ی جهان است آمده است؟ و ... سپس روی این دلایل فکر و اگر لازم شد تحقیق کنید. ۵- هر جا به ذهنتان سؤال یا شبهه‌ای نسبت به خداوند و دین خطور کرد که پاسخش را نمی‌دانید، هرگز اجازه ندهید توهمات شخصی و ترس‌های بی‌اساس بر شما غلبه کند بلکه ابتدا به خود بابت کنجکاوی جهت فهم بیشتر، تبریک بگویید و سپس آزاد و مستقل و به‌صورت محققانه به دنبال جواب بروید (نه از طریق ارتباط با شبهه‌پراکنان و افراد راه‌گم‌کرده یا کم‌تجربه، بلکه از منابع اصلی و اگر لازم شد از طریق کارشناسان قابل اعتماد). 👇🏻
👆🏻 سؤالات دیگر این مخاطب محترم: 🗣 وقتتون بخیر. ممنون که مشکل من رو پست کرده بودید و جواب دادید. میشه لطفا یک تعریف از خدا به من بدید. اینکه به چه چیزی و چه کسی خدا میگویند؛ و چطوری باید باهاش حرف زد و ارتباط برقرار کرد؟ البته شما و دیگر مخاطبان با عمل به مراحل تجربی کتاب نگارنده می‌توانید به پاسخ سؤال فوق برسید به‌طور خلاصه: ما و سایر موجودات جهان، طراح و سازنده‌ای فوق‌العاده هوشمند و فرزانه‌ای داریم که به آن خدا می‌گوییم. کافی است به نتایج مهم باور قوی به خدا که مبتنی بر شواهد قابل درک با حواس ۵ گانه است فکر کنید ازجمله اینکه: پس ما رها شده نیستیم بلکه آفریننده‌ای فرزانه داریم که هر زمان خواستیم می‌توانیم با او در ارتباط باشیم و مشکلات ریزودرشتمان را با وی که سازنده‌ی ماست و به درد و درمانمان احاطه‌ی کامل دارد مطرح کنیم و با او بیش از صمیمی‌ترین دوستان خود مأنوس شویم، به‌طوری‌که اگر بهترین دوستانمان نیز به ما کم‌لطفی کردند اندک تزلزلی در حال خوب ما ایجاد نشود. در اینکه چگونه باید با خدا حرف زد من ترجیح می‌دهم با زبان خودمانی و محترمانه هر طور راحت‌ترم با او حرف بزنم، همان‌طور که با صمیمی‌ترین دوستم حرف می‌زنم و درد دل می‌کنم، حتی حرف‌هایی را که به نزدیک‌ترین دوستم هم نمی‌گویم با خدا در میان بگذارم و درخواست کمک کنم. من از دبیرستان هرسال تقویم و سررسیدی را می‌‌خریدم (بعداً تایپ را جایگزین کردم) و هر شب قبل از خواب، به‌صورت کتبی با خدا حرف می‌زدم و نقاط ضعفم را برای او توضیح می‌دادم و از او برای رفع آن‌ها کمک می‌خواستم؛ مثلا به خداوند عرض می‌کردم وقتی دوستانم را می‌بینم، هیجان‌زده می‌شوم و خیلی پرحرفی می‌کنم بااینکه می‌دانم باید کمتر حرف بزنم؛ سپس از خدا می‌خواستم کمکم کند بر خودم مسلط شوم و دیگر پرحرفی نکنم. روز بعد که به دبیرستان می‌رفتم و از دور می‌دیدم دوستانم دورهم مشغول بگوبخند هستند و منتظرند من به ایشان ملحق شوم یاد حرف‌های دیشبم با خدا می‌افتادم و قبل از اینکه به آن‌ها برسم به خودم می‌گفتم: یادت باشد پرحرفی نکنی! همین یادآوری به من کمک می‌کرد حواسم بیشتر جمع شود اما در عمل می‌دیدم نمی‌توانم به‌راحتی این زبان چند مثقالی که مثل فرفره می‌چرخید را کنترل کنم. بنابراین منتظر می‌شدم تا شب برسد و این مشکل را به خداوند عرض کنم؛ با این کار به‌تدریج به ثبات شخصیت و آرامشی که در نوجوانی دنبالش بودم رسیدم به‌طوری‌که باگذشت چند ماه همه‌ی دوستان دبیرستان شاهد بودند، من از یک موجود پرحرف، شلوغ و بی‌قرار، تبدیل به شخصیتی آرام، ساکت و با انرژی بالا شدم و البته این انرژی را بعد از مدرسه در ورزش، کوهنوردی، دوچرخه‌سواری، بازی رایانه‌ای، عکاسی و کارهای هنری تقسیم می‌کردم. همین ساکت بودن و به موقع حرف زدن، متانت و وقاری را با خود به همراه آورد که سبب جلب دوستی افراد متین و عاقل شد و افرادی که رفتار خوبی نداشتند را از من دور کرد و من نیز با خاطر آسوده‌تر به دبیرستان رفت‌وآمد می‌کردم. شب‌هایی که ساده و صمیمی با خدا درد دل می‌کردم به طرز واضحی راحت‌تر می‌خوابیدم. هر شب در حین حرف زدن با خدا، درحالی‌که او را شاهد بر نوشتن خود می‌دیدم برای روز بعد با لحاظ دقیقه، برنامه‌ریزی می‌کردم و سپس از خداوند کمک می‌خواستم مرا در انجام آن برنامه کمک کند و شب بعد با تیک زدن برنامه‌ها، چک می‌کردم در انجام کدام موفق یا ناموفق بودم. اگر مشکل خاصی مانند خبر مرگ پدربزرگم که او را دوست داشتم به من می‌رسید، چون با خدا راحت بودم دیگر منتظر نمی‌ماندم شب شود تا با او درد دل کنم بلکه هر جا بودم چه داخل تاکسی، کنار پیاده‌رو یا وسط مهمانی، فوراً تقویم را باز می‌کردم و حرف دلم را با خدا تا وقتی حالم خوب می‌شد می‌نوشتم و به‌جای غصه، انرژی مثبتی را در خود احساس می‌کردم و آن حادثه را با خاطره‌ی خوش پشت سر می‌گذاشتم. درواقع من با نوشتنِ حرف‌های دلم و گزارش حالات گوناگونم به خدا و درخواست کمک برای رفع مشکلات ریزودرشتم، به‌تدریج احساس کردم که شناخت من از خدا و همچنین از شخصیت خودم بیشتر شده است و نقاط ضعف و قوتم را جزئی‌تر شناسایی کرده‌ام به‌طوری‌که می‌توانستم در جهت رشد و اصلاح خودم تصمیمات درستی بگیرم و چون دلم به کمک خدا گرم بود و هست به‌راحتی به قلب مشکلات وارد شده و بر انواع ترس و اضطراب غلبه می‌کردم. در یک‌کلام، حرف زدن خودمانی با خدا، سبب می‌شود انسان خودش را پیدا کند و به ثبات شخصیت برسد. البته هر زمان حال حرف زدن با خدا را ندارم ناامید نمی‌شوم و منتظر فرصت و توفیق بعدی می‌مانم. در پایان ضمن اینکه صمیمانه به خاطر رنج‌هایی که به دلیل شک، متحمل شدید با شما و مخاطبانی که در وضعیت شما هستند همدردی می‌کنم درعین‌حال بسیار امیدوارم با توجه به نکاتی که در این گفتگوی چند قسمتی مطرح شد، شما نیز به آرزوی خود (زندگی حقیقتاً شاد) برسید. ‌📝 @esbatekhodavand
🌼 به نام او که خردمندان به وجودش یقین دارند. 🗣 خیلی ممنون ازتون بابت کتابتون یه سوال داشتم البته یجورایی شبیه درخواست هست ببینید من بس که در شک و شبهه گرفتار شدم از مطالعه هر کتابی میترسم مثلا از مطالعه کتاب ریاضی یا شیمی یا فیزیک واهمه دارم چون تو دلم میگم نکنه این کتاب مطالبی داشته باشه که خدا رو رد کنه و من بی خبر اونو وارد ذهنم کنم؟ واقعیتش خیلی ترس شدید دارم و خدا رو نتونستم پیدا کنم سر درد زیادی گرفتم از شبهات و شک ها لطفا کمکم کنید. خیلی ممنون تشکر از شما مخاطب محترم. منشاء ترس‌‌هایی که پایه و اساس ندارند، عدم آگاهی و احاطه‌ی کافی نسبت به موضوع است؛ خصوصاً کسانی که بدون داشتن اطلاعات و شرایط کافی ذهن خود را در معرض شک و شبهات ناباوران قرار می‌دهند، با چنین بی‌احتیاطی، وسوسه‌ی ذهنی ناباوران را بدون امکان راستی‌آزمایی به ذهن خود منتقل می‌کنند که طبعاً این افراد لازم است ضمن پرهیز از این اقدام غیرحرفه‌ای، (که در هر کار و رشته‌ی دیگری هم صورت گیرد سبب سردرگمی فرد می‌شود)، با روش صحیح، خشت اول باور خویش به خدا را دقیق و محکم بنا کنند تا هیچ وقت گرفتار ترس و احیاناً توهمات و تصورات شخصی که ارتباطی با حقیقت ندارند نشوند و بی‌جهت آرامش خود را مخدوش ننمایند. اگر شما نیز مانند جمع دیگری از مخاطبان محترم، به‌وسیله‌ی کتاب مذکور خشت اول باور خود نسبت به خدا را به طرز صحیحی گذاشته بودید، آن زمان خاطرتان آسوده می‌شد و مطمئن می‌شدید ترس مذکور کاملاً بی‌پایه و اساس است و صرفاً تصوری شخصی و اشتباه از یک حقیقت بدیهی به نام «خداوند» است که به هر طرف رو کنیم، شواهد محسوس و غیرقابل‌انکار او هویداست. برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار لازم به ذکر است وقتی برخی مخاطبان محترم (از جمله ناباوران)، بامطالعه‌ی کتاب مذکور در نوبت اول، به اطمینان کافی نسبت به وجود خدا نرسیدند، آن را چند بار مطالعه و سپس مراحل تجربی را عملاً انجام دادند و از نگرانی‌های خویش به‌طور کامل خلاص شدند. قدم خویش را شمرده گذار در رسیدن شتاب اگر داری اما در مورد نگرانی شما، روشن است اگر شما نیز موفق شوید اطمینان به وجود خدا را تجربه نمایید، حتی نیازی نخواهید دید از آمار رسمی منتشرشده‌ی رسانه‌های جهان و اعتراف دانشمندان آتئیست (خداناباور) مطلع شوید که برعکس تصوری که بیان کردید، اذعان دارند داشتن اطلاعات کافی از علوم مختلف (فیزیک، شیمی و ...) نه تنها منجر به شک به وجود خدا نمی‌شود، بلکه سبب اطمینان از وجود طراح هوشمند جهان (خدا) می‌گردد؛ صرفاً به‌عنوان نمونه به این دو اعتراف توجه نمایید: ✔️ گرایش به خدا و دین‌داری با اطلاع از علوم تا آنجاست که روزنامه‌ی بریتانیایی دیلی میل به تحقیقاتی اشاره نموده که در آن اذعان شده است: «افراد دارای تحصیلات آکادمی و دانشگاهی گرایش بیشتری به دین‌داری دارند تا افرادی که این‌گونه نیستند». 🌐 سایت welayatnet به نقل از دیلی میل: dailym.ai/2BAJDmq ‏✔️ Your News Wire از قول دانشمندان آتئیست (خداناباور) که به‌تازگی زبان به اعتراف گشوده‌اند، می‌نویسد: درواقع شواهد علمی نشان می‌دهد که جهان توسط یک هوش قوی ایجاد شده است و علم اثبات می‌کند طراحی جهان کاملاً هوشمندانه بوده است. 🌐 https://www.dana.ir/966743 👉🏻 ‏به نقل از سیناپرس، خبرگزاری علم و فرهنگ https://sinapress.ir 👉🏻 به نقل از Your News Wire و موارد فراوان دیگر که پیشنهاد می‌کنم خصوصاً تا زمانی که اطمینان کافی به وجود خدا را تجربه نکرده‌اید (روش کسب این اطمینان در کتاب مذکور «کتاب اثبات خدا، دین و مذهب خردمندانه» بیان شده است)، ضمن فاصله گرفتن از هر چیزی که حال خوبتان را بد می‌کند خصوصاً شبهه پراکنان (که با اطلاع کافی عرض می‌کنم ایشان از شک و وسوسه‌ی ذهنی به شدت رنج می‌برند)، مجموعه‌ی و همچنین مجموعه فیلم #۱۴_ثانیه_با_خدا که هرروز در حال بارگذاری است را پیگیری نمایید که به‌تدریج سبب می‌شود وسوسه‌های ذهنی و آزاردهنده‌ی مخاطب مدیریت شده و به ثبات و آرامش نسبی (به‌جای‌ نگرانی‌های بی‌پایه و اساس) برسد. ضمن اینکه می‌توانید با مراجعه به صفحه‌ی پرسش از خدا، دین و مذهب @ertebatebama در ایتا و تلگرام که زیرمجموعه‌ی این کانال است از مشاوره‌هایی در این خصوص مطلع و از تجربه‌ی افرادی که در وضعیت مشابه شما هستند، (بدون اینکه لازم باشد ناراحتی‌های ایشان را تجربه کنید)، بهره‌مند شوید. همیشه در مسیر درست موفق باشید. ‌📝 @esbatekhodavand
‌ سلام جهت معرفی و روش ارتباط با ما کلیک نمایید.
🌼 به نام او که خردمندان به وجودش یقین دارند. 🗣 سلام و وقت بخیر طبق تجربیات و تحقیق علمی شما در بین براهین، متقن ترین و بهترین و مناسب ترین برهان در اثبات وحدانیت خدا کدام برهان است؟ بابت وقتی که لطف می کنید تشکر می کنم. سلام وقت شما به خیر این‌جانب با تفکر آزاد و مستقل، (بدون تقلید یا تأثیر از دلایل و برهان‌های جاری) و صرفاً با تکیه بر امور قابل مشاهده (شکل و حدود موجودات) در یگانگی خدا به یقین رسیدم که دعا کنید بتوانم به‌زودی آن را ابتدا در کانال بارگذاری و سپس به کتاب اثبات خدا، دین و مذهب خردمندانه اضافه نمایم. در این خصوص می‌توانید در این نظرسنجی (کلیک) شرکت کنید. سپاس 🗣 ان شاء الله منتظر هستیم استفاده کنیم ۱- در واقع منظورتون این هست که برهان نظم و طراحی هوشمند و نظم شگفت آور جهان هستی را که از طریق مشاهده علمی بدست میاریم از بهترین دلایل برای اثبات وحدانیت و یگانگی خداست؟ درسته؟ ۲- منظورتون از کانال، تلگرام هست یا در آپارات؟ امکانش هست اگر ارسال کردید همین موضوع را برای بنده (به ایمیلم) بفرستید؟ یا به چه نحوی متوجه بشم در کانال ارسال کردید؟ بسیار ممنونم ۱- خیر؛ اگرچه آن دلایل و شواهد هم که اشاره کردید جهت اثبات یگانگی خداوند بسیار خوب است و تأمل کافی در آن‌ها نیز یقین را به ارمغان خواهند آورد اما روش این‌جانب متفاوت است و قبلاً به عنوان سرنخ به یکی دیگر از مخاطبان محترم توضیحاتی در چگونگی رسیدن به این یقین داده‌ام که در اینجا می‌توانید مطالعه نمایید. (کلیک) ۲- متن نوشته‌های این‌جانب در موضوع اثبات یگانگی خدا نیاز به ویرایش و تنظیم و طراحی عکس‌های مربوطه در فتوشاپ دارد. امیدوارم به کمک و خواست خدای مهربان این دلایل در نشانی‌های زیر بارگذاری شود: ایتا ۱ و ایتا ۲، تلگرام ۱ و تلگرام ۲ و احتمالاً اینستاگرام، وبلاگ چون ممکن است (به علت کثرت مراجعین و فعالیت‌های شخصی) فراموش کنم که از طریق به ایمیل شما خبر دهم بهتر است هرازگاهی به یکی از نشانی‌های فوق سر بزنید. همانطور که احیانا شما مطلع هستید و در اینجا (کلیک) توضیح دادم، فعلاً فعالیت این‌جانب مانند برخی صفحات مجازی که به‌صورت گروهی کار می‌کنند و دنبال عضوگیری هستند نیست و اینجانب به صورت آزاد غالباً تحقیقات و تمرینات شخصی خود را بارگذاری می‌کنم به این امید که برای دیگران که در وضعیت مشابه من هستند نیز قابل استفاده باشد. اگرچه من در سال‌های اخیر به چند آرزوی خود (یقین به وجود خدا، دین و مذهب خردمندانه) رسیده‌ام اما تحقیقات من در موضوعات مهم دیگر ادامه دارد. الآن نیز در کنار فعالیت اصلی، مشغول پاسخ به سؤال جهت رفع وسوسه‌های ذهنی کسانی که دوست دارند آن‌ها نیز یقین به خدا را به صورتی‌که دیگر هیچ شکی در آن راه نداشته باشد تجربه کنند (کلیک) و همچنین، شناخت جایگاه فرضیه و نظریه‌های علمی و ... در اثبات وجود خدا و رفع شبهات پیرامون تکامل و بیگ بنگ و امثال آن هستم که چند قسمت آن در نشانی‌های ایتا ۲ و تلگرام ۲ بارگذاری شده است (کلیک). نمی‌توانم قول زمان دقیقی را جهت بارگذاری دلایل اثبات یگانگی خدا بدهم اما به طور کلی بعدازاینکه پاسخ به سؤال فوق –احتمالاً دو یا سه هفته دیگر- تمام شد آن وقت امیدوارم بتوانم دلایل اثبات یگانگی خدا را در کانال بارگذاری نمایم یا زودتر یا دیرتر. اگر واقعاً برایتان مهم است دعا کنید زیرا هر بار از مخاطبان خواستم دعا کنند، به تجربه دیدم بعد از مدت کوتاهی زمینه فراهم شده و کار بسیار عالی و روان پیش رفته است و الآن هم که این پرسش و پاسخ را به صورت عمومی منتشر کردم (ضمن اینکه برخی مخاطبان دیگر نیز درخواست مشابه داشتند) با همین انگیزه بوده است. باز هم منتظر اجابت دعای شما مخاطبان محترم هستم چون تردید ندارم که خداوند نسبت به کسانی که با کنار گذاشتن تعصب و بدون دخالت حب و بغض‌های شخصی در قضاوت، تلاش می‌کنند او را به درستی و بر اساس واقعیات بشناسند تا در مسیر صحیح قرار بگیرند توجه ویژه دارد. همیشه در مسیر درست موفق باشید 💐 📝 @esbatekhodavand