*📔 درسهایی از نهج البلاغه*
*⚜️#حکمت_168_نهج_البلاغه⚜️*
وَ قَالَ (علیه السلام): الْأَمْرُ قَرِيبٌ، وَ الِاصْطِحَابُ قَلِيلٌ.
🟡توجّه به فنا پذيرى دنيا (اخلاقى):
📜و درود خدا بر او، فرمود: آخرت نزديك، و زمان ماندن در دنيا اندك است.
════🌼🕊🌼═
*🔰شرح و تفسیر حکمت 168🔰*
👌🔆نزديكى فرمان مرگ:
📜 امام(عليه السلام) در اين كلام كوتاه و حكيمانه خود اشاره به كوتاهى عمر انسان در دنيا كرده مى فرمايد:
🔻 «فرمان مرگ نزديك است و مدّت همراهى (با مردم و مواهب دنيا) كوتاه»;(الاَْمْرُ قَرِيبٌ وَالاِصْطِحَابُ قَلِيلٌ).
💢واژه «امر» اشاره به پايان زندگى و فرا رسيدن مرگ است،
🔰 همان گونه در آيه 14 سوره «حديد» آمده است: «(وَغَرَّتْكُمُ الاَْمَانِىُّ حَتَّى جَآءَ أَمْرُ اللهِ); و آرزوهاى دورودراز شما را فريب داد تا فرمان خدا رسيد».
🔶«اصطحاب» به معناى همراه و همنشين بودن با مردم دنيا يا با مواهب و نعمت هاى حيات است. اين حقيقتى است كه همگان آن را مى دانيم و آثار آن را همه روز با چشم مشاهده مى كنيم; هر روز پيكر بى جان بعضى از دوستان يا غير دوستان را مى بينيم كه بر دوش ديگران به سوى آرامگاهشان حمل مى شود. جاى خالى بسيارى از دوستان و بستگان و عزيزان در ميان ما نمايان است. قبور آنها در دسترس ماست: غالباً به زيارت قبورشان مى رويم و از همه برتر در صفحات تاريخ ياد نام آورانى را ملاحظه مى كنيم كه در عصر خود چه قدرت و زندگى پرغوغايى داشتند; ولى به سرعت همه پايان گرفت و چيزى جز استخوان هاى پوسيده آنها در زير خاك و قصرهاى ويران شده شان باقى نمانده است. با اين وصف غالباً گرفتار غفلتيم، به پايان زندگى خود نمى انديشيم، توشه اى مناسب براى سفر پر خوف و خطر آخرت فراهم نمى سازيم.
💠به فرموده امام(عليه السلام) در حكمت 122 «گويى فرمان مرگ بر غير ما نوشته شده و گويى اين مردگانى را كه با چشم مى بينيم مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند»;
🔰به همين دليل در روايتى كه مرحوم كلينى آن را در كتاب كافى از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در ضمن خطبه اى نقل كرده مى خوانيم: «سُئِلَ أَىُّ الْمُؤْمِنينَ أكْيَسٌ; از آن حضرت پرسيدند: ⁉️كدام يك از مؤمنان باهوش ترند؟»
فقال: «أكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَأشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً; 🔻كسى كه بيش از همه به ياد مرگ باشد و كسى كه از همه آماده تر براى آن شود».
🔰در حدیث دیگرى در همان کتاب شریف از امام على بن الحسین(علیهما السلام) آمده است که مى فرمود: بسیار تعجب است از کسانى که مرگ را (عملاً) انکار مى کنند در حالى که هر روز و شب، مردگان را مى بینند همچنین بسیار تعجب است از کسانى که جهان آخرت را انکار مى کنند در حالى جهان دنیا را مى بینند (که نشانه هاى آخرت در آن بسیار است)»
شاعر مى گوید:
فلک اى دوست! ز بس بى حد و بى مَر گردد * بد و نیک و غم و شادى همه آخر گردد
ز قفاى من و تو گِرد جهان را بسیار * دى و اسفند مه و بهمن و آذر گردد
ماه چون شب شود از جاى به جایى حیران * پى کیخسرو و دارا و سکندر گردد
این سبک خنگ بى آسایشِ بى پا تازد * وین گران کشتى بى رهبر و لنگر گردد
روز بگذشته خیال است که از نو آید * فرصت رفته محال است که از سر گردد
کشتزار دل تو کوش که تا سبز شود * پیش از آن کین رخ گلنار معصفر گردد
زندگى جز نَفَسى نیست غنیمت شمرش * نیست آمد که همراه نفس برگردد
چرخ بر گرد تو دانى که چه سان مى گردد؟ * همچو شهباز که بر گِرد کبوتر گردد
اندر این نیمه ره، این دیو تو را آخر کار * سر بپیچاند و خود بر ره دیگر گردد
خوش مکن دل که نگشته است نسیمت اى شمع
بس نسیم فرح انگیز که صرصر گردد
════🌼🕊🌼═