eitaa logo
اشاره 👈 علیرضا قربان خان
204 دنبال‌کننده
1 عکس
35 ویدیو
0 فایل
اشعار و نوشته های علیرضا قربان خان @alirezaghorbankhan
مشاهده در ایتا
دانلود
چون حل نکرده ایم معمای زندگی درگیر مانده ایم به امای زندگی گفتند عشق پاسخ این راز گونه گی ست عشق است اینکه می کند آوای زندگی عشق و جنون چه خواب خوشی دیده ایم ما جز هجر و غصه نیست سراپای زندگی با یک بلی هزار بلا را خریده ایم جای گلایه نیست از اغوای زندگی ما را که عشق دربدر خویش کرده است ما را چه کار با غم فردای زندگی ما را چه نسبت است به رندی و عافیت پایین نشسته ایم نه بالای زندگی بیرون نمی رویم به رای خود از جهان چون خود نیامدیم به دنیای زندگی با این تن ضعیف به جایی نمی رسیم جز منزل دریغ و دریغای زندگی درمان نشد، دوا نشد و مبتلا شدیم مرگ آمده ست بهر مداوای زندگی @eshare
جهان و هرچه در او هست از همان آهنگ تنیده اند به هم گیح و ویج و منگ و هنگ نه کوچکی نه بزرگی تفاوتی نکند اگر چه بال مگس باشد و اگر که نهنگ به زعم خویش ببین می دوی و می نرسی قدم به بیهدگی برندار همچو شلنگ اگر به چشمه ی وحدت تنی به آب زنی قضاوتی نکنی هیچ بین صلح و جنگ سری سپید و دلی روسیاه مانده از آن هزار رنگ که برداشتی به صد نیرنگ اگر مکاشفه ای شد سکوت کن یوسف برادران حسودت زنند بر سر سنگ توقعی نکن از دوست در زمانی که حواریون مسیحا همه شدند الدنگ یهودیان همه گوساله را پرستیدند چرا که حضرت موسی کمی نمود درنگ از آن که جام شرابت چشاند اگر یک بار تعارفی کندت خوش بنوش جام شرنگ به مکتب تو نوشتیم حرف خود « چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشت دل تنگ » ؛ « چو غنچه بسکه تپیدم ز وحشت دل تنگ شکست بر رخ من آشیان طایر رنگ » @eshare
خاک غربت آشنایی کی دهد مسکین غریب آشنایان به ظاهر را ببین چندین غریب این چه دنیایی ست عشاقش به هجران شهره اند آن طرف مجنون غریب و این طرف رامین غریب تیشه ی فرهاد را در موزه ی عبرت ببین رفته در آغوش خسرو دیده ی شیرین غریب تخته ی نرد است و شطرنج حوادث روزگار شاه بی حامی غریب و خان بی تمکین غریب گل بدون باغبان تاراج غربت می شود گل غریب و باغبان در غربت و گلچین غریب بر تن غربت چه فرقی می کند پست و بلند جامه ی پشمین غریب و جامه ی زرین غریب هر که می خندد نمی داند چه تاوان می دهد خواب خرگوشی غریب و پنجه ی شاهین غریب اشنا پیدا کن ای دل در غریبستان رنج دیده ی حق بین بنا کن چشم ظاهربین غریب عاشقی تمرین توحید است در کثرت بکوش عشق را پیدا کنی ای درخور تحسین، غریب! بوی غربت می دهد این خاک آدم بازگرد جز وصال دوست کی باشد تو را تسکین، غریب! خود غریبی، در میان آشنایان نیستی از چه می نالی که آن باشد غریب و این غریب « گفت آشنایان در مقام حیرتند گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب » ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدار خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟ گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناست خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَت همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب بس غریب افتاده است آن مور خَط، گِردِ رُخَت گر چه نَبوَد در نگارستان، خطِ مشکین غریب گفتم ای شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تو در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب @eshare
همیشه بودم و هستم کنارت ای دریا نشسته ام به تماشای کارت ای دریا نشسته ام به تماشای موج های غمت و ساحل نفس بی قرارت ای دریا خزان گرفته دل آبی زلالت را خدا کند که بیاید بهارت ای دریا همان دقیقه که طوفان گرفت من بودم همان دقیقه شدم داغدارت ای دریا شکست کشتی من ، غرق شد دلم در تو شکسته های دلم، سوگوارت ای دریا دم غروب ، افق بود و چشم خون آلود نگاه منتظرم ، یادگارت ای دریا مهر ماه ۱۳۸۰ @eshare
نفس تنگ است زین رو در نمی آید سخن بیرون نمی آید بجز یک آه کوتاه از دهن بیرون طلب؛ آغاز بدبختی و حسرت نقطه ی پایان چه دستانی که بی انجام مانده از کفن بیرون مقام عشق گنجی خفته در رنجی ست بی پایان نشد از کوه تنهایی و غربت کوهکن بیرون فنا یعنی بقا یعنی در این وادی نمی آید عزیزی همچو یوسف از قفای پیرهن بیرون سزای خوب بودن در میان بد دلان این شد که طوطی در قفس محبوس شد زاغ و زغن بیرون به سعی و جهل انسان نیست امید نکوکاری چه خوش می شد اگر می رفت روح از این بدن بیرون @eshare
بدون بردن نام تو داستان خالی ست زبان خامه و شیرینی بیان خالی ست تمام هستی تسبیح گوی لطف تواند بدون ذکر تو سرتاسر جهان خالی ست زمین و هر چه در او هست زیر سایه ی توست بدون نور تو پهنای آسمان خالی ست محبت تو قبولی طاعت و قرب است کمین اثر نکند تا دل کمان خالی ست بدون اشهد ان علی ولی الله نماز باطل و نیت بد و اذان خالی ست میلاد با سر سعادت ابوالیَتامی والمساکین، اسدالله الغالب الکرار، اَخُ الرّسول، اُذُن الله الواعیه امامُ الاَبرار و الاتقیا و‌ الاولیاء حضرت مولا علی (علیه السلام ) و روز پدر و روز مرد مبارک باد @eshare
25.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو انسان نیستی انسان خداوندی خداوندی به خود آ، تا که با گنج نهان در خود بپیوندی تو را دادند فرصت تا خدایی را بدست آری از این رو جامه بر تن کرده ای ای روح یک چندی چه اعجازی از این بهتر که با این قدر نادانی خردجویی، خردجانی، خردورزی، خردمندی اگر امروز در عزلت نشستی کرم ابریشم دو روز دیگر ای پروانه بر گل غرق لبخندی مسافر این مسافرخانه ی زیبا میان راهی ست چرا بار سفر را می گشایی و نمی بندی تماشا کن همه ذرات هستی غرق تسلیم اند تو تنها زین میان سرگرم خویشی، آرزومندی سبک خواهی شد ای ابری که بی تکلیف می باری مبارک باشدت این سبک خوشحالی و خرسندی بهل، بردار دست از این همه این قدر خودبینی قفس را بشکن ای مرغ مهاجر از چه دربندی گشاده دست باش و چشم پوش و مهربان و پاک تو انسان نیستی انسان خداوندی خداوندی @eshare
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
---------------- می تراشم پایه های چوب دار خویش را تا که بردارم مگر از دوش بار خویش را هر که می بینم به ترفندی گرفتار آمده ست مسخ جادو داده از کف اختیار خویش را چیست دنیا؟ آب بینی بز بی ارزشی آی دنیا خوب بشناس اعتبار خویش را کاش آدم روز اول خودکشی می کرد نه_ اینکه دنیا را بگردد بلکه یار خویش را... ماندن اینجا محض فرمان بردن و جان دادن است ورنه مشتاقان پایانیم کار خویش را @eshare
نشان ما بده ای دوست بی نشانی را که بلکه باز بیابیم زندگانی را به مرگ می شود اما به زندگی خوب است اگر بناست بنوشیم جاودانی را مبین به ظاهر خندان ما که می خندیم لطیفه های غریب غم نهانی را شکر بریز که تلخی گذشت از تندی نمک نزن دل این زخم استخوانی را کمین نکن که بخشکانی و بسوزانی به تیر بی محلی این قد کمانی را کویر خشک چه می خواهد؟ ابر بارانی زمین مرده چه می خواهد؟ آسمانی را خدا کند که ترحم کنی به منتظران قرار جمعه و دیدار ناگهانی را ... @eshare
در گوشه ی زندان غمت افتادم دم از تو گرفتم از دمت افتادم من می دانم یقین قلبی دارم تو بسیاری و من کمت افتادم @eshare
زود است کارگر بشود زود تیر آه سر می زند به خانه ی حق آه بیگناه هان ابرهه ! که مست غروری و قدرتی غره مشو به کرگدن و فیل در سپاه گیرم که چار گوشه جهان را گرفته ای پس می دهی به وقتش با گوشه ی نگاه بافنده ی خیال به اوهام می رسد او را از این نمد نه لباس است نه کلاه دنیا خراب می شد اگر دم نمی زدند پیران عشق، هر نفس، هر شام و صبحگاه @eshare
شب پر از تلخی بی خوابی ست بیدارم تو را نیستی تا صبح اعدامی بی دارم تو را نیستی اما خیال باوفایت هست و من دلخوشم که در خیالم هستی و دارم تو را ای زلیخای خیالی قصه برگردان شده گرچه یوسف نیستم اما خریدارم تو را در زمستان سرد و تاریک و غبار آلوده ام در بهاران ابر پر باران و رگبارم تو را دست غم های فراوان گرچه بسپردی مرا شادمانی را نمی یابم که بسپارم تو را مثل صائب خواهشی دارم مگو مقدور نیست « سخت می‌خواهم که در آغوشِ تنگ آرم تو را » ------------------------------------- سخت می‌خواهم که در آغوشِ تنگ آرم تو را هر قدر افشرده‌ای دل را، بیفشارم تو را.... @eshare