۴
#چله_واژه
#واژه۴
#عبادت
زیر واژه ها
#عابد
#معبد
#معبود
#عبد
عبادت؛ از ریشه ی ( عَ بَ دَ )
عبد به معنی برده نیست و در معنای بنده نیز اگر بردگی منظور باشد ایراد وارد است و اگر بنده از بند به معنی دلبسته و متصل باشد نیکوست.
عَبد؛ کوبیده شده، هموار شده، آماده شده، زمین آماده شده برای حرکت،
عرب زبان به ماشین های بزرگ غلطک دار که سطح جاده را صاف می کند و می کوبد " عابد " می گوید
مُعَبَد الفهد ؛ اتوبان فهد
مُعَبَد؛ راه کوفته شده، اتوبان
عبادت؛ کوفتن و هموار کردن ناهمواری های خود تا آفریدگان خداوند بتوانند از تو استفاده کنند و به سرمنزل مقصود برسند.
هموار کردن ناهمواری های جامعه،نداشتن نفاق ( برای معنی نفاق رجوع شود به هشتک ؛ #منافق)
بشنوید از زبان #خاقانی ؛
خواهی که شود دل تو چون آئینه
ده چیز برون کن از درون سینه
#حرص و #دغل و #بخل و #حرام و #غیبت
#بغض و #حسد و #کبر و #ریا و #کینه
هموار کردن خود برای رد شدن خداوند از وجود انسان، برای رد شدن انسان های دیگر از وجود انسان در جهت کمک به خداوند، راه خدا شدن، اتوبان خدا شدن، راه شدن و راهرو شدن، جاری شدن خداوند در انسان
بخوانید از #گلستان_سعدی ؛
عابدي را حکايت کنند که شبي ده من طعام بخوردي و تا سحر ختمي در نماز بکردي. صاحبدلي شنيد و گفت: اگر نيم ناني بخوردي و بخفتي بسيار ازين فاضل تر بودي.
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
مبارکه ی ۵۶ سوره ی الذاریات ؛
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
و خلق نکردم جن و انس را مگر برای اینکه راه و رهرو و نیروی من باشند.
انجام فروع دین در صورتی که منجر به آمادگی انسان و هموار شدن او برای انجام امر الهی باشد عبادت است و در غیر اینصورت نمایشی ست بدون نتیجه
به کویِ می فروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجادهٔ تقوا که یک ساغر نمیارزد...#حافظ
کلام مشهور منتسب به امام علی ؛
من علّمنی حرفاً فقد صیّرنی عبداً
هر کس حرفی به من بیاموزد مرا هموار و آماده نموده است. نه اینکه مرا بنده ی خویش نموده است.
معبود؛ صاف، یکدست، صیقلی، هموار
معنای عبد بندگی و بردگی که نیست
بنده نباش خالق ما پادشاه نیست
خود را بکوب و مستعدی راهوار باش
تاویل عَبَّدَ بجز آزادراه نیست
آماده باش تا که خداوند بگذرد
از تو ، کسی به غیر خدا خیرخواه نیست
#علیرضا_قربان_خان
////////
گناه کردن پنهان به از عبادت فاش
اگر خدای پرستی هواپرست مباش
به عین عجب و تکبر نگه به خلق مکن
که دوستان خدا ممکناند در اوباش
بر این زمین که تو بینی ملوک طبعانند
که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش
به چشم کوته اغیار در نمیآیند
مثال چشمهٔ خورشید و دیدهٔ خفاش
کرم کنند و نبینند بر کسی منت
قفا خورند و نجویند با کسی پرخاش
ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند
نه دست کفچه کنند از برای کاسهٔ آش
دل از محبت دنیا و آخرت خالی
که ذکر دوست توان کرد یا حساب قماش
به نیکمردی در حضرت خدای، قبول
میان خلق به رندی و لاابالی فاش
قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند
که از میان تهی بانگ میکند خشخاش
کمال نفس خردمند نیکبخت آن است
که سر گران نکند بر قلندر قلاش
مقام صالح و فاجر هنوز پیدا نیست
نظر به حسن معاد است نی به حسن معاش
اگر ز مغز حقیقت به پوست خرسندی
تو نیز جامهٔ ازرق بپوش و سر بتراش
مراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست
کمر به خدمت سلطان ببند و صوفی باش
وز آنچه فیض خداوند بر تو میپاشد
تو نیز در قدم بندگان او میپاش
چو دور دور تو باشد مراد خلق بده
چو دست دست تو باشد درون کس مخراش
نه صورتیست مزخرف عبارت #سعدی
چنانکه بر در گرمابه میکند نقاش
✍️ ؛ #علیرضا_قربان_خان
#واژه_شناسی
#قرآن
https://eitaa.com/eshare