هدایت شده از قرار اندیشه
هان !!چه میگویی؟؟
پایت در کدام سرزمین و سرت در کدام آسمان بلند است که اینگونه محکم ایستادهای
و همه چیز را در فتح میبینی؟؟
تو کجا را نظاره گری که پیروزی نزدیک است؟
روی هر کلمهات هزار هزار کتاب بنویسند هم جا دارد؛؛
تو چه دیدهای که در عنفوان کودکی اینگونه سخن میگویی!
اینگونه حق میبینی؟
حقی که ما بعد از دهه هایی که از عمرمان هم گذشته، هنوز شاید لمسش نکردهایم....
تو ای کودک فلسطینی!!
سراسر شور و شوق حیات
هستی و من با نگاه به تو از این
زندگی پوسیده ی روزمره ی خودم بیرون می آیم و در هوای تو نفس تازه میکنم.
در حیاتی که تو هستی!
من قرآن را به زعم تو فهم میکنم
و تویی که آيه را بر قلبم نازل میکنی..
تو کجایی که من یک عمر در به در لحظهاي از این حال تو بودهام... تو کجایی که من تو را میبینم و با تو خدا برایم ظهور میکند...
چه میگویید! چه می شنوید!
در این آوارها چه میبينيد!
و خدایی که به زبان شما جاریست...و قرآني که دوباره نازل شد بر قلب تک تک شما
و کربلایی که دوباره نه، بلکه صدباره اتفاق افتاد... و راهی که از کربلا شروع شود، پایانی ندارد..
با من سخن بگو
..باز هم سخن بگو
که آنچه را تو میبینی،
من فقط احساس میکنم...
تو بگو که من هم با بالهای تو کمی پرواز کنم... و کمی از این باتلاق مرده ی خودم فاصله بگیرم...
تو از اوج برایم بگو... بالهایت را باز کن...
پرواز را نشانم بده...
#غزه
✍#یا_فاطمه
@gharare_andishe
ببار حضرت باران که وقت باران است
هزار اصغر مظلوم روی دستان است
و وقت قالو بلا آمده ست و کرببلا
دوباره عهد ببندیم، وقت پیمان است
ببار حضرت باران به غزه ی عطشان
ببوس و سرمه ی چشمت بکن تو خاک آن
رسان سریع خودت را به پهنه ی دریاش
شریک جمعیتش باش موقع طوفان
یزیدیان همه در دست خویش تیغ بلا
عدو شده سبب خیر و گشته کرببلا
حسینیان همه در غزه جمع یارانند
و کشته خواست ببیند خدا حسینش را
حکیم طوس! دوباره بکن رجز خوانی
سرایشی ز سیاووش های قربانی
حکیم طوس! دوباره ز پهلوانی گو
که غزه پر شده از رستمان دستانی
###
نزول می کند آیات بر زمین قدس
محمد است به معراج در زمین قدس
و آیه های خداوندیش بر آنجا ریخت
که داده است هزاران ثمر زمین قدس
#غزه
۱۰/آبان/۱۴۰۲
@esharenakhana
اشاره های ناخوانا
#بازنشر #رستاخیز_مادری در آغاز چند سلام و در ادامه چند کلام و اما سلام سلام به آینده ای که امروز
...ادامه
طلب محال هم که محال نیست و مگر زکریا وقتی رزق بی حساب مریم(که او هم در قصه ی مادری ست) را دید به طمع نیفتاد و طلبی محال نکرد که در در اوج پیری و فرتوتی از خدا طلب فرزند کند و خدا هم به او یحیای شهید را دهد
حال ما هم میشود که بگوییم:
اگر در دیروز جنگمان قاتل بعثی از بعثی بودنش توبه کرد و آغوش مادر را دید و ایران و عراق برادری شان را در دامن همین مادر به یاد آوردند، به امید روزی که آمریکای ِ قابیل از هویت قهر و شیطانیت اسرایلیش تهی شود و آغوش مادرانه را ببیند و این قابیل غول آسا توبه ی وجود کند و بر انگیخته شود.اما آیا نشانی از وقوع چنین طلب و دعا و آرزویی در این روزگار به چشم میخورد؟ به گمانم که می خورد و آن اینکه
انگار هنوز امروزِ جنگمان غروب نکرده بود که نشانه ای قیام کرد.
زنی آمد.
این بار خود مادرانه ای آمد. رستاخیزی زنانه در هیبتی مردانه. در عین لطافت، استواری به نام شیرین ،جمع هیبت مردانه ی شهادت در عین مادرانگی و لطافت
شیرین که است؟
شیرین ابو عاقله
نامی ایرانی دارد، مادری آمریکایی تبار پدری فلسطینی و تو بگو عرب، دینش مسیحیت، مرامش شیعی و نمازش را اهل تسنن خواندند
ببین چگونه همه ی برادرها و برادری ها در دامن مادرانه ی او هم آغوش شده اند
پس در آخر باز به حکم الان قیامتی قائم سلامی دهم که
سلام به آینده ای که امروز است و در فرداهای وهم می بینیمش
#سلام
#فلسطین
#غزه
#قیامت_مادری
#حر_مادر
#توبه_ی_مادری
#قاسم_مادر
#شیرین_ابو_عاقله
#شهادت_مادر
سعید صاعدی
خرداد/۱۴۰۱
@EshareNakhana