eitaa logo
اشاره های ناخوانا
213 دنبال‌کننده
10 عکس
4 ویدیو
0 فایل
ما نشانه هایی هستیم ناخوانا که هر کدام اشاره به چیزی داریم @Ahde_ons آدرس یادداشت های سابق در تلگرام: https://t.me/EshareNakhana
مشاهده در ایتا
دانلود
کودک فلسطینی.mp3
4.56M
مرد زندگی هستی کودک فلسطینی! کودکان ما اما گشته اند تزئینی تو، معلم درسِ، استقامت مایی فَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ»هایت گشته درسِ تمرینی کودکان مثل تو خود روایت از فتحند بچه هایی از نسل مرتضای آوینی با صدای قرآنیت فتح را تلاوت کن و مرا به جهدی خوان با جهاد تبیینی هان بخوان «فَتَحْنا» را فتح آشکارا را آنچه را که ما کوریم آنچه را که میبینی طفل های ما خوابند گوششان اذان خواهد تو بیا موذن باش کودک فلسطینی اسفند/۱۴۰۲ @esharenakhana
خوف و رجای توسعه «آیا ما میتوانیم دست از امید داشتن به پیمودن راه توسعه بکشیم و در عین حال به تفکر در باب همین توسعه و راهی که غرب پیمود امید داشته باشیم؟ آیامقام خوف و رجا در توسعه را میتوانیم دریابیم؟....» 📜ادامه متن در سایت سرای هنر و اندیشه: https://soha-sima.ir/4078/ 📎عموما با این زبان نمی نویسم چندی پیش، پیش آمد و اینطور نوشتم و بنا نداشتم انتشارش دهم ولی گفتم شاید به مساله ی این چند روز راجع به توجه به تولید خارجی بی ربط نباشد @esharenakhana
آهوی غزل، یا خر منطق نچراندیم نه شعر سرودیم و نه هم فلسفه خواندیم یک دست به پا، دست دگر بر روی آن دست لنگان خرک خویش کشاندیم و کشاندیم هی سایه یمان در پی و ما هم که فراری خود را ز پی خود چه دواندیم و دواندیم بی فتنه و آشوب به جانان نرسد جان ما اهل صلاحیم و به مقصد نرساندیم باید که شبانِ رمه باشیم چو چوپان اما عوضش هی رمه ی خویش رماندیم ۲۵/اردیبهشت/ ۱۴۰۳ @esharenakhana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید ابراهیم رئیسی: حاج قاسم عزیز! به قاسم بن الحسن سوگند سلاحی که تو بر افراشتی هرگز بر زمین نخواهد ماند... @esharenakhana
شهادت و جهاد دست بی فکری مان را رو خواهد کرد مجاهد عجز خودش و عجز تاریخش را دریافته و از اول آن را پذیرفته است و از همین روست که جهد و تلاش میکند. و چون دستش را خالی می بیند نمیتواند ساکن باشد پس در پی جستن چیزی ست که نداردش و همینطور در طلب چیزی ست که مردمان تاریخش آن را ندارند و حتا شاید در طلب آن هم نیستند و مایل به فکر کردن و به عهده گرفتن آن هم نیستند و بدتر آنکه آگاه به این بی فکری شان هم نیستند مجاهد در همین عجز قدم در راه ساختن بر میدارد چرا که آنچه میبیند جز خراب آباد نیست. او رنج راه را میپذیرد تا راه را هموار کند. بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد نمی‌دهند اجازت مرا به سِیرِ سفر نسیمِ بادِ مُصَلّا و آبِ رُکن آباد(حافظ) مجاهد آنقدر قدم در راه ساختن بر میدارد که دیگر به منتهای عجزش نایل شود و دیگر تاریخ امکان قدم برداشتن بیش از آن را به او ندهد اینجاست که دیگر شهادت را بر می‌گزیند و با شهادت دست بی فکری آدمیان را رو میکند تا بلکه عبرتی شود و راهی هموار شود. و مگر حسین بن علی جز این راه را رفت. در تاریخی که مردمان عهد دینی شان را فراموش کرده بودند و دچار بی فکری نسبت به زمانشان شده بودند و همه ی راه ها به بن بست کشیده شده بود حسین بن علی محض گشایش راهی، راه کوفه را در پیش گرفت. و آنقدر این راه را رفت و موانع را از سر گذراند تا اینکه در کربلا تمام راه ها بر او بسته شد. اینجا بود که شهادت را برگزید و با شهادتش دست یک تاریخ را برای مردمانش رو کرد و عبرتی برای آینده گانشان شد. خرداد/۱۴۰۳ صفحه یادداشت: https://soha-sima.ir/4112/ @esharenakhana
مرا با فکر بکر تو دو صد جنگ ست و خون ریزی به خونت تشنه ام جانا مرا با توست چنگیزی تو اهل صلح، آباد و مرا خواهی در این وادی منم اما خراباتی و اهل فتنه انگیزی ندارم مثل تو فکری وَ یا چون عارفان ذکری همه دارائیم عشق و ندارم غیر از این چیزی تو مولانای شهری و منم ژولیده ای گمنام کجا دانند مفتی ها مقام شمس تبریزی ۸/خرداد/۱۴۰۳ @esharenakhana
وانگه امام، آمد و اذن جهاد داد اذن جهاد از قِبَل اجتهاد داد ما گنگ خواب دیده ی اَسرار او شدیم ای دل بگو امام به ماها چه یاد داد؟ ساقیِ ما به قدر قلیلی شراب ریخت سر مست باده ایم و گمانم زیاد داد هر کس سوار کشتی این انقلاب نیست- «طوفان رسید و برگ و برش را به باد داد» آبان/۱۴۰۲ @esharenakhana
وانگه امام آمد و....mp3
955.5K
وانگه امام آمد و اذن جهاد داد اذن جهاد از قِبَل اجتهاد داد... @esharenakhana
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این آقای راننده میگه: من حاضرم مجانی براش کار کنم.میدونی چرا؟ چون من خودم نیستم ۸۰ ملیونه اگه من حَمّالیشو کنم بقیه خیرشا میبرند
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
مرا عهدی ست با جانان.... به این جمله ی این آقای راننده توجه کنید: «من حاضرم مجانی براش کار کنم.میدونی چرا؟ چون من خودم نیستم ۸۰ ملیونه اگه من حَمّالیشو کنم بقیه خیرشا میبرند» برای من مهم تر از اینکه به آقای جلیلی رای بدهد این جمله ی اوست: «که برای خودم نه، بلکه به خاطر هشتاد ملیون مردم ایران مجانی برای جلیلی کار میکنم». دقیقا همان چیزی ست که ما سالهاست گم کرده ایم. سالهاست چنین نگاهی برایمان بدیهی شده است که بدون اینکه گوشه ای از مسئولیت کشور مان را به اندازه ی وسع مان به عهده بگیریم یک گوشه نشسته ایم و از دولت ها انتظار داریم که برای ما کاری کنند و ما هم از کار آنها منفعتی ببریم. و وقتی هم که دولت ها آن هم از نگاه ما منفعت مطلومبمان را به ما نرساندند زبان به گلایه و نقد باز می‌کنیم و از همه چیز نا امید میشویم حال آنکه فراموش کرده ایم بار مسئولیت کشور و مردم به عهده ی همه ی مردم است و هرکسی به قدر وسعش برای مردم و کشورش باید هزینه ای دهد و خطری کند. این مرد با زبانی ساده و صمیمی یاد و خاطره ی آغازین انقلاب را به ما یاد آور شد که انسان و وطنت را به عهده بگیری و پایش ضرر مالی و جانی هم بدهی و ما هر کجا در انقلاب با چنین طریقی پیش رفته ایم راهی گشوده شده است و محال ها را ممکن کرده ایم و مگر فتح خرمشهر محالی نبود که ممکن شد آنقدر محال که اگر امروز از آن سخن بگوییم گوشها آن را شعار و آرمان خواهی می‌شنوند حال آنکه فتح خرمشهر فقط ۴۰سال پیش واقع شده است واقعیتی که منشاش مردمانی بودند که همه با هم و همه برای هم پای کار ایستادند و خطر کردند و کار را به عهده ی دیگری نی‌نداختند و هر کدام گوشه ای از بار کشور و مردم را به دوش گرفتند و شدند مصداق این بیت حضرت حافظ که: مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هوا داران کویش را چو جان خویشتن دارم @esharenakhana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این است جرم تو... تو جرمت اینست که هنوز سخن از امام و انقلاب میزنی و پایش ایستاده ای جدای از اینکه رییس جمهور شوی یا نه باید هزاران بار مادریِ انقلاب اسلامی را شکر کرد که از دلش فرزندانی چون تو زایید و در دامنش پرورانید چون تویی که به شعار انقلاب ایمان داری و میخواهی زبان آن باشی و به همین جرم آماج حملات قرار گرفتی به قول ابو حسین رفیق حاج قاسم: «هرکس گفته ربِ ما الله است هزینه داده است.عشق بازی با الله هزینه دارد» پس بگذار رسانه های داخلی و خارجی هرچه میخواهند بگویند و نیش و کنایه بزنند و تیغ بکشند. آخرش خبر راستین تو که خبر انقلاب است امروز و فردا به گوش جانها میرسد و مگر نرسید.آمریکایی که ذات سیاستش، نبودن چنین نگاهی است با این حال مگر مردمانش خبر فلسطین و غزه را نشنیدند بگذار هرچه میخواهند بر تو تیغ بکشند و مگر لشکر رسانه ها بر شهید رئیسی تیغ نیش و کنایه نکشیدند و نمیخواستند محو حذفش کنند چه شد آخر خبر راستینش به جانها رسید و از دل خاک قامت راست کرد به قول حاج کاظم آژانس شیشه‌ای:«حافظ امنیت ملی برای من «عباس» است نه بی بی سی» سخن امام و انقلاب سخن راستین و کارساز است و به خاک نمی افتد و تو سخنت سخن امام و انقلاب است هیچ خبرو خبر رسانی نتوانست صدای انقلاب را در گلو خفه کند همانطور که صدای فلسطن و غزه را نتواست. این خبر صادق است بگذار تکذیب کنند این خبر خواهد رسید. @esharenakhana
سیاست باطن مان را لو میدهد. میدان کشاکشی ست بین ما با خودمان، در جهان و وقت مان. گاه بر خود مان غالب میشویم و گاه مغلوب خودمانیم. چون سیبی سر گردان میان زمین و آسمانیم که مدام چرخ میخوریم و چرخ، و هر بار در مقابلمان وجهی از وجودمان رو میاید و وجه دیگرمان به زیر میرود. گاه خود را در غزه میابیم و با مظلومیتی تمام قد غالب میشویم و گاه در سهم و قدرت خواهی های انتخاباتی مان مغلوب آدمی اهل اُنس و نسیان است و از همین رو هربار وجه قبلی خویش را از یاد میبرد و با وجه دیگری از خود رو برو میشود و چند صباحی با آن موانست میکند و در میانه و میدان کشاکش با خودش دست به دست میشود و به همین جهت گاهی عهد شکنی میکند و گاهی هم عهد می‌بندد. تاب آوردن در چنین میدان کشاکشی یک حضور «هنرمندانه» را میطلبد، تا با «وقت» مان بی‌نسبت نشویم و در دام قهر نیفتیم و دچار موافقت ها و مخالفت ها نشویم. @esharenakhana
قصه؟ در قصه هر که گفته «بلیٰ» مبتلا شود با قصه آه غُصه ی ما ماجرا شود آری که قصه مبطل هر سحر میشود یک چوب هم به معجزه اش اژدها شود آری که قصه گُنگ زبان را گره گشاست موسی درون قصه کلیم خدا شود آری که قصه خانه ی احیای مردگی ست عیسی به قصه صاحب دارالشفا شود قرآن کتاب قصه ی جانان آدمی ست تنها، روایتش به لب مصطفی شود احمد که شهر قصه و قاری قصه است باب الورود قصه ی او مرتضی شود در قصه سِرِّ عالم و آدم نهفته است آن راز عالمین به خیر النسا شود آری که قصه صاحب آهی ست پر سکوت که ین قصه راویش جگر مجتبی شود در قصه هر که گفته بلیٰ مبتلا شود آن قصه قصه است که کرببلا شود جمعه/۶ مرداد/۱۴۰۲ @esharenakhana
یادداشت استاد میرشکاک در کانال کنعان: ورود به تاریخ تجدد برای هر سرزمینی جز با تحول در ساحت اصلی هویت آن قوم امکان ندارد. به صدر تاریخ غرب که بنگریم خواهیم دید که اهل "تخنه"بوده اند که امروز به آن تکنیک می گوییم. البته چیرگی مسیحیت بر یونان و روم باعث شد که تخنه در غرب به محاق برود اما اروپا پس از هزار و چند صد سال دوباره به صدر تاریخ خود برگشت و راه تخنه گشوده شد وطولی نکشید که تاریخ تکنیک تاریخ تمام جهان شد که اگر بخواهیم نمونه ای برای آن در اساطیر خودمان نشان بدهیم. عصر تهمورث وجمشید است وعلم و دانش به آنجا می رسد که دیگر بیماری ومرگ هم از میان می رود. البته تفاوت میان عصر تهمورث وجمشید با عصر تکنیک غربی این است که جمشید دعوی الوهیت می کند و فرهء ایزدی خود را از دست می دهد و کار به آنجا می کشد که مردم بیوراسب(ضحاک)ماردوش را برجمشید ترجیح می دهند، اما تکنیک علیرغم ولایتی که بر جهان دارد مدعی آزادی و حقوق طبیعی بشراست و هرگاه و هرجا که لازم باشد کار آزادی و حقوق بشر را باقهر پیش می برد. همراهی تکنیک وقهر و دمکراسی ودعوی لیبرالیسم و غیر خود را نخواستن ودیگری را سزاوار قهر دیدن ،صرف نظر از اینکه چهرهء ضحاکی تقدیر تکنیکی را در هالهء ابهام نگه می دارد، تمام کشورها و مردمان مختلف را با هر دین و آیینی که داشته باشند به موقفی رسانده که یا باید به این تقدیر تکنیکی تسلیم شوند و بپذیرند که حق از هر حیث با نمایندگان ومظاهر "ولایت تکنیک"است یا از در ستیز و ناسازگار ی درآیند ومتحمل رنج ومصیبت وخسارت شوند تا آنگاه که به زانو درآیند و تسلیم تقدیر تکنیکی شوند که نقاب ضحاک است. اسطوره می گوید هزارهء ضحاک با ظهور فریدون به پایان می رسد. اگر واقعا هزاره گرا باشیم باید هفتصد یا هشتصد سال دیگر انتظار بکشیم . @esharenakhana
عباس آمده ست بنا را عوض کند از بُن اساس قصه ی ما را عوض کند ما که همیشه قبله و بت خانه مان یکی ست او آمدست تا که خدا را عوض کند بود این توان اگر که شهادت قضا نبود تا ماجرای کرببلا را عوض کند حتا اگر رضایت حق بر بلا نبود بود این توان دراو که قضا را عوض کند تعلیم دیده از پدرش روز حادثه احوال سیدُالشهدا را عوض کند او هی ادب نمود و توانست در زبان دیوان واژه ی اُدَبا را عوض کند یا با وفای خاص ابالفضلی خودش محدوده های عهد و وفا را عوض کند وقتی بنا شکستن عهد زمانه است عباس آمده که بنا را عوض کند تاسوعا ۲۵/تیر/۱۴۰۳ @esharenakhana
آتش بیار معرکه ها عاشقان شدند با فتنه شان چه دردسری در جهان شدند! تا آمدند روی زمین «يَسْفِكُ الدِّمَاءَ» از بدو خلق، مساله ی عرشیان شدند با نانِ فقر قصه ی هر شاهنامه و آموزگار رد شدن از هفت خوان شدند شیرین و لیلی و همه ی قصه های عشق پای جنون عاشقِ شان داستان شدند آسودگی مخواه در این ره که عاشقان مرگ خبر نکرده یِ از ناگهان شدند عاشق بلاکش است و بلی گفته در أَلَست مردانِ عشق کرببلا امتحان شدند ۳/مرداد/۱۴۰۳ @esharenakhana
«واذکُر فِی الکِتبِ اِسمعیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ...»(۵۴/مریم) و یاد کن در کتاب، اسماعیل را که بسیار در وعده اش صادق بود... @esharenakhana
آسودگی مخواه در این ره که عاشقان مرگ خبر نکرده یِ از ناگهان شدند عاشق بلاکش است و بلی گفته در أَلَست مردانِ عشق کرببلا امتحان شدند @esharenakhana
لَقَدخَلَقنا ٱلانسَٰنَ فِي كَبَدٍ(۴/بلد) «ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقّت آفریدیم.» از تغزل آدمی تا دور شد چشم او بر عشق هم مستور شد طالب مِی، جورِ تلخی می‌کشد عشق بازی، کی؟ کجا؟ مَیسور شد عاشق آن آتش بیار معرکه ست موسیِ از أیمن چنین در طور شد پشت و روی سکه باشد رنج و گنج عاشق رنجیده دل، گنجور شد رنج گفتم رنج، گنج آدمیست آنکه دارد گنج کی رنجور شد؟ آب انگوری به خود مستی نداشت سوخت جوشید و شرابی جور شد خرداد/۱۴۰۳ @esharenakhana
به ساز فتنه و آشوب، چنگ‌انگیز می‌گردیم به رقص مرگ پاکوبان پی چنگیز می‌گردیم سری پر دردسر داریم و سامانش نمی خواهیم ز خون سربدارانیم و حلق‌آویز می‌گردیم تمنای پدر آن مُلکِ لایَبلای شیطان بود ولی ما ساکن بلوای آفت‌خیز می‌گردیم ز مشرق تا به مغرب ترک تازانه خروشیدیم برو خورشید! ما خود شمس این تبریز می‌گردیم نه آن خاکیم کز باران به کشتی در پناه آییم هوادار بلا هستیم و طوفان‌خیز می‌گردیم تو با صد اِن‌یکاد آیی برون از خانه؛ اما ما به میدان گر ببارد تیر، بی‌تعویذ می‌گردیم حساب ترس با ماها حساب جن و بسم الله ست پیِ ابلیس ترس خود به تیغ تیز میگردیم دگر رفت آنکه ظالم را حوالت با قیامت شد بِدَم در صورِ جنگ ای جان که رستاخیز می‌گردیم ۱۵/مرداد/۱۴۰۳ @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۱-همه ی مان لابد اینها را شنیده ایم و خوانده ایم همه جا کربلا همه جا نینوا کل یوم عاشورا کل ارض کربلا همه جای زمین شده باز اربعین امشب که کوفه بودم یک لحظه بدیهی ترین چیز باز یافتم شد که چقدر قصه ی زیارت در اربعین با غیر اربعین فرق دارد . فرقی ندارد که کجا باشی هرجا که باشی(ایران یا عراق، کنار موکب محله ی خودتان یا موکب های نجف یا کربلا و...) مهم این است که خودت را در ماجرا و قصه ی اربعین پرت کرده باشی. همینکه در قصه باشی در همه کوچه پس کوچه های قصه حاضری و همه ی قصه با تو قصه است. با اینکه هنوز پیاده روی اربعین امسال را شروع نکرده ام اما انگار همه ی تبعات و پی آمد های ظاهری و باطنی اربعین را تجربه کردم( چه از خسته گی و بدن درد و گرفتگی عضلات تا یکدل شدن با همه، و همه چیز را با جماعت اربعینی سیر و سیاحت کردن و الی آخر که من قد و اندازه ی گفتنش را ندارم و خودتان حتما با دل و جان تجربه اش کرده اید. همه و همه را) @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۲- اگر کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا معنی نداشت قاعدتا باید بعد از قصه ی حسین نقطه ی پایان اسلام را میگذاشتیم و همه چیز تمام شده بود اما میبینیم جابر فریب مکر روزگار را نمیخورد و کوتاه نمی آید و بعد از عاشورا هنوز در نگاه به حسین خود را در ماجرا پرتاب می کند و قصه اربعین را از سر میگیرد و چیز دیگری با او شروع میشود و این قصه ی کل یوم... و کل ارض... برای همه ی ما همچنان به نحو خودمان ادامه دارد @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۳- گفتم جابر فریب مکر روزگار را نخورد، قطعا این حرف ابهام دارد شاید نشود آنچنان با توضیح و تفسیر از ابهام درش آورد. اگر بخواهم اشاره ای کنم اینقدر می فهمم که چنان هزینه ی شهادت ابا عبدالله بالا بود که هر کسی تاب ماندن در آن موقع و مقام را نداشت، هرکسی توان و باور این را نداشت که بشود بعد از ابا عبدالله راهی را ادامه داد و قصه ای را شروع کرد. همه را بهت گرفته بود و بیرون آمدن از این بهت به این راحتی نبود و ته تهش به خاطر نشناختن وقت و تاریخ خودشان آنها که به پیامبر و اهل البیت محبت داشتند برای آرام کردن و راضی کردن خودشان در فکر انتقام بودند که یا کشته شوند یا بکشند و عده ی دیگرشان هم مایوسانه گوشه نشین شدند. شاید همه ی این حوادث به نحوی، (کم یا زیاد) مکر روزگارشان بود. اما جابر دچار چنین مکری نشد. او نه خواست انتقام بگیرد و نه از راه و قصه ی امام کوتاه بیاید. او راهی را رفت که هیچکس نرفت که به ظاهر کار خاصی هم نبود و سر و صدایی هم نداشت. ولی از اتفاق راهی که او رفت به آینده راه پیدا کرد و ما در امروز تاریخ هنوز در قصه و صحنه ی هنرمندانه ای که جابر خلق کرد در رفت و شدیم و نقش مان را پیدا میکنیم و بیش ازینکه قصه ی او مال دیروز باشد مال امروز و آینده ی ماست. @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۴- در دعای سمات میخوانیم که «وَ آمَنّا بِهِ وَ لَم ‌نَرَهُ صِدقاً وَ عَدلاً»؛ یعنی به پیغمبر ایمان آوردیم در حالی که پیغمبر را ندیده‌ایم میخواهم به نابینا بودن جابر به نحو ذوقی نگاه کنم. انگار از بعد شهادت امام حرکت و روند تاریخ تا به امروز به سمتی رفت که چشم مردم( آنهم مردمی که با امام معصوم در نسبتی بودند) کم کم از دیدن امام معصوم محروم شد و از آن به بعد تا به امروز نسبت مردم با امام به نحو دیگری شده است. جابر عوض اینکه ندیدن و نابیناییش را ناتوانی و نشدن قلمداد کند. رفت و با آن قصه ای را رقم زد و طور دیگری با امام نسبت برقرار کرد که این نسبت متفاوت از نسبت دیروزیان با امام بود، نسبت او رو به فردا و آینده بود‌. امروز اگر ما در قصه ی اربعین حاضر شویم به نحوی همچون جابر با همین ندیدن و نابینایی مان با امام معصوم در نسبت و قصه قرار میگیریم. @esharenakhana
قصه، اربعین، جابر ۵- این تذکر باید گفته شود که این ندیدن و نابینایی برای کسانی که اهل نسبت با امام هستند ندیدن اخلاقی نیست بلکه باید گفت انگار بعد از شهادت امام تقدیر قصه را اینطور نوشته به عبارتی قصه ی نابینایی ما را از بعد ابا عبدالله اینطور نوشته اند که همچو جابر اگر میخواهیم در قصه باشیم باید دیدن دیگری را برگزینیم. و جابر که مکر روزگار را نخورد نابینایی را بهانه ی نشستن و کوتاه آمدن از قصه نکرد. بلکه قصه‌ی نابینایی و در عین حال در نسبت بودن با امام را از سر گرفت. @esharenakhana