eitaa logo
عشقم امام‌حسیـــ❤️ــن
4.3هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
15.3هزار ویدیو
97 فایل
⁽﷽⁾ 🖐🏻صلےالله‌علیڪ‌یااباعبدالله عشقم امام حسین @eshgham_hosein ان سوی مرگ @An_soie_marg دختران مهدوی @dokhtaran_mahdave توسلات مهدوی @montazeran_monjy_313 کپی⇦عضویت=حلال شرایط تبادل و کپی از مطالب👇 https://eitaa.com/joinchat/3040346477Cbc5ec6a272
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت دوم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢ابو محمّد واقدى و زُرارة بن جلح‏ ابو محمّد واقدى و زرارة بن جلح يا خلج يا حلج يا صالح نامى از اين دو، در كتب روايى جز اين مورد، نيامده است و در كتب رجالى شيعه و سنّی نيز نامى از آنان نيست. شايد در روايت تصحيفى صورت پذيرفته است. 📘دلائل الإمامة  - به نقل از ابو محمّد واقدى و زُرارة بن جَلَح - : سه شب پيش از آن كه حسين عليه السلام آهنگ عراق كند، با او ديدار كرديم و از سستى مردم كوفه برايش گفتيم و اين كه دل‏هايشان با او و شمشيرهايشان، بر ضدّ اوست. حسين عليه السلام با دستش به آسمان اشاره كرد و درهاى آسمان گشوده شدند و شمارى از فرشتگان - كه جز خدا آنان را نمى‏ شمارد - فرود آمدند و فرمود : «اگر نزديكىِ اشيا و از ميان رفتن پاداش نبود، با اين فرشتگان با آنان مى‏ جنگيدم؛ ولى مى‏ دانم كه آن جا قتلگاه من و يارانم است و جز فرزندم على، كسى از دست آنان نجات نمى ‏يابد». 📚دلائل الإمامة : ص ۱۸۲ ح ۹۸ الملهوف : ص ۱۲۵ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت سوم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢 ابو سعيد خُدْرى‏ ابو سعيد انصارى خُدرى - كه نامش سعد بن مالك بن سِنان است و به كنيه‏ اش مشهور شده است - صحابى و از چهره‏ هاى سرشناس انصار است. او در جنگ‏هاى بسيارى با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حضور داشت و پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نيز همراهى امير مؤمنان را رها نكرد. وى، محدّثى بزرگ است و امام صادق عليه السلام از او با بزرگى و تكريم ياد كرده است؛ زيرا از راه حق انحراف پيدا نكرد. او در سال ۷۴ هجرى در گذشت. 📕الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) - به نقل از ابو سعيد خُدرى - : حسين عليه السلام در رفتن بر من چيره شد. در آن حال به وى گفتم: از خدا پروا كن و در خانه‏ ات بنشين. 📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۵ تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۱۷ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت چهارم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢 ابو واقد ليثى‏ ابو واقد ليثى - كه ظاهراً همان حارث بن عوف بن اُسَيد است كه با كنيه مشهور شده است - صحابى است و برخى گفته‏ اند : در سال دوم هجرى به دنيا آمد. در برخى از جنگ‏هاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حضور داشت و همراه امام على عليه السلام نيز در جنگ صفّين شركت كرد. معاويه سوگند ياد كرد كه در گوش ‏هايش سرب گداخته بريزد. گفته‏ اند: وى، يك سال در مكّه مجاور شد و همان جا در گذشت و در قبرستان مهاجران در فخ به خاك سپرده شد. نيز گفته ‏اند : در سال ۶۵ يا ۶۸ در مدينه در گذشت. با اين كنيه مرد ديگرى به نام صالح بن محمّد بن زائده نيز هست كه در سال ۱۴۵هجرى از دنيا رفت و به كنيه ابو واقد ليثى صغير مشهور است و او غير از اين فردِ مورد نظر ماست. 📙الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) - به نقل از ابو واقد ليثى - : خبرِ بيرون رفتن حسين عليه السلام به من رسيد. در [منزلگاه‏] مَلَل‏ به او رسيدم. او را به خدا سوگند دادم كه بيرون نرود و قيام نكند؛ زيرا او در جايى كه نبايد، قيام مى ‏كرد و خود را به كشتن مى ‏داد. او فرمود : «باز نمى ‏گردم». 📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۵ تهذيب الكمال: ج ۶ ص ۴۱۷ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت پنجم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢اَحنف بن قَيس‏ احنف بن قيس بن معاويه تميمى سعدى ابو بحر بصرى، كه نامش را ضحّاك و برخى «صخر» گفته ‏اند. در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اسلام آورد؛ ولى ايشان را نديد. او به بردبارى و آقايى شهره است. از فرماندهان لشكر عمر در فتح خراسان و فرماندهان لشكر عثمان در فتح مرو بود. در جنگ جَمَل به همراه چهارهزار نفر از قبيله ‏اش از جنگ با امير مؤمنان عليه السلام دست كشيد و از سپاهيان همراه عايشه كناره‏گيرى كرد. او از فرماندهان لشكر امير مؤمنان در جنگ صفّين بود. وى جايگاه نيكويى نزد معاويه داشت؛ ولى از ستايش امير مؤمنان عليه السلام و مدح ايشان كوتاه نمى‏ آمد. امام حسين عليه السلام قبل از قيام با وى مكاتبه كرد؛ ولى جوابى نداد. وى دوست مُصعَب بن زبير بود و از همين جهت در مسير كوفه با او همراهى كرد. او در سال ۶۷ ق از دنيا رفت. 📗أنساب الأشراف - به نقل از ابو بكر بن عيّاش -: وقتى به اَحنَف خبر رسيد كه حسين عليه السلام تصميم به قيام دارد، به او نوشت: «شكيبا باش كه وعده خدا، حق است و آنان كه يقين ندارند، تو را به خفّت نكشانند».  «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ». 📚سوره روم : آيه ۶۰ أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۷۵ سير أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۲۹۸ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت ششم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢 اُمّ سلمه‏ هند دختر ابو اُميّة بن مغيره قريشى مخزومى به كنيه ‏اش شهرت دارد. پدرش از سخاوتمندان بود. او با شوهرش ابو سَلَمه به حبشه مهاجرت كرد و از آن جا به مدينه هجرت نمود و نخستين هودج‏نشين مهاجرى بود كه وارد مدينه شد. وقتى شوهرش بر اثر زخمى كه در جنگ اُحُد خورده بود. از دنيا رفت. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در سال چهارم هجرى او را به همسرى گرفت. اُمّ سلمه از زنان فهميده صحابى بود و از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روايت نقل كرده است. داستان كسا كه در منزل وى اتّفاق افتاد، مشهور است و در آن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود : «تو بر راه درست هستى». اُمّ سلمه زنى زيبا و دل‏ربا و صاحب‏نظر بود. وى از شخصيت‏هاى مشهور به دوستى اهل بيت عليهم السلام و ولايت آنان بود. امام حسين عليه السلام صحيفه مُهر و موم شده و سلاح پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و باقى ميراث نبوى را تسليم وى كرد و پس از آن امام زين العابدين عليه السلام آنها را تحويل گرفت. وى در دوران خلافت يزيد بن معاويه در سال ۶۱ ق از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد. 📘الخرائج و الجرائح :  چون حسين عليه السلام آهنگ عراق كرد. امّ سَلَمه به ايشان گفت: به عراق نرو كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: «فرزندم حسين، در سرزمين عراق كشته خواهد شد». در نزد من خاكى است كه آن را در تُنگى شيشه ‏اى به من داد. حسين عليه السلام فرمود: «البتّه - به خدا سوگند - من كشته مى ‏شوم، اگر به سوى عراق هم نروم، باز هم مرا مى ‏كشند». 📚الخرائج والجرائح : ج ۱ ص ۲۵۳ بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۸۹ ح ۲۷ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت هفتم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢 طِرِمّاح بن عَدى‏ طِرِمّاح بن عَدىّ بن عبد اللَّه خيبرى طايى، شاعر و از ياران امير مؤمنان عليه السلام و فرستاده ايشان به نزد معاويه بود. طِرِمّاح و گروهى از كوفيان از قبيله مَذحِج، براى يارى امام حسين عليه السلام حركت و با امام عليه السلام و يارانش در منزل عُذَيب ملاقات كردند. او راه كوفه را به آنان نشان داد. وى از امام عليه السلام اجازه گرفت تا براى خانواده‏ اش خرجى ببرد و سپس برگردد و وقتى باز گشت. در راه خبر شهادت امام عليه السلام به وى رسيد. 📗تاريخ الطبرى - به نقل از جميل بن مَرثَد (از بنى مَعْن)، در باره طِرِمّاح بن عَدى - : طِرِمّاح به حسين عليه السلام نزديك شد و به ايشان گفت: به خدا سوگند مى‏ نگرم؛ ولى كسى را همراه تو نمى‏ بينم و اگر جز اينان كه همراه تو مى ‏بينم، كسى با تو نجنگد، بسنده است. يك روز پيش از بيرون رفتن از كوفه و آمدن نزد تو در آن سوى كوفه، جمعيّتى را ديدم كه تا آن روز يك‏جا چنين جمعيّتى را نديده بودم. پس در باره آنان پرسيدم. گفته شد: گرد هم آمده‏ اند تا روى ‏گردان شوند [و بيعت بشكنند] و پس از آن در پى حسين، ره‏سپار شوند. به خدا سوگند كه اگر مى ‏توانى به اندازه يك وجب به سوى آنان پيش نيايى، اين كار را انجام بده. پس اگر مى‏ خواهى به سرزمينى بروى كه خداوند تو را از آنان باز دارد تا در كار خويش بينديشى و وضعيّت برايت روشن گردد، پس حركت كن تا تو را بر ستيغ كوه ما - كه اَجأ نام دارد - فرود آورم؛ قلّه ‏اى كه - به خدا سوگند - ما را از پادشاهان غَسّان و حِمَير و نيز از نعمان بن مُنذِر و از سياه و سرخ، ايمن داشته است. به خدا سوگند كه اگر بر ما خوارى فرود آيد، با تو راه مى ‏افتم تا تو را در روستا[ ى خودمان ]فرود مى ‏آورم. آن گاه به دنبال مردانى از بنى اَجَأ و بنى سَلمى‏ از قبيله طَى مى ‏فرستيم و به خدا سوگند ده روز طول نمى ‏كشد كه سواره‏ ها و پياده‏ ها از قبيله طى نزد تو خواهند آمد. آن وقت، هر مقدار دوست دارى در ميان ما اقامت فرما و اگر اتّفاقى رخ دهد، من تضمين مى ‏كنم كه بيست هزار جنگجوى طايى با شمشير از تو دفاع كنند. به خدا سوگند كه هرگز دستى به تو نمى‏ رسد، تا زمانى كه چشمى از آنان باز و بسته مى‏ شود [ و زنده‏ اند ]. [حسين عليه السلام‏] به وى فرمود: «خداوند. به تو و مردمانت پاداش خير دهد! به راستى كه ميان ما و آنان، عهدى است كه نمى‏ توانيم بر هم زنيم و نمى‏ دانيم كه كار ما و آنان در پايان به كدام سو مى‏ رود». 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۰۶ البداية والنهاية : ج ۸ ص ۱۷۴ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت هشتم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢 عبد اللَّه بن جعفر عبد اللَّه بن جعفر بن ابى طالب - كه كنيه‏ اش ابو جعفر است - از صحابيان بود. پدرش مشهور به ذو الجناحين (صاحب دو بال) و از نخستين مهاجران به حبشه و مادرش اسماء بنت عُمَيس بود. وى در حبشه به دنيا آمد و وقتى به مدينه هجرت كرد. هفت ساله بود. چون پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به وى نظر افكند. لبخند زد و دستش را دراز كرد و او با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيعت كرد. پس از شهادت پدرش در جنگ موته پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله تربيت وى را بر عهده گرفت. او با زينب دختر امير مؤمنان عليه السلام ازدواج كرد و در جنگ صفّين، حضور داشت؛ ولى به وى اجازه جنگ نداده شد. وى بلندقامت، خوش‏سخن و از سخاوتمندانِ به‏نامِ عرب بود. وى پس از شهادت امير مؤمنان عليه السلام. همراه امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام بود و صادقانه از آنان پيروى مى ‏كرد. وى از عدم حضورش در كربلا بسيار افسوس مى‏ خورد؛ ولى افتخار مى‏ كرد كه فرزندانش به همراه حسين عليه السلام به شهادت رسيده‏اند. او در سال ۸۰ هجرى (سال سيل) در هشتاد سالگى در مدينه در گذشت. 📗الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :  عبد اللَّه بن جعفر بن ابى طالب، براى حسين عليه السلام نامه ‏اى نگاشت و او را از مردم كوفه بر حذر داشت و او را به خدا سوگند داد كه به سويشان نرود. حسين عليه السلام به او چنين نوشت: «من خوابى ديده ‏ام و در آن خواب، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به من فرمانى داد، كه در پى ِ‏آن مى‏ روم و كسى را از آن آگاه نمى ‏سازم تا با آن رو به رو شوم». 📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۷ تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۱۸ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت نهم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢 عبد اللَّه بن عبّاس‏ ابو العبّاس عبد اللَّه بن عبّاس بن عبد المطّلب، در مكّه در شِعب ابى طالب سه سال پيش از هجرت به دنيا آمد و در سال هشتم هجرى همان سال فتح مكّه به مدينه مهاجرت كرد. وى مشاور عمر و در زمان عثمان، امير الحاج بود و در زمان خلافت امير مؤمنان عليه السلام همراه و ياور و مشاور و يكى از فرمانداران و فرماندهان نظامى بود. او به نمايندگى از امير مؤمنان عليه السلام با خوارج، مناظره كرد و به هنگام شهادت امير مؤمنان فرماندار بصره بود. او با امام حسن عليه السلام بيعت كرد و در زمان ايشان، همچنان فرماندار بصره بود. وى در كربلا شركت نداشت. وقتى عبد اللَّه بن زبير بر حجاز و عراق تسلّط يافت. عبداللَّه با او بيعت نكرد و اين براى ابن زبير سنگين بود و خواست كه وى را بسوزاند. او عالِمى سخنور بود و جايگاهى بلند در تفسير، حديث و فقه داشت. در دانش شاگرد امير مؤمنان عليه السلام بود و بِدان افتخار مى‏ كرد. او در تبعيدگاهش در طائف در سال ۶۸ هجرى در سنّ ۷۱ سالگى از دنيا رفت. 📙المعجم الكبير - به نقل از ابن عبّاس - : حسين عليه السلام در باره بيرون رفتن [از مكّه‏] از من اجازه (نظر) خواست. گفتم: اگر بر من و تو عيب نبود، با دستانم بر سرت چنگ مى ‏انداختم [ و نمى‏ گذاشتم بروى‏]. پاسخ او اين سخن بود : «اگر در فلان جا كشته شوم، دوست‏ تر مى ‏دارم تا اين كه به وسيله من حرم خدا و پيامبر او شكسته شود». اين سخن مرا براى [ شهادت ] او راضى كرد. 📚المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۱۹ ح ۲۸۵۹ سير أعلام النبلاء: ج ۳ ص ۲۹۲ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت دهم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢 عبد اللَّه بن عمر عبد اللَّه بن عمر بن خطّاب - كه كنيه‏ اش ابو عبد الرحمان است - پيش از هجرت به دنيا آمد و به همراه پدرش در مكّه اسلام آورد. آن گاه به مدينه هجرت كرد. وى در دو نبردِ بدر و اُحُد به خاطر سنّ كم شركت نداشت؛ ولى در جنگ احزاب و ساير جنگ‏ها شركت داشت. در كتب‏ سنّی، از وى روايت‏هاى بسيارى نقل شده ‏است. عمر، با عضويت او در شوراى خلافت مخالفت كرد و مى ‏گفت: شايستگى خلافت ندارد؛ بلكه نمى‏ تواند همسر خود را هم طلاق بدهد؛ ولى بنا بر نقلى، او را يكى از اعضاى شورا قرار داد. مشروط بر آن كه كارى بر عهده ‏اش نباشد. پس از خلافت عثمان وى از سياست كناره گرفت. او با معاويه و يزيد بيعت كرد. وى در جنگ‏هاى امير مؤمنان عليه السلام همراه ايشان نبود و از دشمنان ايشان هم نبود. او در سال ۷۴ هجرى در هشتاد و چهار سالگى درگذشت. 📕تاريخ دمشق - به نقل از شَعبى - : چون حسين بن على عليه السلام راهى عراق شد، به ابن عمر گفته شد: راستى برادرت حسين، ره‏سپار عراق شده است. اين بود كه نزد حسين عليه السلام آمد و او را به خدا سوگند داد و گفت: به راستى كه مردم عراق مردم بدى هستند و پدرت را كشتند و برادرت را [نيزه‏] زدند و چنين و چنان كردند. چون از او نوميد شد، دست به گردن او آويخت و ميان دو ديده‏ اش را بوسيد و گفت: تو را كه كشته مى ‏شوى، به خدا مى ‏سپارم. از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏ فرمود : «خدا، دنيا را براى شما نخواسته است». 📚تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۲۰۱ ح ۳۵۴۱ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت یازدهم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢 عمر بن على بن ابى طالب‏ 📗الملهوف - به نقل از محمّد بن عمر - : از پدرم عمر بن على بن ابى طالب شنيدم كه براى دايى‏ هايم خاندان عقيل صحبت مى‏ كرد و مى‏ گفت: چون برادرم حسين، از بيعت با يزيد در مدينه سر باز زد. نزد او رفتم و او را تنها يافتم. به وى گفتم : جانم فدايت اى ابا عبد اللَّه! برادرت حسن، از پدرت برايم چنين نقل كرد. [در اين هنگام ]گريه و اشك امانم ندادند و صداى هق هق گريه‏ ام بلند شد. حسين مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برايت نقل كرد كه من كشته مى‏ شوم؟». گفتم: حاشا كه چنين بگويد، اى پسر پيامبر خدا! فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند مى ‏دهم، آيا از كشته شدن من خبر داد؟». گفتم: آرى. پس چرا دست نمى ‏دهى و بيعت نمى ‏كنى؟ فرمود: «پدرم خبر داد كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله او را از كشته شدن او و من، باخبر ساخت و اين كه قبر من نزديك قبر او خواهد بود، آيا گمان مى ‏برى كه چيزى را مى ‏دانى كه من نمى ‏دانم؟ به راستى كه خوارى و پَستى را هرگز بر خود نمى ‏پسندم. فاطمه، پدرش را در حالى ملاقات مى ‏كند كه از رفتار بنى اميّه با فرزندانش شاكى است. هرگز كسى كه او را از طريق [آزردن‏] فرزندانش بيازارد، وارد بهشت نخواهد شد!». 📚الملهوف / طبعة أنوار الهدى : ص ۱۹ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت دوازدهم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) 💢 فَرَزدَق‏ همّام بن غالب بن صعصعه - كه كنيه‏ اش ابو فراس و معروف به فرزدق است - در سال ۲۵ هجرى در بصره به دنيا آمد. وى از ياران امير مؤمنان، امام حسين و امام زين العابدين عليهم السلام است. قصيده ‏اش در مدح امام زين العابدين عليه السلام در حضور هشام بن عبد الملك، معروف است و بيت آغاز آن، چنين است: اين، كسى است كه سرزمين بطحا جاى گام‏هايش را مى‏ شناسد و كعبه و حرم و غير حرم، او را مى ‏شناسند. هشام، از شنيدن اين اشعار خشمگين شد و دستور داد فرزدق را زندانى كنند. او را در عَسفان (ميان مكّه و مدينه) زندانى كردند و امام زين العابدين عليه السلام دوازده هزار درهم صله به خاطر آن شعر به وى داد؛ ولى فرزدق آن را نپذيرفت و گفت كه تنها براى پاداش اخروى آن را سروده است و تنها با اصرار امام عليه السلام آن را پذيرفت. وى در سال ۱۱۰ هجرى پس از سفرى به عراق، شام و جزيره (شمال عراق و سوريه) در گذشت. 📗أنساب الأشراف - به نقل از زبير بن خِرّيت - : از فَرَزدَق شنيدم كه گفت: حسين را در منزل ذات عِرق ديدم كه به كوفه مى‏ رفت. به من فرمود : «گمان مى ‏كنى مردم كوفه - كه خورجينى از نامه‏ هايشان نزد من است - چه مى ‏كنند؟». گفتم: رهايت مى ‏كنند. پس نرو تو به سوى مردمى مى ‏روى كه دل‏هايشان، با تو و دست‏هايشان، رو در روى توست. ولى او نپذيرفت. 📚أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۷۷ تاريخ الإسلام. ذهبى : ج ۵ ص ۱۰ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🚫قسمت سیزدهم (مخالفان رفتن امام حسین(ع)به سمت عراق‏) [قسمت آخر] 💢 محمّد بن حنفيّه‏ 📘الإرشاد - در گزارش بيرون رفتن امام عليه السلام از مدينه - : حسين عليه السلام شب‏ هنگام (شب يكشنبه، دو روز مانده از رجب)، به سوى مكّه به راه افتاد و فرزندان، برادران، برادرزادگان و همه خانواده‏اش، جز محمّد بن حنفيّه همراه او بودند. محمّد بن حنفيّه چون دريافت كه ايشان آهنگ بيرون رفتن از مدينه را دارد و خودش هم نمى ‏داند كه به كجا مى ‏رود، به وى گفت: برادر! تو محبوب‏ترينِ مردم و گرامى ‏ترينِ آنان در نزد منى و دلسوزى را براى هيچ يك از مردم جز براى تو نگاه نمى‏ دارم و تو بِدان سزاوارترى، از بيعت با يزيد بن معاويه و از شهرها تا آن جا كه مى ‏توانى چشمپوشى كن. سپس فرستادگانى به سوى مردم گسيل دار و آنان را به سوى خود فرا بخوان. پس اگر مردم از تو پيروى كردند و به بيعت تو در آمدند، خدا را بر آن سپاس بگزار و اگر سراغ كسى جز تو رفتند، از دين و خِرد تو كاسته نمى‏ شود و مردانگى و ارجمندىِ تو بر باد نمى ‏رود. من نگرانم كه به يكى از اين شهرها وارد شوى و مردم دچار چنددستگى شوند : گروهى با تو و گروهى بر ضدّ تو و با يكديگر نبرد كنند و تو، هدف نخستين نيزه باشى و در آن صورت بهترينِ همه اين امّت از نظر شخصيت فردى و پدر و مادر خونش از همه پايمال‏تر و خانواده‏ اش از همه خوارتر شود. حسين عليه السلام به او فرمود : «برادر! پس كجا بروم؟». گفت: مكّه پس اگر سراى آرامى بود، همان جا بمان و اگر تو را در آن آرامش نبود، به رَمْل‏ها و ستيغ كوه‏ها پناه ببر و از شهرى به شهرى برو تا بنگرى كه سرنوشت مردم، چه خواهد شد. پس درست‏ترين تصميم‏ گيرى تو زمانى است كه به استقبال حوادث و رخدادها بروى. امام عليه السلام فرمود : «برادرم! تو نيكخواهى و دلسوزى كردى و اميد دارم كه نظر تو استوار و همراه توفيق باشد». 📚الإرشاد : ج ۲ ص ۳۴ بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۳۲۶ 📕إثبات الوصيّة :  محمّد بن حنفيّه، براى بدرقه حسين عليه السلام بيرون آمد و هنگام خداحافظى به او گفت: اى ابا عبد اللَّه! خدا را، خدا را در باره خاندان پيامبر خدا، در نظر آور! حسين عليه السلام به او فرمود : «خدا، جز اسير شدنِ آنان را نمى‏ خواهد». 📚إثبات الوصيّة : ص ۱۷۶ عيون المعجزات : ص ۶۹ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت اول (از مكّه تا كربلا) 🕋 كوشش‏هاى يزيد براى جلوگيرى از حركت امام حسین عليه السلام‏ 📔الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :  يزيد بن معاويه در نامه‏ اى به عبد اللَّه بن عبّاس از رفتن امام عليه السلام به مكّه خبر داد: «گمان مى ‏كنيم كه مردانى از اهل خاور نزد او آمده‏ اند و او را به آرزوى خلافت افكنده ‏اند و تو در ميان آنان داراى آگاهى و تجربه ‏اى پس اگر چنين كرده، پيوند خويشاوندى را گسسته است و تو بزرگ خاندان و مورد نظر آنان هستى. پس او را از كوشش براى ايجاد تفرقه، باز دار».... عبد اللَّه بن عبّاس. براى يزيد نوشت : «من اميدوارم كه بيرون رفتن حسين براى كارى نباشد كه تو را ناخوش آيد. من از نصيحت كردن او در باره چيزى كه مايه همبستگى و موجب خاموشىِ خشم و آتش باشد، به يارى خداوند دريغ نخواهم كرد». 📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۸ تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۱۹ 📓الفتوح :  نامه يزيد بن معاويه از شام با پيك براى مردم مدينه (اعم از قريش و جز آنان از بنى هاشم) رسيد. در آن اين اشعار بود :... اى خويشان ما ! اينك كه جنگ آرام گرفته است، آن را بر ميفروزيد و به رشته‏ هاى آشتى در آويزيد و چنگ زنيد. جنگ اقوامى را كه پيش از شما بودند. فريفت ‏و ملّت ‏هايى را نابود ساخت. پس نسبت به خويشان خود انصاف روا داريد و با گردن‏كشى آنان را به نابودى نيفكنيد. چه بسا گردن‏كشانى كه پايشان لغزيده است. مردم مدينه به اين ابيات نگريستند و آن گاه ابيات و نامه را براى حسين بن على عليه السلام فرستادند. ايشان چون در آن نگريست، دانست كه نامه يزيد بن معاويه است. حسين عليه السلام پاسخ را بدين ترتيب نگاشت: «به نام خداى بخشنده مهربان. و اگر تو را تكذيب كردند. بگو : عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما از آنچه من انجام مى‏ دهم. [بيزار و] جدا هستيد و من از آنچه شما انجام مى‏ دهيد. [بيزار و] جدا هستم». (📖سوره يونس : آيه ۴۱) والسّلام !». 📚الفتوح : ج ۵ ص ۶۸ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت دوم (از مكّه تا كربلا) 🕋 توطئه يزيد براى كشتن امام حسین عليه السلام در مكّه‏ 📗الملهوف - به نقل از مُعمَّر بن مُثَنّا در [كتابش‏] مقتل الحسين عليه السلام - : چون روز تَرويه‏ شد، عمرو بن سعيد بن عاص با سپاهى گران، وارد مكّه شد. يزيد به او دستور داده بود كه اگر حسين عليه السلام جنگيد. با او بجنگد و اگر بر او دست يافت، او را بكُشد. پس حسين عليه السلام در روز تَرويه بيرون رفت. 💫روز هشتم ذى حجّه را «يوم التَّرويَة (روز آب برداشتن)» مى‏ گويند ؛ چرا كه حاجيان در آن براى روزهاى بعد آب بر مى‏ دارند. 📚الملهوف / إعداد عبد الزهراء عثمان محمّد : ص ۵۸ 📕الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) - به نقل از فَرَزدَق - : حسين عليه السلام را ديدم و به وى گفتم: پدرم به قربانت ! اگر صبر كنى تا مردم حجّشان را بگزارند. اميدوارم كه مردمِ حاضر در حج بر گِرد تو جمع شوند. فرمود : «اى ابو فِراس ! از آنها (ياران يزيد) در امان نيستم». 📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۵۵ ح ۴۳۸ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت سوم (از مكّه تا كربلا) 🕋 گفتگوى امام حسین عليه السلام با عبد اللَّه بن عبّاس‏ 📗تاريخ الطبرى - به نقل از عُقبة بن سَمعان - : وقتى حسين عليه السلام مصمّم شد كه به سوى كوفه روان شود، عبد اللَّه بن عبّاس نزد وى آمد و گفت : اى پسرعمو! مردم شايع كرده‏ اند كه تو به سوى عراق خواهى رفت؛ به من بگو كه چه خواهى كرد.  فرمود : «آهنگ آن دارم كه - إن شاء اللَّه تعالى - همين يكى دو روز آيندهحركت كنم». ابن عبّاس به او گفت: تو را از اين كار در پناه خدا قرار مى ‏دهم. به من بگو - خدا تو را قرين رحمتت بدارد - كه آيا به سوى مردمى مى ‏روى كه حاكمشان را كُشته‏ اند و ولايتشان را به تصرّف خود در آورده‏ اند و دشمن خويش را بيرون رانده‏ اند؟ اگر چنين كرده ‏اند، به سوى آنها برو؛ امّا اگر تو را خوانده ‏اند و [هنوز ]حاكمشان آن جاست و بر قوم چيره است و كارگزارانش خراجِ ولايت‏ها را مى ‏گيرند؛ تو را به جنگ و زد و خورد فرا خوانده ‏اند. بيمِ آن دارم كه فريبت دهند و تكذيبت نمايند و با تو ناسازگارى كنند و يارى ‏ات ندهند و بر ضدّ تو شورانده شوند و از هر كس ديگرى در كار دشمنىِ تو سخت‏تر باشند. حسين عليه السلام فرمود : «از خدا خير مى ‏جويم. ببينم كه چه خواهد شد».... چون شب يا صبح بعد فرا رسيد، عبد اللَّه بن عبّاس نزد حسين عليه السلام آمد و گفت: اى پسرعمو! من صبورى مى ‏كنم ؛ امّا صبر ندارم، بيم دارم كه در اين سفر هلاك و نابود شوى مردم عراق قومى حيله‏ گرند، به آنها نزديك مشو در همين شهر بمان كه سَرور مردم حجازى اگر مردم عراق - چنان كه مى ‏گويند - تو را مى‏ خواهند، به آنها بنويس كه دشمنِ خويش را بيرون كنند. آن گاه به سوى آنها برو اگر جز رفتن نمى ‏خواهى، به سوى يَمَن برو كه در آن جا قلعه ‏ها و درّه ‏هايى وجود دارد و سرزمينى پهناور است و پدرت در آن جا پيروانى دارد و از مردم نيز دورى آن گاه براى مردم نامه مى‏ نويسى و دعوتگرانت را مى ‏فرستى؛ در اين صورت اميدوارم كه آنچه را مى ‏خواهى، بى ‏خطر بيابى. حسين عليه السلام به او فرمود : «اى پسرعمو ! به خدا مى‏ دانم كه خيرخواه و دلسوزى؛ ولى من تصميم خود را گرفته ‏ام و آهنگ رفتن دارم». ابن عبّاس گفت: اگر مى ‏روى زنان و كودكانت را نبر به خدا نگرانم كه همانند عثمان كه [كشته شد و ]زنان و فرزندانش به او مى‏ نگريستند. كشته شوى... به خدايى كه جز او خدايى نيست. چنانچه مى‏ دانستم اگر موى و پيشانى ‏ات را بگيرم تا مردم [به خاطر دعواى ما] بر من و تو گِرد آيند به رأى من عمل مى ‏كنى [و از مكّه نمى ‏روى‏]، چنين مى ‏كردم. 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۸۳ أنساب الأشراف: ج ۳ ص ۳۷۳ ⏯ ادامه دارد... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت چهارم (از مكّه تا كربلا) 🕋 گفتگوى امام عليه السلام با عبد اللَّه بن عبّاس‏ (ادامه) 📘الفتوح :  حسين عليه السلام وارد مكّه شد و مردم آن جا بسيار خرسند شدند؛ بامداد و شامگاه نزد او رفت و آمد مى ‏كردند. در آن ايّام عبد اللَّه بن عبّاس و عبد اللَّه بن عمر بن خطّاب در مكّه بودند، آن دو با هم بر حسين عليه السلام وارد شدند و قصد داشتند به مدينه برگردند. ابن عمر به حسين عليه السلام گفت: اى ابا عبد اللَّه! رحمت خدا بر تو باد، از خدايى كه بازگشت تو به سوى اوست، پروا كن. از دشمنىِ اين خاندان با خودتان و ستمى كه بر شما كرده‏ اند، آگاهى و اين مرد، يزيد بن معاويه بر مردم فرمان‏روا شده است، ايمن نيستم [و مى‏ ترسم]كه مردم براى سيم و زر به وى روى آورند و تو را بكشند و در اين راه انسان‏هاى بسيارى نابود شوند. از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى ‏فرمود: «حسين، كشته مى‏ شود، و اگر او را كشتند و تنها نهادند و يارى ‏اش نكردند، خدا تا قيامت آنان را خوار خواهد كرد». من به تو پيشنهاد مى ‏كنم از درِ سازش - كه مردم نيز آن گونه وارد شده‏ اند - وارد شوى و چنان كه در گذشته بر معاويه شكيبايى كردى، شكيبايى كن؛ شايد خدا، ميان تو و اين گروه ستمگر حكم رانَد. حسين عليه السلام به او فرمود : «اى ابو عبد الرحمان! من با يزيد بيعت و سازش كنم، در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره او و پدرش، آن فرمود كه فرمود؟!». ابن عبّاس گفت: درست گفتى. اى ابا عبد اللَّه! پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در زمان حياتش فرمود: «ما را چه با يزيد؟! خدا او را مبارك نكند! او فرزندم و فرزند دخترم حسين را مى‏ كشد. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، فرزندم در برابر مردمى كه از او دفاع نمى ‏كنند، كشته نمى ‏شود، مگر آن كه خدا ميان دل‏ها و زبان‏هايشان، جدايى مى ‏افكند». آن گاه ابن عبّاس گريست. حسين عليه السلام هم با او گريست و فرمود : «اى ابن عبّاس ! تو مى ‏دانى كه من فرزند دختر پيامبرم؟». ابن عبّاس گفت: به خدا سوگند، آرى. مى ‏دانيم و مى ‏دانيم كه در تمام دنيا جز تو كسى نيست كه فرزند دختر پيامبر باشد. و اين كه يارى تو بر اين امّت واجب است، همانند وجوب نماز و زكات - كه يكى بدون ديگرى پذيرفته نيست. حسين عليه السلام فرمود : «اى ابن عبّاس! در باره مردمى كه فرزند دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را از سرا و منزل و زادگاهش و از حرم پيامبرش و از همسايگىِ قبر او و زادگاه و مسجد و جايگاه هجرتش بيرون كردند، چه مى ‏گويى؛ آنان كه او را نگران و ترسان، رها كردند كه در جايى آرام نگيرد و در منزلى، پناه نجويد و قصد آنان، كشتن و ريختن خون اوست، در حالى كه وى به خدا شرك نورزيده است و جز او سرپرستى بر نگرفته و از آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و خليفگانِ پس از او بر آن بودند، جدا نشده است؟». ⏯ ادامه دارد... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت پنجم (از مكّه تا كربلا) 🕋 گفتگوى امام عليه السلام با عبد اللَّه بن عبّاس‏ (ادامه) ابن عبّاس گفت: درباره آنان جز اين آيه را نمى ‏گويم:  «آنان به خدا و پيامبرش كفر ورزيدند و نماز را جز با حالت سستى نمى‏ خوانند» 📖سوره توبه : آيه ۵۴  «در برابر مردم خودنمايى مى ‏كنند و جز اندكى از خدا ياد نمى ‏كنند، ميان آن [دو گروه‏] دو دل‏اند، نه با اينان‏اند و نه با آنان‏اند و هر كه خدا گم‏راهش ساخت؛ راهى براى او نخواهى يافت» 📖سوره نساء : آيه ۱۴۲ و ۱۴۳  و بر چنين كسانى بزرگ‏ترين ضربه فرود خواهد آمد. و امّا تو - اى پسر دختر پيامبر - به راستى كه سرآمدِ افتخار به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و پسرِ همانندِ مريم عَذرايى. اى پسر دختر پيامبر! گمان مبر كه خدا، از آنچه ستمگران مى ‏كنند، بى‏ خبر است. من گواهى مى ‏دهم كه هر كس از همراهىِ تو روى بگردانَد و در ستيز با تو و نبرد با پيامبرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله طمع ورزد، هيچ بهره‏ اى نخواهد داشت. حسین عليه السلام فرمود: «خدايا ! گواه باش». ابن عبّاس گفت: اى پسر دختر پيامبر! فدايت شوم! گويى مرا به سوى خود مى ‏خوانى و از من مى ‏خواهى كه يارى ‏ات كنم! به خدايى كه جز او خدايى نيست، اگر با اين شمشيرم در پيشِ روى تو، چنان ضربه زنم كه شمشيرم به تمامى خُرد شود، يك‏صدمِ حقّ تو را نگزارده ‏ام اينك پيش روى تو ام به من فرمان بده». ابن عمر گفت: درنگ كنيد! اى ابن عبّاس! ما را از اين [گرفتارى‏] بِرَهان. سپس ابن عمر به حسين عليه السلام رو كرد و گفت: اى ابا عبد اللَّه! در آنچه تصميم دارى، درنگ كن و از اين جا به مدينه باز گرد و از در سازش با اين قوم وارد شو و از ميهن خود و حرم جدّت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، غايب مباش و براى اينان كه بهره‏ اى ندارند، حجّت و راهى بر ضدّ خود مگذار و اگر مى ‏خواهى [با يزيد] بيعت نكنى، آزاد هستى تا در كارت بنگرى؛ زيرا اميد است كه يزيد بن معاويه جز اندكى زنده نماند و خداوند تو را از كارش كفايت كند. حسين عليه السلام فرمود : «اُف بر اين سخن، تا آن زمان كه آسمان‏ها و زمين هستند! اى عبد اللَّه! تو را به خدا من در اين كار دچار خطايم؟ اگر در نظر تو بر خطا هستم. مرا [از خطايم‏] باز گردان كه من فروتن، شنوا و پذيرايم». ابن عمر گفت: نه. خدايا! خداوند پسر دختر پيامبرش را بر خطا ننهاده است و يزيد بن معاويه در كار خلافت همانند تو - كه پاك و برگزيده نسل پيامبر خدايى - نيست؛ ولى مى ‏ترسم اين چهره زيبا و نيكوى تو با شمشير نواخته شود و از اين امّت آنچه را دوست ندارى، ببينى. پس با ما به مدينه باز گرد و اگر دوست ندارى بيعت كنى، هرگز بيعت نكن و در خانه ‏ات بنشين. ⏯ ادامه دارد... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت ششم (از مكّه تا كربلا) 🕋 گفتگوى امام عليه السلام با عبد اللَّه بن عبّاس‏ (ادامه) حسين عليه السلام فرمود : «اى ابن عمر! [ تصوّر سخن تو ] دور است. اين گروه، چه به من دست يابند و چه به من دست نيابند، مرا رها نمى‏ كنند و پيوسته بر آن اند تا اگرچه به زور بيعت كنم و يا مرا بكُشند. اى عبد اللَّه! مگر نمى‏ دانى از پستى دنيا نزد خداى متعال است كه سرِ يحيى بن زكريّا براى بدكاره‏اى از بدكارگان بنى اسرائيل ارمغان برده شد. در حالى كه سر با برهان، بر ضدّ آنان سخن مى‏ گفت؟ اى ابو عبد الرحمان! مگر نمى ‏دانى كه بنى اسرائيل در ميان طلوع سپيده تا بر آمدن خورشيد، هفتاد پيامبر را مى‏ كشتند و پس از آن در بازارهايشان همگى به داد و ستد مى‏ نشستند، چنان كه گويى كارى نكرده ‏اند و خدا در مورد آنان شتاب نورزيد و سپس آنان را سخت و مقتدرانه گرفت؟ و اى ابو عبد الرحمان! از خدا پروا كن و از يارى ‏ام رو بر متاب...». سپس حسين عليه السلام به عبد اللَّه بن عبّاس، رو كرد و گفت: اى ابن عبّاس! تو پسرعموى پدرم هستى و از هنگامى كه تو را شناخته‏ ام پيوسته به نيكى فرمان مى ‏دهى و به پدرم رايزنى‏ هاى حكيمانه مى‏ دادى، او پيوسته از تو خيرخواهى و رايزنى مى‏ خواست و تو به درستى به او پيشنهاد مى‏ دادى. پس در پناه و پشتيبانى خدا به مدينه برو و چيزى از خبرهاى تو بر من پوشيده نمى ‏مانَد ؛ زيرا من در اين حرم، نشيمن دارم و تا وقتى كه ببينم مردمش مرا دوست دارند و يارى ‏ام مى ‏كنند، همواره در آن سُكنا خواهم گزيد. پس آن گاه كه مرا وا نهند، ديگران را جایگزين آنان خواهم كرد و به سخنى چنگ خواهم زد كه ابراهيمِ خليل عليه السلام هنگامى كه در آتش افكنده شد، آن را گفت: خداوند مرا بَسَنده است و او خوبْ كارگزارى است! پس آتش بر او سرد و سلامت گشت». در آن هنگام ابن عبّاس و ابن عمر سخت گريستند و حسين عليه السلام نيز مدّتى با آن دو گريست. پس از آن با آن دو خداحافظى كرد و ابن عمر و ابن عبّاس، به مدينه رفتند و حسين عليه السلام در مكّه اقامت گزيد. 📚الفتوح : ج ۵ ص ۲۳ مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى: ج ۱ ص ۱۹۰ 📗دلائل الإمامة - به نقل از عبد اللَّه بن عبّاس - : حسين بن على عليه السلام را هنگامى كه به سوى عراق مى ‏رفت، ديدم. گفتم: اى پسر پيامبر خدا ! نرو.  به من فرمود : «اى ابن عبّاس ! مگر نمى‏ دانى كه مرگ من در آن جاست؟ و كشتارگاه ياران من آن جاست؟». به او گفتم: اين را از كجا مى‏ گويى؟ فرمود : «از رازى كه برايم گفته شده است و آگاهى ‏اى كه به من داده‏ اند». 📚دلائل الإمامة : ص ۱۸۱ ح ۹۶ ذوب النُّضار : ص ۳۰ 📘الملهوف :  عبد اللَّه بن عبّاس و عبد اللَّه بن زبير هنگام رفتن امام عليه السلام از مكّه، نزد ايشان آمدند و به او پيشنهاد خويشتندارى [و ماندن‏] كردند. امام عليه السلام به آن دو فرمود: «پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به من دستورى داده است و من آن را انجام مى‏ دهم». ابن عبّاس. در حالى كه مى ‏گفت: «واى از مصيبت حسين !». بيرون رفت. 📚الملهوف : ص ۱۰۱ بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۶۴ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت هفتم (از مكّه تا كربلا) 🕋 گفتگوى امام عليه السلام با عبد اللَّه بن زبير 📕كامل الزيارات - به نقل از ابو جارود از امام باقر عليه السلام - : حسين عليه السلام يك روز قبل از تَرويه از مكّه بيرون رفت. عبد اللَّه بن زبير او را بدرقه كرد و گفت: اى ابا عبد اللَّه! موسم حج فرا رسيد و تو آن را وا مى ‏گذارى و به سوى عراق مى ‏روى؟ فرمود : «اى پسر زبير! اگر در ساحل فرات به خاك سپرده شوم. بهتر از آن است كه در آستانه كعبه به خاك سپرده شوم [و حرمت كعبه حفظ نشود]». 📚كامل الزيارات : ص ۱۵۱ ح ۱۸۴ بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۸۶ ح ۱۸ 📓أنساب الأشراف :  ابن زبير از حسين عليه السلام خواست كه در مكّه بماند تا او و مردم با وى بيعت كنند و اين را از آن روى گفت كه به او بدگمان نشود و در گفتار، بهانه ‏اى داشته باشد. آن گاه حسين عليه السلام فرمود: «اگر يك وجب دورتر از حرم كشته شوم، نزد من دوست ‏داشتنى‏ تر است تا در درون آن كشته شوم و اگر دو وجب دورتر از آن كشته شوم بهتر از آن است كه يك وجب دورتر از آن كشته شوم». 📚أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۷۵ 🕋سخنرانى امام عليه السلام هنگام بيرون رفتن از مكّه‏ 📙تيسير المطالب - به نقل از زيد بن على از پدرش امام زين العابدين عليه السلام - : حسين بن على عليه السلام، براى يارانش سخنرانى كرد و خداى را سپاس گفت و ستود و سپس فرمود : «اى مردم! قلّاده مرگ براى فرزندان آدم چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است [و حتمى است] و اشتياقى فراوان به ديدار گذشتگانم دارم. چونان اشتياق يعقوب به يوسف و برادرش به راستى كه مرا قتلگاهى است كه آن را ملاقات مى‏ كنم و گويا به بندهايم مى‏ نگرم كه درندگان بيابان‏ها آنها را از هم مى‏ گسلند و شكم‏هاى خود را از آن مى ‏آكنند. خشنودى خدا، خشنودى خانواده ماست. بر بلاى او بردباريم تا پاداش بردباران را به ما ببخشد حرم و خاندان پيامبر، از او جدا نيستند و اعضاى آن هرگز از هم جدا نمى‏ شوند و آنان در بهشت برين جمع مى ‏شوند و ديدگان او (پيامبر صلى اللَّه عليه و آله) به آنان روشن مى ‏گردد و وعده خدا در باره آنان تحقّق مى ‏يابد. هان! هر كس آماده است جان خود را در راه ما بدهد، با ما همسفر شود. من - إن شاء اللَّه - فردا حركت مى‏ كنم». آن گاه به سوى دشمن برخاست و به شهادت رسيد. درود خدا بر او باد! 📚تيسير المطالب : ص ۱۹۹ الحدائق الورديّة: ج ۱ ص ۱۱۴ 🕋تاريخ بيرون رفتن امام عليه السلام از مكّه‏ 📔تهذيب الأحكام - به نقل از ابراهيم بن عمر يمانى از امام صادق عليه السلام - : حسين بن على عليه السلام روز تَروِيَه به سوى عراق حركت كرد. او به قصد عمره وارد مكّه شده بود. 📚تهذيب الأحكام : ج ۵ ص ۴۳۶ ح ۱۵۱۶ الكافى : ج ۴ ص ۵۳۵ ح ۳ 📘الكافى - به نقل از معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السلام - : حسين بن على عليه السلام در ذى حجّه عمره گزارد و در روز تَرويه به عراق رفت، در حالى كه مردم به مِنا مى ‏رفتند. 📚الكافى : ج ۴ ص ۵۳۵ ح ۴ تهذيب الأحكام : ج ۵ ص ۴۳۷ ح ۱۵۱۹ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت هشتم (از مكّه تا كربلا) 🕋 همراهان امام حسین عليه السلام‏ 📗الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :  مردم عراق براى حسين عليه السلام پيك‏ها و نامه‏ ها فرستادند و او را نزد خود، فرا خواندند و او با خانواده ‏اش و شصت نفر از بزرگان كوفه در روز دوشنبه دهم ذى حجّه سال شصت راهىِ عراق شد. 📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۵۱ تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۲۱ 📘الملهوف :  انگيزه همراه بردن محارم و خانواده از سوى حسين عليه السلام مى‏ تواند آن باشد كه اگر آنان را در حجاز يا شهرهاى ديگر مى ‏گذاشت. يزيد - كه خدا لعنتش كند - براى دستگيرى آنان اقدام مى‏ كرد و با خوار كردن و بدرفتارى با آنان چنان مى ‏كرد كه حسين عليه السلام را از جهاد و شهادت باز دارد و حسين عليه السلام با دستگيرى ايشان توسّط يزيد بن معاويه از پايگاه سعادت دور مى‏مانْد. 📚الملهوف : ص ۱۴۲ 📙الفتوح :  حسين عليه السلام يارانش را - كه به همراه او قصد رفتن به عراق داشتند - گرد آورد و به هر يك ده دينار و يك شتر براى حمل توشه و اثاثشان داد. آن گاه خانه خدا و صفا و مروه را طواف نمود و آماده رفتن شد و دختران و خواهرانش را بر كجاوه‏ ها سوار كرد. حسين عليه السلام روز سه ‏شنبه، روز تَرْوِيَه هشتم ذى حجّه، به همراه ۸۲ نفر از پيروان و خانواده ‏اش از مكّه بيرون رفت. 📚الفتوح : ج ۵ ص ۶۹ مقتل الحسين عليه السلام. خوارزمى : ج ۱ ص ۲۲۰ 🕋 ناكامى مأموران عمرو بن سعيد در جلوگيرى از رفتن امام عليه السلام‏ 📔 الأخبار الطوال :  چون حسين عليه السلام از مكّه بيرون آمد. فرمانده پاسبانان عمرو بن سعيد بن عاص (فرماندار مكّه) با گروهى نظامى جلو ايشان را گرفت و گفت: فرمان‏روا به تو دستور مى ‏دهد برگردى. برگرد؛ وگر نه من از حركت تو جلوگيرى مى ‏كنم. حسين عليه السلام سخن او را نپذيرفت و دو گروه با تازيانه با يكديگر، درگير شدند. چون اين گزارش به عمرو بن سعيد رسيد، ترسيد كه كار دشوار شود؛ پس به فرماندهِ پاسبانان خود پيام داد كه باز گردد.  📚الأخبار الطوال : ص ۲۴۴ 📕الكامل فى التاريخ :  حسين عليه السلام روز تَرْوِيَه حركت كرد و فرستادگان عمرو بن سعيد بن عاص - كه از سوى يزيد بن معاويه با برادرش يحيى امير حجاز بود - به او اعتراض كردند و او را از رفتن باز مى‏ داشتند؛ ولى حسين عليه السلام نپذيرفت و حركت كرد و به روى هم تازيانه زدند؛ ولى حسين عليه السلام و يارانش، نپذيرفتند. 📚الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۴۷ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت نهم (از مكّه تا كربلا) 🕋 نامه امام عليه السلام به بنى هاشم و خبر دادن از آينده‏ 📗كامل الزيارات - به نقل از زُراره از امام باقر عليه السلام - : حسين بن على عليه السلام از مكّه به محمّد بن على (ابن حنفيّه) نامه نوشت كه : «به نام خداى بخشنده مهربان. از حسين بن على به محمّد بن على و خويشاوندان او از بنى هاشم امّا بعد. همانا هر كس به من بپيوندد، شهيد مى ‏شود و هر كس به من نپيوندد، پيروزى نخواهد يافت. و السّلام !». 📚كامل الزيارات : ص ۱۵۷ ح ۱۹۵ بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۸۷ ح ۲۳ 📘الحدائق الورديّة :  چون حسين عليه السلام در بُستان بنى عامر فرود آمد، به محمّد بن حنفيّه و خاندانش نوشت : «از حسين بن على به محمّد بن على و خانواده ‏اش امّا بعد، شما اگر به من پيوستيد، شهيد مى ‏شويد و اگر از پيوستن، خوددارى كرديد، به پيروزى نخواهيد رسيد. والسّلام !». 📚الحدائق الورديّة : ج ۱ ص ۱۱۳ 🕋 نامه يزيد به ابن زياد براى كشتن امام عليه السلام‏ 📙تاريخ اليعقوبى : حسين از مكّه رو به سوى عراق نهاد و يزيد به عبيد اللَّه بن زياد - كه او را بر عراق گمارده بود - نوشت: «به من گزارش شده كه مردم كوفه، در باره آمدن حسين به كوفه به او نامه نوشته ‏اند و او از مكّه به سوى آنان حركت كرده و شهر تو از ميان همه شهرها و روزگارت از ميان همه روزها به او دچار شده است. اگر او را كُشتى، كه هيچ؛ و گر نه به نَسَب خودت و پدرت عُبَيد باز خواهى گشت. زنهار كه او از دستت در نرود!». 📚تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۴۲ 🕋 يادكرد امام عليه السلام از شهادت يحيى بن زكريّا عليه السلام در مسير 📕الإرشاد - به نقل از على بن يزيد از امام زين العابدين عليه السلام - : با حسين عليه السلام حركت كرديم. ايشان در هيچ منزلى فرود نيامد و از آن جا بر نخاست، جز آن كه از يحيى بن زكريّا عليه السلام و شهادت او ياد كرد. روزى فرمود : «از پستىِ دنيا در نزد خدا، اين كه سر يحيى بن زكريّا به بدكاره ‏اى از بدكارگان بنى اسرائيل هديه شد». 📚الإرشاد : ج ۲ ص ۱۳۲ مجمع البيان : ج ۶ ص ۷۷۹ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت دهم (از مكّه تا كربلا) 🕋 خوددارى امام عليه السلام از پذيرش امان عمرو بن سعيد 📓تاريخ الطبرى - به نقل از حارث بن كعب والى از امام زين العابدين عليه السلام - : هنگامى كه از مكّه بيرون آمديم، نامه عبد اللَّه بن جعفر و دو پسرش، عون و محمّد رسيد كه به حسين بن على عليه السلام نوشته بود: «امّا بعد، تو را به خدا، آن گاه كه اين نامه را ديدى، باز گرد كه بيم دارم اين سفرى كه در پيش دارى موجب مرگ تو و نابودى خاندانت گردد. اگر اينك نابود گردى، نور زمين خاموش مى ‏شود؛ زيرا تو راه‏نماى ره‏يافتگان و اميد مؤمنانى پس در رفتن شتاب مكن كه من در پىِ نامه ره‏سپارم. والسّلام !». عبد اللَّه بن جعفر نزد عمرو بن سعيد رفت و با وى چنين سخن گفت: به حسين نامه ‏اى بنويس و او را امان بده و به او وعده نيكى و بخشش بده و در نامه خود تعهّد كن و از او بخواه كه باز گردد، شايد اطمينان يابد و باز آيد. عمرو بن سعيد گفت: هر چه مى‏ خواهى بنويس و پيش من بياور تا بر آن مُهر بزنم. عبد اللَّه بن جعفر. نامه را نوشت‏. (از متن نامه فهميده نمى ‏شود كه نوشته عبد اللَّه بن جعفر است. همچنين از پاسخ امام حسين عليه السلام به او به دست مى ‏آيد كه عمرو بن سعيد خود آن را نوشته است؛ چون در عبارت‏هايى از آن به امام عليه السلام جسارت شده است.) و نزد عمرو بن سعيد برد و به او گفت: به آن مهر بزن و همراه برادرت يحيى بن سعيد بفرست كه كاملاً اطمينان يابد و بداند كه داستان جدّى است. عمرو چنان كرد. وى كارگزار يزيد بن معاويه در مكّه بود. يحيى و عبد اللَّه بن جعفر به حسين عليه السلام رسيدند و پس از آن كه يحيى بن عمرو نامه را برايش خواند، [به نزد عمرو] باز گشتند و گفتند: نامه را برايش خوانديم و به وى اصرار كرديم و از جمله عذرهايى كه آورد، اين بود كه : «خوابى ديده ‏ام كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در آن بود و دستورى يافته‏ ام كه آن را انجام مى ‏دهم، به ضررم باشد يا به سودم». به او گفت[يم‏] : اين خواب چه بود؟ گفت: «به هيچ كس نگفته‏ ام و به هيچ كس نخواهم گفت تا به پيشگاه پروردگارم بروم». نامه عمرو بن سعيد به حسين بن على چنين بود: «به نام خداى بخشنده مهربان. از عمرو بن سعيد به حسين بن على امّا بعد، از خدا مى ‏خواهم كه تو را از آنچه مايه هلاكت تو مى ‏شود، منصرف كند و تو را به آنچه مايه توفيقت مى‏ شود، هدايت نمايد. شنيدم به جانب عراق روانه شده ‏اى؛ خدايت از مخالفت به دور بدارد كه بيم دارم مايه هلاكت تو شود. عبد اللَّه بن جعفر و يحيى بن سعيد را نزد تو فرستادم. با آنها پيش من بيا كه نزد من امان دارى و پاداش و نيكى و مصاحبت شايسته خدا را بر اين شاهد و ضامن و مراقب و وكيل مى ‏گيرم. درود بر تو باد!». حسين عليه السلام به او نوشت: «امّا بعد، هر كه به سوى خداى عزّوجلّ دعوت كند و عمل نيك نيك انجام دهد و بگويد من از مسلمانانم، بر خلاف خدا و پيامبر او رفتار نكرده است. مرا به امان و نيكى و پاداش خوانده ‏اى؛ بهترين امان، امان خداست و خدا در روز رستاخيز كسى را كه در دنيا از او نترسيده باشد، امان نمى ‏دهد. از خدا مى ‏خواهيم كه در اين دنيا ترسى دهد كه در روز رستاخيز موجب امان شود. اگر از آن نامه قصد رعايت و نيكى به من داشته‏ ای خدا به تو در دنيا و آخرت پاداش دهد. والسّلام !». 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۸۷ الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۵۴۸ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🌴خاطرات کربلا🌴 🌾قسمت یازدهم (از مكّه تا كربلا) 🕋 ديدار فَرَزدَق در صِفاح‏ 📗تاريخ الطبرى - به نقل از عبد اللَّه بن سليم و مَذَرى - : آمديم تا به صِفاح‏ رسيديم. فَرَزدَق بن غالبِ شاعر را ديديم كه مقابل حسين عليه السلام ايستاد و به ايشان گفت: خدا حاجت تو را بدهد و آرزويت را بر آورد! حسين عليه السلام به او فرمود: «خبر مردمى را كه پشت سر نهادى با ما بگو». فَرَزدَق گفت: از شخصِ آگاهى پرسيدى! دل‏هاى مردم با توست و شمشيرهايشان با بنى اميّه تقدير از آسمان مى‏ رسد و خدا هر چه بخواهد؛ انجام مى ‏دهد». حسين عليه السلام به او فرمود: «راست گفتى كار به دست خداست و خدا هر چه بخواهد، انجام مى ‏دهد و هر روزى پروردگار ما در كارى است. اگر تقدير به خواست ما فرود آيد، خدا را بر نعمت‏هايش سپاس مى ‏گزاريم و او ياور بر سپاس‏گزارى است و اگر تقدير مانع خواسته ما شود، كسى كه انگيزه پاك و منش پرهيزگارانه دارد، ستم نكرده است». آن گاه حسين عليه السلام مَركبش را حركت داد و گفت: «درود بر تو!» و از هم جدا شدند. 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۸۶ الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۴۷ 📘كشف الغُمّة - به نقل از فرزدق - : حسين عليه السلام در مسير حركتم از كوفه [به مكّه‏] با من ديدار كرد و فرمود: «اى ابو فِراس! چه خبر؟». گفتم: راست بگويم؟ فرمود: «راستى را مى‏ خواهم». گفتم: دل‏ها با تو اند؛ ولى شمشيرها با بنى اميّه! و البته يارى از جانب خداست. فرمود : «مى ‏بينم كه راست مى ‏گويى مردم بردگان ثروت اند و دين بر زبانشان بازيچه است، تا جايى كه درآمد زندگی‏شان با دين افزايش مى‏ يابد، بر گِرد آن مى ‏چرخند و چون با سختى‏ ها دچار آزمون شدند، دينداران اندك مى‏ شوند». 📚الغمّة : ج ۲ ص ۲۴۴ بغية الطلب فى تاريخ حلب: ج ۶ ص ۲۶۱۳ 🕋 ديدار بِشر بن غالب در ذاتِ عِرق‏ 📕الفتوح :  چون حسين عليه السلام به ذاتِ عِرق رسيد. در آن جا مردى از بنى اسد به نام بِشر بن غالب با او ديدار كرد. حسين عليه السلام به او فرمود : «مرد كدام قبيله‏ اى ؟». گفت: مردى از بنى اسد. فرمود : «از كجا مى ‏آيى اى مرد اسدى؟». گفت: از عراق. فرمود : «مردم عراق را چگونه پشتِ سر نهادى؟». گفت: اى فرزند دختر پيامبر خدا! دل‏هايى را پشتِ سر نهادم كه با تو بودند و شمشيرهايى را كه با بنى اميّه بودند. حسين عليه السلام به او فرمود : «راست مى ‏گويى برادر عرب! خداوند متعال هر چه را بخواهد، انجام مى‏ دهد و هر چه را اراده كند به آن حكم مى ‏نمايد». 📚الفتوح : ج ۵ ص ۶۹ مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى : ج ۱ ص ۲۲۰ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄ ✨﷽✨ ‌‌‌‌‌🦢✨ کارم اینست که هر روز همان اول صبح☀️ یک سلامی طرفِ کرببلایت بکنم °【♡ دست بر سینه و با دیده ی پر اشک خود طلبِ دیدنِ آن صحن و سرایت بکنم ✨اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ✨وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ✨وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ✨وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن 【♥️】 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ =صَــــدَقِہ جاریِه ‌❥༻⃘⃕࿇✨🌹✨༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄ ╔═•══❖•ೋ° @eshgham_hosein ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
عالیه عالیه عالیه حتما وقت بگذارید و گوش بدین و حتما بدین