شانہهاازغم توخم شد
دگرقصدصافشدنهمندارد..🖤🥀
#حاجقاسم
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾⚡️✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾⚡️✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1:20
ساعت یتیمی😔💔🥀
اینـَمدومیـنسالگـَردنبـودحآجیمـون••🥀
وداغـۍکہ𝟏𝟑/د؎مـآھ/𝟏𝟑𝟗𝟖بہدلـِموننشـست…!
تنهآامیدمـونبـِہانتـِقآمسختیہڪہقـَرارھگرفتـِہبـِشہ••🥀
روزی کمی با قرآن 🌱✨
هَا أَنْتُمْ هَٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦٦﴾
مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَٰكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿٦٧﴾
إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا ۗ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ﴿٦٨﴾
وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ﴿٦٩﴾
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿٧٠﴾
#روزی_کمی_با_قرآن
بے سایہِ سر شدیم
حاجے رفت یتیم شدیم
حاجی به آرزوش رسید...
پر زد و به آسمون رسید...🕊
#حاج_قاسم
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾🖤✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾🖤✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدم دستِ سَردار زمےـن افتاد...
رو بہ ڪربݪا زدم فـــریــاد...
#حاج_قاسم
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾🖤✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾🖤✾••┈┈•
شهدا تنها ڪسانے هستند ڪه ارباب مے خرد آنها را ...
شهدا تنها ڪسانے هستند ڪه از همہ چیز خود گذشتن تا آسمان را بگیرند...
شهدا تنها ڪسانے هستند ڪه براے دفاع از حرم،ڪشور، جنگیدن و پرپر شدن...
#شهدا
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾🖤✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾🖤✾••┈┈•
آخ امان از شب جمعہ...
انگار زمان ایستاده است درهمان جمعہ و ساعت 1:20 ڪہ سردار دݪہا آسمونے شد...😭💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو رسیدے بہ آرزوے خودت
چہ ڪند این جهان تباهے را؟
#استورے
#حاج_قاسم
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾🖤✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾🖤✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شَِرَِوَِعَِ پَِاَِرَِتَِ گَِذَِاَِرَِیَِ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️
#حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ
#پارت_صد_و_دوازدهم
اما زود بلند شدم و تو یه حرکت
با لگد زدم تو شکمش که افتاد زمین و
خون بالا آورد. از درد به خودش
می پیچید شونه ای بالا انداختم
و دست به سینه به آقا گرگه نگاه
کردم که به دیوار ساختمون
تکیه داده بود و نگاهمون میکرد
تکیش و از دیوار گرفت و رفت
سمت پسره که هنوز به خودش می
پیچید و گفت: ساسان توقع
نداشتم از این کتک بخوری...
پسره ساسان اصلا حال اینکه
حرف بزنه و هم نداشت
من: خب
برگشت طرفم و گفت: خب ،که خب
من: الان باید چیکار کنم از
امتحان اول که سربلند بیرون
اومدم ... راستـــی اسمت چیه
با ابرو های بالا رفته
گفت: اووو هیچی الان میریم
پایگاه اونجا میگم چیکار کنی
و اسم من سهنده
رفت طرف پسره ساسان و
کمکش کرد ازجاش بلند شه
و رفتن طرف ماشین سهند
من: اووو سهند من ماشین دارم
سهند: نیاز نیست بیاریش باما میایی
من:پس ماشینـ...
سهند: بعد یکی از بچه ها میگم
بیارتش... پووووفی کشیدم
و رفتم صندلی عقب نشستم
سرمو تکیه دادم به پنجره و به
بیرون خیره شدم
بعد نیم ساعت رسیدم به یه
باغ خیلی بزرگ که مثل جنگل
بود وقتی رفتیم جلو تر یه
در بزرگ مشکی دیده میشد
سهند چنتا بوق زد که در باز شد
و رفتیم داخل بعد اینکه سهند
پارک کرد همه پیاده شدیم
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️
#حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ
#پارت_صد_و_سیزدهم
[امیر]
این چند روز حسابی کتکم زدن
دیگه جون تکون خوردن ندارم
تمام بدنم درد میکنه ... تنها
چیزی که باعث شده مقاومت کنم
و زنده بمونم مامانم و نامزدم
هستن ... چشمام داشت بسته
میشد که یهو در اتاق با صدای
بدی باز شد و خورد به دیوار
چشمام و باز کردم که دیدم همون
مرده که فهمیدم اسمش
دنیله اومد داخله و یه صندلی
گذاشت جلوم و نشست
رو کرد بهم گفت: یه بار دیگه می
پرسم پلیس چقدر اطلاعات
از باند ما داره ...
با سردی تو چشماش زل زدم
و هیچی نگفتم وقتی دید ساکتم
گفت:هنوز نمی خوای حرف بزنی ...
بازم جوابش فقط سکوت بود
به یکی از نوچه هاش اشاره کرد
بره طرفش یه چیزی تو گوشش
گفت و اونم بعد تکون دادن
سرش رفت بیرون...
بعد چند دقیقه با یه سطل
برگشت از بخاری که ازش
میومد میشد فهمید آب داغه
میتونستم حدس بزنم می خواد
چیکار کنه ... فقط خداکنه بتونم
تحمل کنم ...دنیل: هنوز هم نمیگی...
فقط نگاهش کردم اشاره کرد به
نوچش ...
چشماش و بستم که با برخورد
آبهای داغ با بدنم ......
[علی/آرمان]
تو اتاقم راه می رفتم دیگه کلافه
شده بودم هیچ فکری به ذهنم
نمی. رسید باید هر چه زود تر
امیر ونجات بدم ... با صدای فریاد
امیر چشمام گرد شد با تمام توانم
دویدم طرف اتاقی که امیر داخلش بود
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
نظری، پیشنهادی، سخنی .... دارید درخدمتیم 👇
https://harfeto.timefriend.net/16392266410987
بالباس خدمٺ منتظرم
تا کنم به تو خدمت مولای من
#مهدوے
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
منتظرمنمےنشینمچهبیایےچہنیایے!
تاکہرخسارٺببینمچہبیایےچہنیایے!
EHGHE FOUR HARFE
شهید۲۰سالھ!!
راهشهادت همچنان ادامهدارد...!
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
مراسم شهید گمنام:)
به یاد همه بودیم!
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•