eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
800 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_سی_و_دوم زود چشم بستم تا
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ چشم جنگلی بلند شد در همون حال گفت: ببرینش کجا ببرن دوتا غول اومدن طرف تا خواستن بهم دست بزنن گفتم: به من دست نزنید خودم میام به حرفم توجه نکردن دست یکی شون که نشست روی بابزوم جیغ کشیدم چشم جنگلی اومد داخل و گفت: چه خبره اینجا مگه نگفتم ببرینش تا اون دوتا غول اودن حرف بزنن من زود تر گفتم: بگو اون دستای کثیفشون و به من نزنن خودم میام با بی تفاوتی گفت: بزارین خودش بیاد فقط مواظب باشین خلاصه منو بردن تو یه اتاق دیگه و بستنم روی صندلی و رفتن بیرون یه نگاه به اتاق انداختم چشمام گرد شد 😳 اتاق شکنجه بود فکر کنم کلی وسیله بود یه شلاق چرم روی دیوار بدجور خودنمایی میکرد گاوم دوقلو که هیچ صدوبیست قلو زایید گشنم بود خیلی هم گشنم بود دیگه از گشنگی و کتک هایی که خورده بودم بی حال شده بودم که یه چیز مشکی ریز روی دیوار کنار یه تابلو توجهم و جلب کرد [عسل] می خواست بره که جلوش و گرفتم من: آرمان عــزیــز دلم آرمان: برو اونور عسل کار دارم منو با دستش زد کنارو رفت که دستش گرفتم و با قیافم مظلوم گفتم من: آلمان ژونم یهو برگشت طرفم که زود گفتم: ببخشید عشقم دستشو از دستم کشید بیرون و رفت ارمان یه پسر قد بلند و مو خرمایی با چشمایی سبز براق و لب و بینی مناسب کلا پسر جذاب و خوشگلی هست و من عاشقشم دنبالش رفتم که دیدم رفتم تو همون اتاقی اون دختره احمق توش زندانی بود انقدر بدم میاد ازش دختره انگار از دماغ فیل افتاده خواسم برم داخل که دوتا از این محافظا که کنار در وایستاده بودن نزاشتن من: برین کنار یکی از محافظا : نمیشه خانم •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
نظری، پیشنهادی .... دارید درخدمتیم 👇 https://harfeto.timefriend.net/16366078765639
امیرالمومنین علی علیه‌السلام🌹: زکات عقل تحمل نادان است... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
اگـر اراده کـنـی کـه خـودت را حـفـظ بـکـنـی پـروردگـار هـم هـنـگـام ارتـکـاب گـنـاهـان ، بـرای تـو ایـجاد مـانـع مـی کـنـد •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهـ ـبرم تـاج سـرم دلـم ز غـربـتـت شـکسـت نبـینـم روزی بـیـاد کـه غـم رو قـلـ❤️ـب تـو نـشـسـت تـو فـقـط بـه یـک نـگـاه بـه بـسـیـجـی اشـاره کـن بـعـد بـیـ ـا بـ ـا شـور و عـشـق خـشـم اونـ ـو نـظـاره کـن •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
منتــــظران بدانیم!! اگر قرار است با آمدن "آفتاب" بـــــــــیدار شویم، نمـــــازمان قضاستـــــــــــــــــ. •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨خـاصـیـ ـت رفـیـق مـذهـبـی ✨ اینـکه بـبـیـنـه خـ ـرابـی،تـعـمـیـرت میـکـنه نـه تـعـویـ ـضـت. •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
صـבام آش ؋ـروشه!... روزهاے اولے کـہ خرمشهر آزاـב شـבـہ بوـב، توے کوچـہ پسکوچه‌هاے شهر براے خوـבمان می‌گشتیم. روے בیوار خانه‌اے عراقے هانوشتـہ بوـבنـב: «عاش الصـבام» یکـבـ؋ـعـہ راننـבـہ زـב روے ترمز פּ انگشت گزیـב کـہ اِاِاِ، پس این مرتیکـہ صـבام آش ؋ـروشه!... کسے کـہ بغل בستش نشستـہ بوـב نگاهے بـہ نوشتـہ روے בیوار کرـב פּ گـ؋ـت: «آبرومون رو برـבے بیسواـב!... عاشَ! یعنے زنـבـہ باـב. •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
ایـنـ روزهـا بـ ـاد مـخالـفــ زیـ ـاد مـی وزد مـ ـی خواهـند تـو را از سـ ـرم بـردارنـد بـی خیـال بـ ـاد هـایــ مـخالـف مـن امـ ـا... آنــ بـیـدیــ نـیـسـتـم کـهــ بـ ایـنــ بـادهـ ـا بـلـرزم •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
امـام عـلـی (ع) می فـرمـایـد: ﻧـﻴـﻜـﻮ ﻛـﻨـﻴـﺪ ﺗـﻼﻭﺕ ﻗـﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺳـﻮﺩﻣـﻨـﺪﺗـﺮﻳـﻦ ﺩﺍﺳـﺘـﺎﻧـﻬـﺎ ﺍﺳـﺖ, ﻭ ﺑـﺪﺍﻥ ﺷـﻔـﺎ ﺟـﻮﺋﻴـﺪ ﻛـﻪ ﺁﻥ ﺷـﻔﺎی ﺳـﻴـﻨﻪ‏ﻫـﺎ ﺍﺳـﺖ. •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
شــهــیـد مـدافـع حـ ـرم عـباس کـردانی عـلاقـه خـاصی بـه مـولا امیـرالـمـومـنـین(ع) داشـت •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
امـام کـاظـم(ع): در نـهـان از خـدا شـرم کـنـید هـم چـنـان کـه در آشـکـارا از مـردم شـرم میکـنیـد •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
یـــــــک شـهـیـد🌸یـــــــک خـاطـره •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
❤❤❤❤ سلام یه چالش زیبا میخوام راه بندازم ، این چالش ، چالش جمله ساختن است. بسم اللّه شروع کنید یاعلی راهنمایی: اول از بین اعداد ۰ تا ۹ "رقم آخر شماره تلفن‌تان" را انتخاب کنید. دوم از بین اعداد ۰ تا ۹ "یکان روز تولدتان" را انتخاب کنید. سوم از بین اعداد ۱ تا ۱۲ "ماه تولدتان" را انتخاب کنید. در نهایت به جمله ای می‌رسید که باید اون جمله را انجام بدهید. *رقم آخر شماره تلفن‌تان* ۰) دو دقیقه دیگه برای ۱) بعد از نماز ظهر و عصر برای ۲) پنج دقیقه دیگه برای ۳) بعد از نماز مغرب و عشاء برای ۴) شب جمعه برای ۵) روز جمعه برای ۶) شب قبل از خواب برای ۷) همین الان برای ۸) فردا برای ۹) بعد از نماز صبح برای *یکان روز تولدتان* ۰) سلامتی و ظهور امام زمان ۱) شهید هادی ۲) شهید حاج حسین همدانی ۳) شهید چمران ۴) شهید صیاد ۵) شهید حمید مرادی سیاهکالی ۶) شهید حاج قاسم سلیمانی ۷) شهید محسن حججی ٨) شهیید همت ٩) شهید حسین(حسن) فضل الله *ماه تولدتان* ١) بیست صلوات میفرستم. ۲) یک صفحه قرآن میخوانم. ۳) دو رکعت نماز میخوانم. ۴) یک سوره حمد میخوانم. ۵) یک چهارقُلْ میخوانم. ۶) دو صفحه قرآن میخوانم. ٧) یک بار حدیث کساء میخوانم. ۸) پنج سوره کوثر میخوانم. ۹) سه صفحه قرآن میخوانم. ١٠) پنجاه صلوات میفرستم. ١١) یک بار سوره‌ی الرحمن میخوانم. ١٢) یک بار زیارت عاشورا میخوانم. "جمله هاتان را بسازید و در گروه بفرستید تا بقیه هم ببین و سعی کنید بهش عمل کنید" یاعلی ❤❤❤❤
📖 در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد 📝 رهبر انقلاب: من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، كتاب را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. توقّع من، اين است. 📚بايد پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچه‌هاى كوچك بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. 📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى - مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... -، به كتاب اهميّت بدهند. 📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. ۱۳۷۴/۰۲/۲۶ 📖 ☑️اخبارومطالب‌درباره‌رهبرانقلاب👇 @Khamenei_ir
در انتظار مولایم سالها با لباس جنگ منتظرش میشینم💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
کربلا♥️کربلا
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
بسم رب نـور✨♥️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
روزی کمی با قرآن 🌱✨ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَٰئِكَ يُؤْ
روزی کمی با قرآن 🌱✨ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۖ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَىٰ عَذَابِ النَّارِ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿١٢٦﴾ وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿١٢٧﴾ رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿١٢٨﴾ رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ ۚ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿١٢٩﴾ وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ۚ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا ۖ وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿١٣٠﴾
ذڪر روز پـنـجـشـنـہ 🌱✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
«چـرا مـا اۍـن هـمـہ بـہ خـود ظـلـم ڪنـیـم؟ تـا ڪے خـواهـۍـم گـفـت: (ظـلمـت نـفـسے). سـعـے ڪنـۍـد در هـمـہ ڪارهـاۍـتان خـدا را مـدنـظـر قـرار دهـۍـد و وقـتـے سـراغ ڪار یـا حـرفـہ‌ای رفـتـۍـد اول پـوݪش را حـسـاب نـڪنۍـد بـݪڪہ رضـاۍـت خـدا را مـدنـظـر قـرار دهـۍـد.»   •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
بــســم ربــ اݪــشـهـداء نــمازتـان را اوݪ وقـت بـخـوانـۍـدو •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شَِرَِوَِعَِ پَِاَِرَِتَِ گَِذَِاَِرَِیَِ
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_سی_و_سوم چشم جنگلی بلند
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ [زینب] خوب که دقت کردم فهمیدم دوربینه یه نیش خند زدم چشم از دوربین گرفتم چشمام و بستم درسته گیر اینا افتاده بودم که هیچ رحمی نداشتن ولی ترسی نداشتم و برام محم نبود از خودم مطمئن بودم که چیزی لو نمیدم حتی اگه بدترین شکنجه هم بشم صدای باز شدن در اومد چشمام و باز کردم که دیدم چشم جنگلی و دوتا از نوچه هاش اومدن داخل بدون توجه بهشون چشمام و دوباره بستم یاد قولی که به هادی داده بودم افتادم (هادی: اجی مواظب خودت باشی ها قول بده به داداش که زنده برگردی پووووف من: قول داداشی قول مردونه ) من قول دادم زنده برگردم قول سالم برگشتن و که ندادم🤷‍♀ با صدای این پسره چشمام و باز کردم آرمان: خووب اطلاعات من: اطلاعات چی پوذخندی زد آرمان: یعنی نمیدونی منظورم چیه با جسارت تو چشماش زل زدم و گفتم: نه نمیدونم آرمان: الان می فهمی شونه بالا انداختم که کفری شد و رو به اون دوتا نوچه های احمقش گفت : ببندینش منظورش نمهمیدم اما وقتی که اومدن طرفم و بردنم طرف یه سکو که دوتا طناب از دیوار آویزون بود دو هزاریم افتاد هلم دادن تا از سکو برم بالا و دستامو با طناب ها بستن پسره رفت همون شلاق چرمه که توجه ام و جلب کرده بودو برداشت و رفت پشتم با خودم گفتم: زینب آماده باش که قرار کلی شلاق نوش جان کنی😁 خل شده بودم لبخنده پهنی روی لبم بود یکی از،نوچه های این چشم جنگلی گفت : دختره زده به سرش الان قرار شلاقش بزنه و اون داره می خندهه😳 با این حرفش خندم عمق گرفت والا خودمم تعجب کرده بودم چرا خندم گرفته تو این وضعیت پسره چشم جنگلی اومد جلوم وایستاد و با ابرو های بالا رفته نگاهم کرد و بعد گفت آب بریزن روم •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•