عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد_و_سیزدهم [امیر] این
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️
#حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ
#پارت_صد_و_چهاردهم
تا وارد شدم از چیزی که دیدم
برای چند دقیقه نفس کشیدن
یادم رفت... نادر یه سطل دیگه
که پر از آب داغ بود خالی کرد روی
امیر ...امیر از درد دوباره یه فریاد زد
دلم براش سوخت کاش میشد کاری
کنم براش اما نمیشد اگه دخالت
میکردم دنی بهم شک میکرد
[امیر]
بعد از اینکه قشنگ منو با آب
داغ سوزوندن دست از سرم
برداشتن تمام تنم داشت
آتیش میگرفت ... دیگه نفس
کشیدنم برام سخت بود...
چشمام افتاد روی هم و دیگه
هیچی نفهمیدم
نمی دونم چقدر گذشته بود که
با لگد محکمی که به پهلوم خورد
با بی حالی چشمام و باز کردم
که دنیل و دیدم یه چیزی به یکی
از افرادش گفت و رفت بیرون
پسره اومد طرفم نگاهم رفت
سمت پسره که یه سرنگ دستش
بود نه خدایا اون چیزی که تو
فکرمه درست نباشه این یکی و
دیگه نمی تونم تحمل کنم خداااااااااا
از بس تمام تنم درد میکرد و می
سوخت حتی حال مقاومت هم
نداشتم پسره سرنگ و بهم تزریق
کرد که یه حال عجیب بهم دست داد
و تو دلم با تمام وجود اسم خدا
رو صدا زدم چشمام و بستم پسره
وقتی حال منو دید یه قه قه بلند
زد و رفت بیرون و در و بست
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_صد_و_سیزدهم #خانومہ_شیطونہ_من با حالت زاری گفتم: نهههه
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_صد_و_چهاردهم
#خانومہ_شیطونہ_من
گفتم:نمیگی؟
باران:میگم ولی الان نه
من:باشه
یکم که گذشت به یه رستوران بین راهی رسیدیم ماشن و پارک کردم و باهم پیاده شدیم و رفتیم تا نمازمون و بخونیم
من:باران وقتی نمازت تموم شد پیام بده بیام
باران:باشه
سرمو تکون دادم و رفتم نمازخونه بعد خوندن نمازم یکم دراز کشیدم که گوشیم تو جیبم لرزید سریع درش آوردم و نگاه کردم دیدم بارانه نوشته بود : من نمازم تموم شد
نوشتم : باش الان میام
بلند شدم و دستی به لباسام کشیدم و همون طور که میرفتم طرف نمازخونه زنونه موهام و که بهم ریخته شده بود و درست کردم که با صحنه ای که دیدم اخمام رفت تو هم
دوتا پسرهیکلی که دست یکیشون کلت بود دور باران و گرفته بودن و نمیزاشتن حرکت کنه و مسخرش میکردن بارانم از قیافش معلوم بود که الان منفجر میشه و پسرهارو میزنه ناکار میکنه
به سرعت رفتم طرفشون و دستمو با مهارت زدم به نقطه حساس روی گردنش که بیهوش شد دوستش برگشت طرفم تا اومد عکسالعملی نشون بده اونوهم بیهوش کردم برگشتم طرف باران و گفتم:خوبی؟
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️