عشقـہ♡ چهارحرفہ
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_صد_و_چهل_سوم #خانومہ_شیطونہ_من همون جور گیج و بهت زده
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_صد_و_چهل_چهار
#خانومہ_شیطونہ_من
سریع از تو جیبم درش اوردم که دیدم سرهنگه
من: بله قربان
سرهنگ: کجایی بابک؟
من: گلزار شهدا ... چطور ،اتفاقی افتاد؟
سرهنگ: اره بچه ها یکی از افراد باند سیا و پیدا کردن و ردیابیش کردن که دیدن داره میره سمت گلزار شهدا چون نمیدونم هدفشون چیه گفتم مواظب باشی
با این حرف سرهنگ ترس بدی به جونم افتاد
من: چشم قربان
سرهنگ: موفق باشی به خواهرت هم بگو کله شق بازی در نیاره
بعد اینکه قطع کردم نگاهم به ساعت افتاد که دیدم چیزی تا اذان نمونده رفتم دنبال مهدی تا بهش خبر بدم اما وقتی برگشتم باران و ندیدم ولی صدای اذان از مسجد میومد حدس زدم رفته باشه نماز رفتم طرف مسجد که با صدای تیر سرجام خشکم زد با صدای فریادی که میگفت: یا امام حسین .... چی شد دخترم
به خودم اومدم با اخرین سرعت شروع کردم به دویدن وقتی رسیدم باران و دیدم که خون از دستش مثل رودی جاری بود و انگاری سرش گیج میرفت یهو افتاد زمین بلند اسمش و فریاد زدم
من: باراااااااااااااااان
دویدم طرفش و بغلش کردم هرچی صداش کردم جواب نداد بیهوش شده بود سریع رو دستام بلندش کردم و دویدم سمت ماشینم که یکم اونور تر از مسجد پارک شده بود
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️