عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هفتاد_ششم #خانومہ_شیطونہ_من یه لقمه نون و
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_هفتاد_هفتم
#خانومہ_شیطونہ_من
بعد اینکه به بابک گفتم اماده شه گوشی و گذاشتم کنار و بلندشدم لباسا مخصوصم و پوشیدم و بعد بوسیدن قرآنم از بالکن رفتم بیرون که همزمان با من بابک هم اومد مثل میمونا از پنجره آویزون بودیم یه نگاه به هم کردیم زدیم زیر خنده😐😂
اروم از خونه رفتیم بیرون سوار ماشین شیدیم و راه افتادیم وقتی رسیدیم بدون سر و صدا وارد خونه شدیم از قبل با بچه ها هماهنگ کرده بودیم که منو بابک بعد چک کردن اوضاع به بقیه خبر بدیم خیلی خطرناک بود و من نمیخواستم بلایی سر بابک بیاد وقتی مطمئن شدم بابک از در رفت بیرون در و بستم و به صدا زدنای بابک هم توجه نکردم دوتا محافظ که دم در بودن و بیهوش کردم قبلا چک کرده بودم حدود شش تا محافظ بودن که الان دوتا رو بیهوش کردم چهارتای دیگه باقی مونده اروم وارد خونه شدم از راهرو که گذشتم یه صدای توجه ام و جلب کرد یکم که رفتم جلو تر یه اتاق بود که صدا از همونجا میومد از قفل در نگاه کردم هر چهار تا محافظ دور دختره بودن عصابم خورد شد بدون اینکه به چیزی فکر کنم کلتم و در اوردم و رفتم داخل اون یکی که نزدیک تر بود و بیهوش کردم که باعث شد اون سهتای دیگه متوجه حضور من بشن سریع اسلحه هاشون و در اوردن رفتم جلو دختره که از ترس تو خودش جمع شد بود
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️