eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
17.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ - خب تا بچه ها برسن، بگو ببینم کجای زندگیت قفل شده که کلیدش دست منه؟ - حالا بذار شام بخوریم بعدا میگم، وقت زیاده. - خودت که میدونی محمد، بچه ها بیان دیگه نمیشه صحبت کرد، ازبس شلوغ میکنن. پس بهتره تا نیومدن بگی! - راستش دکتر....خب...چطور بگم می ترسم درباره من فکر بد بکنی. از این همه کلنجار رفتنش کلافه شدم، تاحدودی میتونم حدس بزنم درباره چی میخواد حرف بزنه. خودم رو یکم جلو کشیدم و گفتم - محمد جان، از تو بعیده، خب کارت رو بگو یا میشه یا نمیشه. ازچی می ترسی، اولا آدم باید فقط از خدا بترسه نه بنده ی خدا، اگه به کاری که میخوای انجام بدی ایمان داری توکل به خدا کن و بگو. ثانیا من کی باشم که بخوام درباره تو قضاوت بکنم یا فکر بد به سرم بزنه! من کربلام رو مدیون زحمت های توأم، اگه کاری از دستم بر بیاد مطمئن باش دریغ نمیکنم. به اطراف نگاهی کرد، خیلی کلافه به نظر میرسه، چندباری که با زینب بودم، عکس العملهاش نسبت به خواهرم رو دیدم. ما مردا خوب حال همدیگرو درک میکنیم، از حرکاتش فهمیدم که بهش علاقه داره. محمد هم پسر چشم پاکیه،از بچگی میشناسمش، هم خودش رو، هم خونواده ش رو، شاید اگه من گره از کار محمد باز کنم، خدا هم گره از کار من بازکنه. - بالاخره میگی یا نه؟ پیش خدمت سینی رو روی تخت گذاشت، تشکری کردم و از ما دور شد. دوتا چایی ریختم و گذاشتم وسط، به خاطر اینکه راحت بتونه حرفش رو بزنه گفتم - ببین محمد، اگه به تصمیمی که گرفتی ایمان داری با یه بسم الله شروع کن. دستی به پشت گردنش کشید و جواب داد - راستش... دکتر تو خودت خوب من رو میشناسی، خدا شاهده تا حالا به ناموس کسی با چشم بد نگاه نکردم، چند باری هم که خونتون اومدم، چشم چرونی نکردم و ناموس تو، مثل ناموس خودم دونستم. من....من چند باری که خـ...خواهرت رو دیدم...چطور بگم....دیگه خودت بقیه ماجرا رو بگیر دکتر. حالا اگه خلافی کردم، حرف بدی زدم، بزن تو گوشم، ولی یه فرصت بهم بده. خودت از کارو بارم خبر داری، خونواده م رو هم میشناسی، اگه میشه اجازه بدین مادرم رو بفرستم برا امر خیر. سرم رو پایین انداختم و بدون اینکه حرفی بزنم، به ذکر حکاکی شده ی انگشترم زل زدم و توی انگشتم چرخوندمش. کار خلاف شرع نکرده، ازدواج سنت پیامبره، من کاملا محمد رو میشناسم اگه کس دیگه ای این حرف رو میزد، که از پسرای بی بند وبار بود و نگاه هرزه داشت، همین جا دندوناش رو خرد میکردم تا به خودش اجازه نده فکر خواهرم ثانیه ای به ذهنش بیاد. اما محمد فرق داره، اهل زندگیه، خدا و پیغمبر سرش میشه، تا حالا ندیدم دنبال ناموس کسی باشه. - به جون دکتر، اگه میدونستم ناراحت میشی اصلا نمیگفتم داداش. اصلا فراموش کن هرچی که گفتم. من...من برم بیرون ببینم بچه ها چرا دیر کردن. فکر کرد ناراحت شدم زیر لب صلواتی فرستادم و خواست از روی تخت پایین بره که دستش رو گرفتم ، نگاهی به چشم هاش کردم ته نگاهش موجی از غم بود، میفهمم دردش چیه، چون خودمم مبتلا شدم بهش. کاملا جدی گفتم - قول میدی خوشبختش کنی؟ 🔴کل رمان تو وی ای پی با 1566پارت آماده ست، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ - قول میدی خوشبختش کنی؟ رنگ نگاهش عوض شد، انگار با همین یه جمله جون تازه گرفت. دستم رو گرفت و دستپاچه شد، باورش نمی شد به این راحتی قبول کنم. - به مولا نوکرتم، خیلی مردی دکتر، خیلی - من نوکر نمیخوام، ماهمه نوکر امام زمانیم، میخوام بدونم میتونی خوشبختش کنی یانه؟ - تموم تلاشم رو میکنم برا خوشبختیش، قول میدم مرد زندگی باشم و هرچی بخواد خودم دربست نوکرشم. علی جان، نمیدونم چجوری تشکر کنم. اصلا امشب شام همتون مهمون من. بلند خندیدم و گفتم - خب کلید قفل زندگیتم که پیدا کردی! ولی امشب من قراره مهمون کنم. بذار ببینم نظر خانواده چیه، اگه همه چی جور شد اون وقت تویه شام بدهکار ما. احساس کردم نگران شد - یعنی امکان داره قبول نکنن؟ - نگران نباش محمد، بسپر دست خدا. خودم با زینب صحبت میکنم، ببینم نظرش چیه! الانم یه زنگ به محسن بزن مردیم از گشنگی! باشه ای گفت و شماره رو گرفت، از روی تخت بلند شد، خدایا خودت دیدی سعی میکنم کمکش کنم، تو هم راه رو برا من باز کن. یا امام زمان، خودت واسطه شو، مگه نه اینکه شما پدر شیعیانی، گره کارم رو باز کن. نگاهی به استکان های چایی کردم و یکیش رو برداشتم، سرد شده تو قوری برگردوندم و دوباره ریختم. محمد تماس رو قطع کرد و کنارم نشست. - چی گفت - گفت با مهدی و حسن و فرهاد تو راهن، پنج دقیقه ای میرسن،بهت که گفتم اینا محاله از خیر شکماشون بگذرن! - پس برم بگم کباب هارو آماده کنه، تا اومدن زیاد الاف نشیم. - تو بشین خودم میرم -پس وایسا باهم بریم. از روی تخت پایین اومدم و کفش هام رو پوشیدم. وسط حیاط که رسیدیم، محمد رفت کباب هارو بگه آماده کنن. تا اون بیاد منم کنار حوض نشستم، فکرم پیش زهرا خانمه، حرکاتش، گریه هاش، سربه سرگذاشتنش با حمید و جمله ی آخرش که اعتماد به نفسم رو برد بالا." اگه حالم بد باشه، خدارو شکر دکترم اینجا هست" لبخند کجی روی لبم اومد. توهمین فکرا بودم که سنگینی دستی رو روی شونم حس کردم، به عقب برگشتم که با دیدن محسن گفتم - چه عجب، بالاخره اومدین. خوبه خانم نیستین، این همه طولش دادین. مهدی و فرهاد هم نزدیک شدن، محسن جواب داد - بی معرفت حالا بدون ما میاین کبابی؟ خندیدم و جواب دادم - فعلا که بدون شما از گلومون پایین نرفته. محمد و حسن کجا رفتن؟ - رفتن روی تخت بشینن. باهم کنار تخت رفتیم ونشستیم، سربه سر گذاشتن بچه ها شروع شد. پیش خدمت سفره یکبار مصرفی داد و تو سینی نون و کبابهایی که کنارشون ریحون و پیاز بود وسط گذاشت. بعداز رفتنش، محسن گفت - کاش زودتر میگفتی که از سه روز قبل روزه میگرفتم . فرهاد توجوابش گفت - اینا میخواستن تک خوری کنن که خدا نذاشت و نقشه شون نقشه بر آب شد. آخه دلتون میومد دوتایی کباب بزنین تو رگ؟؟ حسن هم نگاهی به کمربندش کرد و کمی شل کرد و گفت - نصف اینا مال من بقیه ش مال شما، من که خیلی گشنمه، کمربندمم شل کردم که موقع خوردن شکمم گنده شد فشار نیاد بهم. محمد نگاهی بهم کردو گفت - دکتر خوب شد اینام اومدن، همشون گشنه ن ثواب کردی والا! صدای خنده بقیه بچه ها بلند شد، خداروشکر بچه ها همشون مؤمنن و اهل شوخی و بگو بخند! . مهمونیهامونم با هزار جور گناه نیس بلکه ساده و پاکه! 🔴کل رمان تو وی ای پی با 1566پارت آماده ست، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5924844966072287521.mp3
20.94M
🔹 منتظر واقعی امام عصر در هر کاری وارد می شود، هدف خود را از ورود به آن کار، کسب رضایت محبوبش امام زمان قرار می دهد. ✅ مرحوم خبازیان 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ صدای خنده بقیه بچه ها بلند شد، خداروشکر بچه های ما هم مؤمنن، هم اینکه اهل شوخی و بگو بخندن. مهمونیهامونم با هزار جور گناه نیس بلکه ساده و پاکه. بعداز خوردن شام، موقع خداحافظی محمد قرار شد با من بیاد. سوار ماشین شدیم و محمد گفت: - میگم دکتر، میشه امشب خبرشو بهم بدی؟ همونطور که فکرم به رانندگی بود، خودمو به اون راه زدم - خبر چی؟ محمد کلافه شد و گفت - به این زودی یادت رفت، خسته نباشی خنده صداداری کردم - شوخی کردم بابا، به روی چشم. امشب باهاش حرف میزنم - نوکرتم، ان شاالله تو عروسیت جبران کنم برات. لبخند محوی زدم و جواب دادم - تاخدا چی بخواد به خاطر قولی که به مامان دادم، زودتر برگشتم. کلید رو داخل قفل چرخوندم و وارد حیاط شدم، زینب رو دیدم که لباس های خشک شده رو از روی سیم جمع می کرد، بادیدنم سلام داد و جوابش رو دادم. - چرا نذاشتی صبح لباس هارو جمع کنی؟ همونطور که لباس هارو روی دستش انداخته بود جواب داد - مامان رو که میشناسی، میگه چون سحر بیداری، بعدش تاظهر میخوابی. الان جمع کن که فردا افتاب زیاد بزنه رنگ لباس ها خراب میشه. خنده ای کردم، الان بهترین موقعیته با زینب تنها حرف بزنم. - مامانه دیگه، میگم زینب بیا بشین رو پله کارت دارم لباس هارو توسبد ریخت و نزدیکم نشست - خیره داداش، بگو - ببین زینب مطلبی هست که اول میخوام نظر تورو بدونم بعد با مامان و بابا صحبت کنم با اینکه نور حیاط کمه اما برق شادی رو توی چشماش دیدم نگاهی بهم کرد و گفت خیره ان شاءالله! پس بالاخره آقا داداش ما هم تصمیمش رو گرفت. از تصوری که داشت خندم گرفت و بهش گفتم مطلبی که میخوام بگم درباره خودته، با چشمای گرد شده نگاهم کرد... - چی؟ من؟چه مطلبی؟ - محمد رو که میشناسی؟ میخوام بدونم نظرت درباره ش چیه؟ ازش خوشت میاد؟ آروم خندید و جواب داد - شوخی میکنی داداش؟ - شوخی کجا بود زینب جان، نکنه فکر کردی تا آخر عمر میخوای مجرد بمونی؟ اگه آره برات یه دبه ی ترشی بخرم؟؟ خندید و جواب داد - اره میخوام ور دلتون بمونم، اشکالی داره؟ - زینب جان خواهرم، امشب محمد تو رو ازمن خواستگاری کرد! دستپاچه شد و سبد از دستش افتاد - آقا محـ...م...ـد؟ مشغول جمع کردن لباس ها شد گفتم - من محمد رو میشناسم پسر خوبیه، خودتم خوب میشناسیش! حالا نظرت چیه؟ سکوت کرد و سرش رو پایین انداخت - سکوت علامت رضاست درسته؟ - نمی دونم چی بگم، آخه شوکه شدم. هرچی خودت صلاح میدونی! با محبت نگاهش کردم - پس مبارکه! حالا پاشو بریم خونه زود آماده شو، که باید خونه خاله هم یه سری بزنیم. دست روی زانوهام گذاشتم، تا بلند شم مامان در رو باز کرد و با دیدن ما گفت - کی اومدی علی جان؟ - یه پنج دقیقه ای هست، زود اومدم که بریم خونه ی خاله. زینب سبد لباس هارو برداشت و بی هیچ حرفی از کنار مامان رد شد و رفت داخل. - این چش بود؟ - بریم تو بهتون میگم! آماده شین زود بریم و برگردیم، و الاّ سحر خواب میمونیم. باشه ای گفت و پشت سر مامان وارد خونه شدم، آماده شدن و باهم به طرف خونه خاله حرکت کردیم. 🔴کل رمان تو وی ای پی آماده ست، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ صدای ضعیف مامان به گوشم میرسه. -زهرا جان گفتی برا سحر بیدارت کنم، پاشو چندباری پلک زدم تا تونستم قیافه مامان رو خوب ببینم. پتو رو کشیدم کنار و روی تخت نشستم - سلام، ممنون که بیدارم کردین - توکه نمیخوای روزه بگیری، ولی بیا یه لقمه همراه ما بخور، بابات میگه جای زهرا خالیه، بیدارش کن بیاد بامحبت نگاهش کردم - چشم، شما برین موهام رو ببندم بیام دنبال کلیپس میگشتم که نگاهم به گوشی افتاد، روشن کردم و با دیدن اسم سحر که پیام زده بازش کردم - سلام زهرا بانو بیداری؟ شروع به تایپ کردم - سلام گلم اره بیدارم کاری داشتی پیام رو فرستادم، جوابش بلافاصله اومد - نه بیدار بودم به یاد پارسال گفتم پیام بدم، خواستم بگم یادت نره دعام کنی - باشه عزیزم محتاجم، توهم دعام کن. پیام رو فرستادم، موهام رو بستم و گوشی به دست به هال رفتم. همه دور سفره جمع بودن، سلام دادم وکنار حمید نشستم. ازاینکه امسال نمیتونم روزه بگیرم خیلی ناراحتم، به حمید گفتم - میگم نمیشه از دوستت بپرسی شاید بشه زمان داروهارو طوری تنظیم کرد که بتونم روزه بگیرم؟ آخه من که چیزیم نیس. بیخودی دارم ماه رمضان رو از دست میدم حمید شونه بالا انداخت - نمیدونم زهرا، من میپرسم ولی خب دکتر که بی دلیل بهت قرص نداده کلافه شدم ، بابا گفت - دخترم، خدا خودشم میدونه که توعمدی اینکارو نمیکنی، الان اگه روزه بگیری برات ضرر داره! با لب های آویزون به مرغ پلوی توی بشقابم نگاه کردم که مامان گفت - زود بخورین تا اذان چیزی نمونده، زهرا جان بسم الله، بخور تا یه ساعت بعد بتونی داروهات رو بخوری. خانم جون رادیو رو روشن کرد و مداح دعای ابوحمزه ی ثمالی رو با سوز میخوند، توقلبم همراهش میخوندم اللهم انی اسئلک .... بغض داشت خفه م میکرد، هرسال این موقع روزه میگرفتم اما امسال محروم از همه ی ایناشدم. رفتارهاو نگرانیهای مامانینا خیلی مشکوکه،مطمئنم اینا یه چیزی رو از من پنهون میکنن، باید خودم ته ماجرا رو دربیارم، چرا اینقدر نگرانن و اصرار دارن من داروهارو بخورم. بدون اینکه حرفی بزنم شروع به خوردن غذام کردم و بعداز مسواک زدن و وضو گرفتن، آماده ی نماز شدم. تا اذان پنج دقیقه ای وقت مونده، شروع به خوندن نماز شفع و وتر کردم. سلام نمازم رو که دادم به مهر کربلای جانمازم خیره شدم ، تسبیح رو برداشتم و ذکر استغفار گفتم. صدای اذان صبح از گلدسته ی مسجد بلند شد. چشم هام رو بستم، قطره ی اشکی آروم از روی گونه م سُر خورد. خدایا دلم میخواست روزه بگیرم، چرا نشد امسال مهمونت باشم. مگه سالی چندبار فرصت داریم که مهمونت باشیم، امسال توفیقم نشد موند یه سال دیگه، تا اونموقع کی از عمرش خبر داره. اما با این حال چاره ای ندارم، راضیم به رضای تو. نماز صبح رو خوندم و مثل هرسال که بعداز نماز صبح یک جزء قرآن میخوندم تا بتونم تا اخر ماه مبارک یک ختم کنم، قرآن رو برداشتم و شروع کردم. جانماز و قرآن رو توی کشوی کمد گذاشتم و قبل از اینکه مامان داروهارو بیاره، رفتم نایلونی که قرصام توش بود، برداشتم و به اتاقم برگشتم. یکی یکی اسم قرص هارو نگاه کردم، اسم یکیشون خیلی آشناست، به مغزم فشار آوردم ببینم دست کی دیدم، بالاخره یادم اومد. سریع از اتاق بیرون رفتم و داروهای خانم جون رو نگاه کردم. درسته، خودشه. این داروها برای قلبه، اما چرا دکتر گفت فشار عصبی، قرص هارو روی تخت انداختم و دستم رو به سرم گرفتم. اگه گوشی خودم بود میتونستم تو اینترنت درباره ش جستجو کنم. قبل از اینکه مامان بیاد اتاقم، به هال رفتم - مامان، هنوز نخوابیدین؟ - نه زهراجان، منتظرم داروت رو بدم بعدبرم بخوابم - شمابرین بخوابین خودم میخورم، خیالتون راحت - باشه پس، اگه کاری داشتی صدام کن چشمی گفتم و یک لیوان آب پر کردم و به اتاقم برگشتم 🔴کل رمان تو وی ای پی کامله، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. 🔹کپی پیگرد قانونی و الهی داره، رمان رو برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا