eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.6هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴رمان تو وی ای پی کامله باکلی پارت و 💞 اگه میخوای همه رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ▪️از خجالت سرش را بالا نمی‌آورد. گفتنش سخت بود. اما هرطور بود به زبان آورد: گناهی نیست که نکرده باشم. راهی هست برای توبه؟ فرمود: پدر یا مادرت زنده‌اند؟ گفت: فقط پدرم. فرمود: برو به پدرت نیکی کن. وقتی رفت پیامبر صلی الله علیه وآله آه کشید. فرمود: کاش مادرش زنده بود! 📚 برگرفته از کتاب الزهد، ص۳۵. ✋ اگه دوست داری پیش امام زمانت عزیز بشی، یه کاری کن مادرت، از ته دل، دعات کنه. دعای مادر بیداد می‌کنه. تا فرصت هست قدر بدون. خیلی زود دیر میشه. 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
molodi-poyanfar-sorood2.mp3
2.01M
فاطمه مولاتی فاطمه🌹🍃 🌸🍃من که عشق نابم فاطمه ست 🌼🍃مهرو هم مهتابم فاطمه ست 🌸🍃خیلی دوستش دارم چون... 🌼🍃مادر اربابم فاطمه ست 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ یهو علی آقا با حرص بلند شد و تا خواستم داخل برم و من رو نبینه، در باز شد و با دیدنم چند ثانیه ای فقط نگاهم کرد و بدون حرف از کنارم رد شد و رفت همون جا خشکم زد، چرا اینجوری کرد. زینب سینی به دست با عجله بیرون اومد و با دیدنم دستپاچه شد - ااا...زهراجان اینجا چیکار میکنی؟ خیلی وقته اومدی؟ نگاهم به سمت بشقاب غذا که دست نخورده مونده بود کشیده شد، پس هیچی نخورده! لبخند محوی زدم و گفتم - نه تازه اومدم، سحر تو اتاق منتظرمه. میگم پس افطار نکردین؟ پاشون بهتره؟ - پای کی؟ - برادرت، اخه حمید گفت که چای داغ ریخت رو پاشون! زینب باشنیدن این حرفم لبخند کجی زد و پرسید - اره خوبه، نگرانش شدی؟ ابروهام رو بالا دادم و گفتم - من؟؟ نه...یعنی اره. خب به هرحال ایشون درحق من خیلی لطف کردن، وظیفه م میدونم که جویای حالشون بشم - چه قدرم لفظ قلم حرف میزنی از حرفش خنده م گرفت، دوباره یاد نگاهش افتادم، روبه زینب گفتم - میگم برادرت از چی ناراحته؟ غمگین نگاهی به پله ها کرد و گفت - حرم رفتیم برات همه چیزو توضیح میدم، من برم پایین به بچه هاکمک کنم زینب رفت و سحر بلند گفت - کجا موندی تو، بیا دیگه پاکج کردم و به اتاق رفتم. سحر چادرش رو باز کرده بود و گوشیش رو چک می کرد. در روبستم و نزدیکش نشستم و به دیوار تکیه دادم - خب بگو ببینم چی تو اون دل تو میگذره که به هیچکس نمیگی؟ - چیزی که تودلم نیست، اما حرفای این روزا آشفته م کرده! میدونی سحر حس میکنم برا زندگی مشترک آمادگی ندارم، فکر کن حمید یه ذره باهام تند حرف زد اونجوری حالم بدشد، حالا اون برادرمه، ولی همسر آدم بحثش با بقیه فرق داره. به هرحال زندگی مشترک یه سختیهایی هم داره. قبل از هرچیزی باید هم از نظر روحی تقویت بشم هر از نظر جسمی! تا تقی به توقی میخوره، ناراحت میشم. - تو خیلی سخت میگیری زهرا ! به خدا توکل کن این داروهایی که دکتر داده برا یکی ،دو ماهه. بذار دوره ی درمانت تکمیل شه مطمئن باش خوب میشی! درضمن علی آقا هم مهربونه هم شرایط روحی تو رو میدونه دوباره نگاهش یادم افتاد، ته دلم خالی شد. نکنه کاری کردم و خودم خبر ندارم - میگم سحر...قبل از اینکه بیام تو اتاق زینب و برادرش تو اتاق بحث می کردن، تا خواستم بیام اتاق، از شانسم علی آقا بیرون اومد و منو دید...ولی... بدون اینکه حرفی بزنه فقط نگاهم کرد و رفت - نمیدونم، از زینب نپرسیدی؟ - چرا گفت بریم حرم برات توضیح میدم - خیره ان شاالله، حالا پاشو بریم پایین الان میگن کجا رفتن این دوتا چادرم رو مرتب کردم و به همراه سحر پایین رفتیم. تقریبا پایین خالی شده بود، علی آقا و استاد فاضل با پدر مریم صحبت می کردن، تازه یاد قرار امشبشون افتادم، امیدوارم ختم بخیر بشه و مشکل مریمم حل شه. مستقیم به آشپزخونه رفتیم‌، زینب و مریم مشغول پاک کردن آشپزخونه بودن، خانم جون و مادر زینب، قابلمه های بزرگ رو میشستن. نزدیکتر رفتم و روبه خانم جون گفتم - خانم جون شماوحاج خانم برین استراحت کنین، من و سحر میشوریم خانم جون نگاهی به حاج خانم کرد و باخنده گفت - میبینی فکر میکنن فقط خودشون میتونن خادم باشن، نه دخترم شما برین کمکِ صدیقه خانم. امشب نیت کردیم خودمون بشوریم با محبت نگاهش کردم - خدا اجرتون بده داخل آشپزخونه رفتم و نزدیک گوش مریم گفتم - مریم گلی! دارن با پدرت حرف میزنن مریم دست از آب کشیدنِ بشقاب کشید و سمتم چرخید - اره...دارم از استرس میمیرم - نگران نباش، ما که اومدیم میخندیدن، ان شاالله که استاد راضیشون میکنه ان شااللهی گفت و دوباره مشغول شستن شد. تقریبا همه ی کارها تموم شده بود که علی آقا "یا الله" گفت و وارد حیاط،شد .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ ان شااللهی گفت و دوباره مشغول شستن شد. تقریبا همه ی کارها تموم شده بود که علی آقا "یا الله" گفت و وارد حیاط شد با مریم هر دو به سمتش چرخیدیم تا ببینیم نتیجه صحبت هاشون چی شده! علی آقا مریم رو صدا کرد، مریم دست منو گرفت و همراه خودش کشوند، خواستم نرَم که علی آقا گفت - زهرا خانم بی زحمت شماهم تشریف بیارید قلبم دیوانه وار خودش رو به اینور،اونور می کوبه! نفس عمیقی کشیدم و همراه مریم به حیاط رفتیم. علی اقا سرش پایین بود. نزدیکتر که رسیدیم، سرش رو بالا گرفت و رو به مریم گفت - خانم اسلامی، استاد بالاخره پدرتون رو راضی کردن، البته علت مخالفتشونم پرسیدن که مشخص شد به خاطر وابستگی که به شما دارن قبول نمی کرده! بهتون تبریک میگم ان شاالله الان با آقا صادق تماس میگیرم و درجریان میذارم. فقط... برای حال مادربزرگشونم میگم که پیش استادم، دکتر علوی برن شرایطشون رو ببینه اگر تونست بیاد که خداروشکر، اگر هم نتونست بیاد نهایتش آقا صادق میاد و مادربزرگشون زیر نظر دکتر میمونه توبیمارستان، تاخدایی نکرده مشکلی براشون پیش نیاد، لحظه ی عقد هم، بنده آشنا توبیمارستان زیاد دارم ایشون میتونن به صورت مجازی شاهد عقدتون باشن! هیجان زده شدم و بدون اینکه حواسم به علی آقا باشه، مریم رو بغلش کردم و گفتم - عزیزم تبریک میگم. گفتم که علی اقا میتونه! کاری نیست که از پسش برنیاد!!! مریم متعجب نگاهم کرد و تازه متوجه شدم خرابکاری کردم، لبم رو به دندون گرفتم. نه روی اینو دارم سرم رو بالا بگیرم و نگاهشون کنم نه میتونم از اونجا فرار کنم. به ناچار نگاهم به سمت علی آقا کشیده شد، سرش پایین بود و میخندید. - ببخشید حواسم به شما نبود، زیادی جوگیر شدم. با اجازه تون من برم مریم هم سریع تشکر کرد و همراهم وارد آشپزخونه شد. حس کردم گر گرفتم، بازم خراب کردم...اه....مریم که همچنان نیشش باز بود نزدیکم شد و گفت - زهرا اون لحظه نگاهم به آقای محبی افتاد خنده ش رو به زور نگه داشته بود دستم رو به گونه های داغم زدم، قلبم همچنان می کوبه، سحر نزدیکم شد و گفت - باز چیکار کرده؟ مریم توضیح داد و سحر چشم هاش رو گرد کرد وگفت - زهرا راست میگه؟ - سحر...باز خراب کردم ، لعنت به دهانی که بی موقع باز میشه... اخه مریم تو منو براچی میبری؟؟ - خب من چیکار کنم، اقای محبی خودش تو رو صدا زد کلافه از یادآوری حرفایی که گفتم، نزدیک کابینت روی زمین نشستم. مریم رفت به مادرش اطلاع بده، سحر کنارم نشست - زهرا...جانِ من، تو که دوستش داری، چرا قبول نمیکنی؟ - کی گفته دوستش دارم؟ - نمونه ش همین کار الانت، ببین چقدر قبولش داری و بهش اعتماد میکنی!!! - بابا میگم از دهنم پرید، چی میگی تو - از کوزه همان برون تراود که در اوست، زهرا خانم دلت باهاشه. به من نگو نه....که باور نمیکنم زینب وارد شد و گفت - زهراو سحر آماده شین میخوایم بریم حرم بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم. دل تو دلم نیست میخوام بدونم زینب چی میخواد بگه، سریع آماده شدیم و به جلوی در که رسیدم بادیدن آقا مهدی و علی آقا حس کردم آب داغ رو سرم ریختن. کاش آقا مهدی نمیومد اینجوری راحتتر بودم. آقا محمد و حمید باهم گرم صحبت بودن، وقتی مارو دیدن جلوتر حرکت کردن وما هم پشت سرشون رفتیم. زینب نزدیکم شدو رو به من گفت ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹☘ 🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند: ✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه 💠فراز 40 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿 40- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ دَعَتْنِي الرُّخْصَةُ فَحَلَّلْتُهُ لِنَفْسِي وَ هُوَ فِيمَا عِنْدَكَ مُحَرَّمٌ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند 40: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که رخصت در آن انگیزه ی من شد تا برای خود حلال دانستم، در حالی که نزد تو حرام بود؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃فرا رسیدن سالروز میلاد سراسر نور و سرور، صدیقه کبری،انسیه حوراء، حضرت سلام الله علیها به محضر مبارک حضرت ولیّ‌عصر عجّل الله فرجه الشریف و همه‌ی شیعیان و دوستداران آن حضرت تبریک و تهنیت باد🍃🌸 💎 بسم الله الرحمن الرحیم ✨انّا اَعطَیناکَ الکَوثَر فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انحَر اِنَّ شانِئَکَ هُوَ الاَبتَر✨ 🌷 (یا محمد(صلی الله علیه وآله وسلم).. *ما به تو کوثر دادیم پس نمازی در برابر خدایت بگذار ... و شتری نحر بنما که... سرزنش کننده تو هرگز نسلی نخواهد داشت 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: ... فَالسَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ مِنْ نُورِ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ نُورُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ ابْنَتِي فَاطِمَةُ أَفْضَلُ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‏... آسمان‌ها و زمین از نور دخترم فاطمه سلام الله علیها خلق شده‌اند‌ و نور دخترم فاطمه سلام الله علیها از نور خداست و دخترم فاطمه سلام الله علیها از آسمان‌ها و زمین برتر است. 📚تفسیر البرهان ج۲ ص۱۲۶. 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 عیدتون مبااااااااارک😍😍😍😍😍 🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
. سلام روزتون مهدوی ان شاءالله به حق حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرج مولامونم برسه تا دل اهل بیت علیهم السلام شاد شه❤️❤️ دوستان چون امروز سرمون شلوغه الان پارت رو میذارم🌸🌿 .
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ آقا محمد و حمید باهم گرم صحبت بودن، وقتی مارو دیدن جلوتر حرکت کردن وما هم پشت سرشون رفتیم. زینب نزدیکم شدو رو به من گفت - خوبی؟ - اره، خداروشکر - میگم اگه بریم یکم جلوتر باهم حرف بزنیم، سحر ناراحت میشه؟ - نگاهی به سحر که پابه پای خانم جون راه میرفت و باهاش گرم صحبت بود، کردم - سحر فعلا حواسش اینجا نیست، اگه هم بیاد من مشکلی ندارم. مگر اینکه تو پیشش راحت نباشی؟ - نه منم مشکلی ندارم،پس بذار الان بهت بگم. ببین زهرا جان میخوام درباره ی موضوعی حرف بزنم، البته دوست دارم سریع و بدون حاشیه برم سراصل موضوع. تپش قلبم خیلی بیشتر شده، فقط زودتر میخوام بفهمم علی آقا چش بود - خب زودتر بگو دیگه، چون به لبم کردی! خندید ونیم نگاهی به جلو کرد و دوباره سمتم چرخید و گفت - ببین زهرا جان، قبل از افطار علی صدام کرد و ازم خواست درباره ی مطلبی باهات حرف بزنم استرس تموم وجودم رو گرفت، یعنی اونم.... - خب؟ - ازم خواست نظرت رو درباره یه نفر بپرسم دستپاچه شدم، نمیدونم چه جوابی باید بدم. به سختی آب دهنم رو قورت دادم وگفتم - کی؟ - راستش امروز آقا مهدی از علی خواسته نظر تو رو درباره ی خودش بدونه، منم... مجبور شدم قبول کنم. حالا نظرت چیه؟ نگاهی به آقا مهدی که جلوتر از مامیرفت کردم، جای برادری پسر خوبیه هم از نظر ظاهر هم از نظر ایمان، اما نمیدونم هیچ حسی نسبت بهش ندارم - این سکوت یعنی چی دل توهم باهاشه ؟ گنگ نگاهش کردم - ها؟ ناراحت نگاهم کرد، چندثانیه چشم هام رو بستم، کاش سحر اینحا بود و خودش با گوش هاش میشنید که علی آقا به زینب گفته درباره اقا مهدی نظرمو بپرسه، این یعنی خودش علاقه ای نداره! - میدونم اقا مهدی پسر خوبیه، ولی این کل قضیه نبود! منتظر بقیه ی حرفش بودم ببینم چی میخواد بگه! - زهرا...علی ازم خواست نظرت رو بپرسم، اما میخوام بگم دوست ندارم داداشم خودش رو فدا کنه متعجب از حرفش نگاهش کردم - یعنی چی؟ - میدونی... علی خیلی دوستت داره! امروزم چون آقا مهدی ازش خواسته نتونسته درخواستشو رد کنه. من قبول نمی کردم اما مجبورم کرد گفت قول دادم باید بهش عمل کنم نگاهم به سمت علی آقا کشیده شد، یه حس عجیبی دارم، نمیدونم ولی هرچی هست شاید نشه اسمش رو علاقه گذاشت. شاید به خاطر اینه که مدتیه به خاطر درمانم میبینمش و عادت کردم به حضورش! - چرا ساکتی؟ - خب چی بگم! - زهرا... تو...تو اصلا حسی نسبت به علی داری؟ بغضم رو به سختی قورت دادم - ببین زینب من حال روحیم اصلا خوب نیست، اینو خودتم خوب میدونی. اونروزم بهت گفتم من اصلا به ازدواج فکر نمیکنم. چه آقا مهدی باشه...چه عـ...علی آقا نمیدونم کلافه شدم از دست خودم، دوباره ادامه دادم - دلم نمیخواد برادرت ناراحت شه ازم...ولی...برای ایشون بهترین دخترارو میتونی توهمین کاروان پیدا کنی نگاهم سمت زینب چرخید، ناراحتی رو به وضوح میتونم تو صورتش ببینم، - زهرا... علی هیچ وقت به دختری علاقه نداشته تواولین دختری هستی که تونسته تو دلش جا بده، من برادرم رو میشناسم اگه توجواب منفی بدی ، دیگه به ازدواج فکر نمیکنه! - زینب جان، ببخش قصد ناراحت کردنت رو ندارم، اما مطمئن باش بعداز یه مدت فراموش میکنه و اونوقت میتونه با یکی دیگه ازدواج کنه! 🔴رمان تو وی ای پی کامله باکلی پارت و 💞 اگه میخوای همه رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوم دبستان است، امتحان نگارش داشت! مادر صفحات کتاب را ورق می‌زد و می‌پرسید... اشک در چشمانش حلقه زد... تمام زندگیمان را مرهون لطف امام مهربان‌تر از مادریم 🌸🌿