هدایت شده از خاطراتانه
20M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپانه
شما هم داستان رطب خورده رو شنیدید 🤭
📲نشر این کلیپ میتونه خیییلی هارو روشن کنه
کم نذارید بچه ها🌹
سند روایتی که در کلیپ گفته شد👇🏻
❇️ امام علی علیه السلام :
امر به معروف کن تا خودت هم اهل همان معروف شوی .
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ ص ۳۹۲
✔️تنها در صورتی واجب از گردن ساقط میشه ،که شرایط وجوب برقرار نباشه 🤗
🆔 @maroofane3
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه روز یه لره میشه امثال آریوبرزن
و سردار بیبی مریم بختیاری
یه روز یه رشتیه میشه پرفسور سمیعی...
.
.
.
.
.
همه و همه بچه های همین آب و خاکیم🙃❤️
#نشرحداکثری
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از 🇮🇷 آتشنیوز 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝اطلاعیه روابط عمومی آستان قدس رضوی:
🔹همزمان با سومین روز ماه مبارک رمضان، ساعتی پیش دو طلبه حاضر در صحن پیامبر اعظم(ص) بافردی که هویت آن در دست بررسی است با ضربات چاقو مورد حمله قرار گرفتند.
🔹با هوشیاری زائران و تلاش عوامل انتظامات و یگان حفاظت حرم مطهر ضارب بلافاصله بازداشت و تحویل مقامات انتظامی شد و مصدومان به سرعت به بیمارستان منتقل شدند.
🔹آستان قدس رضوی ضمن محکومیت این تعرض به ساحت مقدس حضرت رضا علیه السلام و روحانیت معزز، موضوع را تا حصول نتیجه و شناسایی عوامل پیگیری خواهد کرد و گزارش آن را متعاقبا به اطلاع مردم عزیز خواهد رساند.
•┈••••✾•🌱🇮🇷🌱•✾•••┈•
✍ کانال آتشنیوز
http://eitaa.com/atashnews
هدایت شده از 🇮🇷 آتشنیوز 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥 لحظه دستگیری ضارب دو شهروند در حرم مطهر رضوی
•••••✾•🌱🇮🇷🌱•✾••••
✍ کانال آتشنیوز
http://eitaa.com/atashnews
هدایت شده از 🇮🇷 آتشنیوز 🇮🇷
جزئیات جدید درباره طلبههایی که در صحن رضوی مورد حمله قرار گرفتند
🔹این ۳ طلبه از طلاب جهادی و مخلصی بودند که سالهاست برای محرومیت زدایی حاشیه شهر مشهد مشغول خدمت هستند
🔹آنها در راه جلسه گروههای جهادی حاشیه شهر مشهد برای هماهنگی فعالیتهای ماه رمضان بودند.
🔹یکی از طلاب با زبان روزه بعد از زیارت حضرت رضا در صحن جامع به شهادت رسید و دو نفر دیگر در بیمارستان هستند
•┈••••✾•🌱🇮🇷🌱•✾•••┈•
✍ کانال آتشنیوز
http://eitaa.com/atashnews
پـَت و مــَت، احمق نبودن.
تنها یاد گرفته بودن
برای رسیدن به هدفشون باید تلاش کنند
و مهم نبود چقدر اشتباه کنن؛
مهم این بود که در آخر به
خواستشون میرسیدن
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨
نیلا شهباز
۴۸ سالہ
مادر نجلا امینے
متهم پرونده مواد مخدر
#شخصیت
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_23
محمد:
کلافه تر از این اتفاق و دردی که در شانه ام پیچیده بود بین آن جمعیتِ درب و داغان دنبال امینی بودم.
ایستادم و رو به جمعیت فریاد زدم.
_مهمونی تموم شد...گم شید بیرون
برگشتم سمت مهدی
_اینا رو بیرون کن
گوشهای روی مبل نشستم و شاهد خالی شدن خانه بودم.
دقیقا همان لحظه که چشمم امینی را در تله انداخت کامیار صدایم کرد.
_محمد... تماس داری
درحالی که با اخم به سر و وضعش نگاه میکردم از جایم بلند شدم و به سمت پله ها رفتم.
دست به پهلو در چهارچوب در ایستادم.
کیوان و علی روی تخت نشسته بودند.
کامیار هم پشت میز لم داده بود.
مرا که دیدند از روی تخت بلند شدند.
_بد نگذره آقا کیوان؟ مثلا قرار بود حواست به این خرابکارا باشه؟
نفس عمیقی کشید و گفت
_ما سه تا هنوزم تو شکیم...یه دفعه دیدیم خونه پر شده از دختر و پسر
نفس گرفتم
_کی پشت خطه؟
_سرهنگ
هدفون را از دست کامیار گرفتم و روی گوشم گذاشتم.
_بله سرهنگ؟
_همه چی رو به راهه؟
دستی به چهره خسته ام کشیدم.
_به گمونم رو به راهه.
_خب خدارو شکر
_اتفاقی افتاده؟
_رد مادر خانم امینی رو تو تشکیلاتشون زدیم. دیگه نمیشه با امینی پرونده رو ادامه داد چون قطعا همو میشناسن.
چراغی در افکارم روشن شد.
_خب این آشنایی میتونه به نفعمون هم باشه.
_ریسکش بالاست.
_من زیاد تمایل به بودن خانم امینی نداشتم. ولی حالا که میگید یه نسبت وجود داره بینشون، بهتر میتونیم اعتمادشونو جلب کنیم.
دقایقی سکوت بینمان گذشت تا بالاخره گفت
_باشه؛ حالا که قرار نیست بکشی کنار خودتو آماده کن
رادان فردا میخواد تو رو ببینه
یکی از بچه ها زنگ میزنه بهت اطلاع میده
دیگه مثل قبل نیستا محمد...حواستو بیشتر جمع کن
مهم تر از همه خانم امینی باید از حضور مادرش اطلاع داشته باشه
حالا خود دانی
_ان شاءالله از پس این پرونده هم برمیایم
_ان شاءالله
نجلا:
تمام آبرویم جلوی انهمه آدم به فنا رفت؛ البته کمی پشیمان بودم.
خیلی کم.
ولی آنقدری نبود که به فکر عذر خواهی باشم.
خسته از هیاهو و غوغایی که سرهنگ به پا کرده بود پایم را ریتم دار به زمین میکوبیدم.
این روزها کسل کننده بود.
چرا نباید میهمانی میگرفتم؟ خودش خبر نداشت چه لطف بزرگی به او و همکارانش کرده ام.
بلند شدم و روی مبل ایستادم.
چند بار بالا و پایین پریدم تا به نفس نفس افتادم.
باز دیوانه بازیام شروع شد.
خدا خدا میکردم که سرهنگ را نبینم؛ که اگر میدیدم بد دعوایی به راه میافتاد.
محمد:
بلافاصله بعد از سرهنگ گوشی ام زنگ خورد.
"خواهر گرامی"
الحق که رگ خوابم دستش بود.
_سلام داداااااااش
_علیک سلام چرا داد میزنی؟
_عه مگه داد زدم؟
_خیر...بنده اشتباه کردم.
_مژدگونی بده
آرام کنار کیوان، روی تخت نشستم.
_بابت؟
بہ قلــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16492098048618
✨✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔےﺍﻡ ﭼﮕﻮنہ مےگذرد.
ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗے ﻫﺴﺘﻢ ڪہ
ﺗﺼﺎﺩفے ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ مےڪنند
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ مےشود.
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨