Hajmahdirasuli-Haftegi951023-monajat.mp3
9.09M
من از این نفس
از این بی سر و پا خسته شدم
خودم از دست خودم
آه خدا
خسته شدم..
اینکه هر روز بیایم
تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا
خسته شدم...
لا اقل کاش کمی شکر گزارت بودم
من از این لال زبانی
به خدا خسته شدم... 💔
نفس آلوده نفسم که هوا می خواهم
عبد شیطان شده ام، آه خدا می خواهم
نه نمازی، نه نیازی، نه دعایی به لبم
حالت سوز مناجات و دعا می خواهم
هر طبیبی نتوانست مداوام کند
دلم از درد گرفته است دوا می خواهم
نه هراسم ز عذاب ست و نه شوقم به وصال
کمم این است، کمی خوف و رجا می خواهم
بر سر سفره ی احسان تو خوبان جمعند
بین خوبان سر خوان تو جا می خواهم
گره کار به هر واسطه ای وا نشود
ضامنی مثل غریب الغربا می خواهم
به تو دلداه ام ارباب، که غیر از این نیست
از شما کی طلب غیر شما می خواهم؟
نسخه ای ساده علاج دل بیمار من است
من فقط یک سفر کرب و بلا می خواهم...
_آقای مظاهر کثیری نژاد
●✨ @esmaeil_lajmorak●
•شهید اسماعیل لجم اورک🇮🇷•
این لباس بوی پیغمبر می دهد آمده بود سپاه. رفتم توی پارکینگ. آنجا ایستاده بود.لباس سپاه تنم بود. قبل
هرکاری از دستش برمی آمد انجام می داد
مردی که اهل یکی از روستاهای ایذه بود و بیماری عصبی داشت، با کسی دعوا کرده بود و او را حسابی کتک زده بود. شهربانی هم او را بازداشت کرد. نمی دانم اسماعیل اورا از کجا می شناخت که پیگیر کارش بود. آمد سپاه و داستان را گفت ، خواست که کمکش کنیم به مسئول پرونده تلفن زدم. گفت:"نمی توانم آزادش کنم." گفتم:" او بیماری عصبی دارد و حالش خوب نیست." گفت:" باید شاکی رضایت بدهد." اسماعیل رفت سراغ شاکی و راضی اش کرد. اگر می شنید کسی گرفتار است همه تلاشش را می کرد و هرکاری از دستش بر می آمد، انجام می داد.
راوی : رستم کیانی✨
کتاب : #اسماعیل_زنده_است🌱
●🪴 @esmaeil_lajmorak●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با نام خدا که بوده سایه سار بختیاری
می شنوید صدای مارو از #دیاربختیاری
#زنجیره_توییت
🇮🇷@esmaeil_lajmorak🇮🇷
•شهید اسماعیل لجم اورک🇮🇷•
هرکاری از دستش برمی آمد انجام می داد مردی که اهل یکی از روستاهای ایذه بود و بیماری عصبی داشت، با کس
کارگاه ذوب آهن درست کرده بود 🔥
توی مسجد اسماعیل را دیدم، بعد از سلام و احوال پرسی گفت: "کارگاه ذوب آهن ساخته ام و ابزار درست میکنم. برویم کارگاه تا نشانت بدهم." گفتم:"شوخی نکن! " گفت: " بیا خودت ببین." با آجر نسوز کوره درست کرده بود و آهن ذوب میکرد و با آهن ذوب شده را درقالب های پیش ساخته می ریخت و پیچ و مهره می ساخت.
👤 راوی : رستم کیانی
•○●°✨️°●○•
جکِ تراکتور🚜
اسماعیل برای ساخت جک تراکتور، یدکی که باهاش سنگ و این جور چیزها را می کشیدند، رفت تبریز و آنجا یک سری کارها و تحقیقات را انجام داد. وقتی برگشت، طرحش را عملی کرد و آن قطعه را ابداع کرد تا مدت ها طرح اسماعیل به عنوان محور برای جک انجام می شد.
👤راوی: قدرت الله درخشنده
📚منبع: کتاب #اسماعیل_زنده_است
🕊⃟🌿 @esmaeil_lajmorak
•شهید اسماعیل لجم اورک🇮🇷•
کارگاه ذوب آهن درست کرده بود 🔥 توی مسجد اسماعیل را دیدم، بعد از سلام و احوال پرسی گفت: "کارگاه ذوب
گوشت های که در زمان طاغوت بر بدنمان روییده اند🍃
با زبان روزه، کار جوشکاری مسجد را انجام می داد. سخت کار می کرد. گفتم: "اسماعیل چرا این همه به خودت سخت می گیری؟ " گفت:"باید گوشت هایی که در زمان طاغوت بر بدنمان روییده اند را آب کنیم و بار خود را سبک کنیم."
°•○●•🌱•●○•°
همیشه پشت ستون می نشست🧎♂
توی مسجد ، پشت ستون می نشست، تا کمتر دیده شود. وقتی هم به سجده می رفت ، چهارستون بدنش می لرزید. بی صدا گریه می کرد.
👤راوی: علیرضا صالحی
📚منبع: کتاب #اسماعیل_زنده_است
🇮🇷کانال شهید اسماعیل لجم اورک
🤍@esmaeil_lajmorak
•شهید اسماعیل لجم اورک🇮🇷•
گوشت های که در زمان طاغوت بر بدنمان روییده اند🍃 با زبان روزه، کار جوشکاری مسجد را انجام می داد. سخ
سُب سُب سُب 📿
یکی از مسجدی ها که کنار اسماعیل نشسته بود. ذکر " سبحان الله " را خیلی سریع می گفت؛ سُب...سُب...سُب... ذکرش که تمام شد، به او گفت:"چیزی بگویم ناراحت نمیشوی؟ "
گفت: "نه، بفرما."گفت:"فکر میکنی اگر بروی جلوی یک پلیس و نامش را ناقص و خیلی سریع تلفظ کنی، نمیزند توی گوشَت؟"
سرش را انداخت پایین و گفت:"بله"
اسماعیل گفت:"اگر ذکر خدا را این طور تلفظ می کنی که زودتر تمام شود، بهتر است اصلا ذکر نگویی."
👤راوی: علیرضا صالحی
📚منبع: کتاب #اسماعیل_زنده_است
✨️کانال شهید اسماعیل لجم اورک
✨@esmaeil_lajmorak
Shab3Fatemieh1-1392[04].mp3
3.21M
رسیدی شهیدی دوباره پس از بی نشانی و دوری...
یکسال از بازگشت پر افتخار سردار اسماعیل لجم اورک گذشت❤️
🎙 #نوا | #میثم_مطیعی
#شهید_اسماعیل_لجم_اورک 🌱
🇮🇷 | @esmaeil_lajmorak
« بسم الله الرحمن الرحیم »
بعد از دعا و سلامتی و طول عمر امام و پیروزی رزمندگان اسلام ، این چند سطر را به عنوان وصیت نامه برای برادران بزرگتر و نصیحتنامه برای برادران کوچکتر ، در این لحظه های آخر ، بیاد خدا ، بر روی کاغذ می آورم تا بلکه سنتی را بجا آورده باشم .
مطالب برای گفتن زیاد است ، آنچیزی که میدانم ، شما اعم از کوچکتر و بزرگترش را خودتان بخوبی می دانید ، هدف مشخص است ، راه معین و معلوم و راهنما هم ناظر ،فایدۀ آن را همه می دانید بن بستی هم در این راه نیست کافران و ملحدان و غیره که تکلیف آنان روشن است ، و امّا برای شما مؤمنان ، دو نمونه زندگی کردن بیشتر وجود ندارد ، و اگر سوّمی هم وجود داشته باشد مطمئن باشید که رگی به کافران دارد .
امّا آن دو نمونه که خدمت شما عرض می کنم این است . مبارزه کردن در کنار نائب امام زمان « عج » برای آمدن حجت خدا امام عصر ( عج ) و بر قراری عدالت و قانون خدا تا روزیکه به ثمر برسد . و راه دوّم شمشیر زدن در کنار امام عصر و بر قراری حکومت جهانی و زندگی در عدالت خدا حالا خودتان ببینید کدام راه حاضر و آماده است ، آیا بدون راه اوّل می توانید به راه دوّم برسید ، آیا بدون راه اوّل می توانید در عدالت خدا زندگی بکنید ، این را بدانید که نمی توانید راه را امام حاضر مشخص کرده است .
اینجانب بر حسب وظیفه فقط می توانم بگویم که شرمنده ام و براستی که جای شرمندگی هم دارد . چرا که تاکنون نتوانسته ام خدمتی به اسلام بکنم ، نبردی بزرگ در پیش است و اسلام همانطوریکه چگونه عبادت کردن و چگونه سیاست داشتن و چگونگی زندگی انسان را در تمام ابعاد مشخص کرده است چگونه جنگیدن و برای چه جنگیدن را هم معین کرده است برادران وقتی که تا این اندازه همه چیز برای ما روشن باشد چرا باز نشستن چرا باز حرکت نکردن ، وقت قیام ، و حرکت ، وقت دو بینهایت تا لقاء ا . . . در این لحظه که این مطالب را می نویسم به فاصلۀ کمی پائین تر تعدادی از رزمندگان را می بینم که کفش پوشیده اند ، گویا همه خود را برای زیارت خدا مهیا می کنند ، چشم بصیرت می خواهد که ببینند برای بعضی از برادران تعریف کردم ، خواب شهادت را ، گویا انسان پرواز می کند و شهادت دوری و خستگی ندارد چه گوارا میباشد ، به مشتاقانش مبارک و کوچکتر از آنم که شما را نصیحت کنم و کمتر از آنم اثری برای شما بگذارم .
آرزویم این است که در دم آخر مسلمان بمیرم و آدم بمیرم شما هم دعا کنید که تمام مؤمنان دم آخر مومن بروند .
پدر و مادرم و برادرانم را سلام برسانید و بدانید که ساعت رفتن را خدا می داند و مشخص می کند . برادران مسجدی را بگوئید که خودتان میدانید ، ای کاش بنده هم مثل شما می دانستم میدان آزمایش را شما بهتر می شناسید و به پدرم بگوئید که برادرانم را یک بیک آماده و لباس رزم بپوشاند و تحویل اسلام دهد و در آخر به هر کس بدهکارم حلالیت می طلبم و از هر که طلب دارم حلال می کنم .
صدای دعوت به نماز را می شنوم و لذا وقت خداحافظی است . امام را دعا کنید . اسلام را به خاطر بسپارید که راهی جز آن نیست . به امید دیدار شهدای کربلا و بدر و احد و شهید مظلوم و دیگر همسنگرانم شما نیز بشتابید که فردا دیر است .
والسلام
اسماعیل لجم اورک
#وصیت_نامه✨
#شهید_اسماعیل_لجم_اورک 🇮🇷
♥️ | @esmaeil_lajmorak
یادمان چهلمین سالگرد عروج ملکوتی و یکمین سالگرد تشییع و بازگشت پیکر پاک شهید اسماعیل لجم اورک🤍
امروز ساعت ۱۵ الی ۱۷ گلزار شهدا ایذه✨️
@esmaeil_lajmorak