eitaa logo
مکتب خانه
313 دنبال‌کننده
775 عکس
322 ویدیو
261 فایل
نشر آثار صوتي و تصويري و مکتوب @roshd_harakat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 توضیحات درباره ☑️ مطلب اول؛ تعریف قضایای تحلیلی و ترکیبی ممکن است قضایای تحلیلی و ترکیبی (تالیفی) را به این صورت تعریف کرد که:  🔸قضیه تحلیلی: قضیه ای است که در آن محمول از بطن موضوع استنباط می شود و داخل در ماهیت و ذات ان باشد 🔸قضیه تالیفی: آن است که محمول در آن از ذاتیات موضوع نباشد و در تعریف حقیقی و حد تام آن اخذ نشود، یعنی از عرضیات موضوع محسوب شود؛ همانند قضیه «الف هست» [مفاد کان تامه] چه اینکه هستی داخل در ماهیت هیچ شیء نیست و خارج از ذات آن محسوب می شود ☑️ ملاک اصلی و دقیق تحلیلی و یا تالیفی بودن یک قضیه  1️⃣ ملاک اول: اگر صرفاً نظر به مفهوم داشتیم و گفتیم که ملاک تالیفی بودن قضیه این است که محمول در تعریف موضوع اخذ نشود در این صورت تقسیم دوگانه کانت برای قضایا تقسیم جامع و درستی است. 2️⃣ ملاک دوم: اگر نظر به واقع داشتیم و گفتیم ملاک تالیفی بودن قضیه این است که محمول عینیت و واقعیتی غیر از تحقق موضوع داشته باشد... در این صورت قضیه «الف هست» [مفاد کان تامه] داخل در هیچ یک از دو نوع مذکور نیست نه تالیفی به معنای اخیر و نه تحلیلی و بنابراین تقسیم دوگانه کانت جامع همه اقسام قضایا نیست. توضیح اینکه وقتی می گوییم«انسان موجود است» و به تعبیر دقیقتر «انسان هست» در اینجا محمول و موضوع دو واقعیت جدا از هم نیستند بلکه دو مفهوم اند که از یک مصداق حکایت دارند بنابراین قضیه فوق تالیفی به معنای اخیر نیست. در عین حال محمول «موجود» در تعریف ماهیت انسان هم اخذ نمی شود پس تحلیلی هم نیست ولی کانت هلیات بسیطه را «قضیه حقیقی» نمی داند بلکه آنها را «شبه قضیه» می شمارد. @esra_rasane
🔰دیدگاه درباره معنای اسمی و حرفی وجود؛ توضیحات با اینکه در میان حکیمان اسلامی در باب معنای اسمی وجود یعنی وجود محمولی هرگز نزاعی نیست و اگر اختلافی هست بر سر معنای حرفی وجود یعنی وجود رابط است ام برخی از فیلسوفان مغرب زمین بعکس، منکر معنای اسمی وجود شده، مفهوم وجود را منحصر در معنای حرفی و رابط بین موضوع و محمول پنداشته اند و بر این مبنا، هلیات بسیطه را «شبه قضیه» شمرده اند و نه قضیه حقیقی زیرا به گمان ایشان، اینگونه قضایا در واقع محمولی ندارند! کانت آلمانی از این دسته است! چند نکته در نقد دیدگاه کانت 1️⃣ نکته اول؛ ضعف قدرت ذهن: حقیقت این است که اینگونه آرا ناشی از ضعف قدرت ذهن بر تحلیلات فلسفی است وگرنه مفهوم اسمی و استقلالی وجود، چیزی نیست که قابل انکار باشد بلکه معنای حرفی آن است که باید با زحمت اثبات شود. 2️⃣ نکته دوم؛ تکیه بر مسئله لفظی: شاید منشا انکار معنای اسمی وجود این بوده که در زبان انکارکنندگان معادل معنای اسمی و حرفی وجود یکی است و همین مسئله لفظی باعث این اشتباه شده است. 3⃣ نکته سوم؛ خلط مفهوم و مصداق این خطا از پنداری ناروا یعنی خلط مفهوم و مصداق نشات گرفته است یعنی احکام منطقی که در قلمرو مفاهیم جاری اند به حوزه حقایق سریان داده شده اند. اگر مراد کانت و ... این باشد که محمول در قضایای بسیطه متحد با وجود خارجی موضوع است، این سخنی مقبول و بجا هست اما اگر مراد این باشد که هلیات بسیطه اصلاً قضیه نیستند و وجود به هیچ وجه نمی تواند معنای اسمی داشته، موضوع و محمول قرار گیرد، البته سخنی است نا معقول و ناروا! 4️⃣نکته چهارم؛ گستره قاعده فرعیه: ریشه این پندار باطل این است که گویا هر قضیه ای بایستی مصداق «ثبوت شیء لشیء» (قاعده فرعیه) باشد و چون هلیات بسیطه حکایت از «ثبوت الشیء» دارند بنابراین قضیه نیستند. این اشکالی است که بر قدامی نیز مطرح بوده و هریک به نحوی برای آن راه فراری ساخته اند تا اینکه سرانجام ملاصدرا قائل به تفصیل شده و مدعی شد که اصلاً ضرورتی ندارد که قضیه همواره حاکی از «ثبوت شیء لشیء» باشد بلکه باید گفت قضیه دو گونه است: هلیات بسیطه و هلیات مرکبه؛ قسم اول حکایت از ثبوت الشیء دارند و تحت قاعده فرعیه قرار نمی گیرند و قسم دوم حکایت از «ثبوت شیء لشیء» می کنند و مجرای قاعده فرعیه اند. 💡منبع: شرح برهان شفا، ج 1 @esra_rasane
مکتب خانه
#تقسیم_وجود مرحوم علامه در فصل دوم از مرحله نهم نهایه الحکمه با بیانی ابتکاری درصدد اثبات وجود بالق
درباره اقسام بررسى سخنان فلاسفه، درباره هر يك از اقسام ياد شده به درازا مى‌كشد، ولى بطور كلى، مى‌توان به پنج قول در اين زمينه اشاره كرد: 1 - قول مشهور فلاسفه، كه پيدايش هر پديده مادى را، لزوما مسبوق به ماده و مدت مى‌دانند، و براى جهان مادى، آغاز و پايان زمانى قائل نيستند، و از اين روى سه قسم اول از اقسام ياد شده را انكار مى‌كنند. 2 - قول كسانى كه عدد را امرى اعتبارى مى‌دانند، و طبعا تغير آن را نيز تغير حقيقى بحساب نمى‌آورند، چنانكه همين قول قبلا مورد تاييد قرار گرفت، و بنا بر اين قسم يازدهم و دوازدهم را، بايد از تغيرات اعتبارى بشمار آورد. 3 - قول كسانى كه حركت را، بعنوان يك امر تدريجى نمى‌پذيرند، و همه تغيرات را دفعى مى‌پندارند، و بدين ترتيب قسم هفتم و سيزدهم را انكار مى‌كنند، و چون مفهوم تغير مفهومى انتزاعى است، و ما به ازائى جز وجود و عدم سابق و لاحق ندارد، و عدم هم بطلان محض است، از اين روى وجود را مساوى با ثبات مى‌شمارند، مانند نحله الئايى از فلاسفه يونان باستان. 4 - قول كسانى كه وجود حركت را مى‌پذيرند، ولى آن را مخصوص به اعراض مى‌دانند، و در نتيجه قسم هفتم از اقسام ياد شده را انكار مى‌كنند. 5 - قول صدرالمتالهين ، و ديگر كسانى كه قائل به حركت جوهريه نيز هستند. @esra_rasane
مکتب خانه
#تقسیم_وجود مرحوم علامه در فصل دوم از مرحله نهم نهایه الحکمه با بیانی ابتکاری درصدد اثبات وجود بالق
با توجه به آنچه در درس چهل و هفتم، در باره عدد گفته شد، و اعتبارى بودن آن به اثبات رسيد، ديگر نيازى به بحث در باره تغيرات عدد نيست، اما در باره ساير اقوال، مى‌بايست چند مسئله را مورد بحث قرار دهيم. ✅ مسئله اول آنكه آيا هر پديده مادى، بايستى ضرورتا مسبوق به ماده‌اى باشد، كه در زمان سابق بر پيدايش آن تحقق داشته است، و در نتيجه سلسله حوادث مادى از جهت ازل، بى‌نهايت و بى‌آغاز مى‌باشد، يا بايستى به موجودى منتهى شود، كه سرسلسله پديده‌هاى مادى بشمار مى‌رود، و سلسله حوادث مادى داراى آغاز زمانى مى‌باشد. ✅ مسئله دوم آنكه، آيا حركت بعنوان يك امر پيوسته تدريجى، وجود خارجى دارد يا آنچه ناميده مى‌شود، مجموعه‌اى از امور ثابت است، كه پى در پى بوجود مى‌آيند و معدوم مى‌شوند، و ذهن انسان از مجموع آنها، مفهوم حركت را انتزاع مى‌كند، و به ديگر سخن آيا همه تغيرات دفعى هستند، يا تغير تدريجى هم داريم. ✅ مسئله سوم آنكه بعد از اثبات حركت، آيا تنها اعراض هستند كه، داراى تغيرات تدريجى مى‌باشند، يا در ذات جوهر هم، مى‌توان حركت يا حركاتى را اثبات كرد. @esra_rasane