📝 آیا حضرت علی علیه السلام خواهان عزل و استیضاح عثمان بودند؟
#امیر_رجایی
🔸آیتالله خامنهای در کتاب منشور حکومت علوی که شرحیست بر نهج البلاغه در سالهای #قبل_از_انقلاب؛ درباره موضع گیری امیرالمومنین هنگام شورش مردم بر ضد عثمان نکات بسیار جالبی را مطرح میکنند...
🗨آیت الله خامنه ای در این کتاب میگویند:
کسی مثل علی علیه السلام به هیچ وجه_نه خود و نه انصارش_حتی با خطبه خواندن و نهی زبانی از کشتار عثمان جلوگیری نکردهاند و فقط تنها دفاعشان از عثمان در قضیه بستن آب به روی اهل منزل او بوده است و بس.
🔹 در ادامه با فضیلت ندانستن دفاع از عثمان(که بنی امیه به آن افتخار و آن را "پیراهن عثمان" کرده بودند)؛ دفاع از او را دفاع از ظلم؛ قتل و همه مفاسدی که عثمان بر سر جامعه اسلامی آورده بود میدانند.
🔸سپس نهیب میزنند که:
چرا باید از کسی که مانع اجرای احکام اسلامی در زندگی مردم و متن اجتماع و جامعه بشری است دفاع کرد؟ او مجرم و ظالم و ضد اسلام است و اسلام خصم و قرآن مخالف اوست.
🔹تیر خلاص ایشان در آخر این جمله است که:
وقتی قرآن و اسلام با کسی؛ گروهی؛ قدرتی مخالف بودند؛ اگر مردم مسلمان با آن شخص و قدرت مخالف نباشند؛ مسلمان نیستند.
مردم مسلمانی که پیرو قرآن و اسلامند، بنا نبوده از #مثل_عثمان دفاع بکنند، [چون رویه] عثمان برخلاف قرآن و اسلام است.
✍️پ ن : این مطالب در صفحات ۲۱۴ تا ۲۱۸ کتاب آمده است:
https://t.me/maktubaat/21425
@maktubaat
هدایت شده از اندیشه انقلاب اسلامی
نقش فلسفه در تمدن اسلامی.pdf
334.7K
#مقاله
✳ نقش فلسفه در تمدن اسلامی
📝 نویسنده: مهدی نصرتیان
@monir_ol_din
🌀حکایت حکیم اصفهانی
✅شیخ مناجاتیان آیت الحق میرزا جواد آقا ملکی تبریزی قدس الله نفسه الزکیه:
🔹مرد حكيمى در اصفهان بود و عادتش بر اين كه چون وقت غذايش مىرسيد، خادم خود را مىفرستاد، تا براى او و براى هر كس كه در نزد اوست- هر كه مىخواهد بوده باشد- غذا بخرد؛ و آن حكيم با آن شخص حاضر با هم غذا بخورند.
اتّفاقاً روزى در وقت غذا يكى از طلّاب شهر براى حاجتى نزد وى آمده بود، حكيم به خادمش گفت: براى ما غذا بخر، تا ما تغذّى نمائيم؛ و خادم روانه شد، و براى آن دو نفر غذائى خريد؛ و حاضر كرد.
حكيم به آن مرد فاضل گفت: بسم الله، بيا غذا بخوريم! آن شيخ گفت: من غذا نمىخورم!
گفت: آيا غذا خوردهاى؟! گفت: نه.
گفت: چرا غذا نمىخورى با آنكه هنوز غذا نخوردهاى؟! گفت: من احتياط مىكنم از غذاى شما بخورم!
گفت: سبب احتياطت چيست؟! گفت: من شنيدهام كه تو قائل به وحدت وجود هستى! و آن كفر است و جايز نيست براى من كه با شما از غذاى شما بخورم، زيرا كه غذا به واسطه ملاقات با شما نجس مىشود!
گفت: تو معناى #وحدت_وجود را چه تصوّر كردهاى، تا اينكه حكم به كفر قائل به آن نمودهاى؟!
گفت: به جهت آنكه قائل به وحدت وجود، مىگويد به اينكه خدا همه اشياء است؛ و جميع موجودات الله هستند!
حكيم گفت: اشتباه كردى! بيا غذا بخور! زيرا كه من قائل به وحدت وجود هستم و نمىگويم كه: جميع اشياء خدا هستند، چون از جمله اشياء جناب شما مىباشد و من شكّى ندارم در اينكه شما در مرتبه حمار هستيد يا پستتر از حمار؛ پس كجا مىتوان كسى قائل به الوهيّت شما بگردد؟ بنابراين احتياط شما بدون وجه است و اشكال در غذا خوردن نيست! بيا! غذا بخور!
📚رساله لقاالله ص۲۴۵
💢کانال فلسفه و عرفان 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1963720741C05b59f4cf3
مکتب خانه
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1399/08/12/2381712/%D8%B1%D8%A3%DB%8C-%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%AA%D8
رأی الکترال چیست و رئیسجمهور آمریکا چگونه انتخاب میشود؟
#آمریکا_شناسی
#انتخابات
مکتب خانه
#تلخیص معقول ثانی از منظر ابن سینا، بهمنیار، شیخ اشراق؛ ✅حکمت اشراق، جلد اول، تالیف #استاد_یزدان_
#معقول
#معقول_ثانی
#مفاهیم_فلسفی
#مفاهیم_منطقی
مدتی است با جمعی از دوستان عزیز در قالب یک گروه علمی، بحث #معقولات را مورد بررسی و مطالعه قرار داده ایم.
در این مدت کتاب شرح مبسوط منظومه #استاد_مطهری و شرح حکمت اشراق #استاد_یزدان_پناه به عنوان دو منبع روان و خوب، مورد مطالعه و مباحثه قرار گرفتند.
جامع ترین منبع در این زمینه کتاب آقای اسماعیلی محسوب می شود.
اما در این میان از یک منبع خوب غفلت شده بود که در ادامه نکاتی از این منبع خوب تقدیم می شود.
#منبع_مطالعاتی
یکی از بهترین منابع جهت آشنایی با دیدگاه #مرحوم_ملاصدرا در باب معقولات ثانیه، جلد اول اسفار هست.
✅ اسفار، ج 1، المرحله الثانيه، فصل 2
✅ رحیق مختوم، جلد 4، ص 411 تا 491
✅ نکاتی درباره معقول ثانی منطقی
1. اینها شامل مفاهیمی می شود که معقولات اولی پس از حضور در ظرف ذهن به آنها متصف می شود.
2. اینها از شیء خارجی انتزاع نشده و بر اشياء خارجی نیز هیچ گاه صدق نمی کنند بلکه از امور ذهنی انتزاع شده و فقط بر آنها حمل می شوند.
3. وجود ذهنی امور در انتزاع و صدق معقول منطقی دخیل است.
4. مطابَق و محکی آنها نحوه وجود ذهنی اشیا هست؛ یعنی معقولات اولی به شرط آنکه در فضای ذهن بوده و مقید به وجود ذهنی باشند، نه اینکه وجود ذهنی شطر و جزء آنها باشد، مصداق از برای معقولات ثانی بوده و به آنها متصف می گردند. ص 414
5. قضایای ساخته شده از معقولات منطقی همواره قضیه ذهنی هست.
✅ خصوصیت بارز معقولات ثانیه فلسفی این است که اشیای خارجی یا ذهنی و معقولات اولی اعم از اینکه در خارج و یا در ذهن باشند، به آنها متصف می گردند.
رحیق مختوم، ج 4،ص 412 و 413
✅ تعلیقه بنده
معقولات منطقی نسبت به ذهنی بودن بشرط شی هستند در حالیکه معقولات فلسفی لا بشرط هستند یعنی هم بر موجود ذهنی بما هو ذهنی صدق می کنند و هم بر خارجی بما هو خارجی صدق می کنند.
✅ استاد جوادی می فرمایند: معقولات ثانیه مفاهیمی هستند که دارای فرد خارجی نیستند... این دسته از مفاهیم بر خلاف معقولات اولی بل آنکه می توانند دارای مصداق خارجی باشند ولیکن دارای فرد خارجی نبوده و به همین دلیل خود به خارج راه نمی برند.
رحیق مختوم، ج 4، ص 412
✅ خلاصه اینکه معقولات ثانیه فلسفی مصداق خارجی می توانند داشته باشند ولی فرد خارجی ندارند.
✅ سوال: تفاوت بین فرد خارجی و مصداق خارجی چیست؟!
✅ وجه ثانی بودن معقول ثانی منطقی چیست؟
استاد جوادی در ص 412 می فرمایند:
1. معقولات اولی پس از حضور در ذهن متصف به مفاهیم منطقی می شوند.
(پس باید معقول اولی باشد تا مفاهیم منطقی مطرح شوند، و این همان وجه ثانویت مفاهیم منطقی هست)
2. ایشان در ص 413 در توضیح معنای ثانی بودن مفاهیم منطقی، نکته ای را تذکر داده و می فرمایند:
معقولات منطقی در مرتبه دوم و موخر از معقولات اولی هستند و مراد از رتبه دوم بودن اولی نبودن آنهاست و از این جهت شامل معقولات رتبه سوم یا بعد از آن نیز می شود.
ایشان در ادامه درباره مراتب بعدی معقول ثانی منطقی توضیح داده و مثال می زنند.
3. ایشان در ص 414 درباره تکیه معقول منطقی بر معقول اول چنین توضیح می دهند:
اینکه گفته می شود معقول ثانی [منطقی] به معقول اول تکیه می کند، به دلیل همین است که معقول ثانی [منطقی] پس از حضور معقول اول در ذهن بر آن حمل می شود یعنی معقول ثانی [منطقی] علاوه بر اینکه خود دارای وجود خارجی نبوده و در نتیجه از خارج به ذهن منتقل نمی شود، همواره وصف غیر بوده و غیر بعد از حضور در ذهن به آن متصف می شود.
البته معقولات فلسفی چنین خصوصیتی ندارند.
✅ تفاوت معقول اول و ثانی
1. تفاوت اثباتی؛ تفاوت در مجرای ادراکی
استاد مطهری در این خصوص، درباره معقولات اولی می فرمایند که اینها مسبوق به احساس و تخیل هستند بر خلاف معقولات ثانیه.
سوال: آیا جوهر که از جمله معقولات اولی هست، محسوس هست؟!
استاد جوادی در ص 421 می فرمایند:
برخی امتیاز معقول اول و ثانی را در این می دانند که معقول اول در خارج وجود داشته و از طریق حس اصطیاد شده و به تجرید، تقشیر، انتزاع و مانند آن به ذهن منتقل شده و تعقل می شود و معقول ثانی بر خلاف معقول اول از طریق حس به دست نمی آید.
وليکن این امیتاز به دلیل اینکه برخی از معقولات اولی نظیر جوهر با آنکه دارای فرد خارجی هستند، به حس امیتاز نمی شوند، نا تمام است.
✅ تقسیم معقولات فلسفی
تقسیم زیر براساس نگاه ابتدایی هست:
قسم اول: دسته ای که به خارج راه پیدا نمی کنند یعنی آنگونه که در ذهن هستند در خارج یافت نمی شوند و به بیان دیگر با آن که فاقد فرد خارجی هستند، از مصادیق خارجی برخوردارند؛ مثل وحدت و وجود.
قسم دوم: دسته ای که نه فرد خارجی دارند و نه مصداق خارجی، یعنی اشیا خارجی متصف به این مفاهیم می شوند ولیکن در ازاء این مفاهیم هیچ فرد و مصداق خارجی یافت نمی شود.
@esra_rasane
✅ #تلخیص فصل 14؛ تحلیلی بر مسأله
✅ کتاب #معقول_ثانی فلسفی در فلسفه اسلامی، آقای اسماعیلی
✅ صفحات 528 تا 537
بخش اول
✅ #تلخیص فصل 14؛ تحلیلی بر مسأله
✅ کتاب #معقول_ثانی فلسفی در فلسفه اسلامی، آقای اسماعیلی
✅ صفحات 528 تا 537
بخش دوم
20.بر همين اساس اگر پرسيده شود که: ماهيت واحد است يا کثير؟ بهتر است به آن پاسخ ندهيم. زيرا اگر يکی را سلب کنيم عرف گمان میکند ديگری را اثبات کردهايم و اگر هر دو را سلب کنيم گمان خواهد کرد ارتفاع نقيضين شده است. همين نکته در جايی که دو طرف قضيه معدوله باشد نيز صادق است. مثل: انسان يا حجر است يا لاحجر. در حالی که انسان در ذات خود هيچ کدام از اينها نيست.
21.اما اگر طرفين نقيض مورد پرسش باشند سلب يکی طبعاً اثبات ديگری را نتيجه میدهد و لذا جواب دادن به پرسشی که سلب يکی و اثبات ديگری است ايرادی ندارد. مثل: آيا انسان در عالم خارج موجود است يا معدوم؟
22.اتصاف غير از اتحاد است. يعنی درست است که ماهيت بالاخره يا متصف به وحدت است يا متصف به کثرت. اما دليل نمیشود که بگوييم با آن متحد است. پس اگر وحدت از ماهيت سلب شد لازم نيست کثرت بر آن حمل شود. میتوان کثرت را هم سلب کرد.
23.انسانيت (کلی طبيعی) که در افراد موجود است وحدت عددی ندارد. و الا چگونه ممکن است چيزی که وحدت عددی دارد در افراد متعدد موجود شود. اگر انسانيت وحدت عددی داشت لازم میآمد يک حقيقت واحد هم عالم باشد و هم جاهل.
24.نسبت کلی طبيعی به افرادش نسبت پدر واحد به فرزندان نيست. بلکه نسبت پدران به فرزندان است. بله حقيقت مشترکی در همة اين افراد وجود دارد. همان حقيقتی که در ذهن متصف به کليت میشود. به عبارت ديگر در هر فردی يک عدد از کلی طبيعی موجود است. کلی طبيعی به وصف مشترک به نحوی که منتسب به همة افراد باشد فقط در ذهن موجود است.
ماهيت (اسفار, جلد 2, ص 2)
Sunday, November 6, 2016
10:52 AM
1. ماهيت همان است که در جواب ما هو میآيد. (مايقال فی جواب ماهو). ماهيت مثل کميت میماند در جواب کم هو میآيد.
2. تعريف لفظی است و لذا استفاده از ماهو در تعريف آن مشکل دور را در پی نمیآورد.
3. ماهيت ولو آنکه کلی است، اما کليت ذاتی آن نيست. ماهيت فی حد ذاته نه کلی است و نه جزئی. اما چون جزئيت از وجود ناشی میشود، بنابراين ماهيت به نحو لازمة ذات کلی است. علت کلی بودن به نحو لازمة ذات اين است که مفهوم است و هر مفهومی کلی است.
4. نکتة ديگر آنکه ماهيت مفهوم است. [میتوان گفت به همين دليل است که گفتهاند واجب تعالی ماهيت ندارد. زيرا نمیتوان چيستی او را به ذهن آورد و آنگاه يقال کرد].
5. [نکتة: واقعاً سوال است که چرا ماهيت را به جای آنکه چيستی معنا کنند جوری معنا کردهاند که تبديل به مفهوم شود].
6. اگر چيزی فقط به صورت شهودی قابل درک باشد ماهيت نخواهد داشت.
7. گاهی ماهيت به ما به الشیء هو هو تعريف میشود که در اين صورت معنای اعمی خواهد داشت.
8. هيچ يک از اوصاف ماهيت، مثل: موجودٌ، معدومٌ، واحدٌ، کثيرٌ، کلیٌ، جزئیٌ و مانند آن در محدودة ذات ماهيت نيستند.
9. بنابراين وقتی گفته میشود ماهيت نه موجود است و نه معدوم، منظور اين است که در محدودة ذات هيچکدام از اينها ماخوذ نيست. نه آنکه در عالم واقع نه موجود است و نه معدوم.
10.اگر عدم يا وجود در محدودة ذات بود ماهيت ضروری العدم يا ضروری الوجود میگشت. همچنين اگر يکی از اين ها در ذات ماخوذ بود اتصاف ماهيت به مقابل غير ممکن میشد.
11.عوارض ماهيت دو دستهاند: برخی به نفس ماهيت عارض میشوند. مثل خود وجود. برخی بعد از وجود عارض میشوند. مثل بلندی و کوتاهی.
12.اشکال: سلب طرفين نقيضين از ذات به ارتفاع نقيضين میانجامد.
13.پاسخ اول: استحالة اجتماع و ارتفاع نقيضين مربوط به واقع است و واقع دارای مراتب مختلف است. مرتبة ذهن، مرتبة خارج، مرتبة من حيث هی. ارتفاع از يک مرتبه ارتفاع از واقع را نتيجه نمیدهد.
14.پاسخ دوم: وقتی وجود و اوصاف ديگر از مرتبة ذات رفع میگردد نقيض آن که رفع وجود و اوصاف است بر آن اثبات میگردد، نه آنکه آن هم رفع گردد. به عبارت ديگر نقيض وجود در مرتبة ذات عدم در مرتبة ذات نيست؛ رفع وجود در مرتبة ذات است. و چنين نيست که هم وجود و هم رفع وجود رفع گردد.
15.خلاصة پاسخ دوم: آنچه از ذات ماهيت نفی میشود راه يافتن وجود در ذات ماهيت است. در نتيجه راه نيافتن وجود در ماهيت اثبات میشود. و اين دو قضيه نقيض هماند که يکی نفی و ديگری اثبات میشود. و نفی راه يافتن وجود به ذات ماهيت به معنای اثبات راه يافتن عدم به ذات ماهيت نيست.
16.بنابراين وجود و عدم به نحو مطلق از ماهيت سلب نمیشود، بلکه به نحو مقيد به قيد در مرتبة ذات سلب میشود. که در اين صورت نقيض نفی وجود در مرتبة ذات اثبات عدم در مرتبة ذات نخواهد بود. بلکه نقيض آن وجود در مرتبة ذات خواهد بود. و از اين دو اولی درست است. عين اين سخن در مورد نفی عدم هم مطرح `میشود. يعنی عدم در مرتبة ذات نفی میشود و نقيض آن اثبات عدم در مرتبة ذات است، نه اثبات وجود.
17.برای رساندن اين مطلب که مطلق هستی از ماهيت نفی نمیشود، بلکه هستی در مرتبة ذات نفی میشود فلاسفه گفتهاند سلب را قبل از حيثيت بياوريد تا مسلوب هستی مقيد به مرتبة ذات مراد شود. يعنی گفته شود: الماهية ليست من حيث هی موجودة و لامعدومة. اگر سلب مقدم بر حيثيت نشود، حيثيت قيد موضوع شده و محمول مطلق میشود. در اين صورت هستی به طور مطلق از ماهيت سلب خواهد شد. در حالی که ماهيت بالاخره در خارج موجود میشود.
18.برخی گمان کردهاند تقديم سلب بر حيثيت به معنای اين است که ذات اقتضای معروض مذکور در اين سلب را ندارد. در حالی که ماهيت با اينکه اقتضای لوازم خود را دارد، اما همانها هم از ذات ماهيت سلب میشوند. يعنی شبيه سلبی که در مورد وجود و عدم کرديم و سلب را مقدم بر حيثيت کرديم، در مورد لوازم ذات هم انجام میدهيم؛ در حالی که ذات نسبت به لوازمش اقتضاء دارد.
19.برخی ديگر گمان کردهاند تقديم سلب بر حيثيت به اين دليل است که گفته شود قضيه سالبة محض است نه موجبة معدوله. و اين گمان نيز باطل است؛ زيرا فرق معدوله با سالبه محض اين است که سلب مقدم بر نسبت شود نه حيثيت. به عبارت ديگر اگر نسبت قبل از سلب واقع شود قضيه موجبة معدوله خواهد بود. مثل: الانسان کان غيرحجر. اما اگر بعد از سلب واقع شود قضيه سالبه میشود. مثل: الانسان ليس بحجر.