eitaa logo
ایستاده تا ظهور
165 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
29 فایل
در انتظار نشسته ای؟؟! . در انتظار بایست!! . هنوز حضرت معشوق یار می خواهد . . کپی؟ حلالاً طیبا ارتباط با ادمین و تبادل: @z_somarin ناشناس کانالمون: https://harfeto.timefriend.net/16688913634183 تـولـد کـانـالـمـون: ¹⁴⁰¹/¹/¹⁸
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره مادرشهید مصطفی صدرزاده سال اول ازدواج_مصطفی بود ،یک روز نشسته بودیم گفتم :مصطفی الان بهترین هدیه چیه ؟ گفت: باهم کربلا بریم خیلی جالب بود و سریع جور شد.🌹 باهم کربلا رفتیم ،خیلی خوش گذشت البته جدا از یک سری مشکلاتی که بین راه پیش اومد. مصطفی از بچگی خیلی بد ماشین بود. کاملا انرژی اش گرفته میشد ولی از اون جای که مصطفی خیلی خوش مسافرت بود هرازگاهی یه لطیفه ایی می گفت، 🌹 ولی خیلی بی حال شده بود ، چون خیلی در مسیر توقف داشتیم. به مرز که رسیدیم پیاده شدیم که بازرسی کنن افرادی که بازرسی میکردن جزء گروهک منافقین بودن تا مصطفی رو دیدن برای بازرسی بردنش، همه نگران شدیم مشکوک شدن گفتن این یا پاسدار یا بسیجی استرس تمام وجودمون گرفت ، مصطفی و چندتا از دوستاشو برای بازجویی بردن ،در اون لحظه آنقدر به ما سخت گذشت . که فقط متوسل شدیم به چهارده معصوم وبعد از باز جویی بچه ها را آزاد کردن با تمام سختیهاش سفر پر استرس وخاطر انگیزی برامون شد . وقتی چهره بی حالشو یادم میاد خیلی بیقرارش میشم تمام اون استرس ها درمقابل این فراق قطره ایی ازدریاست.... مدافع حرم بی بی زینب تاسوعا
+ سید ابراهیـم میگفت دفعه اول ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر خمپاره درست خورد ڪنار من ولے به من چیزے نشد.. _گفتم شاید مشڪل مالے دارم خدا نخواسته شهید بشم.. + آمدم ایران و مباحث مالے خودم را حل ڪردم.. _ دفعه دوم ڪه رفتم سوریه ، باز خمپاره خورد ڪنار من و به من چیزے نشد.. گفتم شاید وابستگے به خانواده و بچه هاست ڪه نمیذاره شهید بشم.. آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم.. + و براے بار سوم ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیاتے ترکش خوردم و مجروح شدم ولے شهید نشدم.. _ به ایران ڪه آمدم نزد عارفے رفتم و از او مشڪلم را پرسیدم.. ایشان گفتند: من ڪان لله كان الله له تو براے خدا به جبهه نمے روے براے شهادٺ می روے… + نیتت را درست ڪن خدا تو را قبول مے ڪند.. _ پدرش مے گفت : این دفعه آخر مصطفے (سيدابراهيم) عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینے نبود.. رفت و به آرزويش رسيد.. ♥️
ایستاده تا ظهور
+ سید ابراهیـم میگفت دفعه اول ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر خمپاره درست خورد ڪنار من ولے به م
شبی نبود که مصطفی برای شهادت دعا نکند و بهتر بگویم زار نزند. قرار گذاشته بودیم هر کس هر روز برای شهید شدن رفقایش دعا کند و اگر روزی این عهد را فراموش کرد سه روز روزه بگیرد. ✨ امیدوارم اکنون نیز مصطفی بر این عهدمان پایبند باشد... در یکی از چند مجروحیت او با همسرم به عیادتش رفتیم. جذبه‌ پاک‌شدنش را به وضوح احساس می‌کردیم... 🔺 روایت است که با ریختن اولین قطره‌ی خون همه‌ی گناهان مجاهد شسته می‌شود. به او اصرار کردم در همین مدت نقاهت و بهبودی مثل ترم‌های قبل با هم شب امتحانات درس بخوانیم. مصطفی گفت: من اول باید یک واحد بی‌بی زینب (س) پاس کنم بعد... و دو روز بعد با همان پای مجروح عازم سوریه شد! چون می‌دانستیم مصطفی رفتنی است قبل از سفر آخر در بهشت زهرا مقابل دوربینمان از او مصاحبه گرفتیم. در بین شوخی‌هایمان گفتم تا کی کمپوت بیاریم😉 زودتر شهید شو مستندت رو بسازیم... ❓از او پرسیدم برای چه این همه به دنبال شهادتی؟! ناگهان خنده‌اش را جمع‌وجور کرد و گفت: "ما برای شهادت نمی‌جنگیم داداش...برای رضای خدا می‌جنگیم. اگر شهادت را داد که داد؛ اگر نداد افوض امری الی الله... " از پاسخش کمی جا خوردم و ادامه دادم خب پس چرا این همه برای شهید شدن این در و آن در می‌زنی؟ ✅ گفت: "آدم وقتی عاشق محبوبش باشد دوست دارد بهترین‌ داشته‌اش را به او بدهد..." ✅ نقل از یکی از دوستان شهید 👆🏻 ❤️
سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید..... @estadeh_ta_zohour
🎤 زمانی که درس می خوند ، بهش می گفتم دوست دارم در لباس طلبگی ببینمت 💕 گفت : مامان این لباس پیامبر ، مسئولیتش سنگین هست ، کسی باید این لباس را بپوشه، که بتونه بهترین الگو باشه و هیچ خطایی ازش سرنزنه . من در حدی نیستم که این لباس را به تن کنم...🌹 راوی✍🏻 مادرشهید مصطفی در سن ۲۱ سالگی ❤️ @estadeh_ta_zohour