╚» 🌻💚 «╝
اعمال روز مباهله...
#پیام_معنوی 💌
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part228 _باشه پس... اگر میتونی کیک و نسکافه بگیر...
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part229
تمام تلاشم رو میکردم که صدام بلند نشه ولی هق هق از ته دلم بیرون میریخت و فقط با گرفتن دست جلوی دهنم سعی در کنترلش داشتم
که چندان هم موفق نبودم و طولی نکشید که امیر عباس بیدار شد
فضای اتاق هم کوچیک بود و نمیتونستم برم جایی که صدام رو نشنوه
همونطور نیم خیز چند ثانیه بهم خیره شد و با دیدن گریه م، با تعجب خودش رو بهم رسوند
صداش از اثر خواب دورگه بود:
چی شده چرا گریه میکنی تو؟!
نمیدونستم چی باید بگم
تو چشمهاش خیره شدم و سرتکون دادم:
هیچی نگران نشو...
_یعنی چی هیچی یعنی بیخود داری گریه میکنی؟!
_نه... یعنی آره...
یه جورایی بیخود حساس شدم
باز نشستم قکر و خیال کردم حالم بد شد
تورو خدا ببخشید بیدارت کردم
_چه فکر و خیالی؟
نگاهم رو گرفتم: ولش کن دیگه...
_بگو... من حق دارم بدونم دردت چیه که یه فکری براش بکنم... نمیشه که تو مدام به خودت و ابن بچه شوک وارد کنی
_فکر و خیالای احمقانه دیگه...
_چی؟!
_خب... خودت میدونی ترس من چیه دیگه...
همش یه چیزی تو ذهنم میگه تو یه روز ولم میکنی و من دق میکنم...
اونقدر محکم در آغوشم گرفت که استخونهام به درد اومد
اما درد شیرینی بود:
آخه دیوونه من دیگه چکار باید بکنم که خیال تو راحت بشه؟
خودت بگو
اشکهام شدت گرفته بود اما اینبار بی صدا:
تقصیر تو نیست تقصیر خودمه
میدونم دارم اذیتت میکنم ولی به خدا دست خودم نیست
ببخش منو امیر
_خیلی خب حالا دیگه غصه شو نخور
بیا بریم بخوابیم
من که دیگه واقعا چشمام باز نمیشه...
با لبخندی زورکی دستام رو روی پلکهام کشیدم تا نم اشک رو بگیرم...
با کمک امیر روی تخت دراز کشیدم و چشمهام رو بستم
آرامش با ذهن خسته و آشفته م بیگانه شده بود...
امیر سعی میکرد با شوخی هاش حال و هوام رو عوض کنه
ولی همه اینها مقطعی بود و به محض برقراری سکوت باز هم وحشت بود و اضطراب و سردرگمی...
و عذاب وجدان بیچاره کننده ای که داشت استخون هام رو خورد میکرد
پ.ن: با عرض عذرخواهی بابت دیروز که پارت نرسید، پنجشنبه و جمعه مجموعه پارتهای نرسبده جبران خواهد شد🌸🍃
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/nonvalghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part229 تمام تلاشم رو میکردم که صدام بلند نشه ولی هق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╚» 🌻💚 «╝
خدایا مارا ببخش:)
─═┳︻ 🌻💚 ︻┳═─
♥️🍃
ونـــــــــــام
پروردگـــــار
خودرایاد کن
و تنهـــا به او
دل ببـــــــــند
#مزمل8
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part229 تمام تلاشم رو میکردم که صدام بلند نشه ولی هق
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part230
بعد از خوردن ناهار دوباره برگشتیم اتاق و باز هم امیر عباس روی تخت ولو شد:
چقدر سفر آدمو خسته میکنه
بخواییم که دیگه شب تا صبح خوابمون نیاد راحت بریم حرم...
باز هم دلهره به جونم افتاد
آروم کنارش نشستم و با یه لبخند زورکی مشغول نوازش موهاش شدم
دلم نمیخواست بخوابه
چون خودم خوابم نمیبرد و از تنهایی هم وحشت داشتم:
امیر... میشه یکم حرف بزنیم؟
با ذوق نگاهم میکرد
همیشه نوازش کردن موهاش رو دوست داشت:
جانم... بگو..
_میگم... به نظرت چه جور آدمایی میتونن توبه کنن؟
_منظورت چیه؟ سوالت خیلی عمومیه...
همه
_همه؟!
بدون هیچ محدودیتی؟
کنجکاو غلت زد و دستم رو کشید تا دراز بکشم
بعد به صورتم خیره شد: منظورت چیه میشه دقیق تر بگی؟
خندیدم تا فضا تلطیف بشه: هیچی بابا انگار دزد گرفتی... سواله دیگه
اصلا ولش فراموشش کن
خواستم بچرخم و پشت بهش بخوابم که مانع شد: دزد چیه خب کنجکاوم کردی
درست و دقیق بگو منظورتو...
ناچار بودم فکرم رو ادامه بدم
حسابی کنجکاو شده بود و دیگه دست از سرم برنمیداشت:
منظورم اینه که به نظر تو خدا چه گناهایی رو نمیبخشه...
_خدا هر گناهی رو نمیبخشه...
_به این حرفت ایمان داری؟
_معلومه... اصلا عظمت و بزرگی خدا ایجاب میکنه اینطور باشه...
حالا چرا این سوالا رو میپرسی منظورت چجور گناهیه؟
بی توجه به سوالش باز سوال کردم:
_ولی من شنیدم آدما اگر از یه حدی بگذرن خدا دیگه قبولشون نمیکنه
_آدمی که از حد بگذرونه که دیگه فکر توبه نمیکنه که خدا ببخشه!
خدا ضمانت کرده تا وقتی توبه و اصلاح کنی میبخشمت
پس همین که فکر توبه بیفتی یعنی هنوز وقت هست...
جمله ش مثل یه سکه توی یه اتاق خالی مغزم افتاد و بلندترین صدای ممکن رو ایجاد کرد
یعنی ممکنه که...؟
اصلا از کجا معلوم که حقیقت داشته باشه...
من با خودم درگیر شده بودم اما کنجکاوی امیرعباس هنوز ارضا نشده بود
پس دوباره پرسید: حالا دلیل این سوللت چی بود؟!
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/nonvalghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part230 بعد از خوردن ناهار دوباره برگشتیم اتاق و باز
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part231
فورا قصه ای سر هم کردم تا به مقصودم نزدیک تر بشم:
خب... میترسم ظرفیت شنیدنش رو نداشته باشی
اخم بین ابروهاش افتاد: یعنی تو منو آدم کم ظرفیتی میبینی؟
کی کم ظرفیتی کردم!
_نه ولی خب...
_پس بگو...
_باشه... ببین من تو دوره دبیرستانم یه دوستی داشتم... خیلی با هم صمیمی بودیم
دختر خوبی بود اما مشکلات خانوادگی زیادی داشت
سال آخر از اون محل اسباب کشیدن و دیگه ازش خبر نداشتم
تا اینکه چند وقت پیش اتفاقی تو محل دیدمش و باز سر حرف رو باز کردیم
متوجه شدم که... که بخاطر مشکلاتی که داشته...
چطور بگم...
دستش رو زیر سرش گذاشت و با صورت به شدت گرفته سر تکون داد: متوجه شدم... خب؟!
_خب... خیلی پشیمون و ناراحت بود... ولی میگفت خدا دیگه منو نمیبخشه...
_اشتباه میکرد... خدا گناه های خیلی بزرگتر از این حرفا رو هم بخشیده و میبخشه
متعجب گفتم: مگه گناهی بالاتر از اینم هست؟
_معلومه! پیش خدا معیار و مقیاس ها با ما متفاوته
خیلی کارها که به نظر ما اون زشتی رو نداره بدتره از این قبیل کارا
چون ما فقط زشتی آشکار رو درک میکنیم درکی از کنه و عمق اعمال نداریم
همه این حرفها رو کاملا جدی و سرد به زبون می آورد
کاملا مشخص بود که خیلی ناراحته و اعصابش درگیر شده
ولی ته دل من رو ولو به قدر یه چراغ الکلی روشن کرد...
خواستم با این شادی اندک تلاش کنم بلکه حداقل دو ساعت بخوابم که اینبار امیرعباس به حرف اومد: تو هنوزم... با اون خانم در ارتباطی؟!
پ.ن: پنج پارت دیگه هم باید جبران بشه که به مرور با ارسال پارتهای اضافی جبران میشه
چند تاش هم امشب ارسال میشه🌸
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/nonvalghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part231 فورا قصه ای سر هم کردم تا به مقصودم نزدیک تر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╚» ♥️🍂 «╝
خیمه ماھ محرم زده شد بر دل ما
باز نام تو شده زینٺ هر محفل ما
جز غم عشق تو ما را نبود سودایے
عشق سوزان تو آغشتہ به آب و گل ما
#حسیݩجــانم ♡
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7