درباره متن و پیوست دعای عرفه
یک:
#دعای_عرفه با بیان قضای بی دافع و عطای بی مانع خدا شروع می شود اَلْحَمْدُ للهِ الَّذى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ، وَلا لِعَطائِهِ مانِع. شهادت بسیار پرتأکید بر اینکه امکان ادای شکر نیست مگر با کمک نعمتی دیگر وتأکید بر این آیه قرآن که وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها، محور اصلی دعا را تشکیل می دهند و می توانیم بگوییم دعای عرفه دعای اعتراف به حمد و شکر به روش توحیدی است. طوری که همین معرفت هم از سوی خدا الهام می شود ونتیجه اش این است که شکر ممکن نیست! و تنها راه اقرار به توحید است.
ٌ بر این اساس الطاف خدا به انبیاء بازخوانی می شود و می گوییم فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ. در این دعا با تکرار اَنْتَ الَّذى... و سپس با گفتن اَنَا الَّذى... باز هم حمد و شکر بیان می شود و اعتراف گسترده می شود.
از این جهت می توان نام دیگر دعای عرفه را #دعای_اعتراف دانست به ویژه آنکه بدانیم معرفت توحیدی ماهیت اعتراف گونه دارد.
یکی از الطاف الهی که در دعای عرفه تبیین می شود این است که
لَمْ تُخْرِجْنى لِرَأفَتِكَ بى، وَلُطْفِكَ لى، وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ، فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ الْكُفْر...ِ لكِنَّكَ اَخْرَجْتَنى للَّذى سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى ، الَّذى لَهُ يَسَّرْتَنى، وَفيهِ اَنْشَأْتَنى
آیا این توصیف شامل همه مسلمانانان عرفه خوان بعد از سیدالشهدا می شود؟ آیا خود سیدالشهداء در دولت کفر زندگی نکرد؟ با توجه به مقابله بین دولت کفر و هدایت سابقه می توانیم بگوییم شاید منظور از دولت کفر شرایط استضعاف و غلبه کفر وعدم هدایت آسان است نه لزوما حکومت مخالف. پس اگر نگوییماین بخش از دعا زمان دار و تقیه بردار است، معنی این فراز از دعا این است که هر کس که در هدایت رشد کرده باید به شکر این نعمت اعتراف کند.
***
دو:
دعای عرفه دو بخش دارد: متن اصلی دعا که به نقل از سیدالشهداء ع است و پیوست دعا که کسی از راویان ادعا نکرده که از امام است و در برخی منابع از ابن عطاءالله اسکندرانی ،عارف سده هفتم هجری، نام برده شده است.
« کفعمی دعای عرفه حضرت امام حسین(علیه السلام) را در بلدالأمین تا اینجا نقل فرموده و علاّمه مجلسی در زادالمعاد این دعای شریف را موافق روایت کفعمی ایراد نموده ولیکن سیدبن طاووس در اقبال، بعد از «یا رَبّـِ یا رَبّـِ یا رَبّـِ» این زیادتی را ذکر فرموده:
«إِلهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنایَ فَکَیْفَ لا أَکُونُ فَقِیراً فِی فَقْرِی...»
اما عدم اثبات انتساب به امام وادعای برخی مبنی بر « عدم سازگاریِ لسان این دعا با ادعیه صادره و شباهت کلام با مضامین فلسفی وعرفانی» دلیل نمی شود از جملات لطیف وپرمعنای این پیوست دعا نقل نکنیم و در شرح آن نگوییم؛ به ویژه بدانیم مضمون جملات شبه فلسفه و عرفان مانند «أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّی یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ»، در دیگر ادعیه مانند دعای صباح امیرالمؤمنین ع: « یا مَنْ دَلَّ عَلى ذاتِه بِذاتِهِ وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجانَسَةِ مَخْلُوقاتِهِ» نقل شده است.
اهمیت توجه به این پیوست زمانی بیشتر می شود که بدانیم خدا سخنان حکیمانه غیرانبیاء و اولیاء مانند لقمان را هم برای بندگانش تجویز کرده است و شاید عالم بزرگ سید بن طاووس هم بی جهت سخن یک غیرمعصوم به سخن امام ملحق کرده است و اساسا نحوه نقل دعا در کتاب اوست که موجب این تصور در نزد مخاطبان شده است!
به هر حال روز عرفه روز همه این جملات عارفانه است. فقط باید یادمان باشد که با الهی نامه یک عارف مواجه هستیم نه با دعای امام معصوم.
@estentagh
نوح از خدا نجات پسرش را خواست و نشد ولی ابراهیم نخواست و شد!
او که در کهنسالی تازه صاحب فرزند شده بود با این صحنه مواجه شد که پسر جوانش را ذبح می کند!
نمیدانم ابراهیم چقدر به خدا شکایت کرد و آیا در خلوت گفت «تازه داده» را چرا میخواهی از من بگیری؟! اما هر چه بود (شاید آنقدر ماجرا سخت و سنگین بود که) ابراهیم فورا اقدام نکرد و این صحنه تکرار شد تا اینکه بالاخره به اسماعیل گفت من خواب می بینم که تو را ذبح می کنم. اسماعیل گفت آنچه امر شدی انجام بده ان شاء الله من صابر هستم.
فَلَمّٰا بَلَغَ مَعَهُ اَلسَّعْيَ قٰالَ يٰا بُنَيَّ إِنِّي أَرىٰ فِي اَلْمَنٰامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مٰا ذٰا تَرىٰ قٰالَ يٰا أَبَتِ اِفْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ مِنَ اَلصّٰابِرِينَ (صافات١٠٢)
وقتی آن دو تسلیم شدند و در عمل هم تسلیم را نشان دادند: فَلَمّٰا أَسْلَمٰا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (١٠٣)؛ آن وقت ندا آمد که رؤیا را تصدیق کردی و این بلایی آشکار بود و بعد هم خبر نجات رسید.
خدا قربانی می خواهد و ذبح عظیم هم در کربلا رخ داده است وَ فَدَيْنٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (١٠٧). قربانی بزرگ تر وجود ندارد. حسین پیش از مراسم قربان حجش را نیمه تمام گذاشت تا ماه بعد خودش قربانی عظیم باشد. اینجا بود که کار ابراهیم به تمامیت رسید.
ابراهیم در حرف و در عمل از فرزندش دل برید و حتی با دستان خودش صورتش را بر خاک نشاند و بعد چاقو کشید و حتی آن را بر گلو گذاشت و باز هم منصرف نشد و چاقو را روی گلو حرکت داد. اما خدا نخواست. ابراهیم و اسماعیل تسلیم بودند، نه فقط به زبان بلکهتا آستانه بریدن پیش رفتند.
ندای نجات زمان تسلیم رسید. ابراهیم از فرزندش دل کند و خدا او را دوباره هدیه داد.
هر بلازده که تلاش کرده و به نتیجه نرسیده دو راه بیشتر ندارد: راه حسین و راه اجداد حسین؛ ابراهیم و اسماعیل.
مقاومت بی فایده است! خدا هر چه بخواهد همان می شود ولی کسانی که تسلیم باشند پاداش می گیرند و اگر تسلیم نباشند پاداش نمی گیرند و خدا کار خودش را می کند.
@estentagh
المیزان- یوسف+ پاورقی ها.pdf
1.22M
چکیده نکات المیزان و تسنیم در
تفسیر سوره یوسف
به همراه پاورقی ها و یادداشتهای تکمیلی
#گروه_مطالعاتی_المیزان #سوره_یوسف
هدایت شده از خدا ودیگرهیچ
ظاهراً به نظر برنامه سازان #عصرجدید، #حدیث_معادن (النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ) حدیث استعدادهاست که در ابتدای عنوان بندی و در تقدیرنامه استعدادهای برتر تکرار شد. در ابتدا باید گفت هوشمندی در انتخاب این حدیث به چشم می خورد. هر چند باید بفهمیم معنا و زمینه فکری آن چیست؟
در حدیث امیرالمؤمنین ع ادامه این روایت چنین است: هر کس در دوران جاهلیت اصلی داشته در دوران اسلام هم این اصل برایش وجود دارد. در منابع اهل سنت هم از رسول الله ص در ادامه جمله می خوانیم :برترین آنها در جاهلیت برترین در اسلام است اگر تفقه بورزند.
در تفسیر ملاصدرا و علامه مجلسی معدن یعنی روح و قابلیت که عملکرد و موفقیت انسانها به آن وابسته است. در واقع در این تفسیر سعادت انسان فقط به عمل ظاهری او نیست بلکه معدن وجودی او تعیین کننده است. اصل این نگاه به تقدم شاکله بر عمل برمی گردد. پس در اینجا کلمه معادن معادل استعدادهاست و می گوید مردم بر حسب این استعدادهاست که به موفقیت می رسند و به این نتیجه می رسیم که استعداد از عمل مهم تر است. به عبارت دیگر اولاً عمل بدون استعداد موفقیت آمیز نیست ثانیاً هر کس عملش را بر حسب استعدادش انتخاب می کند.
انسان از عملش مهمتر است و به قول آقای دولابی روز قيامت اول خود فرد را مي کِشند بعد اعمالش را وزن مي کنند.
نکته مهم درباره استعداد جنبه خدادادی است انسان با خودشناسی استعدادیابی می کند و به خلقت خداداد خود پی می برد. اینجاست که در نگاه عرفانی کوشش بدون کشش به جایی نمی رسد.
اکنون باید پرسید که مخاطبین عصرجدید چقدر ماهیت حدیث معادن را درک کردند؟
@rezakarimi
تقدیم به همه #پیرزنان!
داستانی مشهور هست: می گویند پیغمبر اکرم ص با اصحاب خویش بر پیرزنى گذشت... از او پرسیدخدا را به چه دلیل شناختى #پیرزن دستش را از چرخ نخ ریسی اش برداشت و متوقف شد و گفت به این دلیل همچنانکه ان چرخ رادستى میباید که آنرا به گردش آورد چرخ عظیم جهان را نیز دستى مقتدر مى گرداند در این وقت بود که رسول اکرم فرمود #علیکم_بدین_العجائز . ***
عده ای (مانند حنبلی ها) در نفی عقل فلسفی این داستان را تفسیر کرده اند. اما حقیقت این کلام را اهل عرفان در ستایش تسلیم و عجز بیان کرده اند.
یک تفسیر از این قصه میتواند در راستای برهان حرکت و نظم باشد. ولی وقتی عرفا میگویند دینالعجائز یعنی اظهار عجز، لابد منظورشان این بوده کهروح استدلال پیرزن ابتدا بر اساس عجز چرخ بوده است.درک نظامی از ماجرای چرخ نخریسی پیرزن قياس با چرخ است:
از آن چرخه که گرداند زن پیر
قیاس چرخ گردنده همان گیر
اما درک مولوی تمرکز بر ریشه عجز در کلمه عجائز است.
تفسیر عرفانی دین عجائز را #عبدالکریم_سروش در #شرح_مثنوی اش انکار می کند او گرچه بسیار از مولوی می گوید اما اینجا از مواردی است که با #مولوی مخالفت می کند. در حالی که این تفسیر با مواجهه رسول خدا با پیرزن منافاتی ندارد و بلکه در اسناد دینی مانند #مناجات_العارفین، تسلیم و عجز از معرفت، تنها راه معرفت است؛ وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ. منظور از دین عجایز رسیدن به مقام عجز است و بین #عجز و #عجوزه از این جهت تناسب کاملی وجود دارد نه اینکه این تأویل خلاف ظاهر باشد.
#شهید_مطهری هم بیان کرده است که مولوی از حدیث دین العجائز تسلیم بودن را برداشت کرده است البته او حدیث بودن این ماجرا را مسلم نمی داند. اگر داستان آن پیرزن را نپذیریم باید گفت بازهم از این نمونه ها وجود دارد. مشهورترین پیرزن تاریخ که از راه دین عجائز به مقصود رسید #زلیخا بود. او ابتدا عشقش به یوسف متکبرانه بود و می گفت: وَ لَئنِ لَّمْ يَفْعَلْ مَا ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِّنَ الصَّغِرِينَ(یوسف32) او در ابتدا از فرمان خود و تحقیر کردن یوسف می گفت. اما در هنگام عجوزگی به عجز رسید و گفت: وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبى(یوسف/53).
زن بیش از مرد مظهر ضعف (که ذاتی خلقت انسان است) است و از این جهت زن به انسانیت نزدیک تر است! بالاتر از این، پیرزن بیشتر از پیرمرد مظهر عجز است.
با هم #عجزنامه مولوی در دفتر ششم #مثنوی را بخوانیم:
عاجزی و خیره کن عجز از کجاست
عجز تو تابی از آن روز جزاست
عجزها داری تو در پیش ای لجوج
وقت شد پنهانیان را نک خروج
خرم آن کین عجز و حیرت قوت اوست
در دو عالم خفته اندر ظل دوست
هم در آخر عجز خود را او بدید
مرده شد دین عجایز را گزید
چون زلیخا یوسفش بر وی بتافت
از عجوزی در جوانی راه یافت
زندگی در مردن و در محنتست
آب حیوان در درون ظلمتست
#سوره_یوسف
۴شهریور۱۳۹۸
@estentagh
@rezakarimi
چه کسی حزب اللهی است؟
حزب اللهی اصطلاحی است که شاید بیشتر از همه بعد از انقلاب اسلامی ایران شنیده شد. حزب اللهی معنایی بیش از یک فرد مذهبی معمولی دارد. و کسی مدنظر است که مذهب در ظاهر و اعمالش آشکارتر است. اما باید بدانیم این اصطلاح قبل از هر چیز در قرآن به کار رفته است. شاید با تفسیر قرآن بهتر بتوانیم درک کنیم که جقدر گاهی از معنای این اصطلاح دور شده ایم.
لایه ظاهری حزب الله
طبق آیه قرآن حزب الله دشمن الله را دوست ندارند حتی اگر پدران یا پسران یا برادران یا خاندان آنها باشند (مجادله/22) پس شرط حزب اللهی بودن گذشتن از نزدیکترین افراد است.
در یک مثال ساده، برگزاری مراسم ازدواج برخلاف توقعات غیرشرعی خانوادگی یکی از نشانه های شناخته شده یک فرد حزب اللهی است که قابل تطبیق بر آیه قرآن هم هست. در مثال های قابل تأمل تر گذشتن پدر از تعصب فرزندی خود به دلیل مجرم بودن او نشانه دیگری از یک حزب اللهی است. این شاخص در مورد چهره های شناخته شده انقلاب اسلامی قابل بررسی است؛ آنچنانکه برخی آزمون سختی گذرانده و فرزند خود را طرد کردند و برخی همچنان مدافع فرزند خود باقی ماندند.
لایه باطنی حزب الله
اما موضوع به این مثال های شناخته شده ختم نمی شود. با تفسیر قرآن به قرآن، معنا را می توانیم عمیق تر بفهمیم. اگر معنای پدر و فرزندی و برادری را به معیار اعتقادی آن تعمیم بدهیم و بگوییم حزب اللهی خدا را بر خانواده اعتقادی خود مقدم می داند، می توانیم بگوییم شرط حزب اللهی بودن ترجیح الله بر هم حزبی هاست. حزب اللهی یعنی کسی که وابسته به هیچ حزبی نیست!
وقتی كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (مؤمنون/53) چطور باید بگوییم کل حزب یک استثنا دارد و آن حزب الله است؟ تنها راه اخذ مجوز استثنا این است که بگوییم حزب الله کل حزب است نه یکی از کل حزب!
بنی اسرائیل به 72 فرقه تفرقه پیدا کردند. این 72 فرقه در اسلام هم ظهور می کنند ولی یکی بر آنها اضافه شده است. نکته بسیار مهم این است که فرقه ناجیه چنانچه در روایت آمده است به معنی جماعات است . فرقه ناجیه هم یکی از۷۲ فرقه و در عرض آنها نیست بلکه جامع فرق و ۷۳امین فرقه است. حزب اللهی اهل جماعت است نه تفرقه! و فرقه ناجیه فرقه جامعه است. این معنا برخلاف های مثال های اولیه به عنوان شاخص شناخته حزب اللهی شده در جامعه امروز ما فهم نشده است.
حزب اللهی یعنی کسی که وابسته به هیچ حزبی نیست جز حزب خدایی که خدای همه احزاب است.
متن کامل:
http://r1001.blog.ir/1398/06/11
هدایت شده از خدا ودیگرهیچ
مهم ترین ارجاع قرآنی در زیارت عاشورا درباره مصیبت است که آیات سوره بقره را تداعی می کند:
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ [155] الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ [156] أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ [157]
در فرازی از زیارت عاشورا بدون اشاره عینی به آیات، همانند نتیجه گیری قرآن می خواهیم تا در ازای صبر در مصیبت صلوات و رحمت (و مغفرت) دریافت کنیم:
وَاَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّکمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکمْ عِنْدَهُ اَنْ يعْطِينى بِمُصابى بِکمْ اَفْضَلَ ما يعْطى مُصاباً بِمُصيبَتِهِ مُصيبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِيتَها فِى الْإِسْلامِ، وَفى جَميعِ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ، اَللّهُمَ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا، مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْک صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ
امام حسین ع انواع مصیبتهای آیه155 را دید و با گفتن «رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک» به آیه 156 عمل کرد و به فیض آیه 157 رسید. ما هم بادعا در زیارت عاشورا می خواهیم همین مسیر را طی کنیم و به واسطه مصیبت زدگی امام در این فیض شریک شویم.
متن یادداشت تأملاتی درباره امام حسین ع:
http://r1001.blog.ir/1392/09/25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشاره پوتین، رئیس جمهور روسیه به آیه ای از قرآن و واکنش دولتمردان ایرانی:
وَاذكُروا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَيكُم إِذ كُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوانًا ...﴿آل عمران۱۰۳﴾
@estentagh
keflayn.mp3
4.61M
آیه کفلین پاسخی قرآنی به پرسش مشهور دوران معاصر است: علل انحطاط و عقب ماندگی مسلمین چیست؟! چه کنیم از اقلیت مؤمن به جامعه و تمدن اسلامی برسیم؟
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ ... لِئَلاَّ يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ أَلاَّ يَقْدِرُونَ عَلى شَيْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ (حدید۲۸و۲۹). http://estentagh.blog.ir/post/111
امی طبق معنای مشهور یعنی کتاب نخوانده
و بر اساس آیات قرآن امیون مقابل اهل کتاب هستند و در آیه وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاٰ يَعْلَمُونَ اَلْكِتٰابَ إِلاّٰ أَمٰانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ يَظُنُّونَ (بقره٧٨) امی یعنی کتاب ندان و طبق همین آیه در میان میان افراد مشهور به اهل کتاب هم امیون وجود دارند.
اگر کتاب را در اهل الکتاب معنی کنیم امی یعنی فارغ از ادیان دیگر.
اگر کتاب را به معنی علممدون بدانیم امی یعنی انسان پاک از علوم و دانشها
اگر کتاب را به معنی هر نوع علم و ایمان بدانیم، امی یعنی نادان مطلق: وَ اَللّٰهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهٰاتِكُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ شَيْئاًَ (نحل٧٨).
علامه طباطبایی می گوید نفی کتاب نفی علم تفصیلی است و فردید می گوید امی بودن از ریشه amathos به معنی پاک بودن از علم حصولی و خروج از تأثیر مذاهب و ایدئولوژی ها (مشهور است که آماتور فرد غیرحرفه ای است اما این تعریف ناقص است بلکه آماتور یعنی کسی که کاری را به صورت غیرعلمی از روی عشق وعلاقه انجاممی دهد).
آیه نفی تلاوت و خط در سوره عنکبوت معنای اولیه امّی را بیان می کند: وَ مٰا كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتٰابٍ وَ لاٰ تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لاَرْتٰابَ اَلْمُبْطِلُونَ (عنکبوت٤٨)
آیه نفی کتاب و ایمان در سوره شوری امی بودن پیامبر را در معنای عمیق تری بیان می کند. وَ كَذٰلِكَ أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا مٰا كُنْتَ تَدْرِي مَا اَلْكِتٰابُ وَ لاَ اَلْإِيمٰانُ وَ لٰكِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِنٰا...(شوری٥٢).
رسول الله فقط امی نبود بلکه هر جا این صفت در مورد او آمده وصف نبی نیز آمده است: َ اَلرَّسُولَ اَلنَّبِيَّ اَلْأُمِّيَّ (اعراف١٥٧). رسول همزمان بی خبر و با خبر است و مصداق لاعلم لنا الا ما علمتنا.
تفسیر از نبی امی نتایج مهمی دارد. اول اینکه امی بودن نبی فقط برای اعجاز و شکنکردن مردم نیست بلکه اساساً وحی و نور نبوی به علت امی بودن اوست. بلکه خدا نبی را ضالّ یافت پس هدایتش کرد: وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدىٰ (ضحی٧). چرا که ظرف خالی است که پذیرنده است و بهترین قلبها با ظرفیت ترین آنهاست.
دوم اینکه امی بودن و عدم رابطه ابوت با مردان قوم شخصیتی از رسول نبی معرفی می کند که زمانمند ومکانمند نیست بلکه برای جمیع مردم است و خاتم الانبیاء می شود. چرا که کسی می تواند از محدودیتهای فرهنگ زمانه ومحیط آزاد شود که امی باشد و تعلق انسانی محدودش نکند. رسول الله گرچه ظاهرا من انفسکم بود اما باطناً در زمان و مکان جریان پیدا کرد و از ام القری، من حولها را به تمام زمین گسترش داد ومخاطبش ناس و عالمین شد. امی بودن و جاهلیت وضلالت تیغ دولبه است و شاید همین جاهلیت و ضلالت امیون عرب بود که موانع علمی و حجب نوری را برای دریافت حقیقت نهایی توسط فردی از میان آنان، کنار زد (خاطره هیچکاک که از تعلیم کودک توسط کشیش وحشت کرد در اینجا تحلیل می شود).
در آیه قُلْ يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنِّي رَسُولُ اَللّٰهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً ...فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ اَلنَّبِيِّ اَلْأُمِّيِّ... (اعراف١٥٨) بین امی بودن و رسول جمیع الناس بودن تناسب وجود دارد و در آیه مٰا كٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ مِنْ رِجٰالِكُمْ وَ لٰكِنْ رَسُولَ اَللّٰهِ وَ خٰاتَمَ اَلنَّبِيِّينَ (احزاب٤٠) بین نفی پدری و خاتمیت تناسب وجود دارد. پس قرآن خُلق نبی است اما این خلق محدود نیست بلکه عظیم است و عظمت آن به ظرفیت وسیع قلب اوست که عرش الرحمن شده است.
@estentagh
Rahmat & Rafat.mp3
4.04M
پاسخ به مسئله اسلام رحمانی و مسائلی نظیر آن با پاسخ دقیق به این پرسش روشن می شود: فرق رأفت و رحمت چیست؟ علامه طباطبایی دو احتمال مطرح می کند: یا مترادفند یا یکی در دفع شر و دیگری در جلب خیر است. به نظر می رسد بیان کتاب لسان العرب با شواهد قرآنی سازگارتر است:
و الرَّأْفَةُ أَرَقُّ من الرحمة و لا تَكاد تقع في الكراهة، و الرحمةُ قد تقع في الكراهة للمَصْلحة(لسان العرب، ج9، ص: 112).
اسلام دین رحمت است اما مسیحیت دین رأفت است یعنی گاهی در اسلام در مورد برخی مجرمین رأفت نهی شده است : لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في دينِ اللَّهِ (نور2) ولی در مسیحیت رأفت در کنار رحمت استقرار پیدا کرده است: وَ جَعَلْنا في قُلُوبِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِيَّة (حدید27) و گزارش از اندیشه های مسیحیت نشان می دهد رأفت بر رحمت سبقت گرفته است. رسول خدا َّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ (انبیاء107) بود اما رأفتش نسبت به مؤمنین بود: بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (توبه128).
رحمت گاهی ظاهری بدون رأفت دارد: لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ... (قصص46). رحمت واسعه سبب می شود که نپذیرندگان این رحمت کیفر سخت ببینند: فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمينَ (انعام147).
@estentagh
آدمها از لحاظ خوبی و بدی به روشهای مختلفی تقسیم می شوند. در تقسیم بندی ساده آدمها خوب یا بد هستند. اما از یک لحاظ آدمها به سیاه و سفید و خاکستری تقسیم می شوند. اگر خاکستری یعنی کسی که خوب و بدش را مخلوط کرده است می تواند به این تعبیر قرآن نزدیک باشد که وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً (توبه102) به این شرط که انسان خاکستری به بخش سیاه اعمالش معترف باشد. تقسیم بندی دیگر این است که برخی افراد هنوز به مرحله خوب و بد نرسیدند و یا بالاتر از این تقسیم بندی هستند که در بین بهشت و جهنم این افراد در تعبیر قرآنی اعراف تعریف می شوند. یک تقسیم بندی دیگر این است که افراد بد درجه بندی شوند برخی جهنمیان خالد و برخی موقت هستند. از یک نظر دیگر بدها به کافر و منافق تقسیم می شوند منافق کسی است که بین خوبی و بدی در تذبذب است واگر به این تذبذب پایان ندهد به کفار ملحق می شود. در سوره واقعه این تقسیم بندی به «خوب ، بد، عالی» تبدیل می شود: اصحاب شمال، اصحاب یمین و سابقون مقربون.
خوب، بد، مستضعف
خوب، بد، منافق
خوب، بد، خاکستری
خوب، بد، عالی
و...
ما نباید تحت تأثیر اومانیسم تقسیم بندی انسان ها را به خوب و بد نادیده بگیریم و همچنین نباید این تقسیم بندی را سطحی معنا کنیم. گاهی پیچیدگی های خوب و بد انسان ها باریک تر از مو می شود.