eitaa logo
مَذهَبیون🏴
2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
794 ویدیو
52 فایل
✨️﷽✨️ ✨اَلحَمدُ لِلِّهِ کَما هُوَ اَهلُه حضور شما باعث افتخار ماست😍 رفیق، شیطون واسه بچه مذهبی ها بیشتر دام پهن میکنه!🕳 اون خودش یه بچه مذهبی بود که،عاقبت به شَرشد..!😈
مشاهده در ایتا
دانلود
. تَق تَق 🚪 👀
● خواستم بگم که😍 ان شاء الله از امشب رُمان داریم📚✏️ ●
مَذهَبیون🏴
● خواستم بگم که😍 ان شاء الله از امشب رُمان داریم📚✏️ ●
. سلام برتو ،سلام برهمه😎 چون افتاب شبونه طلوع کرده😅🙊 جدی بگم چون خیلی درخواست رُمان داشتین ،منم که نمیتونم بی اعتنا باشم☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗 💗 قسمت1 دلشوره عجیبی داشتم ،از جام بلند میشدم میرفتم کنار شیشه نگاه میکردم باز بر میگشتم سر جام مادر جون کنار داشت تسبیح میزد ،خاله زهرا هم داشت قرآن میخوند ،بابا رضا هم سرش و گذاشته بود به دیوار و زیر لب زکر میگفت نمیدونستم چیکار کنم که اروم شم... بابا رضا: سارا جان بابا من دارم میرم نماز خونه پیش اقاجون ،اگه کاری داشتی من اونجام - باشه بابا جون اینقدرر حالم بد بود که از بیمارستان زدم بیرون رفتم سمت خونه به خونه که رسیدم میخواستم برم بالا تو اتاقم که چشمم به سجاده مامان فاطمه افتاد (مامان فاطمه دو هفته اس که تو بخش سی سی یو بستری بود به خاطر مشکل قلبی که داشت ،دکترا هم گفتن کاری از دستشون بر نمیاد) سرمو گذاشتم روی مهر،خدایا خودت به مادرم کمک کن،خدایا من قول میدم دختره خوبی بشم ،قول میدم چادر بزارم.... خدایا قول میدم اونی بشم که تو میخوای ،مادرمو بهم بر گردون... تسبیح آبی سجاده مادرم تو دستم بود و گریه میکردم که خوابم برد ،با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم همه جا تاریک بود شب شده بود به صفحه گوشی نگاه کردم .... خاله زهرا بود - جانم خاله خاله زهرا: معلوم هست کجایی،کل بیمارستان و گشتیم ،چرا گوشیتو جوا نمیدی؟ - چیزی شده خاله جون خاله زهرا:بیا بیمارستان مامان بهوش اومده -وایییی خدایی من ،الان میام...
💗 💗 قسمت2 زنگ زدم به آژانس خیلی خوشحال بودم که مامان فاطمم چشماشو باز کرد رسیدم بیمارستان... بابا رضا: کجایی دختر ؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ - شرمنده بابا جون متوجه نشدم خاله زهرا: الان ول کنین ،سارا جان برون که مامان کارت داره،منو... خاله زهرا: اره از وقتی به بهوش اومده میگه میخوام با سارا حرف بزنم تن تن رفتم داخل یه لباس ابی دادن گفتن حتمن باید بپوشم ،لباسو پوشیدم ،رسیدم کنار تخت به مادرم نگاه میکردم ،آخ که چقدر تو این دو هفته شکسته شده دستاشو نگاه کردم که چقدر کبود شده از بس سوزن زدن بهش... دستاشو بوسیدم که چشماشو باز کرد. مامان فاطمه: سارا جان ،اومدی ؟ چقدر دلم برات تنگ شده بود. (از گوشه چشماش اشک میاومد ) - منم دلم براتون تنگ شده،مامان فاطمه زودتر خوب شین بریم خونه ... مامان فاطمه: سارا جان به حرفام گوش کن تا حرفم تموم نشد هیچی نگو... - چشم مامان فاطمه:تو دختره خیلی خوبی هستی ،میدونم که هیچ کاره اشتباهی انجام نمیدی، سارا جان یه موقع اگه من نبودم مواظب خودن باش ،مواظب بابا رضا باش،نزار بابا رضا تنها باشه (شروع کردم به گریه کردن) قربون اون چشمای قشنگت برم ،قول بده خانم مهندس بشیااا ( خودمو انداختم تو بغلش) مامان فاطمه اینا چیه دارین میگین ،شما باید زودتر خوب شین بریم خونه ،یه ماه دیگه جواب کنکورم میاد ،من از خدا شمارو خواستم... مامان فاطمه به خدا قول دادم همون دختری بشم که شما دوست دارین... سرمو بالا اوردم دیدم مامانم چشماش بسته اس ،روی دستگاه هم یه خط صاف و نشون میداد -مامان فاطمه ترو خدا چشماتو باز کن... مامان فاطمه سارا بدون تو میمیره... مامان فاطمه پاشو عشقت دارن اون بیرون پر پر میشه پرستارا با صدای جیغ و داد من اومدن داخل ،دکترم اومد... - آقای دکتر به پاتون میافتم مادرمو نجات بدین. دکتر : لطفا این دخترو از اینجا ببرین بیرون به زور منو بردن بیرون خاله زهرا اومد منو گرفت تو بغلش اینقدر جیغ کشیدمو گریه کردم که از هوش رفتم... چشمامو که باز کردم صبح شده بود تو بیمارستان بودم به دستم سرم زده بودن بابا رضا کنارم روی صندلی نشسته بود داشت قرآن میخوند(واسه کی قرآن میخونی ،اونی که میخواستیم بمونه پیشمون که پرکشید و رفت) با بیدار شدنم اومد کنارم( از چشمای قرمز و پف کرده اش مشخص بود خیلی گریه کرده) بابا رضا: خوبی بابا جان... هیچ حرفی نمیزدم،فقط از چشمام اشک میومد.
علت زندگی امام درمناطق دور.mp3
604.6K
. 🔴علت زندگی عجل الله در مناطق دور دست چیست ؟🤔 💥رزق شبانه ➺🍃 @eta_mazhabiun .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سلام امام زمانم🥺 سلام نورچشمانم💚 صبحت به خیرعزیزترازجانم❤ خورشید با اجازه ی رویت طلوع کرد🌤 قلبم سلام گفت و تپیدن شروع کرد💓 آقای مهربان غزل های من سلام✋ باید که در برابر اسمت رکوع کرد🤩 اللهم عجل لولیک الفرج صبحتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)🌹 ➺🍃 @eta_mazhabiun .
🌙در 🦂 اردی بهشت😁 قمردر عقرب از عصر شروع میشه از کارهای مهم بپرهیزید❗️ ➺🍃 @eta_mazhabiun
مَذهَبیون🏴
● 🌙در 🦂 اردی بهشت😁 قمردر عقرب از عصر شروع میشه از کارهای مهم بپرهیزید❗️ ➺🍃 @eta_mazhabiun ● #وعده_
● 🌹دعابرای رفع نحسی قمردرعقرب🌹 بطور کلی برای رفع نحسی قمر در عقرب بهتر است در روز شروع قمر درعقرب سه مرتبه ، دعای حوقله سبعه را بخواند که اگر در ایام قمر در عقرب مضطر به پیگیری و انجام مهماتی از زندگی اش گردید، نحوست قمر در عقرب را بطور کامل دفع کرده باشد. بسم الله الرحمن الرحیم، لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ الاّ بِاللهِ اُفرِّجُ بِها کُلِّ کُربَهِ لا حَولَ و لا قُوَّهِ الاّ بِالله اُحِلُّ بِها کُلِّ عُقدَهِ، لا حَولَ و لا قُوَّهَ الاّ بِالله اَجلو بها کلّ ظلمه، لا حول و لا قُوَّهَ اِلاّ بِالله؛ اَفتَحُ بِها کُلِّ باب، لا حَولَ و لا قُوَّهِ الاّ بالله اَستَعینُ بِها عَلى کُلِّ شِدَّهِ و مُصیبَهِ، لا حَولَ و لا قُوَّهِ الاّ بِالله اَستَعینُ بِها عَلى کُلِّ اَمرِ یَنزُلُ بی، لا حَولَ و لا قُوَّهِ الاّ بِالله اَعتَصِمُ بِها مِن کُلِّ مَحذُور اَحاذِرهُ . اَسئَلُکَ یا رَبِّ اَن تُصَلِّیَ عَلى محمّد و آل محمد و أهلِ بَیتِهِ الطّاهِرین بِخَفیِّ لُطفِکَ یا ذاالجَلالَ و الاِکرام، آمین آمین یا ربّ العالمین. حوقله از ذکرهای مهم و بافضیلته وهمچنین⤵️ 🔺صدقه دادن در اول صبح 🔸خواندن آیه الکرسی و معوذتین 🔹روشن کردن عود ،شمع واسپنددرخانه ➺🍃 @eta_mazhabiun .
ayatal-korsi-alghamedi.mp3
496.4K
. آیه الکرسی را همیشه در منزل پخش کنید و باهاش تکرار کنید😍 ✨آرامش محض❤️ ➺🍃 @eta_mazhabiun .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
● 😍تولدت تو آسمونا مبارک❤️‍🔥 حمید مربی ورزش رزمی بود. بهشون گفتم حمیدآقا هدفت از ورزش چیه؟ گفت یه ورزشکار مومن باید آماده باشه تا اگه آقا صاحب الزمان اومد از نظر سلامتی و سربازی ایشون در جبهه حق علیه باطل آماده باشه.. ❣شهید مدافع حرم حمیدسیاهکالی 📚کتاب یادت باشد برای ایشونِ ➺🍃 @eta_mazhabiun
••🕊 📜فــرازے از وصـیّـت نامــه‌ے شـهیــد: به قول حضرت علی اکبر(ع) شیرین تر از عسل، می روم تا به تأسـی از مولایم اباعبدالله(ع) با خدایم عشـق بازی کنم تا عمق در خدا شوم❤️ شهیـــدحمیــدسیاهـکالی🌱 🔴شاید روح شهید صلوات و فاتحه بفرستیم؟؟ ➺🍃 @eta_mazhabiun .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ح س ی ن جان مارا یه کرب و بلا نمیبری🥺؟
دارم به این فکر میکنم!.m4a
1.59M
- حسین جان توراخدا منم ببین! یه روز هم میرسه که ما نیستیم! یادگاری بمونه اینجا:) @ir_mohebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗 💗 قسمت3 سرمم که تمام شد بابا منو برد بهشت زهرا ،خیلی شلوغ بود کل فامیل اومده بودن مادر جونم هی به سرو صورتش میزد و از حال میرفت من یه گوشه روی خاک نشسته بودمو با نگاهم مادرمو بدرقه خاک میکردم... (مادری که هیچ وقت باهام تندی نکرد،همیشه لبخند میزد ،هیچ وقتی چیزی رو به من تحمیل نکرد ،با اینکه خودش عاشق حجاب و دین بود ،هیچ وقت منو مجبور به حجاب و نماز نکرد ،همیشه فقط حرفای قشنگ درباره حجاب میزد ولی من گوشام نمیشنید) یه دفعه دستی اومد روی شونه ام نگاه کردم دایی حسینمه بغض کرده بود و منو تو آغوشش گرفت... (دایی حسین بهتری دوست و رفیقم تو زندگی بود،تو سپاه کار میکرد،عاشق من بود همیشه میگفت با اینکه اهل نماز و روزه نیستی یه چیزی تو درونت هست که منو جذب خودش میکنه) دایی حسین: سارای عزیزم ،سارای قشنگم چرا گریه نمیکنی ،چرا حرفی نمیزنی ،نمیخوای با مادر خداحافظی کنی... دلم میخواست حرفی بزنم،دلم میخواست فریاد بزنم و گریه کنم ولی نمیشد ،همه چی خشک شد و رفت... دایی حسین اینقدر حالش بد بود که عمو هادی و چند نفر دیگه اومدن بردنش مراسم تمام شد (وایی که چقدر زود تمام شد ، من که خدا حافظی نکردم ،من که حتی برای اخرین بار مادرمو ندیدم ) نرگس جون، زن دایی حسین بلندم کرد مادرجون: حاجی بزارین سارا با مابیاد خونه ما یه کم حالش بهتر بشه... بابا رضا: من حرفی ندارم میتونه بیاد. (رفتم به کت بابا چنگ زدمو نمیخواستم برم ،میخواستم همراه بابا برم خونه) مادر جونم فهمید اومد بغلم کردو اشک میریخت سارا جان مواظب خودت باش...
💗 💗 قسمت4 توی راه بابا اصلا حرفی نزد،رسیدیم خونه بابا ماشینو برد پارکینک منم زودتر رفتم خونه که برم تو اتاقم...چشمم به سجاده مامان افتاد که اون شب جمع نکرده بودم رفتم نشستم کناره سجاده... قفل زبونم باز شد : یعنی اینقدر بد بودم که حتی صدامو نشنیدی؟ به حال روزم نگاه نکردی؟ من که از تو چیز زیادی نخواستم! من که قول داده بودم که دختره خوبی میشم هر چی گفتی انجام بدم... کجاست اون بخشندگی اید هان... چرا صدامو نشنیدی... دیگه نمیخوامت ... دیگه نیازی به تو ندارم... تمام زندگی من الان زیر خاکه ،دیگه هیچ نمیخوام ازت... شروع کردم به جیغ و داد کردن سجاده رو پرت کردم مهره خورد شد از شدت پرتاب من... اونطرف تر،تسبیح مادرمو گرفتم پاره کردم... بابا شنیدن صدام خودشو رسوند داخل خونه اومد کنارمو بغلم کرد: سارا جان اروم باش بابا - چه جوری اروم باشم بابا .... مامان دیگه نیست پیش ما .. بابا عشقت الان زیر خاکه ... بابا رضا اشک میریخت و چیزی نمیگفت : اینقدر تو بغلش گریه کردم که نفهمیدم چی شد که از حال رفتم و چشممو باز کردم توی اتاق بودم .... نرگس جون کنارم بود،به دستم سرم زده بودن نرگس جون: سلام سارا جان ،بهتری؟ - بابام کجاست؟ نرگس جون:رفته مراسم،میخواست بمونه پیشت ولی ما نزاشتیم زشت میشد اگه نمیرفت ،بابا رضا هم گفت نمیخواد تو بیای مراسم ،شاید باز حالت بد بشه ... یه هفته گذشت و بابا اجازه نمیداد تو هیچ مراسمی شرکت کنم حتی سر خاک هم منو نمیبرد ،میترسید حالم بد بشه، واقعا خیلی بد حالم،پدرم حال خودش از من خراب تر بود ،نیمه های شب صدای گریه هاشو از تو اتاقم میشنیدم به خودم میگفتم بابا جون تو چقدر صبوری منم توی اتاقم بودم و با عکس مامانم حرف میزدمو گریه میکردم.... در طول روز نرگس جون و خاله زهرا میاومدن بهم سر میزدن بعد یک ماه بابا اومد تو اتاقم: بابا سارا آماده شو بریم سر خاک... (من چقدر خوشحال بودم که بلاخره میتونم برم سر خاک مامان فاطمه) سریع اماده شدم و رفتیم رسیدیم بهشت زهرا ،دسته بابا رو گرفته بودمو همراهش میرفتیم رسیدیم به سنگ قبر مامان پاهام سست شد نشستم کناره قبر سرمو گذاشتم روی سنگ سلام مامان قشنگم ببخش که دیر اومدم پیشت... چقدر دلم برات تنگ شده بود... چقدر زود از پیش ما رفتی.... بعد کلی درد و دل و گریه همراه بابا به سمت خونه حرکت کردیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🏴 رحلت سلاله پاک امام حسن مجتبی(ع) حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) تسلیت باد
. شناخت شناسنامه‌ ای حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام🏴* 🔸نام: عبدالعظيم حسنی عليه السّلام* 🔴شهرت: شاه عبدالعظیم، سید الکریم، قبله تهران* 🔴نام پدر: عبدالله بن علي بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی‌طالب علیهم السلام* *🔴نسب: با چهار واسطه فرزند امام حسن مجتبي عليه السّلام* *🔴نام مادر: فاطمه دختر عقبه بن قيس دختر اسماعیل بن ابراهیم «هیفاء»* *🔴تاریخ تولد: ۴ ربیع الثانی، سال ۱۷۳ قمري* *🔴محل تولد: مدينه منوره* *🔴تاریخ رحلت و شهادت: ۱۵ شوال سال ۲۵۲ قمری* *🔴مدّت عمر: ۷۹ سال* *🔴مرقد مطهر: شهر ری، تهران، ایران* *🔴ثواب زیارت: برابر با ثواب زیارت قبر امام حسین علیه السلام* *🔴معاصر با امامان: (احتمالا امام كاظم) امام رضا، امام جواد و امام هادی عليهم السّلام* *✅فضایل و مقامات: صحابی امامان، راوی حدیث، عالمی پرهیزکار، با ورع، پارسا، معروف به امانت، صداقت در گفتار، عالم به امور دین، قائل به توحید و عدل* *✅ مهاجرت: هجرت به صورت ناشناس، از مدینه و عراق به شهر ری* *✅سبب مهاجرت: اوضاع سیاسی و اجتماعی، سخت‌گیری شدید خلفای غاصب عبّاسی نسبت به شیعیان و خاندان پیامبر و امامان علیهم السّلام* *✅احترام به امامان: با کمال ادب و خضوع و غایت حیا و تواضع* *✅نقل روایت: نقل بیش از صد روایت از امامان* *✅ستايش امامان از حضرت عبدالعظیم:* *1️⃣ امام هادی علیه السلام: مَرحَباً بِکَ یا أبَاالقاسِمِ أنتَ وَلِیُّنا حَقاً؛ ای ابوالقاسم ! خوش آمدی ، تو حقیقتاً دوستدار ما هستی.* *2️⃣ امام هادی‏ علیه السلام به حمّاد رازی: هرگاه در قلمرو خود در کار دین به مشکلی دچار شدی، آن را با عبد العظیم حسنی در میان بگذار.* *3️⃣ امام هادی علیه السلام: اما انَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدُالْعَظیم عنْدَکُمْ، لَکُنْتَ کَمَنْ زارَ الْحُسَیْنَ علیه السّلام؛ اگر قبر حضرت عبدالعظیم (علیه‌السّلام) را که نزد شماست زیارت می‌کردی، مثل کسی بودی که امام حسین علیه‌السّلام را زیارت کرده باشد.* *4️⃣ امام رضا علیه السلام: اى عبد العظيم! دوستانم را از جانب من سلام برسان و به آنان بگو كه:* *شيطان را به دل های خود راه ندهند، ايشان را به راستگويى و امانتدارى سفارش كن، به آنان توصيه كن كه خاموشى گزينند و بحث و جدل در کارهای بیهوده را رها کنند، به یکدیگر روی آورند، و به دیدار هم روند، زیرا این کارها سبب تقرّب و نزدیکی آنها به من می‌شود، خود را مشغول ریختن آبروی یکدیگر نکنند، که من با خود عهد کرده‌ام، هرکس مرتکب چنین کاری شود و یکی از دوستانم را ناراحت و خشمگین سازد، از خداوند بخواهم که در دنيا سخت‌ترين عذاب را به او بچشاند، و چنین فردی در آخرت از زیانکاران خواهد بود!...*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا