eitaa logo
مَذهَبیون🏴
2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
779 ویدیو
52 فایل
✨️﷽✨️ ✨اَلحَمدُ لِلِّهِ کَما هُوَ اَهلُه حضور شما باعث افتخار ماست😍 رفیق، شیطون واسه بچه مذهبی ها بیشتر دام پهن میکنه!🕳 اون خودش یه بچه مذهبی بود که،عاقبت به شَرشد..!😈
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی به امید تو السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین 🟢 روز چله 😍 هدیه به شهیدحمید ساهکالی مرادی 🌹 ▫️خواندن یک مرتبه زیارت عاشورا و دعای ناد علی ▫️ فرستادن صلوات و ذکر استغفار به تعداد توان (استغفرالله ربی و اتوب و الیه) برای آرامش و عاقبت بخیری همدیگه دعای خیر کنیم🌹 ╰➤@eta_mazhabiun
. 📚کتاب یادت باشد کلمه یادت باشد رمزی بوده بین شهید و همسرشون به معنی دوستت دارم😍 شادی روح شهید و بفرستیم🥺؟ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
enc_16872715408510326639627.mp3
5.53M
° هر دفعه که جا میزنم ٺو زندگیم ، میـاۍ و اوضامو مرتب میکنی !🥲 ــ ـ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂ای درد سینه سوز دلم را علاج تو تاریک خانه ی نفسم را سراج تو... 🍂دنیای ما بدون حضورت جهنم است دردم تویی علاج تویی احتیاج تو... اللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجُ ╰➤@eta_mazhabiun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی به امید تو السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین 🟢 روز چله 😍 هدیه به شهید محسن حججی🌹 ▫️خواندن یک مرتبه زیارت عاشورا و دعای ناد علی ▫️ فرستادن صلوات و ذکر استغفار به تعداد توان (استغفرالله ربی و اتوب و الیه) برای آرامش و عاقبت بخیری همدیگه دعای خیر کنیم🌹 ╰➤@eta_mazhabiun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•° استوری🌿 در حسرت‌ آغوش‌ تو آواره‌ ترینم در حسرت‌ دیدار تو بیچاره‌ ترینم :)💔 ╰➤@eta_mazhabiun
. سلام شبتون بخیر😍✋ خواستم بگم که🙂 ✍ رُمان 🥰 هنوز تموم نشده ولی فقط چندتا قسمت آخرش مونده🥺 توی کانال قرار بدم یا خودتون حدس میزنین چی میشه😅🙊؟؟ اینجا بهم بگو☺️👇 @Zahrasadat133 .
💗💗 قسمت154 انتظار پاسخ نداشتم همین که میفهمیدم پیاممو میخونه برام کافی بود صبح زود از خونه زدم بیرون رفتم سمت دفتر حاج اکبر دوست علی از علی شنیده بودم که حاج اکبر دفتر حج زیارت داره یه بارم با هم رفته بودیم اونجا بعد از رسیدن از پله های دفتر بالا رفتم جمعیت زیادی اومده بودن انگار همه اشون میخواستن راهی سرزمین عشق بشن. کمی به اطرافم نگاه کردم بلاخره حاج اکبر و پیدا کردم و نزدیکش رفتم _سلام (حاج اکبر با دیدنم شوکه شده بود ) حاج اکبر: سلام ، واسه سید اتفاقی افتاده؟ _نه حاج اقا ،علی برگشته حاج اکبرلبخندی زد : خوب پس پرواز نکرده ... _ولی اصلا حالش خوب نیست حاج اکبر: چرا ؟ _به خاطر ترکش های که خورده قطع نخاع شده و حین جراحی تارای صوتیش هم آسیب دیده حاج اکبر: یا حضرت زینب... الان چه کاری از دست من بر میاد ؟ _ مزاحمتون شدم ،اسم منو علی رو هم بنویسین برای اربعین ،مطمئنم با رفتن به کربلا حالش بهتر میشه ... حاج اکبر: چشم حتما... راستی میتونم علی رو ببینم؟ _به نظرم فعلا کسی نره عیادتش بهتره ،چون هنوز حال روحیش بهتر نشده حاج اکبر : باشه چشم پاسپورتها رو از داخل کیفم بیرون آوردم : بفرمایید اینم پاسپورت من و علی ، اگه کاری ندارین من رفع زحمت کنم حاج آقا : اختیار دارین ،،حتما زمان رفتن و به شما خبر میدم _ خیلی ممنون خدا خیرتون بده ،به خانواده سلام برسونین حاج آقا : چشم حتما
💗💗 قسمت155 از دفتر خارج شدم و یه دربست گرفتم رفتم سمت خونه داخل کوچه که شدیم نگاهم به یه موتوری افتاد که دم در خونمون ایستاده بود بعد از رسیدن کرایه رو حساب کردمو از ماشین پیاده شدم به سمت موتور سوار رفتم _سلام ،ببخشید باکسی کاری داشتید؟ سلام ،احضاریه آوردم ولی کسی خونه نیست؟ _احضاریه؟احضاریه چی؟ فک کنم واسه طلاقه! اینقدر شوکه شدم که خندم گرفت: ببخشید فکر کنم اشتباه اومدین ،اینجا کسی قرار نیست جدا بشه؟ ببخشید مگه اینجا منزل خانم آیه هدایتی نیست؟ (با شنیدن اسمم ،انگار ضربان قلبم برای چند ثانیه ایستاد) _بله &:میشناسین؟ _بله خودم هستم موتور سوار با تعجب نگاهم میکرد : اگه میشه اینجا رو امضا بزنید و احضاریه رو تحویلتون بدم دستام خشک شده بود به هر جون کندنی بود خودکار و به دستم گرفتم و امضا زدم احضاریه رو گرفتم وارد حیاط خونه شدم به سختی خودمو به تخت نزدیک حوض رسوندم و روی تخت نشستم جرأت باز کردن نامه رو نداشتم در حیاط باز شد و مامان وارد حیاط شد نزدیکم شد و به صورت رنگ پریده ام نگاه میکرد با دیدن نامه داخل دستم نامه رو برداشت و بازش کرد ولی با خوندن نامه چیزی نگفت انگار منتظر این نامه بود ... اصلا چرا هیچ کس این چند روزی حرفی از علی نزدانگار همه منتظر این نامه بودن انگار همه منتظر ویرانی زندگیم بودن .... چه راحت تصمیم گرفتن برای من .... چه راحت بریدن و دوختن... چه راحت سیاه بخت شدم ...
فقط این😅🙈 چشم چشم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣 من‌فراموشت‌نکردم! فقط‌گاهی‌ازکثرت‌گناه خجالت‌میکشم.. صدات‌بزنم‌:)💔 💚💛✨ ╰➤@eta_mazhabiun
603deb6420aa3fcb2d5bf8e6_4616270151545165946.mp3
5.6M
ان شاءالله میام سمت حرم...💔 آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان🏴 ╰➤@eta_mazhabiun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسمش، عشقش، ختمش صلوات و به شهادت بود! 🎙خاطره خواهر شهید محسن حججی ره: (محسن) صلوات خیلی دوست داشت؛ پشت ماشینش «صلوات» نوشته بود؛ اسمش توی تلگرام «صلوات» بود! 📚سربلند، ص ۵۱. 🎙خاطره دوست شهید حججی ره: انگار با همین نذر و چلّه ها زنده بود؛ از خودش شنیدم که دانشگاه را هم به زور همین «چلّه بستن ها» قبول شده؛ ختم های «صلوات» و زیارت عاشورا! 📚سربلند، ص ۱۱۴. 📚سربلند: روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی. 🌹نکته: یکی از اهل معنای شهر یزد درباره شهید محسن حججی ره فرموده‌اند: روح بزرگی دارد و جایگاهش بسیار عالیست! 💐در سالروز شهید محسن حججی رضوان الله علیه به روح ملکوتی و با کرامت ایشان و شهدای مدافع حرم صلواتی هدیه بفرمائید.