eitaa logo
پایگاه اطلاع رسانی هیأت های همدان
5.6هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
614 ویدیو
24 فایل
🔴 اطلاعیه های مجالس مذهبی همدان را به آیدی زیر ارسال فرمایید : 👇👇👇👇👇👇👇 @khademolhosein78
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴در روایتی آمده است: 📋《إِنَّهُ بَكَى حَتَّى خِيفَ عَلَى عَيْنَيْهِ》 ♦️ (ع) آن‌ قدر گریست تا بیم نابینایی بر ایشان می رفت.😔😭 📋منبع : مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۶۶ 💍به فرموده نقش نگین انگشتر عبارت؛ «خَزِیٌ و شَقِیٌ قَاتِلُ الْحُسَینِ بْنِ عَلِیِِِّ(ع)» بود. یعنی قاتل حسین بن علی(ع) رسوا و بدبخت است.🔥🔥 📚منبع : امالی شیخ صدوق، ص۱۳۱ @etelaresanihamedan
💍به فرموده امام رضا(ع) نقش نگین انگشتر ، این عبارت بود: «خَزِیٌ و شَقِیٌ قَاتِلُ الْحُسَینِ‌بْنِ‌عَلِیِِِّ(ع)» قاتل حسین بن علی(ع) رسوا و بدبخت است.🔥🔥 📚منبع : امالی شیخ صدوق، ص۱۳۱ { @etelaresanihamedan }
شعر فرزدق در مدح و منقبت حضرت زین العابدین ✅ ابن کثیر می نویسد : هشام بن عبدالملک در زمان حکومت برادرش ولید بن عبدالملک اموى به قصد حج، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجدالحرام گذاشت. وقتی به منظور استلام حجرالاسود به نزدیک کعبه رسید، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد، ناگزیر عقب نشینی کرد و بر منبرى که براى وى نصب کردند، به انتظار کاهش ازدحام جمعیت نشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشاى مطاف پرداختند. 📋《فَبَيْنَمَا هُوَ كَذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْحَجَرِ لِيَسْتَلِمَهُ تَنَحَّى عَنْهُ النَّاسُ إِجْلَالًا لَهُ وَهِيبَةً وَاحْتِرَامًا، وَهُوَ فِي بِزَّةٍ حَسَنَةٍ، وَشَكْلٍ مَلِيحٍ》 ▪️در این هنگام حضرت على بن الحسین(ع) که سیمایش از همگان زیباتر و جامه‌هایش از همگان پاکیزه‌تر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود، از افق مسجد درخشید و به مطاف آمد و چون به نزدیک حجرالاسود رسید؛ موج جمعیت دربرابر هیبت و عظمتش کنار رفتند و منطقه استلام را در برابرش خالى از ازدحام کرد، تا به آسانى دست به حجرالاسود رساند و به طواف پرداخت. تماشاى این منظره موجى از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبدالملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه می‌کشید، یکى از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنى آمیخته به حیرت گفت : این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مطاف براى او خلوت گردید؟ هشام با آن که شخصیت امام(ع) را نیک می‌شناخت، اما از شدت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند، خود را به نادانى زد و در جواب مرد شامى گفت : او را نمی‌شناسم. در این هنگام روح حساس ابوفراس (فرزدق) از این تجاهل و حق کشى سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموى بود، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده‌خویى آن امیر مغرور خودکامه بر جان خود بیندیشد، رو به مرد شامى کرد و گفت : اگر خواهى تا شخصیت او را بشناسى از من بپرس، من او را نیک می‌شناسم. آن گاه فرزدق در لحظه‌اى از لحظات تجلى ایمان و معراج روح، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه می‌گرفت، با حماسه‌هاى افروخته و آهنگى پرشور سیل‌آسا بر زبان راند و گفت : 📋《هَذَا الَّذِي تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ وَالْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ هَذَا ابْنُ خَيْرِ عِبَادِ اللَّهِ كُلِّهِمُ هَذَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ إِذَا رَأَتْهُ قُرَيْشٌ قَالَ قَائِلُهَا إِلَى مَكَارِمِ هَذَا يَنْتَهِي الْكَرَمُ يُنْمَى إِلَى ذُرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِي قَصُرَتْ عَنْ نَيْلِهَا عَرَبُ الْإِسْلَامِ وَالْعَجَمُ يَكَادُ يُمْسِكُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ رُكْنُ الْحَطِيمِ إِذَا مَا جَاءَ يَسْتَلِمُ يُغْضِي حَيَاءً وَيُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ فَمَا يُكَلَّمُ إِلَّا حِينَ يَبْتَسِمُ بِكَفِّهِ خَيْزُرَانٌ رِيحُهَا عَبِقٌ مِنْ كَفِّ أَرْوَعَ فِي عِرْنِينِهِ شَمَمُ مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ نَبْعَتُهُ طَابَتْ عَنَاصِرُهَا وَالْخِيمُ وَالشِّيَمُ يَنْجَابُ نُورُ الْهُدَى مِنْ نُورِ غُرَّتِهِ كَالشَّمْسِ يَنْجَابُ عَنْ إِشْرَاقِهَا الْقَتَمُ حَمَّالُ أَثْقَالِ أَقْوَامٍ إِذَا فُدِحُوَا حُلْوُ الشَّمَائِلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نَعَمُ هَذَا ابْنُ فَاطِمَةٍ إِنْ كُنْتَ جَاهِلَه بِجَدِّهِ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا اللَّهُ فَضَّلَهُ قِدْمًا وَشَرَّفَهُ جَرَى بِذَاكَ لَهُ فِي لَوْحِهِ الْقَلَمُ مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الْأَنْبِيَاءِ لَهُ وَفَضْلُ أُمَّتِهِ دَانَتْ لَهَا الْأُمَمُ عَمَّ الْبَرِّيَّةَ بِالْإِحْسَانِ فَانْقَشَعَتْ عَنْهَا الْغَيَابَةُ وَالْإِمْلَاقُ وَالظُّلَمُ كِلْتَا يَدَيْهِ غِيَاثٌ عَمَّ نَفْعُهُمَا يَسْتَوْكِفَانِ وَلَا يَعْرُوهُمَا الْعَدَمُ سَهْلُ الْخَلِيقَةِ لَا تُخْشَى بَوَادِرُهُ يَزِينُهُ اثْنَانِ حُسْنُ الْخُلْقِ وَالْكَرَمُ..》 وقتى قصیده فرزدق به پایان رسید، هشام مانند کسى که از خوابى گران بیدار شده باشد، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنین شعرى تاکنون در مدح ما نسروده‌اى؟ فرزدق گفت : جدّى بمانند جدّ او و پدرى همشأن پدر او و مادرى پاکیزه گوهر مانند مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم. هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین عسفان میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند.(۱) 📚منبع : ۱)البداية والنهاية ابن كثير، ج۸، ص۲۲۷ @AsnadolMasaeb