🏴 #شهادت_امام_هادی (ع) تسلیت باد. 🏴
💢 با این جسارتها، حجّت خدا کوچک نمیشود!
📝 الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ صَالِحِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ (علیه السلام) فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فِی کُلِّ الْأُمُورِ أَرَادُوا إِطْفَاءَ نُورِکَ وَ التَّقْصِیرَ بِکَ حَتَّی أَنْزَلُوکَ هَذَا الْخَانَ الْأَشْنَعَ خَانَ الصَّعَالِیکِ فَقَالَ هَاهُنَا أَنْتَ یَا ابْنَ سَعِيدٍ ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ وَ قَالَ انْظُرْ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَنَا بِرَوْضَاتٍ آنِقَاتٍ وَ رَوْضَاتٍ بَاسِرَاتٍ فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ عَطِرَاتٌ وَ وِلْدَانٌ کَأَنَّهُنَّ اللُّؤْلُؤُ الْمَکْنُونُ وَ أَطْیَارٌ وَ ظِبَاءٌ وَ أَنْهَارٌ تَفُورُ فَحَارَ بَصَرِی وَ حَسَرَتْ عَیْنِی فَقَالَ حَیْثُ کُنَّا فَهَذَا لَنَا عَتِیدٌ لَسْنَا فِی خَانِ الصَّعَالِیکِ.
✍🏻 صالح بن سعيد روايت كرده روزى داخل سامرا شدم و به خدمت #امام_هادی_علیه_السلام رفتم و گفتم: اين ستمكاران در همه امور سعى كردند در خاموش کردن نور شما و پنهان كردن ذكر شما، تا آنجا كه شما را در چنين جايى فرود آوردند كه محل نزول گدايان و غریبان بىنام ونشان است.
حضرت فرمودند: اى پسر سعيد! هنوز تو در معرفت قدر و منزلت ما در اين پايهاى وگمان مىكنى كه اينها با رفعت شأن ما منافات دارد❓
و نمىدانى كسى را كه خداوند متعال والامقام كرد به اينها پَست نمىشود❓
👈🏻 پس به دست مبارك خود اشاره كرد به جانبى، چون به آن جانب نظر كردم بُستانها ديدم به انواع رياحين آراسته و باغها ديدم كه به انواع ميوهها پيراسته و نهرها ديدم كه در صحن آن باغها جارى بود و قصرها و حوران و غلمان در آنها مشاهده كردم كه هرگز نظير آنها را خيال نكرده بودم.
از مشاهده اين احوال ديدهام حيران و عقلم پريشان شد!
پس حضرت فرمود ما هرجا كه باشيم اينها از براى ما مهيا است. ما در كاروان سرای گدايان نيستيم.
📚 الکافی، اسلامیه، ط_الاسلامیه، ج ١ ص ٤٩٨
پایگاه اطلاع رسانی هیأت های همدان
⬛️ #امام_هادی_علیه_السّلام در بزم خلیفه!
📜نقل است که؛
روزی در مدینه در نزد متوکل از امام هادی(ع) سعایت و سخن چینی شد و به او گفتند :
در منزل او سلاح و نوشته ها و اشیاى دیگرى است که از طرف شیعیان به او رسیده و او قصد قیام بر ضد دولت تو را دارد.
پس متوکل گروهى را به منزل آن حضرت(ع) فرستاد و آنان شبانه به خانه امام هادی(ع) هجوم بردند.
ولى چیزى به دست نیاوردند، آنها دیدند که حضرت(ع) تنها در اطاقى دربسته نشسته و در حالى که جامه پشمین بر تن دارد و بر زمین خاکى روى شن و ماسه نشسته، به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است.
امام(ع) را با همان حال دستگیر کرده و نزد متوکل بردند.
آنان به متوکل گفتند :
📋«لَمْ نَجِدْ فِی بَیْتِهِ شَیْئاً وَ وَجَدْنَاهُ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَهِ!»
▪️در خانه اش چیزى نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن مى خواند.
متوکل وقتی امام هادی(ع) را دید، از عظمت و هیبت امام(ع) بى اختیار ایشان را احترام نموده و در کنار خود نشانید و با کمال گستاخى جام شرابى را که در دست داشت، به امام(ع) تعارف نمود.
امام هادی(ع) خطاب به متوکل فرمود :
📋«وَ اللَّهِ مَا یُخَامِرُ لَحْمِی وَ دَمِی قَطُّ فَأَعْفِنِی فَأَعْفَاهُ»
▪️گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار!
متوکل حضرت(ع) را معاف نمود و گفت : پس شعرى بخوان!
حضرت(ع) فرمود :
📋«أَنْشِدْنِي شِعْراً»
▪️من شعر کم مى خوانم!
متوکل گفت : باید بخوانى!
امام هادى(ع) آن گاه که اصرار او را دید اشعارى را قرائت نمود.
📋«بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ،
غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ!»
▪️گروهى بودند كه بر قلههاى كوهها، دژهاى محكمى ساخته بودند و مردانى نيرومند از آنها پاسدارى مىكردند؛ اما هرگز اين قلهها به حال آنها سودى نداشت.
📋«وَاسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ،
وَاسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا!»
▪️چيزى نگذشت كه از پناهگاه خود، از آن مقام عزت، به ذلت كشانده شدند، و در حفرههاى گور ساكن گشتند و چه بد فرود آمدند.
📋«نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ :
أَيْنَ الْأَسَاوِرُ وَالتِّيجَانُ وَالْحُلَلُ؟»
▪️فريادگرى بعد از دفن آنها صدا زد : كجا رفت آن دستبندهاى طلا و آن تاجها و زينتها؟!
📋«أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُنْعِمَةً،
مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَالْكِلَلُ؟»
▪️كجا رفتند آن صورتهايى كه آثار ناز و نعمت در آنها نمايان بود و در پشت پردهها قرار داشتند؟!
📋«قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَقَدْ شَرِبُوا،
وَأَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا»
▪️آرى مدت طولانى خوردند و نوشيدند؛ ولى امروز همه آنها در كام زمين فرو رفتهاند.
بعد از اتمام شعر، تمام اهل مجلس متاثر شده و به گریه افتادند و بزم شراب و عیش به سوگ و عزا تبدیل شده و آنان جامهاى شراب را بر زمین کوبیدند.
📋«فَبَکَى الْمُتَوَکِّلُ حَتَّى بَلَّتْ لِحْیَتَهُ دُمُوعُ عَیْنَیْهِ وَ بَکَى الْحَاضِرُونَ وَ دَفَعَ إِلَى عَلِیٍّ(ع) أَرْبَعَهَ آلَافِ دِینَارٍ ثُمَّ رَدَّهُ إِلَى مَنْزِلِهِ مُکَرَّماً»
▪️پس از خواندن این اشعار، متوکل و هر که در مجلس بود گریستند، تا آنجا که اشک محاسن متوکل را تر کرد.
سپس وی چهار هزار دینار به امام هادی(ع) داد و ایشان را با احترام روانه منزل کرد.(۱)
و در نقلی حتی آمده است؛
📋«فَضَرَبَ الْمُتَوَکِّلُ بِالْکَأْسِ الْأَرْضَ وَ تَنَغَّصَ عَیْشُهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ»
▪️متوکل (پس از شنیدن این اشعار) جام شرابش را بر زمین کوفت و در آن روز عیششان منقّض گردید.(۲)
📚منابع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۵۰، ص۲۱۱
۲)سفینه البحار محدث قمی، ج۶، ص۴۰۹
@AsnadolMasaeb