فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
#اعتراف
سلام دوستان گلم🙋🏻♀️
ممنون از ادمين مهربون بابات كانال قشنگش❤️
آقا يه روز دم عيد با دختر خالم رفته بوديم تجريش خريد عيد
بعد از خريد خسته شديم گفتيم بريم يه چى بخوريم
رفتيم يه كافه
منو رو نگاه كرديم
ديديم گوش فيل با دوغ داره
منم خيلى تعريفشو شنيده بودم گفتم بيا سفارش بديم گفت باشه
خلاصه گارسون اومد كه سفارشو بگيره دختر خالم خيلى با اعتماد به نفس و رسا گفت لطفاً دوتا دوغ فيل با گوش بياريد😎
ديگه از جفتمون و كاركنانش نگم ديگه كه مرده بوديم از خنده🤣🤣🤣
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
هميشه شانسِ ديگرى خواهد بود
دوستى ديگر، عشقى ديگر،
نيرويى ديگر!
براى هر پايـانى،
هميشه آغـازى خواهد بود . . .!
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
اعترافات دخترونه 🤫❗
╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─ ••••••••••❥❤️🩹❤️🔥 ❥••••••• #پارت83❢❥☞💞 #عاقبت اعتماد مه
╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─
••••••••••❥❤️🩹❤️🔥 ❥•••••••
#پارت84 ❢❥☞💞
#عاقبت اعتماد مهدا
به سمت حیاط رفت در فکر بود.
ماهان کنارش ایستاد دست روی شانهاش گذاشت.
_توُ چه فکری برادر؟
نفس بیرون داد نگاهی به آسمان کرد:
_ به نظرت کار درستی کردم؟
ماهان اخمی کرد:
_چه کاری؟
_ مهدا طبق معمول مخالفت کرد امیدش به من بود ولی وقتی فهمیدم آرتا خواستگارشِ قبول کردم. خواهرم هنوز هیچی نشده کنارش داره عذاب میکشه.
ماهان لبخند کجی زد: حمایتش نکردی هیچ با داماد هم موافق بودی.
مهبد روبرویش ایستاد:
_ خب چکار کنم؟ ندیدی بابا چکار کرد؟
از طرفی خانوادهی بدی نداره.
ماهان تلخ تر اخم کرد:
باید فرصت میدادید به مهدا... خودت بهتر میدونی با کسی راحت ارتباط برقرار نمیکنه چرا اینقدر سریع دستش و گذاشتین تو دست اون. نکنه یادت رفته
آرتا کیه؟ و داره چکار میکنه؟!
مهبد روی پله نشست و سر پُر دردش را به چنگ گرفت:
_ میدونم کیه؛ دارم دیوونه میشم بابا اصلا درک نمیکنه.
ماهان کنارش نشست روی شانهاش زد:
_ باشه اینقدر به خودت فشار نیار فعلا جز توکل کاری نمیتونیم بکنیم.
مهبد چشم بست لبش را زیر دندان نگه داشت. بلند شد لباسش را مرتب کرد:
خیلی از من دلخور شده خدا کنه بتونه کنار بیاد والا دیونه میشم. اگه نباشم و مشکل داشته باشه چکار کنم؟
چشمان سبزش سرخ شد ماهان بلند شد و به آغوش برادارانِ گرفتش:
_ زشته مرد گنده داری گریه میکنی؟! یاالله خودتو جمع و جور کن این ماموریت تمام بشه بر میگردیم.
با کف دست محکم به پشتش زد:
_ جمع کن بریم بالا... میخوام بترکونم.
مهبد خندید:
_ دست بردار جلف شدی باز؟
حال و هوای مهبد عوض شد چون برادری همچون ماهان کنارش بود.
وارد مجلس شدند.
ادامه دارد...
ن:شایسته نظری
╰───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️در این شب قـشنگ آرزو میکنم
♥️کلبه دلاتون همیشه آرام باشه
♥️و شـادی و بـرکت مـثل باران
♥️رحمت از آسمان براتون بباره
♥️شب زیبـای پاییزیتون آرام
#شب_بخیر
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂ســـلام
🧡صبح زیباتون بخیر
🍂روز پاییزیتون با طراوت
🧡و چون صدای باران
🍂گوش نواز
🧡دلتون خالی از غصه
🍂زندگيتون شیرین
🧡و دنیاتون غرق در آرامش
🍁🍂
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
.
حواستون به امروز باشه ،شاید دیگه فردایی نباشه
خودم وقتی به این جمله فکر میکنم دلم خیلی میگیره
صبحونه🌻🍃☕️
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
#اعتراف
يبارم توكلاس انلاين من شيشم بودم معلم گفت اين شعرو حفظ كنيد و ويديو بفرسين برام
منم عكس كتابو گرفتمو و گوشيم اين قابليتو داشت كه هم فيلم بگيره هم توگالرى باشم
منم همونكارو كردم
يه لبخند پيروز مندانه زدمو فرستادم بعد رفتم ديدم معلم گفته اينبار ناديده ميگيرم ولى دفعه ديگه تقلب نكن منم هى مظلوم نمايى كه بخدا من نكردم تقلب
خوب كه توجه كردم قشنگ معلوم بودچشمام دنبال بيت شعرا ميرفته🤦♀
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0