eitaa logo
اعترافات دخترونه 🤫❗
592 دنبال‌کننده
594 عکس
187 ویدیو
0 فایل
🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🍃 رازهای دخترونه، درد دل‌های دخترانه، همه و همه اینجا! فضایی امن برای به اشتراک گذاشتن احساسات😍🤪 ❌اعترافتو به صورت ناشناس بگو❌😁👇 https://B2n.ir/p37029 ⛔🚷 ورود پسرها ممنوع ⛔🚷 Me: @Arghavan_joon 🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیدونم چطور بگم ولی یه روزایی دلم میخواد وجود نداشته باشم. نه غمگینم، نه ناراحت، نه ناامید و نه هیچ چیزی شبیه به اینها. صرفا تحمل وجود داشتن رو از دست میدم انگار.🌤✨🪄 🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
حالِ خوب... تجربه ی گلچین کردنِ زیبایی هایی ست که اطراف ماست...! عصرتون بخیر حال دلتون خوب 💕 🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
زندگی هدیه ای ست برای شادی تنها کسانی شادند که ، از گذشته و آینده رها هستند زمان را رها کن اکنونت را جشن بگیر زندگی یعنی لحظه حال 🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
ما توى منطقه مون مشكل سرويس مدارس داريم بعد به زنداييم ميگفتم اره قراره نفرى پنج و نيم بزاريم روهم اتوبوس بخرن گف امروز باچى برگشتى گفتم با نيسان گف عه اخى قيمت نيسانه كه پنج و نيمه خوبه كه با نيسان برو قيافه خسته من يک شب وقتى زنداييم همچيو قاتى كرد😅😟 🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
اعترافات دخترونه 🤫❗
‍╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─                      ••••••••••❥❤️‍🩹❤️‍🔥 ❥••••••• #پارت85 ❢❥☞💞 #عاقبت اعتماد م
‍╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─                      ••••••••••❥❤️‍🩹❤️‍🔥 ❥••••••• ❢❥☞💞 اعتماد مهدا دست مهدا را گرفت و او هم به دنبالش روانه شد: _ خسته شده امروز خیلی اذیت شده. ماهان ابرویی بالا داد: _ آره مام گوش مخملی. مهبد بازویش را گشید: _ چته؟ اون هنوز یخش باز نشده چرا شوخی می‌کنی؟ ماهان نگاهش کرد: _ شوخی نبود جدی گفتم هنوز هیچی نشود دور غیرت برداشته برای ما! چشمکی زد و خندید صدای آهنگ زیاد بود سرش را کنار گوش مهبد کشید: _ دیگه خیالت راحت باشه غیرتی شد رو خواهرمون. ماهان خودش را برادر مهدا می‌دانست و آرتا او رقیب! حق هم داشت نمی‌دانست که تنها کسانی که مهدا با آنها راحت است ماهان و مهبد است. ادامه دارد... ن:شایسته نظری ╰───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─ 🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند لحظه ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ 🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
🌱💚 میدونی قشنگترین جای زندگی کجاست ؟ اونجاست که به دلت فرصت میدی ! بهش این جرئتو میدی که دوباره به زندگی اعتماد کنه بدیارو فراموش کنه دوباره منتظر یه اتفاق ناگهانی خوب باشه ... منتظر یه آدم تازه بهش فرصت میدی که گذشته رو با همه بدیاش ببخشه و بذاره اتفاقات گذشته تو گذشته بمونن اینجا قشنگترین جای زندگیه جایی که از صفر شروع میکنی جایی که دوباره متولد میشی ... 🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
درود به همه دخترم من سوتی خیلی زیاد میدم و خنگ بازی  خیلی در میارم ولی این یکی واقعا نوبره من چند وقت بود دفترچه لغت زبانم تموم شده بود بعد داشتم از کلاس همراه خواهرم برمیگشتم نگه داشت جلوی یه مغازه. گفت برو از همینجا دفترچتو بگیر منم پیاده شدم دیدم توش قفسه داره و توی اونا یه چیزایی شبیه دفترچه و دفتر هست رفتم توش خیلی جدی کارتمو گذاشتم روی ویترین گفتم یه دفترچه لغت زبان انگلیسی می‌خوام بعد مرده هم خیلی لات گفت چی میخوای؟؟؟گفتم دفترچه لغت زبان بعد گفت عمو برو مغازه بغلی منم رفتم بیرون مغازه دیدم نوشته دخانیاتی🙂🙂🙂اون چیزای شبیه دفترچه هم پاکت سیگار بودن(فکر کنی بری دخانیاتی بگی دفترچه لغت زبان می‌خوام) برای خواهرم تعریف میکرد دانش فرمون ماشین رو گاز میزد😂😂😂 تا دو روز هم توی شوک بودم😂 🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
اعترافات دخترونه 🤫❗
‍╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─                      ••••••••••❥❤️‍🩹❤️‍🔥 ❥••••••• #پارت86 ❢❥☞💞 #عاقبت اعتماد م
‍╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─                      ••••••••••❥❤️‍🩹❤️‍🔥 ❥••••••• ❢❥☞💞 اعتماد مهدا مهدا کنار آرتا نشست آرتا دستی بین موهایش کشید گرمش شده بود کت اسپرتش را در آورد و کنارش گذاشت. مهدا رو به کرد: _اگه ناراحت نمیشی برم هوا بخورم. آرتا تند و تلخ نگاهش کرد: چیه بهت بر خورد از شازده دورت کردم.‌ مهدا با چشمانی گشاد شده مسیر نگاهش را دید زد برای اولین بار مقابل این مرد محکم ایستاد: _ ببین یک بار برای همیشه میگم بین ما هیچی نیست اون دقیقا و بی کم و کاست مثل مهبدِ برام؛ پس بدبین نباش و تمامش کن الانم میرم بالکن گرمم شده. بلند شد، به سمت بالکن رفت در باز بود خودش را به آنجا رساند هوای خنک صورتش را نوازش کرد.‌ چشم بست دست به نرده گرفت و سرش را رو به آسمان گرفت آنقدر بغض تلمبار شده داشت که اشک روی گونه‌اش بنشیند. ادامه دارد... ن:شایسته نظری ╰───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─ 🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0