#اعتراف
همين چند وقت پيش توكلاس نشسه بودم بعد يه فاميلاى بابام همكلاسيمه چون مونده بود بره چه رشته اى يروز اومد ادبيات يروز رف يچى ديگه منم فكركردم رفته نشسم روبه بچه ها گفتم اين فلانى انقد من بدم مياد ازش شروع كردم اداشو دربيارم ازيجايى به بعد ديدم بچه ها همراهى نميكنن گفتم چتونه چرا لال شدين!؟
باچشم و ابرو بهم فهموندن پشت سرمو ببينم ديدم دختره زل زده بهم گف من ديگه اومدم براهميشه 😉☺️
منم گفتم عه عزيزم خوش اومدى نميدونى چقد ناراحت بودم كه رفتى😃
گف الى جون شنيدم همشو 😒
گفتم عه وا من شوخى ميكردم
خلاصه حواستون به پشت سرتون باشه
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
اعترافات دخترونه 🤫❗
╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─ ••••••••••❥❤️🩹❤️🔥 ❥••••••• #پارت84 ❢❥☞💞 #عاقبت اعتماد م
╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─
••••••••••❥❤️🩹❤️🔥 ❥•••••••
#پارت85 ❢❥☞💞
#عاقبت اعتماد مهدا
ماهان وسط جمع ایستاد و مردان شروع به رقصیدن کرد. به سمت آرتا و مهدا رفت.
دست هر دو را گرفت:
پاشید برقصید مثلا بله برونتونه.
به ناچارا مهدا مقابل آرتا ایستاد
هیچ صدایی نمیشنید چرا که صدای قلبش آنقدر بلند بود که نوای آهنگ بی معنی بود. قلبش پر تپش و پر استرس
در سینه بیقراری میکرد.
مقابل مردی ایستاده بود که هیچ شناختی از او نداشت و به رابطهشان اعتماد کرده بود!
آرتا مردانه دستانش را باز کرده بود و میرقصید. ماهان همچنان دست می زد و نزدیکشان بود.
با همان حرکات زیبا کنار گوش مهدا زمزمه کرد: امشب شب توِ لبخند بزن چته مثل برج زهر ماری؟
مهدا چشم غرهای رفت. ابروان آرتا به هم گره خورد.
ادامه دارد...
ن:شایسته نظری
╰───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
نمیدونم چطور بگم ولی یه روزایی دلم میخواد وجود نداشته باشم. نه غمگینم، نه ناراحت، نه ناامید و نه هیچ چیزی شبیه به اینها. صرفا تحمل وجود داشتن رو از دست میدم انگار.🌤✨🪄
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
حالِ خوب...
تجربه ی گلچین کردنِ
زیبایی هایی ست که
اطراف ماست...!
عصرتون بخیر حال دلتون خوب 💕
#عصر_بخیر
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
زندگی هدیه ای ست
برای شادی
تنها کسانی شادند که ،
از گذشته و
آینده رها هستند
زمان را رها کن
اکنونت را جشن بگیر
زندگی یعنی لحظه حال
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
#اعتراف
ما توى منطقه مون مشكل سرويس مدارس داريم
بعد به زنداييم ميگفتم اره قراره نفرى پنج و نيم بزاريم روهم اتوبوس بخرن
گف امروز باچى برگشتى گفتم با نيسان
گف عه اخى قيمت نيسانه كه پنج و نيمه خوبه كه با نيسان برو
قيافه خسته من يک شب وقتى زنداييم همچيو قاتى كرد😅😟
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
اعترافات دخترونه 🤫❗
╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─ ••••••••••❥❤️🩹❤️🔥 ❥••••••• #پارت85 ❢❥☞💞 #عاقبت اعتماد م
╭───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─
••••••••••❥❤️🩹❤️🔥 ❥•••••••
#پارت86 ❢❥☞💞
#عاقبت اعتماد مهدا
دست مهدا را گرفت و او هم به دنبالش روانه شد:
_ خسته شده امروز خیلی اذیت شده.
ماهان ابرویی بالا داد:
_ آره مام گوش مخملی.
مهبد بازویش را گشید:
_ چته؟ اون هنوز یخش باز نشده چرا شوخی میکنی؟
ماهان نگاهش کرد:
_ شوخی نبود جدی گفتم هنوز هیچی نشود دور غیرت برداشته برای ما!
چشمکی زد و خندید صدای آهنگ زیاد بود سرش را کنار گوش مهبد کشید:
_ دیگه خیالت راحت باشه غیرتی شد رو خواهرمون.
ماهان خودش را برادر مهدا میدانست و آرتا او رقیب!
حق هم داشت نمیدانست که تنها کسانی که مهدا با آنها راحت است ماهان و مهبد است.
ادامه دارد...
ن:شایسته نظری
╰───┅┅┅───═ঊঈঊঈ═─
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
ᴬ ᶠᵉʷ ᵐᵒᵐᵉⁿᵗˢ ᵒᶠ ᵖᵉᵃᶜᵉ
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0
🌱💚
میدونی قشنگترین جای زندگی کجاست ؟
اونجاست که به دلت فرصت میدی !
بهش این جرئتو میدی که دوباره به زندگی اعتماد کنه
بدیارو فراموش کنه
دوباره منتظر یه اتفاق ناگهانی
خوب باشه ...
منتظر یه آدم تازه
بهش فرصت میدی که گذشته رو با همه بدیاش ببخشه و بذاره اتفاقات گذشته تو گذشته بمونن
اینجا قشنگترین جای زندگیه
جایی که از صفر شروع میکنی
جایی که دوباره متولد میشی ...
🆔️ @eteraf_dokhtaroneh0