eitaa logo
کافهـ اخـــلاق ◾
376 دنبال‌کننده
244 عکس
38 ویدیو
18 فایل
🌟بفرمایید کافه اخلاق🌟 زمینه کاری: اخلاق عملی و اخلاق کاربردی کافه‌دار: دکتر عبدالله عمادی؛ پژوهشگر اخلاق ادمین: @aemadii میزهای کافه اخلاق: #میز_قرآن #میز_جستار #میز_داستان #میز_فیلم #میز_گفتگو #میز_کتاب #میز_رویداد #میز_روایت #میز_موسیقی #میز_پوستر
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 اگر نمی‌خواهید چیزی دیده شود، آنرا مستقیما نقد نکنید. وقتی برنامه غیراخلاقی یا باطلی ساخته می‌شود، اندیشمندان دغدغه مند را وا می‌دارد که آن را نقد کنند تا به وظیفه روشنگری خود عمل کرده باشند. ظاهرا کار خوبی کرده‌اند خداقوت. اما ماجرا به همین سادگی نیست! ▪️در تبلیغات و بازاریابی، مدلی هست به اسم بازاریابی بحث‌برانگیز (Controversial Marketing). در این مدل، برخی برندها، افراد مشهور یا تولیدکنندگان محتوا عمداً جنبه‌هایی از یک برنامه، محصول یا کمپین را به گونه‌ای طراحی می‌کنند که باعث ایجاد بحث، نقد و حتی جنجال شود. هدف اصلی این است که نهایتا توجه بیشتری جلب شود. چرا که نقد و جنجال‌ها معمولاً باعث افزایش دیده شدن و گفتگو در فضای عمومی می‌شوند. این بر یک اصل مبتنی است که « مردم جذب چیزی می‌شوند که درباره‌اش حرف‌های زیادی زده می‌شود.» کار به جایی می رسد که به اصطلاح می گویند محتوا، ویروسی شده است؛ یعنی سریع‌ دست‌به‌دست می‌شود و همه جا را می‌گیرد. ➖حالا استاد منتقد نازنین ما در چه جایگاهی می ایستد؟ بلانسبت جمع، در جایگاه یک «ویروس». یعنی با نقد کردن، ناخواسته به دیده شدن و تبلیغ آن کمک می‌کند. این پدیده در روان‌شناسی رسانه به عنوان «تبلیغات غیرمستقیم از طریق بحث و نقد» نیز شناخته می‌شود. اینطور نیست که وقتی منتقد نقد کند، بیننده این نتیجه را بگیرد که خب پس جیزه! حواسم باشد که آن را نبینم. بلکه کنجکاو می شود ببیند آیا واقعاً همان‌طور که گفته می‌شود، بحث‌برانگیز است یا خیر. به ویژه در وضعیتی که مواضع مختلفی شکل می گیرد؛ بعضی ها می گویند برنامه خوب بوده بعضی می گویند خوب نبوده. خب در این وضعیت می گوید خوبست بروم ببینم کدام گروه راست می گویند. ➖اینجاست که باید به اساتید گفت دستی دستی باعث بیشتر دیده شدن برنامه خراب نشوید. دور از شأن شماست که مبلغ آنها شوید. ممکن است بگویند ما مبلغ اخلاقیم نه مبلغ آنها. پس وظیفه و رسالت من چه می شود؟ آیا در برابر آنها سکوت کنم؟ فکر می کنید اگر من سکوت کنم، جامعه آنها را نمی بیند؟! پاسخ اینجاست که باید نقد کرد اما از روشی دیگر. چه روشی؟ در این مطلب توضیح داده ام. _________ کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین) @ethicscafe
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
لینک مقاله در سایت روزنامه آگاه👇🏻 https://agaah.ir/x383YZ https://agaah.ir/x383YZ ____________________ کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین) @ethicscafe
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
سریال آبان، ساخته رضا دادویی، ۱۴۰۳-۱۴۰۴ آبان، قصه‌ای پرماجرا و خاص بود که گزاف نیست آنرا یک «تراژدی اخلاقی» بنامیم؛ ماجراهای مختلفی که در کنار ماجرای اصلی یعنی آبان و فریبرز، نمایش داده شد، در مجموع، تمیز و قابل تأمل بود. واقعی بود. درس آموز بود. ادامه👇🏻
4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم، با یک خانواده شروع میشود، در کش و قوس قصه، آن خانواده از هم می‌پاشد و مجددا در پایان، بازگشت به خانواده البته اگر آبان آسیب‌دیده مسئول، شهامت بازسازی خودِ و خانواده را نیز داشته باشد. در این عصر پرسرعت و شلوغ، که آدمها به فکر اهداف فردی خودشان می‌افتند، لزوم بازگشت به خانواده بیش از پیش احساس می‌شود. هر کسی_مثل آبان_از خانواده دور شد، گرفتار فشارهای دنیا شد و فهمید که خانه، پناهگاه امن است در برابر سختی‌ها و فشارهای دنیای امروزی. در پیش گرفتن راه پیشرفت و رسیدن به اهداف فردی، باید یک حرکت صعودی در چارچوب خانواده باشد نه یک حرکت سقوطی در تضاد با خانواده @ethicscafe
«فریبرز ثابت»، مردی میانسال پولدار ذی نفوذ که از تجربه عشق محروم بوده. یک تایپ نسبتا فراگیر در جامعه ما خلأ عاطفی و روانی درون فریبرز، او را وادار میکند به تصاحب آبان. شاید آبان را به عنوان نماینده چیزی میدید که همیشه آرزویش را داشته: زیبایی، شکوه، اقتدار، جسارت و هوشی که او را تدبیر کند و ادامه دهد. آبان را- از روش غیراخلاقی- با سوءاستفاده از قدرت و پول بدست آورد اما مشکل اینجاست که عشق و ارتباط انسانی را نمی‌توان با ابزارهای بیرونی خرید. فریبرز، نماینده مردسالاری نوین است که هر چه پیشرفته باشد باز هم عشق و عاشقی را بلد نیست و درکش از عشق، عبارت است از تملک و تصاحب و خرج کردن. استمرار خمودگی و افسرده خویی فریبرز حتی پس از آبان نشان می دهد چیزی که او به عنوان عشق تصور می‌کرد، فقط یک سایه از آرزوهای ناتمامش بوده است. و زمانی که با مشکلات و ناهمخوانی‌های واقعی رابطه روبه‌رو می‌شود، امید و انگیزه خود را از دست می‌دهد. زندگی اش تمام می شود اما مظهر زندگی ناتمام و نیمه خورده است. این که در پایان همه اموالش را به نام آبان می‌کند و از او می‌خواهد که «ادامه من باش»، انگار این پیام را می رساند که از طریق آن زن، زندگی ناتمامش را ادامه دهد. فریبرز، به خوبی این معنا را به ما نشان داد که اگر نیاز عاطفی به شیوه‌ای سالم و متعادل پاسخ داده نشود، چطور ممکن است به رفتارهای مخرب و سرانجام به ناکامی ختم شود. او با روحیه خیرخواهانه‌ای که داشت می‌توانست- مثل بسیاری از همسالان خودش که نیاز عاطفی خود را به کارهای بشردوستانه هدایت کرده‌اند- عشق را به گونه‌ای سالم‌تر و معنا‌دارتر تجربه کند. اگر نگاهش به عشق به جای تملک، بر ارتباط و رشد مشترک بنا شده بود. عشق، آنجا که از نیاز فرد سرچشمه می گیرد و یک روش می‌شود برای پر کردن خلأهای زندگی گذشته، به جای شکوفا شدن می‌میرد. عشق زمانی می‌تواند شکوفا شود که از تمایل به شکوفایی و کمال سرچشمه بگیرد. عشق، نردبان تعادل به تعالی است. کسانی که تعادل ندارند کلاسشان به آنجا نرسیده که عاشق شوند. کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین) @ethicscafe
«آبان اسفندیاری»، زنی باهوش و جسور و خانواده‌دوست که برای پیشرفت خودش پشت پا به خانواده اصلی خودش زده و با تقلای فراوان درصدد بالا کشیدن خود است. از نظر حرفه‌ای موفقیت بدست می‌آورد اما بعد از شکست. موفقیت او به قیمت از دست دادن خانواده و همسر و دخترش تمام می‌شود. او ظاهرا این کار را تحت فشار و علیرغم میل انجام می‌دهد اما علاقه او به زندگی جدید و اظهارات و جاه طلبی‌اش نشان می‌دهد که او «خویشتن جدید»ی از خود را بروز می‌دهد. شخصیت آبان را از زوایای مختلف می‌توان تحلیل کرد. آنچه من درصدد بیان آن هستم، ضعف اخلاقی آبان است. یکی از موقعیت‌هایی که ضعف اخلاقی (Moral Weakness) یا آکراسیا، مشخص می‌شود بر سر تعارضات و دوراهی هاست. دوراهی مهم و دشوار آبان این بود که یا شکست در پروژه شغلی و تبعاتش را بپذیرد یا خانواده عزیز خود را ترک کند. او دومی را انتخاب کرد تا وفاداری به خانواده، استثنا بخورد؛ جایی که تو را تحت فشار قرار دهند و همسر ضعیفت نتواند جلویت را بگیرد و راضی شود. ضعف اخلاقی به شرایطی اشاره دارد که فرد علی‌رغم دانستنِ عمل درست، به دلایل درونی یا بیرونی، مرتکب عمل نادرست می‌شود. مثلا به خاطر وسوسه‌ها و هیجانات مثل ترس و نیاز. آبان خیلی سفت بازی درمی‌آورد حتی آماده زندان می‌شود ولی سفت نیست. البته قابل درک است؛ بیشتر انسان‌ها در شرایط دشوار دچار خطاهای اخلاقی می‌شوند. آنها به اندازه افراد شرور مقصر نیستند، چون نیتشان شرارت و بدی نیست. اما اما این به معنای تبرئه کاملشان نیست، بلکه همچنان مسئول انتخاب‌های خودند. جالب است که خطای اخلاقی آبان- به خاطر کله‌شقی و غرور خاصی که دارد-، او را فروتن و هراسان نمی‌کند. اما در عوض،- به لطف ثروتی که به دست می‌آورد- مسئولیت بازسازی خانواده را بر عهده می‌گیرد. یکی از معیارهایی که می‌توان با آن ارزیابی کرد که آیا تصمیم آبان درست بوده یا نه، معیار فضیلت‌گراست. این معیار به شخصیت و انگیزه فرد نگاه می‌کند؛ آیا آبان، خائن و پیمان‌شکن بود؟ نه. آیا شخصیت غیراخلاقی داشت؟ نه. آیا از ترس یا ضعف تصمیم گرفت؟ بله. شاید او فاقد فضیلت وفاداری نبود، اما فاقد فضیلت شجاعت بود (برعکس ژستش) زنی نبود که صاف بایستد و دودستی به عشق و تعهدش چنگ بزند. فشار مالی نه تنها توجیه رفتار او نیست بلکه انگیزه مالی داشتن، نادرست بودن تصمیم او را بیشتر تقویت می‌کند. شبیه کسی که دزدی می‌کند تا گرسنه نماند. ممکن است بیننده قضاوت کند که او هیچ راه دیگری جز پذیرش پیشنهاد ثابت نداشت و نباید سرزنش شود. اما اگر ضعف اخلاقی نداشت و می‌توانست مقاومت کند، به خدا توکل می‌کرد و در جستجوی سرمایه‌گذاران دیگر برمی‌آمد یا مثلا با شهامت و قدرت، حبس خود را تا آخر می‌کشید و سربلند از آن بیرون می‌آمد یا مشاوره می‌رفت و با کسانی مشورت می‌کرد که پای او را به خانواده سفت کنند نه با دوستی که او را تشویق به طلاق کند. علاقه آبان به فریبرز، شبیه عشق او به امیر نبود. شور و هیجان نداشت. شبیه سندرم استکهلم بود؛ (یعنی دلبستگی به کسی که کنترل زندگی شما را در دست دارد.) شاید هم آبان پس از ترک خانواده- و بخصوص پس از دیدن رابطه امیر با بهار، برای کاهش تنش روانی درونی، به‌تدریج خود را متقاعد کرد که به مرد جدید علاقه دارد و نباید از او متنفر باشد. (یک مکانیسم دفاعی) اصلا این مرد جدید مرا بیشتر درک می‌کند و می‌فهمد! اما اگر دقت کنیم، در پسِ اظهار ارادت به فریبرز، آبانِ اندوهگین را به راحتی می‌شد دید. اندوه او از شرم نبود. از اینکه امیر را ترک کرده بود و او را به حال نزار انداخته بود شرمگین نبود. بلکه اندوهش از احساس عجز و ناتوانی بود. از کم آوردن و ناکام شدن. آبان به خاطر مشکلاتی که در خانواده اصلی خود داشته، به نوعی هویت خود را به خودکارآمدی، توانستن، موفقیت و پول گره می‌زند تا ترک خانواده به قیمت موفقیت برایش توجیه داشته باشد. تنها چیزی که این خود او را به چالش کشید، نقش مادری او بود. در واقع می شود گفت: مادری آبان او را نجات داد. هر چند هنوز هم مشخص نیست که نجات یافته باشد از دردسرهای هولدینگ. در واقع تا آخر قصه، ما آبان را در یک منطقه خاکستری می‌بینیم؛ منطقه‌ای بین قربانی بودن و عاملیت و اختیار کافه اخلاق| عبدالله عمادی (معین) @ethicscafe