🦉زخم رها
پرندهای کوچک و زخمی، با بالهای شکسته و پرهای ژولیده به اسم «رها» روی شاخهای نشسته بود. رها عادت کرده بود به نوک زدن به زخمهایش، این عادت کاری با او کرده بود که دیگر نتواند پرواز کند. در عین حال که درونش پر از درد و ناامیدی بود، ظاهری بیخیال داشت. فقط دوستش میتوانست پریشانی را در چشمانش ببیند و بفهمد. آن هم که پیشش نبود
هر روز، موقع غروب خورشید که آسمان به رنگ گرم و دلنشین درمیآمد، رها به آسمان خیره میشد و با آن حرف میزد.
_ ای آسمان بزرگ، چرا من نمیتوانم مثل بقیه پرندهها پرواز کنم؟
_ آسمان میگفت: ای پرنده کوچک، متاسفم تو خودت باعث این زخمها شدهای. به جای اینکه بهبودشان بدهی، به آنها نوک میزنی و وضعیتت را بدتر میکنی. تا زمانی که این عادت مخرب را ترک نکنی، نمیتوانی پرواز کنی!
رها با چشمانی خیس و خسته به آسمان نگاه کرد و برای چندمین بار به فکر فرو رفت.
جغد دانایی که از دور او را میدید، آرام آرام به او نزدیک شد.
رها تا او را دید، بالهایش را به او نشان داد و گفت: پرنده دانا. چه به موقع آمدی؛ من میخواهم پرواز کنم، اما نمیدانم چه جوری
جغد، تیز نگاهش کرد وگفت: هر روز کمی از زخمهایت مراقبت کن و به جای نوک زدن به آنها، به دنبال غذا و آب باش. به تدریج، بالهایت قویتر خواهند شد و تو دوباره میتوانی پرواز کنی.
رها با راهنماییهای جغد دانا، شروع به تغییر کرد. او هر روز با دقت بیشتری از زخمهایش مراقبت میکرد و به دنبال غذا و آب میگشت. جغد دانا نیز هر شب به او سر میزد و او را تشویق میکرد.
روزها گذشت و رها کمکم احساس کرد که بالهایش قویتر شدهاند. یک روز، وقتی خورشید در آسمان بالا بود و نسیم ملایمی میوزید، تصمیم گرفت که دوباره پرواز کند. او بالهایش را باز کرد و با تمام قدرتش به هوا پرید. کمی تلو تلو خورد، اما به زودی تعادلش را پیدا کرد و توانست پرواز کند. بالهای کوچکش بر اثر پرواز نکردن، ضعیف شده بود. حتی چند بار نزدیک بود تعادلش را از دست بدهد و بیفتد. اما خوشبختانه خوش بخت بود.
از آن بالابالاها جغد دانا را دید که با چشمان گرد و نافذش نگاهش میکند. فریاد عاشقانهای سر داد:
آهاای ببین من توانستم! من دوباره پرواز میکنم. من به دوردستها میروم...
و با سرعت هر چه تمام، بال میزد و بال میزد
یکمرتبه همه جا را خالی دید؛ خالی و بیروح. حتی هوا هم نبود انگار!
روی یک تکه سنگ بزرگی نشست تا هم خستگی بگیرد هم جهت را پیدا کند.
ناگهان کرکس گرسنهای به سرعت بالای سرش ظاهر شد و به طرفش حمله کرد. با منقار برگشته و قوی اش او را گرفت و گوشتهایش را تکه تکه کرد.
آری کرکسها، از زخم ارتزاق میکنند.
#داستانک
#داستان_اخلاق
✍️ عبدالله عمادی| بیست و نه مرداد ۴۰۳
@ethicscafe
کافهـ اخـــلاق ◾
🦉زخم رها پرندهای کوچک و زخمی، با بالهای شکسته و پرهای ژولیده به اسم «رها» روی شاخهای نشسته بود.
این داستانک، چند استعاره اخلاقی داره. هر کس کشف کرد، جایزه ش محفوظ 😊🏆
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در دل هر شخص، و در دل هر رابطه، خطی است که عبور از آن دلها را میشکند.
خط قرمز خود را خودمان میتوانیم تعیین کنیم ولی خط قرمز رابطهمان را، دیگری
راستی، اخلاق و خط و مرز آن، به رعایت چار تا اتیکت شیک نیست! به جنتلمن بودن و لفظ قلم حرف زدن نیست! به محبت و عدالت یعنی رعایت حق و حال طرف مقابل است.
#فیلم_نوشت
#خط_قرمز_اخلاقی
@ethicscafe
اخلاق_ در نگاه فضیلتگرا و نسبیگرا_ نمیخواهد قواعد و ارزشهای خاصی را به انسان تحمیل کند. بلکه فقط میخواهد ما لاقید، بیقید، بیبندوبار، لاابالی و سهلانگار نباشیم. همین
برای اخلاقمدار بودن، کافیست خودت را به ارزشها و موازینی که باور داری، پایبند و مقید کنی؛ هر چه باشد.
اخلاق یعنی تقید و تعهد؛ خود را به چیزی پایبند کردن و نسبت به آن متعهد ماندن. به عبارت دیگه یعنی خط قرمز داشتن. حالا چه خط قرمزی، خودت میدونی.
شما با این نگاه از اخلاقمداری موافقید؟
@ethicscafe
کافهـ اخـــلاق ◾
این داستانک، چند استعاره اخلاقی داره. هر کس کشف کرد، جایزه ش محفوظ 😊🏆
ممنون از دوستان جان. نکات خیلی جالبی دریافت کردید.
اما
در وسعت آسمان هیچ کس سکوت انسان را نمی شنود. هیچ کس رها را ندید...
جایزه تعلق میگیره به آقا محمدعلی، و فاطمه خانم 💐🎉 مبارکشون باشه پیش پیش
سلام و صبح بخیر خدمت همه🌻🌄
افتخار دارم به عرض برسانم که کانال تلگرامی «کافه اخلاق» هم راهاندازی شد. مطالب و برنامهها، اندک تفاوتی دارد ولی غالبا یکیست. اگر مایل بودید، آنجا عضو شوید و به دوستانی که ایتا ندارند معرفی کنید.
https://t.me/ethicscafe
یه خبر نسبتا خوب اینه که امروز با رأی بدون مخالف مجلس، «سیدعباس» دوباره وزیر شد؛ وزیر فرهنگ مملکت
اینکه وزیر فرهنگ مملکت یک حوزوی دانشگاهی باشد، اینکه یک فیلسوف وزیر باشد، اینکه کسی وزیر باشد که به تعبیر رهبر، نگاه چندوجهی دارد، اینکه سیاست را بلد است ولی فراجناحی است، اینکه آرمانگرا و واقعبین است، اینکه حواسش به ساختار معیوب فرهنگی ممکلت هست... گوشهای از دلایلی است که میشود خوشحال بود.
@ethicscafe
کافهـ اخـــلاق ◾
یه خبر نسبتا خوب اینه که امروز با رأی بدون مخالف مجلس، «سیدعباس» دوباره وزیر شد؛ وزیر فرهنگ مملکت ای
یکی از ارکان چهارگانه برنامه ایشان، «تقویت حکمرانی مردمی در فرهنگ» است. این یعنی از وزارتخانه او، خیلی انتظار تصدی و کار مستقیم نباید داشته باشیم ظاهرا
انشالله ما مردم بیشتر در عرصههای فرهنگی فعال باشیم و خودمان را نسبت به آن دسته از مسائل فرهنگی که بهش باور داریم حساس بدانیم و متناسب با توان علمی و عملی خود اقدامی کنیم.
مسئولیت اخلاقی نسبت به مسائل فرهنگی جامعه از چند جهت اهمیت دارد:
یکیش ترویج اخلاق و ارزشهای مثبته که باید توسط خود مردم صورت بگیره و «کافه اخلاق» یک از هزار فعالیت مردمی در این عرصه است.
__________🌱 کافه اخلاق
@ethicscafe
ضمن خیر مقدم خدمت اعضای جدید،
تا شما صبحانه کافه رو میل میکنید، یادداشتی رو در خصوص موضوع دیشب میفرستم با عنوان «فرهنگ دولتی و فرهنگ مردمی» امیدوارم قابل استفاده باشه 🙏